eitaa logo
دفتر شعر من
96 دنبال‌کننده
11 عکس
16 ویدیو
0 فایل
اشعار سید عسکر رئیس السادات
مشاهده در ایتا
دانلود
فواره تویی آب منم هر چه برانیم حاشا که به کوی دگری سر بگذارم ۱۸ اسفند ۱۴۰۳
. «دل را ز من ستاند و روحم ز تن رها کرد» در خویش مانده بودم من را ز من جدا کرد گویند خلق با من بودی تو در سلامت او با یکی نگاهت اینگونه مبتلا کرد گفتند در ره او صدها بلا کشیدی گفتم که روح و جانم از این بلا صفا کرد گفتند شهره گشتی، رسوای شهر گفتم دلدار با پسندش دل را بر این رضا کرد گفتند از جفایت بر هر که عاشقت شد گفتم که این جفا را بهتر ز هر وفا کرد گفتند رفته تیرش برقلب تو نشانه گفتم که ناز شستش گر کار، بی خطا کرد گفتند عسکری را عشقش نموده مجنون گفتم به رب زِدنُه باید بر او دعا کرد ششم تیر نود و چهار آخرین بازنگری ۲۷ مرداد ۱۳۰۱
چشم بارانی برایش خلوت شب بهتر است لطف اگر افزون کنی بر جان من تب بهتر است جمع گردند از همه اکناف عالم خوبرو از برایم از لبانت درک مطلب بهتر است از همه گلهای زیبای جهان بی هیچ شک غنچه ی دردانه ی آن نازنین لب بهتر است تلخی راه وصالت عین شیرینی بود جنگ اگر باید براهت جنگ مرهب بهتر است من عطش دارم به تو گر تشنه هم باشم به آب بگذرم از آن؟! کجا واجب ز اوجب بهتر است؟ من ز دوری توام ژولیده ای معشوق من گر تو باشی وضع من باشد مرتب بهتر است روزی ارگویند بگزین عشق او یا مذهبت عسکری گوید برایم ترک مذهب بهتراست ششم مرداد نود و چهار آخرین بازنگری ۳فروردین ۹۶
ناز معشوق حکایت کند از قیمت او صبر گوید چه کسی هست گهر قسمت او نزد معشوق تفاوت نکند شاه و گدا هر مقامی بشود هیچ بَرِ حشمت او عاشقی را نشود ریب و ریا راهگشا آنچه مد نظرش هست بود عصمت او بایدش بیخود و بیچاره و بیدل آید تا شود چاره و دلداده ،ولی نعمت او باید او هرچه که دارد بدهد در ره یار تا نگیرد همه چیزش نکند حرمت او از شکیبایی خود عاشق دلخسته رسد از سر زحمت خود تا به سر رحمت او عسکری از پی عشقی تو اگر صابر باش آنچه در عشق مهم است بود قدمت او ۱ تیر۹۶ بازنگری ۱ فروردین ۱۴۰۴ 
مصاف با تو نمودن شکست هم دارد حدیث عاشق دشمن پرست هم دارد هزینه ی به غنیمت نهادن ایمان دل و قضیه ی رفتن ز دست هم دارد حدیث خون به جگر گشتن از وجود رقیب ز فرط رشک زدن پشت دست هم دارد قرار گر چه از اول فراق و هجر نبود همیشه بیعت خوبان گسست هم دارد تمام سهم من از تو تبسمی عام است همانکه یار ز عهد الست هم دارد همان که قطره ای از من دریغ می ورزد برش مقرب نامی مست هم دارد تو عسکری پی آنان بگیر خاص شدن درون حلقه ی خاصان نشست هم دارد سیزدهم شهریور نود و شش
نمی دانم کجا سازم شکایت نگارا صبر را آمد نهایت نمی دانم چه باید من بگویم که یابی باز بر من میل و رغبت درست است اینکه من باشم رعیت به ملک تو بعید است این اذیت درست است اینکه من باشم خطاکار ولی دارم ز تو چشم خشیت بله من کوته و خرما به نخل است چه آمد بر نزول مهر و رحمت درست است اینکه بینم من شب و روز رقیبان بر درت یابند قربت درست است اینکه چون روی تو جویم رقیبان را بگیرم من به صحبت نگارا یک نگاهی هم به ما کن که از یمنش بیابم ملک و مکنت درست است اینکه صفرم در قیاست نگیرندت اگر سازی محبت چه گویی عسکری قدری ادب کن درست است اینکه می سازی جسارت دهم اسفند نود و چهار  آخرین بازنگری۱۹دی۹۹
در ره بازگشت از روضه آخر شب حوالی بازار سید عالمی به نام قوام دید شخصی به حال داد و هوار بسته بودند کاسبان دگر حجره ها را به جز همین یک تن بود او یخ فروش بیچاره آنکه می گفت با گلایه سخن ایها الناس آب می گردند همه یخهای من اگر نخرید همه سرمایه ی من این یخهاست با ترحم به حال من نگرید سید ما دلش به رحم آمد گفت او را که من خریدارش بعد ازین خود نشست و گریه نمود کاسب ما به بهت از این کارش گفت دیگر چرا تو گریانی نیست در این خرید اجباری می توانی به راه خود بروی تا نسازی از این زیان زاری گفت یخ های تو چو آب شدند گشتی اینگونه از خودت بی خود عمر من آب شد به خبط و خطا بر سرم خاک هر دو عالم شد ما هدر می شویم چون یخ ها گر خریدارمان نگردد حق وقت تنگ است، تا خریده شوی هو بگو تا که هست در تو رمق دهم بهمن نود و پنج
تویی بندی آن مولا که می بیند که می داند چه باید کرد پس حالا که می بیند که می داند زدی در نزد هر کس لاف از عشق فراوانت چه می گویی به آن دانا که می بیند که می داند اگر یک ذره هم ناخالصی باشد به اعمالت شوی در نزد او رسوا که می بیند که می داند اگر هم با ریاکاری خیانت را نهان سازی به حشرت هست واویلا که می بیند که می داند یکی بر آن شد از عرفان بهجت خوشه ای چیند کلامی گفت و بس او را که می بیند که می داند تو هستی سالها ای عسکری از یار خود غافل چه گستاخی چه بی پروا که می بیند که می داند چهارم بهمن نود و چهار  آخرین اصلاح ۲فروردین ۱۴۰۴
وقتی که دست خود را از دست من کشیدی رفتی به قهر و من را با خویشتن کشیدی من بی قرار بودم تو بی خیال رفتی چون شیرخواره ای را شیر از دهن کشیدی هر روز قصه ات را با غیر می شنیدم تا بر تنبهم تا ملک ختن کشیدی با غیر من نشستی هر دم به گفتگویی وقتی به من رسیدی دست از سخن کشیدی دور از تو دیو آمد با قصد آبرویم سر تا به پای من را او بر لجن کشیدی یارا جنازه ای ماند از عسکری پس از تو گویی به درد دوری روحم ز تن کشیدی من گشته ام پشیمان بخشش نمی نمایی منت نهی تنم را گر بر رسن کشیدی ۳۰ خرداد ۹۷ بازنگری ۲ فروردین ۱۴۰۴
حیفم آید شعر گویم ، اسم تو در آن نیاید شاعر ار شاعر بود هم ، بر لبش ذکر تو باید گر غزل باشد غزل ، روی سخن باید تو باشی مادحین را با وجودت، کی ثنای غیر شاید دوست دارم در تمام لحظه ها وصف تو گویم حال اما حال باید ، تا که از رویت سراید شاعروتشبیه هایش، با که تشبیهت کنم من جز تو زیبایی ندیدم تا که از من دل رباید جنس حسنت فرق دارد حسن حسنش از تو دارد بهترین هم گر بگویم بر تو به از این سزاید عسکری باید نمایی ، از حبیبت عذرخواهی تادلش سوزد به پای شعر تو امضا نماید سال نود و سه آخرین بازنگری ۱تیر ۹۹ 
گفت در شعر تو باشد جای مهرویان کجا بوسه کو لب کو رطب کو عطر بانو جان کجا عشق ممنوعی بیاور شعر را رنگی بده شعر امروزی کجا این حجم از ایمان کجا گفتمش من با سرودن قصد قربت می کنم من کجا و عشق های ساده و ارزان کجا جای لفظ پیک کو سیگار کو در شعر من جای چشم هیز کو معشوقه ای آن سان کجا من خودم را پای هر لفظی نمی سازم خراب حظ خلق اله کجا و مرضی یزدان کجا جبهه ی پست رزائل نیست جولانگاه من شعر های من کجا و فتح این میدان کجا من نمی خواهم کسی با شعر من یاغی شود من کجا و شاعری همکار با شیطان کجا دلبر بعضی کجا و دلبر بعضی کجا یوسف خاطی کجا و یوسف کنعان کجا هر چه بالاتر بگویی شأن شعرت بيشتر یوسف کنعان کجا و یوسف پنهان کجا عسکری را گشته دیوان وقف نیکان جهان شاعری چون من کجا و صحبت دیوان کجا بیست و هشتم مرداد نود و چهار  آخرین بازنگری ۶فروردین ۱۴۰۴
چشم بارانی برایش خلوت شب بهتر است لطف اگر افزون کنی بر حال من تب بهتر است جمع گردند از همه اکناف عالم خوبرو از برایم از لبانت درک مطلب بهتر است از همه گلهای زیبای جهان بر عاشقت غنچه ی دردانه ی آن نازنین لب بهتر است عین شیرینی است تلخی در ره دیدار تو جنگ اگر باید براهت جنگ مرهب بهتر است من عطش دارم به تو گر تشنه هم باشم به آب بگذرم از آن؟! کجا واجب ز اوجب بهتر است؟ من ز هجر تو شدم ژولیده ای محبوب من گر تو باشی وضع من باشد مرتب بهتر است گر بگویندم زمانی عشق او یا مذهبت عسکری گوید برایم ترک مذهب بهتراست ششم مرداد نود و چهار بازنگری ۲۰ فروردین ۱۴۰۴