eitaa logo
دشت جنون
6.5هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.8هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌼💐🌸💐🌼🌺 جان می دهیم و از درتان پر نمی زنیم موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم ما را فقط به پای نوشته اند ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم سلام سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 💐 @dashtejonoon1🌼🌺
🌺🍃🍀🌺🍃🍀🌺 هر روز كار خودمان را با توسل به یكی از چهارده معصوم شروع می‌كردیم. آن روز دل‌ها به سمت رفت. همه خود را پشت آقا حس می‌كردند. بعد از ذكر توسل حركت بچه‌ها شروع شد. شرهانی در آن روز گوشه‌ای از خاك خراسان شده بود. روی همه لب‌ها ذكر مقدس هشتم بود. پس از ساعتی تلاش، اولین خودش را نشان داد. با جستجوی بسیار تمام از خاك خارج شد. اما هر چه گشتیم از خبری نبود. بچه‌ها می‌گفتند: ، رمز حركت امروز نام مقدّس شما بود. خودتان كمك كنید. یك دفعه كاغذی از داخل جیب این گمنام پیدا شد. بعد از گذشت سال‌ها قابل خواندن بود. روی آن فقط یك بیت شعر نوشته شده بود : هركس شود بیمار رضا(ع) والله شود دلدار خدا یك بار دیگر رمز حركت ما نام مقدّس انتخاب شد. از صبح تا عصر جستجو كردیم هفت پیدا شد. گفتیم حتماً باید دیگری پیدا شود. رمز حركت امروز ما نام مقدّس هشتم بوده ، اما هر چه گشتیم دیگری پیدا نشد. خسته بودیم و دلشكسته. لحظات غروب بود. گفتند: امام جماعت یكی از مساجد شیعیان عراق در نزدیكی مرز با شما كار دارد! به نقطه مرزی رفتیم. ایشان را پیدا كرده و برای تحویل آورده بود. لباس بسیجی بر تن بود. با آمدن او هشت روز توسّل به امام هشتم كامل شد. اما عجیب‌تر جمله‌ای بود كه بر لباس نوشته شده بود. همه با دیدن لباس او اشك می‌ریختند. بر پشت پیراهنش نوشته شده بود : 🌴 @dashtejonoon1🥀🌴
🥀🕊🌹🕊🌹🕊🥀 بود یه نوار روضه زیر و روش کرد. بلند شد اومد ... یه روز به فرماندمون گفت: من از بچگی نرفتم، می ترسم بشم و رو نبینم... یک 48 ساعته به من مرخصی بدین برم زیارت کنم و برگردم... اجازه گرفت و رفت دو ساعت توی زیارت کرد و برگشت ... توی اش نوشته بود: در راه برگشت از توی ماشین خواب رو دیدم... بهم فرمود: اگر همینطور ادامه بدهی خودم میام می برمت... یه قبری برای خودش اطراف پادگان کنده بود... نیمه شبا تا می خوابید داخل قبر می کرد و میگفت:یا منتظر وعده ام... چشم به راهم نذار... توی ساعت ، روز و مکان رو هم نوشته بود... که شد، دیدیم حرفاش درست بوده دقیقا توی روز،ساعت و مکانی شد که تو اش نوشته بود! 🥀 @dashtejonoon1🕊🌹
🍀🍀🍀🍀🍀🍀🍀 جان می دهیم و از درتان پر نمی زنیم موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم ما را فقط به پای نوشته اند ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم سلام سلامتی و تعجیل در فرج و سلامتی نائب بر حقش 🍀 @dashtejonoon1🍀