فردا را نمیشود مونتاژ کرد
روایت بازدید از شرکت دانشبنیان بهیار صنعت اصفهان
💠بخشی از متن:
🔸من رقص در میانه میدانم آرزو بود نه در سالنهایی که در دانشگاههای شهرهای خودمان هم بهترشان را داشتیم. خانمی با چادر در رأس میز بزرگ بیضوی نشست و بعد از پخش مستندی از نوید نجاتبخش صحبت را شروع کرد. از آغاز گفت. بعد از اینکه زمین ۱۳۷۸ بار دور خورشید چرخیده بود، دو دوست که از قضا یکی معدلش به سقف ۱۶ نمیرسیده، بهجای سیب، ایده ساخت برانکارد پزشکی میخورد فرق سرشان. ازقضا برانکاردشان از روی ذهن میآید روی کاغذ و بعد در این دنیا متولد میشود. هزینه این زایش هم آب میخورد حدود یک میلیون و خردهای. حالا تر و خشکشده این بچه که از فرنگ وارد میشده در بازار چقدر قیمت داشته؟ همان خردهای! یعنی محصول دو مهندس یک میلیون بالای قیمت بازار برای مشتری آب میخورده.
🔸در ادبیات چرتکه و بازار این ماجرا یعنی تیر به سنگ خورد؛ اما ماجرا یک تفاوت اصلی داشت. نجاتبخش دنبال پول نبود که اگر بود پدرش از جراحان به نام اصفهان بود و آنقدر برای پسرش پولتوجیبی داشت تا بهجای تعمیر تجهیزات پزشکی، بلیط ورود به کلوپ آقازادگان جوان را تهیه کند. هر آدم عاقلی برای کارش دلایل مختلفی دارد که همهشان چرتوپرت است. چون در نهایت یک دلیل اصلی وجود دارد که باعث میشود آدم بهخاطر توجیهش هزار دلیل دیگر بتراشد و آن دلیل «جذب» است. هر آدمی مجذوب یک چیزی میشود. نجاتبخش و نکوئی القصه مجذوب فردا بودند. منتها فردایی که ساختنی بود نه آمدنی.
#روایت_خانه
#دانشمند16
#روایت_پیشرفت
#سیدحمیدرضا_میری
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
حرکت روی لبه علم روایت بازدید از شرکت دانشبنیان بهیار صنعت اصفهان 💠بخشی از متن:⬇️
حرکت روی لبه علم
💠 بخشی از متن:
🔸فردا را نمیشود مونتاژ کرد. فردا دانش ساخت میخواهد. واحد تحقیق و توسعه را راه میاندازند. معاونت علمی ریاستجمهوری دنبال ساخت شتابدهنده خطی است. زنها و مردها، بچهها و بزرگتر پشتسرهم عصبی، کلافه و با درد در بدن منتظر ایستادن تا کی واگن نوبتشان در ایستگاه پرتودرمانی بیمارستانها به مقصد برسد. کشور مسئله دارد. لامصب ساختنش همداستان است. کمتر از انگشتان یکدست تعداد شرکتهایی است که دانش فنی ساختش را دارند. از همان جنس پروژههایی است که چشمان بهیاریها از دیدنش برق میزند. سه شرکت به معاونت علمی پروپوزال میدهند. از تهران، از کیش و از اصفهان. از سرنوشت تهران و کیش اطلاعاتی موجود نیست؛ اما اصفهان در نوشتن تاریخ استعداد خاصی دارد. بهیار میرود سراغ پیداکردن یکی از آن دستگاهها.
🔸آن سال گردش مالی شرکت ۶۰ میلیون است. قیمت خرید یک دستگاه شتابدهنده خطی از زیمنس یا ورینت به دلار آن موقع ۶۰۰ میلیون آب میخورد. سنگ اقتصاد چرتکهای سبز میشود؛ اما اسب بهیار تاختن را در این سالها خوب تمرین کرده، میخواهد از روی مانع بپرد. میروند سراغ بیمارستانها تا اجازه دهند دلوروده دستگاهشان روی زمین بریزند؛ بلکه مهندسی معکوس به دادشان برسد. دست رد نصیب سینهشان میشود. بلانسبت بیمارستانی که صف مریضهایش ته ندارد و دستگاهش اگر نقص پیدا کند، حداقل یک ماه باید بخوابد تا مهندسان شرکت فروشنده خارجی با ناز و اطوار بیایند و پشت درهای بسته دستگاه را سرپا کنند، مگر مغز خر خوردهاند؟!
🔸آخرسر یک دستگاه خراب گیر میآورند به قیمت ۴۰ میلیون تومان، وجه رایج مملکت. دستگاه را که باز میکنند تازه اول ماجراست؛ مثلاً باید با تیوپ شتابدهنده که نقش قلب دستگاه را داشت چه میکردند؟ یک استوانه مسی شکل که بیشتر شبیه قطعات سفینههای فضایی بود. چهطور کار میکردش جای سؤال بود، چه برسد به چهطور ساخته میشود. سؤالی که چهار سال زمان برد تا به جواب برسد. جوابی که موقع ورود به بهیار، ماکتش به بازدیدکنندگان سلام میداد. بهیار یکدفعه پایش را گذاشت بر لبهی علم تجهیزات پزشکی. شتابدهنده خطی ساخته شد. کار تمام است. مگر اینکه شما در ایران زندگی کنید و مجبور باشید در دو جبهه تلاش کنید. تحریم خارجی و اختلالهای داخلی...
#روایت_خانه
#دانشمند16
#روایت_پیشرفت
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 خرید اینترنتی مجله: ketabir.com
📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
بهیار، رؤیای پرواز دارد روایت دیدار از یک شرکت واقعاً دانشبنیان 💠بخشی از متن⬇️
بهیار، رؤیای پرواز دارد
روایت دیدار از یک شرکت واقعاً دانشبنیان
💠بخشی از متن:
🔸گاهی میشد حقوق پرسنل چند ماه عقب میافتاد. برای یک مرد متأهل که بچهدار است و پنج ماه میشود که هر شب آهسته کلید در قفل درِ خانه میاندازد تا صاحبخانه از خواب بیدار نشود و طلب کرایه خانه نکند و در دل زن و بچهاش شور نیافتد؛ چهطور میشد قصه سرهم کرد تا بماند و جای دیگر سراغ کار نرود؟!
🔸 بهیار چه قلّابی در جان حدود ۷۰۰ نفر نیروی خودش انداخته بود که ماندنی شده بودند؟ وقتی فهمیدم استخدام در بهیار کمتر از نصف روز طول میکشد؛ اما بسیاری در این سالها از شرکت رفته بودند، فهمیدم اصلاً سؤال را غلط پرسیدهام! بهیار افراد را ماندنی نمیکرد. چیزی داشت که ماندنیها را به خود جذب کرده بود. آنهایی که در گوشهای زیر این پرچم به دنبال اضافهکردن یک خط به صفحه تاریخ بودند، مرکب بهیار را پررنگتر از بقیهی گزینههایشان دیده بودند. صفحه تقویم به روی سال ۹۶ باز شده بود.
🔸بهیار هدفش شده بود حل مسائل حلنشدنی. تیترش قشنگ بود؛ اما برای نیروهایش آبونان نمیشد. حل یک مسئله مثل پرتودرمانی نهایتاً با ساخت تعدادی دستگاه در سطح کشور حل میشد. بعدش چه؟! مزیت بهیار در این بود که دانش فنی ساخت مال خودش بود. برای همین میتوانست در محصولاتش هر تنوع دلبخواهی را بدهد. برای همین دوربین چشمیاش را برداشت و آن دورها چشم دواند تا مشکل جدید صید کند.
🔸جایی آن دور دورها، در آخرین نقطه از نقشه ایران، اژدهایی هزاران ساله با نفسش هوای کشور را تیره کرده بود و نفس مردم را تنگ کرده بود. «قاچاق» موضوعی بود که حکومت در میدانهای مختلف در چنگالهایش پنجه انداخته بود و زورآزمایی میکرد؛ اما حریفش نمیشد.
#روایت_خانه
#دانشمند۱۷
#روایت_پیشرفت
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 خرید اینترنتی مجله: ketabir.com
📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
به جای شتابنده خطی، دستگاه تولید ماسک ساختند روایت دیدار از یک شرکت دانشبنیان اصفهانی
به جای شتابدهنده خطی، دستگاه تولید ماسک ساختند.
روایت دیدار از یک شرکت دانشبنیان اصفهانی
💠بخشی از متن:
🔸سال ۹۸ ته راه رسیده است. دلش نمیآید بدون یادگاری برود. «کرونا» وارد میشود. ماههای آخر سال است. در هر مغازهای که بروی، اگر معجزه شود و داشته باشد ماسک خداتومن و باز اگر دعای خیر مادر پشت سرت باشد، مایع ضدعفونیکننده را از آن پشت مشتها برایت میآورد با قیمت بیداد تومن.
«همه چیز فعلاً تعطیل» صدای مهندس نجاتبخش است که در اسفندماه در بهیار صنعت هنوز در گوش دیوارها یادگار مانده. مأموریت جدید خودخواسته بهیار صنعتی که دستگاه پیشرفته "شتابدهنده خطی" را برای پرتودهی بیماران سرطانی ساخته، الان ساخت دستگاه تولید ماسک است.
🔸فقط چین و آلمان در دنیا از این دستگاهها میسازند. سختی کار این بود که دستگاه ساخت ماسک با دستگاه وصل کردن کش از هم سوا بودند و ستکردن قسمت مکانیک و الکترونیک دستگاهها خودش مثنوی هفتاد من بود. در اصفهان یک نفر بود که سه تا از این دستگاهها داشت. یک دستگاهش خراب بود و دوتای دیگر طوری مشغول پولسازی بودند که صاحبشان روزی به خوابش هم نمیدید. بهیاریها دستگاه خراب را با عزوالتماس رضایت گرفتند که از ۹ صبح تا پنج بعدازظهر که قرار بود تحویل تعمیرکار بشود، در اختیار داشته باشند و سر از چم و خمش دربیاورند. دل و روده دستگاه را در میآوردند، فیلم میگیرند و بحث میکنند. دستگاه را پس میدهند و بعدش به یک واقعیت مهم میرسند: هیچ چیز ازش نفهمیدند!
🔸 مأموریت این بود که ساخت دستگاه اول تا یک جای معقولی جلو برود و همزمان ساخت دستگاههای بعدی آغاز شود. عقربههای زمان در صورت بهیاریها خنج میانداخت. هر اتفاقی که برای دستگاه اول میافتد، سر بقیه دستگاهها هم میآمد. بالاخره انتظار ندارید بنویسم شرکتی که شاخ ساختن دستگاههای هایتک دنیا را شکست، سر چهار ماه نتوانست خط تولید ۸۰تایی ماسک را راه بیاندازد؟! همین وسطها یک روز تلفن مهندس نجاتبخش زنگ میخورد. مدیرعامل شرکت فلان است. اعتراض میکند که چرا بند چند تا از ماسکها کنده شده است. تصویر بهیاریهایی که در زمان فرار، قرار را ترجیح دادند و جانشان را کف دست گرفته و پای ساخت دستگاه ماسک ایستادند، خونش را به جوش آورد.
- کل بسته را دور بندازید. یه کامیون براتون ماسک میفرستم.
🔸برای بهیار بعد از آن همه بخشیدن ماسک به آموزش و پرورش و باقی نهادها بهخاطر جان مردم، این کارها آب خوردن بود. همزمان واحد بهیار زیست به بهانه تولید ضدعفونی کنندهها متولد میشود. شنیدهام این اواخر نوجوانی شده در سودای پیشبینی و آمادگی برای ساخت واکسنهای مقابله با خطرات احتمالی جهانگیر آینده.
#روایت_خانه
#دانشمند۱۷
#روایت_پیشرفت
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 خرید اینترنتی مجله: ketabir.com
📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
🚀 غیر عادیها به فضا میروند۲ قصه فضایی شدن ما ایرانیا 💎بخشی از متن⬇️
🚀 غیر عادیها به فضا میروند۲
قصه فضایی شدن ما ایرانیا
💎بخشی از متن:
🔻تو که مجله میخونی لابد اهل وبگردی هم هستی. یه سرچ بزنی دستگیرت میشه که تو دوران جنگ سرد، یعنی همون جنگ بین آمریکا و شوروی اون زمان، کریخونیهای دو طرف رسیده بود به جنگ فضایی. اسم جنگ ستارگان از همون موقع مد شده بود. تو وقتی از بیرون جو به زمین اشراف داشته باشی، دیگه موجودات روی زمین مثل مورچه میشن برات. یعنی مثل آبخوردن میتونی برای حمله بهشون برنامهریزی کنی و از همون جا اقدام کنی.
🔻مسابقه شروع شده بود. اول شوروی جلوتر بود و اولین پرتابها به فضا رو انجام داد. بعد از چند وقت آمریکاییها جلو زدند. رفتن به فضا اونقدر تنورش داغ شد که بقیه هم به فکر افتادن. چین و انگلیس و ژاپنم هم اومدند تو بازی. امروز که داریم باهم گپ میزنیم، حدود 21 کشور تو صنعت فضایی دارن کار میکنن. دیگه فقط هم بحث نظامی نیست. از پیشبینی آبوهوا تا مسیریابی همین اپلیکیشنهای ما که بعضی وقتا هم تومُخی میشه، نتیجههای همین صنعته.
🔻تازه دارن دنبال یه راهی میگردن که وقتی چند سال دیگه جمعیت رو زمین اونقدری شد که دیگه یه لیوان آبخوردن حکم طلا رو داشت و آدما برای زنده موندن افتادن به جون هم، اون بالاها یه جایی رو گیر آورده باشن که شرایط زندگیش شبیه زمین باشه و یه عده رو بفرستن اون بالا. لابد تو مجازی خوندی راجع بهش. احتمالا نفر اولی که میاد تو ذهنت این بابا ایلان ماسکه. بی خیالش! تو که حالا تو ایران نشستی. بعدش چی؟ خب اگه درسخون باشی، اولین گزینهات بایبایه. جمع کنی بری. اگه کمتر درسخون باشی، میزنی تو خط کار و مانی. یه کم کمتر درسخون بوده باشی هم، راستش میدونم ولی این جا نمیتونم بنویسم.حالا فکر کن تو همین ایران خودمون، چند نفر جمع شن دور هم و بگن میخوایم به جای بیابونهای آمریکا، از همین کویرهای خوشگل ایران ماهواره هوا کنیم! خداوکیلی تو باشی نمیگی یه چیزیشون میشه؟!
#دانشمند_نوجوان
#ایران_فضایی
#سیدحمیدرضا_میری
#دانشمند۲۰
🌐 لینک خرید اینترنتی مجله با ارسال رایگان به سراسر کشور 🔻
https://ketab.inn.ir/product/40937/مجله-دانشمند-20
📱 خرید تلفنی: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
🚀 غیر عادیها به فضا میروند۳ قصه فضایی شدن ما ایرانیا 💎بخشی از متن⬇️
🚀 غیر عادیها به فضا میروند۳
قصه فضایی شدن ما ایرانیا
💎بخشی از متن:
🔻حالا فکر کن تو همین ایران خودمون، چند نفر جمع شن دور هم و بگن میخوایم به جای بیابونهای آمریکا، از همین کویرهای خوشگل ایران ماهواره هوا کنیم! خداوکیلی تو باشی نمیگی یه چیزیشون میشه؟! همین آدمای غیرنرمال، 17 سال پیش یهو دلشون خواست آدم هوا کنن! رفتن زیر یه خم ماجرا. لابد فکر کردی اکانت اینستاگرامه یه جیمیل بدی ساخته بشه! دوباره میگم، تو حدود 206 کشور دنیا فقط 21 کشور این صنعت رو دارن و تو اونا هم خیلیهاشون به چندتا کشور اصلی برای ساخت و پرتاب وابستهان. ما که تکلیفمون تو وابسته بودن مشخصه؛ تا خرخره تو تحریمیم. یعنی صفر تا صدش گردن خودمونه.
🔻حالا میخوایم علی کنیم آدم هوا کنیم. برای شروع یه اتاق پرنده میخوایم. بهش میگن کپسول زیستی. یعنی یه چیزی که آدم یا هر موجود زنده دیگهای که میذاری توش، سالم برسه به مقصد. از این نظر سالم که وقتی از جو زمین میگذری ، به خاطر جاذبه و نیروی گریز از مرکز و هزار تا عامل دیگه، قد یه تریلی فشار بهت وارد میشه. تازه بعدشم میری تو شرایط بی وزنی. بیرون از زمین تشعشات خورشیدی هست و بدنه این کپسول چون با سرعت بالا داره حرکت میکنه، اگه نتونه مقاومت کنه از بین میره. تو نمیتونی از فلز استفاده کنی چون خرده میشه.
🔻 تازه وقتی از همه اینا جون سالم به در ببری، باید فکر سالم روی مقصد رسیدنتم باشی. با یه سرعت وحشتناک فرود میای و اگه نتونی اتاقکو مهار کنی، از همون فضا به فضای یه کم معنویتری تِلِپورت میشی. پس هزار تا عامل تعیینکننده هست که باید میلیمتری حسابکتابشون کنی تا سالم بلند شی و سالم فرود بیای. تازه همه اینا رو این فرض بود که تو بتونی اون کپسول زیستی رو بلند کنی ببری فضا؛ یعنی باید بلد باشی پرتابگر بسازی. الکی نیست که یکی مثل ایلان ماسک اینقدر معروف میشه.
🔻خب هیچی دیگه همونطور که احتمالا میدونی ما هیچ وقت نمیتونیم یه آفتابه بسازیم چه برسه آدم هواکنیم! حداقلش اینه که این روزا، بیشتر آدم مجازیها مسابقه خودتحقیری گذاشتن. ولی همین غیرعادیها یه پرتابگر صفر تا صد ایرانی ساختن و اسمشو گذاشتن سلمان. معلومه که اون کپسول زیستی 500 کیلویی رو ساختن و بعد از کلی تست موفق، گذاشتنش روی پرتابگر سلمان. اسمشم گذاشتن کاووس. اینم معلومه که کاووس با اون وزنش، برای اولین بار 130 کیلومتر رفته بالای زمین تا همه بفهمن جغرافیا نیست که تعیینکننده زندگیه. اون چیزی که ما رو پرتاب میکنه تو دل رویاهامون، اینه که باور کنیم متفاوت بودنه که به جهان رنگ میده. دنیارو شکل میده.
#دانشمند_نوجوان
#ایران_فضایی
#سیدحمیدرضا_میری
#دانشمند۲۰
🌐 لینک خرید اینترنتی مجله با ارسال به سراسر کشور 🔻
https://ketab.inn.ir/product/40937/مجله-دانشمند-20
📱 خرید تلفنی: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
🚀 ورود به دنیای جدید فضایی ۱ روایت لحظههای پرتاب ماهواره ثریا 💎بخشی از متن⬇️
🚀 ورود به دنیای جدید فضایی ۱
روایت لحظههای پرتاب ماهواره ثریا
💎بخشی از متن:
🔻هر ربع یکبار از خواب میپریدم و به وسط تاریکی خیره میشدم دنبال جواب. چه باید روایت میکردم. حتی وقتی ساعت 6 صبح با سردرد و چشمهای خوابزده برای بار اولم سوار ایلوشین شدم هم هنوز نفهمیده بودم قرار است چه صغری کبرایی را ردیف کنم تا به قول معروف حق مطلب را ادا کند. تازه یک مطلب دیگر هم بود که مغزم را سوراخ میکرد. اگر شکست بخورد چه؟ چه باید میگفتم؟ لابد قرار بود کلیشهایترین جمله اینطور وقت ها را به زبان بیاورم: این شکست چیزی از ارزشهایمان کم نمیکند! کدام ارزشها؟
🔻وسط سرگیجههای بلندشدن ایلوشین، یاد فیلمی افتادم که شب قبل دیده بودم. ماهواره اسپیس ایکس ای که همین چند وقت پیش در حال رفتن به فضا شکستخورده بود. جالبترین قسمت فیلم صدای زمینه بود! صدای تشویق میآمد. تشویق کسانی که داشتند نگاه میکردند؛ علی القاعده باید ناراحت میشدند و زیر گریه میزدند. تشویقشان دیگر چه صیغهای بود؟ دیدم همه یکدفعه جمع شدند کنار شیشههای ایلوشین. سرم را لای کلهها فروکردم تا به من هم حلوای خیراتی برسد. دماوند بود که رخت زمستانی تن کرده بود و برایمان دست تکان میداد! ذهنم جرقه خورد و به سرگیجه التماس کردم ده دقیقه امانم دهد. قلم و کاغذ در جیبم را کشیدم بیرون و هرچه در ذهنم انبار شده بود روی کاغذ ریختم. ایلوشین موقع نشستن یکصدای بلندی دارد که اگر بار اولت باشد، هرچه انگشت داری فرو میکنی در سوراخ گوشت تا از مغزت حفاظت کند. صدا که قطع شد درها باز شدند. منتظر بودم یکی با اسب بیاید دم در بگوید: چطوری ایرانی؟
🔻اما جواد آمده بود تا من و مهدی را زودتر ببرد سمت مراسم تا قبل از رسیدن بقیه، سناریو را آماده کنیم. با راننده 4 نفری سوار هایلوکس شدیم و د بگاز. جواد و آن یکی مهدی دو روز زودتر رفته بودند شاهرود تا موقعیت را با کمک بچه های هوافضا آماده کنند. روز اول را پشت در پادگان و دردسر هماهنگی برای ورود، شب کرده بودند و روز بعدش را به در و دیوار زده بودند تا مکان مراسم را از پشت یک تلویزیون در نمازخانه ببرند به دل حادثه.
🔻دل حادثه، یک سالن عملیاتی بود که درهایش به صورت اتومات و کشویی رو به محل پرتاب باز میشد و فاصله اش تا ماهواره حدود دو کیلومتر بود. منتها دو کیلومتری که در دل بیابان ماهواره را کامل برای ما قابل رویت کرده بود. داخل سالن هم استیج و ویدووال رویش رو به حدود 400 صندلی که نیم دایره جلویش چیده شده بود آماده شده بود. جواد مرا برد به ردیف جلو و به سردار جعفرآبادی معرفی کرد. انتظار داشتم مسئول فضایی هوافضای سپاه با آن جایگاه، یک پیرمرد سن و سال دار باشد. جعفرآبادی به نظرم حتی میخورد زیر 50 سال باشد. سلام و علیک گرمی کردیم و نشستیم به صحبت. اولین سوالم این بود که نام ماهواره و پرتابگرش چیست و سوال دومم اینکه قرار است اینبار روی کدام قله پرچم ایرانی بکوبیم؟
#روایت_خانه
#ایران_فضایی
#ماهواره_ایرانی
#دانشمند۲۱
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 لینک خرید اینترنتی مجله با ارسال به سراسر کشور
https://ketab.inn.ir/product/40958/ماهنامه-دانشمند-
📱 خرید تلفنی: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
🚀 ورود به دنیای جدید فضایی 2 روایت لحظههای پرتاب ماهواره ثریا 💎بخشی ازمتن⬇️
🚀 ورود به دنیای جدید فضایی 2
روایت لحظههای پرتاب ماهواره ثریا
💎بخشی از متن:
🔻 سردار جعفرآبادی برایم باحوصله تعریف کرد که ماهواره ثریا برای استفاده تحقیقاتی و علمی، با پرتابگر قائم 100 که مزیتش استفاده از سوخت جامد است، برای اولین بار در تاریخ پرتاب ماهوارهای کشور قرار است به مدار 750 کیلومتری زمین برود. سین برنامه را باهم نوشتیم، اما نشد آنچه که باید میشد! اتوبوسها تا مخاطبها را برسانند آنقدر دیر شد که همه دم ثانیه پرتاب رسیدند. بلافاصله جمع را نشاندیم و رفتم بالای سن. خیرمقدم گفتم.
🔻دوستان همین جوری که منتظریم تا لحظه پرتاب برسه، میخواستم خواهش کنم تا هرکسی هر کاری بلده بکنه، دعا، ذکر، نذر. این لحظه، کم از لحظه صعود تیم ملی به جام جهانی نداره! یکدفعه صدای فرمانده میدان در فضای بیابانی و سرد شاهرود پیچید. شمارش معکوس برای پرتاب. دل توی دلم نبود. حتی صدای نفسها را هم میشد آن لحظه شنید. صدای انفجار پرتاب لحظهای بیابان را تسخیر کرد. ماهواره با دنبالهای از آتش به چشم به همزدنی جلوی چشمانمان به آسمان رفت. فوری جمعیت را راهنمایی کردیم تا برگردند و روی صندلیهایشان بنشینند. روی ویدئووال تصویر سرعت و ارتفاع ماهواره نمایش دادهشده بود.
🔻یکلحظه شنیدم که یکی از مهندسین گفت نباید اینقدر سرعت داشته باشد. دلم هری ریخت. من بودم که برای بالارفتن ماهواره این پا و آن پا میکردم؟ نه! این هیجان بالا رفتن ماهواره نبود. هیجان صعود خودم بود. من بودم که داشتم با شتاب بالا میرفتم تا آن بالاها در میان ستارههای دیگر به نام ایران بدرخشم. جعفرآبادی پای نمایشگر بزرگ آمد و شروع کرد توضیحدادن لحظهبهلحظه. حدود چند دقیقه زمان میبرد تا طی سه مرحله ماهواره به مدار تزریق شود. همه جمع روبهجلو سر خم کرده بودند. یکی گریه میکرد. یکی تسبیح میانداخت. عده زیادی سرپا ایستاده بودند. ایران چند قدم مانده بود به کهکشان.
🔻فقط میدانم هر چه از هادی عامل و گزارشگرهای دیگر در اینجور مواقع بلد بودم، پشت میکروفن بلندبلند داد میزدم. جمعیت یکدفعه به سمت جعفرآبادی دوید. صدای الله اکبر سالن را قبضه کرد. این تیتر امروز اخبار دنیا بود: «ماهواره ایرانی با موفقیت در مدار قرار گرفت.» آن روز برای ایران گریه کردم. برای همه خوندلهایی که خورده بود تا پرچمش را سایهسر ما نگه دارد.
🇮🇷۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک باد.
#روایت_خانه
#ایران_فضایی
#ماهواره_ایرانی
#دانشمند۲۱
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 لینک خرید اینترنتی مجله با ارسال به سراسر کشور
https://ketab.inn.ir/product/40958/ماهنامه-دانشمند-
📱 خرید تلفنی: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
روایت پیشرفت ایران
⭕️ خبرِ خوب،«خبرِ بد» است! ۱ پیشرفت، رسانه خودش را میسازد 💠بخشی از متن⬇️
⭕️ خبرِ خوب،«خبرِ بد» است! ۱
پیشرفت، رسانه خودش را میسازد
💠بخشی از متن:
🔸پاییز 1400 بود. دوست داشتم یک داستان خوب بنویسم. میدانستم اگر میخواهم عمر ماندگاری داستانم بیشتر از یک فصل باشد، باید از درد مردم بنویسم. فهرست جلویم طولانی بود؛ بیکاری، گرانی، ازدواج، اعتیاد. از هرکدامشان میشد یک مثنوی هفتادمن چاپ کرد. دست به هرچه میزدم قبلش یک تپه از آثار تولیدشده به تورم میخورد. میخواستم کارم نو باشد. هرچه در اقیانوس سوژههای احتمالی بیشتر دستوپا میزدم، ریههایم سختتر هوا را به داخل میکشیدند.
🔸اواخر آنقدر بین مرگ و زندگی رفتوآمد کرده بودم که کمکم داشتم به مرض دلمردگی دچار میشدم. با خودم درافتاده بودم که بهترین سالهای عمرم را صرف چه کرده بودم. از صبح که بیدار میشدیم تا شب که جنازه تحویل رختخواب میدادیم، در آن موبایل وامانده هزار بار دینگ میخورد بالای صفحه مینوشت که فلانی خورد، فلانی برد، فلانی چاپید و فحش آخر را نصفه در دهانمان بیات میکردیم تا خر و پف کنان به صبح بکشانیم و باز یک روز تازه را با شاهکار حضرات به روزهای رفته از عمرمان بدوزیم.
🔸با همین ذهنیات درگیر بودم که یک روز تلفنم دینگش در آمد.
- پایهای؟
- تا چی باشه؟
- این یکی جنسش فرق داره!
رفتیم نشستیم دور میز. صحبت از ابر ناامیدی رو سر دانشجوها بود. از اینکه الان اگر دانشجوها پایشان به پلههای پرواز فرودگاه امام نرسد، یا سرشان در میان ارقام روی تختههای دلالی میچرخد یا منتظر نوبتشان برای روانشناس افسردگی این پا آن پا میکنند. حالا مثلاً قرار بود که همین دانشجوها برای فردا طرح و نقشه بساط کنند و سوار اسب پیشرفت شوند.
🔸پوزخندم به تریج قبای جمع برخورد.
- آقا سید جک میخونی؟
- نه، میشنوم!
- اگه جکه پس چرا اومدی؟
- اومدم ببینم حرف جدید چی دارید. این حرفا بوی نا میده.
- کد ملیتو برای بچهها بفرست. یه چمدون سبکم ببند.
- خیرباشه!
خیر بود. بار اول چنان نشئه شدم که بعدش دو بار و سه باره باید تزریق میکردم تا میتوانستم مثل مردم عادی زندگی کنم.**از امید حرف میزنم.**
🔸 یادم میآید روزی که داشتیم از مدیرعامل ستاره خلیجفارس خداحافظی میکردیم، پرسیدیم مهندس تا حالا شده ناامید بشید؟ خندهاش به گرمی خود یزد، زادگاهش بود.
- معلومه!
- چه طوری دووم میارید؟
چشمانش را ریزتر کرد و چند ثانیهای روی زمین خیره ماند: «میرم از بالا نگاه میکنم.»
سوار ماشینمان شدیم و پشت سرش راه افتادیم. در پالایشگاه تپهای از ماحصل خاکبرداریهای ساخت، روبه آسمان علم شده بود. بالای قلهاش یک شهر کامل از لولهها و مخزنها با چراغهای روشن چشممان را پرکرده بود. انگار که زمین و آسمان زیروزبر شده بودند. با همان لهجه گرم یزدیاش روبه شهر لولهها گفت:«منظورم همینجا است. وقتی نگاه میکنم که خودم و همکارانم تا کجا جلوآمدهایم و چه ساختهایم، برگشتن به عقب برایم سختتر از حرکت در مه روبهجلو میشود.»
#دانشمند۲۲ #فناوری_نرم
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 لینک خرید اینترنتی:
https://ketab.inn.ir/product/40979/ماهنامه-دانشمند
📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند
⭕️ خبرِ خوب،«خبرِ بد» است! ۲
پیشرفت، رسانه خودش را میسازد
💠بخشی از متن:
🔸در پالایشگاه تپهای از ماحصل خاکبرداریهای ساخت، روبه آسمان علم شده بود. بالا قله یک شهر کامل از لولهها و مخزنها با چراغهای روشن چشممان را پرکرده بود. با همان لهجه گرم یزدیاش روبه شهر لولهها گفت: «منظورم همینجا است. وقتی نگاه میکنم که خودم و همکارانم تا کجا جلوآمدهایم و چه ساختهایم، برگشتن به عقب برایم سخت از حرکت در مه روبهجلو میشود.» همان موقع در پس صدای سوختن فلر در سرم، بهزور صدای خودم را شنیدم که میگفتم آیا من هم در زندگیام قابی را ساختهام که موقع ابریشدن هوای ذهنم، با نگاهکردن به آن امیدوارتر شوم یا حتی عدهای دیگر هم بتوانند از تماشای قاب دستساز من به امیدهای خودشان تشنهتر از قبل نگاه کنند؟
🔸دو سال از آن ماجرا گذشت. یک روز با اتوبوس، یک روز با قطاری که سخت بلیطش گیر میآمد و روزی دیگر با پرواز هواپیمای بهوقت شام. آخر هفتههای بندرعباس شده بود پاتوق امیرکبیریها، شریفیها، تهرانیها، علم و صنعتیها، علامهایها، خواجهنصیریها و رتبه برترهایی که همگی با گذشته من یک ویژگی مشترک داشتند؛ عمر رفتهشان در این نظام را بربادرفته میدیدند و خیال میکردند فرش قرمز مهاجرت، تا دم در آفیسهای شیکشان در فرنگ پهن شده و فقط باید سکه شانسان کمی باصفاتر بیافتد. به خیال خاک سرخ هرمز و آبتنی در قشم، تیپهای مکش مرگ منی میزدند؛ ولی پای ایلوشین که میرسیدند، فکشان از جا در میرفت و فحشهایشان یکی بعد از دیگری نثار اردو و اجداد متولیانش میشد. اما آخر قصه زیپهای چمدانهای مهاجرتشان باز میشد و میشدند فنپیجهای «روایت گمشده».
🔸حالا یک باشگاه پروپاقرص داشتیم که هرجا توپ پیشرفت در میشد، یک جماعتی از همین هواداران پیشرفتی ایستاده بودند تا به افتخار شونه خاکیهایی که تا قبل از این در هیچ رسانهای ارزش خبری نداشتند، دقیقهها تشویق کنند و به صورتهای خستهشان لبخندهای گرم تحویل دهند.«روایت گمشده» امروز بساطش پهنتر از بندرعباس شده و در هر بازاری در این کشور دنبال جنس خودباوری میگردد و اتفاقاً کلکسیونش تکمیلتر شده. گشتن در این کلکسیون که داستان هر تکهاش از یک نقطه از کشور است، به منی که دنبال نوشتن داستان اثرگذار و ساختن یک رسانه بودم یاد داد، نمیشود در زمین خراب جنس مرغوب کاشت. امروز بازار رسانههای پیشرفت داغ است؛ ولی جمع این دوکلمه من را به یاد گذاشتهام میاندازد. ما که نرفتهایم؛ ولی مثلاینکه سر کلاسهای رسانه پا تختهها مینویسند خبر خوب، خبر بد است!
🔸حالا چهطور میشود در این شورهزار درخت امید کاشت خدا داند. من اما آنقدر از تجربه «روایت گمشده» نصیبم شد که پیشرفت رسانه خودش را خودش میسازد و اگر بهقدر کف دست ارزنی از پیشرفت چیزی سرم شود میگویم «پیشرفت از حقیقت میآید، پس رسانهاش هم باید حقیقی باشد.» اگر به زبان بچهمحلهایمان بخواهم بگویم اینکه رسانه پیشرفت باید دست مخاطبش را بگیرد و بمالد به سردی پیچومهرههای سازه فولادیاش و بعد بگذارد در گرمی کف دستهایی که پای سازهاش عمر گذاشتهاند و خون و عرق ریختهاند تا درختشان تناور شود و سایه استقلال و امنیت بالای سر کشور بیندازد. امروز که در گوشهای کنج عزلت اختیار میکنم، به این فکر میکنم که چهطور میتوانم به مردم نشان بدم که «میشود از شدها یاد گرفت و سراغ نشدها رفت!»
#دانشمند۲۲ #فناوری_نرم
#سیدحمیدرضا_میری
🌐 لینک خرید اینترنتی:
https://ketab.inn.ir/product/40979/ماهنامه-دانشمند
📱 تماس جهت اشتراک: 09123969195
@daneshmand_mag | مجله دانشمند