eitaa logo
داستانکام
75 دنبال‌کننده
185 عکس
34 ویدیو
1 فایل
این داستانکا گوشه‌ای از زندگی منه. 🌸 راه ارتباطی: @barkat313_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از فروشگاه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤ #معصومه_خانوم: "سلام؛ من بعد از شش روز دارم می‌رم مدرسه. ممنون که برا سلامتیم دعا کردین." #معصومه_خانوم این چند روز خیلی ضعیف و لاغر شده. 👇 توصیه‌ای بِهِش ندارین https://basalam.com/@barkat/posts/20306
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ذهنش در به در دنبال نعمت می‌گردد و هیچ نعمتی از دید او پنهان نمی‌ماند و همیشه خود را غرق در خوشبختی می‌بیند. اما آدمِ کفرانِ نعمت کننده تنها کاستی‌ها را می‌بیند. یک رفتار ساده نیست، یک روحیه‌ی لطیف و طرز فکر صحیح هست. . 👇 نظرات ارزشمندتونو در لینک زیر بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/17466
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #امام_خامنه‌ای(حفظه‌‌الله‌تعالی): #بهترین_روش_تربیت انسان آن است که در آغوش پر مهر و محبت #مادر پرورش کند و زنانی که فرزند خود را از این موهبت الهی محروم می‌کنند، در واقع به زیان خود و فرزند خویش و جامعه اقدام کرده‌اند. ١٣٧۵/١١/٢٠ 👇 نظر شما چیه؟ لطفا در لینک زیر بنویس https://basalam.com/@barkat/posts/18335
هدایت شده از فروشگاه برکت
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / اتفاقی که سانسور شد . چند روز پیش که (فریدون) در میدان با مردم سخن می‌گفت، در همان لحظه‌ای که مردم با شعار‌های اقتصادی او را به و بیش‌تر و پرهیز از حاشیه‌سازی دعوت می‌کردند و او در پاسخ آن‌ها گفت: "مردم نخواهند گذاشت خواست آمریکا از حنجره‌ی چند جوان بلند شود." پیرمردی فرتوت در حالی که نامه‌ای در دست داشت از پشت جایگاه به سمت رییس جمهور آمد. . ماموران امنیتی و تیم حفاظت رییس جمهور که شُکّه شده بودند بلافاصله جلویش را گرفتند. . رییس جمهور در کمال ناباوری تریبون را رها کرد و به سر تیم حفاظت دستور داد: "رهایش کنید؛ اجازه دهید بیاید جلو و درخواستش را مطرح کند." . صدای همهمه‌ی مردم میدان امیر چخماق را فرا گرفته بود. ولوله‌ای به پا می‌شود. دوربین‌ها قطع می‌شود تا بعدا مشکلی پیش نیاید. راه باز می‌شود. پیرمردِ نامه به دست در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود جلو می‌رود. با دستانِ لرزانش نامه را به روحانی می‌دهد. . روحانی خیلی گرم او را در آغوش می‌گیرد. با گوشه‌ی عبایش اشک‌های او را پاک می‌کند. او را پشت تریبون می‌برد و می‌گوید: "سال‌ها من حرف زدم و عمل نکردم، حالا نوبت شماست." . پیرمرد آرام آرام به سمت تریبون می‌آید. مردم که با این عمل رییس جمهور به وجد آمده بودند سر از پا نمی‌شناختند. مدام فریاد می‌زدند. پیرمرد پشت تریبون قرار گرفت. . با صدایی لرزان از وضعیت سخت اجاره‌نشینی گفت. از این که فرزندانش بی‌کار هستند. از این که نمی‌تواند جهیزیه‌ای مختصر برای دختران دمِ بختش تهیه کند. از این که حتی توان تهیه‌ی مایحتاج روزانه‌ی خانواده‌اش را ندارد. از این که ... . جَوِّ سنگینی فضای میدان را احاطه کرده بود. اشک قطره قطره از چشمان رییس جمهور به روی می‌غلطید و بر روی عبایش می‌ریخت. مردم هم با مشاهده‌ی این صحنه پا به پای او اشک ریختند. . رییس جمهور که تحت تاثیر گفته‌های پیرمرد قرار گرفته بود و گویا از عملکرد خود در شش سال گذشته پشیمان شده بود دستور می‌دهد همان‌جا با هزینه‌ی شخصی‌اش خانه‌ای مبله برای پیرمرد تهیه کنند، وامی بلاعوضی برای خرید جهیزیه به او پرداخت نمایند و تا زمان رفتن فرزندانش به سر کار تامین محصولات طبیعی و سالم غذایی را از برایش تعهد نمود. . با این حرکت رییس جمهور گویا میدان امیرچخماق منفجر شد. فریاد " "، "روحانی مچکریم"ِ مردم لحظه‌ای قطع نمی‌شد. . 👈 پی‌نوشت: ۱- این ساخته و پرداخته‌ی ذهن نویسنده می‌باشد و به هیچ وجه واقعیت خارجی ندارد. ۲- هر گونه تشابه اسمی اتفاقی‌ست. ۳- نامه‌هاتون رو به رییس جمهور در لینک زیر بنویسید. https://basalam.com/@barkat/posts/18559
هدایت شده از فروشگاه برکت
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / شنوایی‌سنجی . مردی متوجه شد که شنوایی همسرش کم شده است. نزد دکتر رفت و مشکل را با او در میان گذاشت و از او راهنمایی خواست. دکتر گفت: "برای این که دقیق‌تر بتوانم میزان ناشنوایی همسرت را تشخیص بدهم آزمایش ساده‌ای به تو یاد می‌دهم؛ آن را انجام بده و جوابش را برای من بیاور." . دکتر گفت: "یک روز در فاصله‌ی چهار متری همسر بایست و با صدای معمولی مطلبی را از او بپرس. اگر صدایت را نشنید؛ یک متر جلوتر برو و مجددا همان مطلب را تکرار کن. اگر باز هم نشنید؛ باز هم یک متر دیگر جلو برو و همان سوال را تکرار کن، و به همین ترتیب ادامه بده تا بالاخره جواب دهد." . مرد به خانه برگشت. شب شد. مرد در پذیرایی نشسته بود و همسرش در آشپزخانه مشغول درست کردم شام بود. بوی فضای خانه را پر کرده بود. ناگهان مرد یادِ توصیه‌های دکتر برای سنجش میزان شنوایی همسرش افتاد. بلند شد. در چهار متری همسرش ایستاد. صدایش را صاف کرد و خیلی معمولی خطاب به همسرش گفت: "عزیزم! امروز می‌خواستی از خرید کنی، خرید کردی؟" . جوابی نشنید. . یک متر جلوتر رفت. . + "عزیزم! امروز می‌خواستی از خرید کنی، خرید کردی؟" . جوابی نشنید. . یک متر دیگر جلو رفت. . + "عزیزم! امروز می‌خواستی از خرید کنی، خرید کردی؟" . باز هم جوابی نشنید. . با نا امیدی یک متر دیگر جلو رفت و این بار با صدایی بلندتر از قبل داد زد: "عزیییزم! امممروووز می‌خواااستی اااز خَ‌‌رییید کُ‌نی‌ی‌ی، خَ‌رییید کررردی‌ی‌ی؟" . همسرش گفت: "برای چهارمین بار دااارم می‌ی‌ی‌گم؛ بَ...له؛ امروز از خرید کردم." . . 👈 نگاهی به درون خودمون بیندازیم. شاید عیب‌هایی که تصور می‌کنیم در دیگران وجود دارد در وجود خودمان باشد. . ❓ نظر شما چیه؟ لطفا در لینک زیر بنویسید https://basalam.com/@barkat/posts/15449
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ ماهِ من، غصه چرا؟! آسمان را بنگر که هنوز بعدِ صدها شب و روز مثل آن روزِ نخست گرم و آبی و پر از مهر به ما می‌خندد . یا زمینی را که دلش از سردی شب‌های خزان نه شکست و نه گرفت بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سرِ امید کشید و در آغازِ بهار دشتی از یاسِ سپید زیر پاهامان ریخت تا بگوید که هنوز پُرِ امنیتِ احساسِ خداست . ماهِ من، غصه چرا؟! تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم، همه خوشبختی توست . ماهِ من! دل به غم دادن و از یأس سخن‌ها گفتن کار آنهایی نیست که خدا را دارند … . ماهِ من! غم و اندوه اگر هم روزی مثلِ باران بارید یا دلِ شیشه‌ای‌ات از لبِ پنجره‌ی عشق زمین خورد و شکست با نگاهت به خدا، چترِ شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست هنوز . او همانی‌ست که در تارترین لحظه‌ی شب، راهِ نورانیِ امید نشانم می‌داد … او همانی است که هر لحظه دلش می‌خواهد همه‌‌ی زندگی‌ام، غرقِ شادی باشد … . ماهِ من! غصه اگر هست، بگو تا باشد معنی خوشبختی، بودنِ اندوه است … این همه غصه و غم، این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه، میوه‌ی یک باغ‌ند همه را با هم و با عشق بچین ولی از یاد مبر، پشت هر کوهِ بلند، سبزه‌زاری‌ست پر از یادِ خدا و در آن باز کسی می‌خواند که خدا هست، خدا هست خدا هست هنوز . #قیصر_امین‌پور. . 👈 ثبت نظرات در لینک زیر https://basalam.com/@barkat/posts/12731
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ که میاد روزی‌شَم میاره. . 👇 من تا بچه دارم: ♦️ >> ۱۸ ساله >> سال پنجم حوزه؛ ♦️ >> ۱۳ ساله >> کلاس هفتم؛ ♦️ >> ۶ ساله >> پیش دو؛ ♦️ >> ۴/۵ ساله >> پیش یک؛ ♦️ >> ۴ ماهه. . 👈 در لینک زیر بنویس شما چند تا داری؟؟؟؟ https://basalam.com/@barkat/posts/12879
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / تخم می‌ذاری؟؟؟ . امشب چون شبِ ولایتِ حضرت آقاجون‌مون(عج) هست گفتیم بریم دیدن مامانا. . سرِ راه دیدم نونوایی خلوته گفتم ده بیست تا نون بگیرم که اگر احیانا یِ وقتی نون نداشتن یِ باری از رو دوش‌شون برداشته باشیم. . نونو گرفتم. راه افتادیم. . یِ کم جلوتر یِ قنادی بود که مرحوم پدرمون زمانی که در قید حیات بودن معمولا از اونجا برامون پادرازی می‌خریدنو ... دو تا جعبه زبونو، کمی شکلاتو، پنج دونه نارنجک خریدم. توی ماشین هر نفر به سبک انتحاری یک نارنجک قوووورت دادو، یکی دو تا شکلات زد به رگ. . رفتیم خونه مامانم اینا. . از شانس ما مامانم اینا نبودن. ده تا نونو یک جعبه شیرینی براشون گذاشتمو رفتیم خونه‌ی مامانش اینا. . از قضا مامانش اینام نبودنو فقط باباش اینا بودن. ده تا نونو یِ جعبه شیرینیم بردیم برا اونا. . توی خونه‌ی بابایی، توی یِ کاسه بود. . من شروع کردم برای چند تا تخمه شکستمو گذاشتم توی پیش‌دستیش تا راحت بتونه مغزاشو در بیاره و نوش‌جون کنه. . : برا منم تخم می‌ذارین. + بله؟؟؟! - برا منم تخم می‌ذارین؟ +من؟! - بله. + سخته؛ ولی سعیمو می‌کنم. - ممنون آقاجون. منم دستامو به صورت بال زدن مرغا به هم زدمو شروع کردم به زور زدنو قد قد کردن. + قد قدا قدا. قد قدا قدا. قدددد قدددد قدددداااااا قدددداااااا. - چه کار می‌کنین آقاجون؟! + دارم برات تخم می‌ذارم دیگه. . - ، : 🤣🤣🤣 . 👈 هر کس تجربه‌ی تخم گذاشتن برا دخترشو داره در لینک زیر بنویسه https://basalam.com/@barkat/posts/13234
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 عبدالله بن جُندَب: مولای من امام کاظم(علیه‌السلام) به ما یاد داد وقتی می‌خواهیم دعا کنیم برای دیگران دعا کنیم. ... 👈 هر کس برادر مومن‌شو دعا کنه خداوند صد هزار برابرشو به دعاکننده می‌ده. 👈 در لینک زیر برای مومنین یک دعا کنید. https://basalam.com/@barkat/posts/13443 👇
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ توی حرم امام رضا(علیه‌السلام) برا همه‌تون دعا کرده. . 👇 چیزی نمی‌خوای بِهِش بگی؟ https://basalam.com/@barkat/posts/11733
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 . 👇 هر کس مثل انقلابیه سرشو بگیره بالا، سینه‌شو بده جلو و با صدای بلند در لینک زیر بگه: " ". https://basalam.com/@barkat/posts/11889
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #امام_علی(علیه‌السلام): در تنگی و سختی‌ست که #محبت_راستین آشکار می‌شود. 📚 میزان‌الحکمه، ج۲، ح۴۱۹. . 👇 نظرات خودتون رو حتما در لینک زیر بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/10289
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / جوراب فروش . امروز از صبح مشهد بارون میومد. هوا خیییلی عالی بود. کمی خنک؛ خیییلی تمیز. سرِ شب، بعد از نماز، می‌خواستم برای خرید لامپِ کم مصرف برای پذیرایی‌مون بِرَم بیرون‌. . به خانومَم گفتم حاضر شین با هم بِریم. می‌خواستم به این بهانه بِبَرَمِ‌شون بیرون کمی با هم قدم بزنیم. همه‌ی کوچولوها خواب بودن. هم داشت چیزی تایپ می‌کرد. بچه‌ها رو بِهِش سپردیمو زدیم بیرون. توی خیابون یِ جَووونِ جوراب فروش رو دیدم. کمی باهِش در رابطه با کسبو کارشو درآمدش صحبت کردم. 👇 صحبتِ منو اونه.
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ : "آقاجون! باید خدا رو کنیم وقتی داره بارون میاد." . 🌧 مشهد داره بارون میاد. . 👈 آیا شما شکرگزار نعمت‌هایی که خدا بهتون داده هستین؛ یا فقط نداده‌هاشو می‌بینین؟ در لینک زیر بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/9813
هدایت شده از فروشگاه برکت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 : "امروز روز شهادت امام رضاست؛ توی حرم امام رضا برای همه‌تون دعا کردم." 👈 ثبت نظرات در https://basalam.com/@barkat/posts/9344 👇 گوشه‌ای از صوت حرم
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 ردی که با دنیا عوض نمی‌کنم. . #حضرت_مادر #مادر #اربعین #اربعین_پای_پیاده_کرب‌وبلا #ویلچر 👈 ثبت نظرات در https://basalam.com/@barkat/posts/9394
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ شش سال پیش در چنین روزی، اول ۱۴۳۵ هجری قمری، مطابق با ۱۳ دی ماه ۱۳۹۲ هجری شمسی، در شهر مقدس و در خانواده‌ای متدین دختری چشم به جهان گشود که او را نامیدند. . 👈 در لینک زیر یک نکته به عنوان کادوی تولد برای بنویسین. https://basalam.com/@barkat/posts/9432
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ #امام_رضا قربون کبوترات ی نگاهیم بکن به زیر پات من اومدم پیش تو زانو زدم خودمم خوب می‌دونم چقدر بَدَم خبر دارم از همه دل می‌بری دلای شکسته رو خوب می‌خری قرارمی صاحب اختیارمی واسه من همین بسه کنارمی می‌خوام بگم که تویی پناه من کرمت بیش‌ترِ از گناه من بذار تا یک دلِ سیر نگات کنم اومدم از تهِ دل صدات کنم . 👈 #فردا در حرم آقای مهربون‌مون نائب‌الزیاره‌‌ی همه‌تون هستم. ولی اون‌هایی رو که در لینک زیر پیام می‌ذارن رو به اسم یاد خواهم کرد. . https://basalam.com/@barkat/posts/9108
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 من از زرق و برقای دنیا با یک #چفیه آروم می‌گیرم چی می‌شه شبیه شهیدا منم پای عشقت بمیرم . 👈 لطفا نظرات‌تون رو در لینک زیر بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/8587
هدایت شده از فروشگاه برکت
397549200683228303.mp3
2.36M
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ : "آقاجون! این حضرت ابالفضله که دو تا مشک آب توی دستشه، بعد وقتی که داشت برمی‌گشت دشمنا تیر زدن توی مَشکِش، بعد پاره شد. بعدش همه آباش ریخت دیگه نتونست ببره." . 👇 اگر صحبتی با دارین این جا بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/9064
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / مثل همیشه . با خانومم داشتیم از دندانپزشکی برمی‌گشتیم. نزدیکای خونه از جلوی نونوایی رد شدیم. + نون نمی‌خوایم؟ - چرا بی‌زحمت. + غذا چی داریم؟ - هیچی. + پس نونو می‌خوایم با چی بخوریم؟؟؟! - گوجه داریم ... املت درست می‌کنم. + املت؟ به شرطی خوش مزه بِشِه. - هاااا؟🤨 + مثل همیشه. - آااااااهااا.🤩 🌐 @barkat313 👈 میزان تاثیر کلمات رو در مکالمات‌تون دستِ کم نگیرید.🤣 . 👇 میشه در لینک زیر بنویسین املتاتونو چطور درست می‌کنین؟ https://basalam.com/@barkat/posts/7960
هدایت شده از فروشگاه برکت
🌸 / آتیش داری؟ . از کربلا که برمی‌گشتیم سر راهِ رفتن به مشهد فرمودند: "مجید آقا! اگر صلاح می‌دونین سر راه بریم از محمد آقا* هم، یِ سری بزنیم. چند وقته کمرش درد می‌کنه و ...." گفتم: "هر چی شما بفرمایید همون کار رو می‌کنیم." رفتیم سمت خونه‌ی اخوی. رسیدیم. ماشین رو پارک کردم. دو تا جووون از کنار ماشین گذشتن. از ماشین اومدم پایین. یکی از اون جووونا برگشتو گفت: "ببخشید؛ آتیش دارین؟" + "نه". رفت تا آتیش پیدا کنه. تا رفت، من به دومی گفتم: "شما هم آتیشی هستی؟" - "قبلا بله؛ ولی الآن نه؛ ولی شاید دوباره برگردم." + "آخه چرا؟" - "هم برای پر کردن تایم، هم برای دوری از فشار و مشکلات زندگی." . 👈 ادامه‌ی گفتگو رو در 👇 گوش کنید. @barkat313 * محمد آقا اخوی دومَمِه. یک سال و هشت ماه از من کوچکتره، مهندس کامپیوتره و فوق لیسانس آی تی داره. . 👇 خودتونو در رابطه با این پست در لینک زیر بنویسین https://basalam.com/@barkat/posts/7977 👈 نظرات‌تون برامون خیییلی مهمه.
هدایت شده از فروشگاه برکت
❤️ وقتی از سفر #اربعین برگشته باشیو، با انبوه پیام‌های جواب داده نشده مواجه بشیو، وقتم نداشته باشیو، #آقا_محمد_حسن رو هم بِهِت سپرده باشنو، گشنشم شده باشه‌و، ...😁 . #نیاز_مادر_اختراع #پدر_خوب #پدر_مهربون #بهترین_پدر_دنیا #منو_از_دست_آقاجونم_نجات_بدین