eitaa logo
دشت جنون
4.2هزار دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
1.7هزار ویدیو
3 فایل
ما و مجنون همسفر بودیم در #دشت_جنون او به مطلبها رسید و ما هنوز آواره ایم #از_شهدا #با_شهدا #برای_دوست_داران_شهدا خصوصاً شهدای نجف آباد ـ اصفهان همه چیز درباره ی #شهدا (زندگینامه،وصیت نامه، خاطرات،مسابقه و ...) آی دی ادمین : @shohada8251 09133048251
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊🌴🥀🌹🥀🌴🕊 بزودی ظهور خواهد کرد . خوابی که پدر از می بیند : تو خواب به من گفت : بابا بزودی ظهور می کنه بهش گفتم : پسرم شرایط ظهور هنوز فراهم نیست در پاسخ به من گفت : شما نمی دونی ان شاءالله به همین زودی ها ظهور می کنه . یکم بهمن ۹۳ در تعقیب و گریز با اشرار به درجه رفیع نائل گردید . 🕊 @dashtejonoon1🌹🌴
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀 بهمن ٦١ برای گرفتن عکس به خرمشهر رفتم. بعد از آزادسازی و پاک سازی نسبی شهر، می‌شد به صورت محدودی وارد خرمشهر شد. در همان ایام بود که اولین گروه‌های ساکن خرمشهر می‌توانستند تحت شرایطی به منطقه بیایند. توفیقی برایم شد تا همراه خانواده اهل خرمشهر شوم. شب هنگام خواب، که بعد از مدت‌ها همدیگر را دیده بودند، خواب از سرشان پریده بود و با هم صحبت می‌کردند. پای صحبت‌هایشان نشستم. پیوندشان، خون بود. بعضی‌هایشان برای حفظ خرمشهر جنگیده بودند و بعضی دیگر برای آزادی اش. یکی از مادر‌ها خانم بود. سه در خرمشهر شده بودند. آن سال آمده بود تا هم خانه‌اش را ببیند و هم به زیارت قبر و دو برود. برایم از دخترش تعریف کرد. دروس حوزوی می‌خواند و در کلاس‌های نهضت سوادآموزی معلم بود. هشتم مهر ٥٩، همراه دوستش، برای سنگر‌ها غذا می‌بردند که هر دو با گلوله دشمن می‌شوند. برایم گفت که چطور خودش، را کفن و دفن کرده است. بعد از ، به فاصله یک ماه، را از دست می‌دهد. سه سال از بزرگ‌تر بود. تا روز آخری که خرمشهر سقوط کرد، ماند و جنگید. پیکر را پیدا نکردند. پسر بزرگش هم بعد از آزادی خرمشهر در منطقه شد. آن شب، شاعر شده بودند و لالایی‌های فی‌البداهه برای می‌خواندند. راوی: مریم کاظم‌زاده ـ «عکاس» 🥀 @dashtejonoon1🌴🌹