#پندانه
اگر کسی چشم زیبابین نداشته باشه،
خدا هرچقدرم بهش نعمت بده
بازم کم و کاستی ها
و نقص ها رو بیشتر می بینه.
آدمی که داشته هاش رو می بینه،
بیشتر از زندگیش لذت می بره.
گاهی باید آدم های اطرافت رو کنار بگذاری که البته ارتفاع فاصله رو خودشون تعیین میکنند ؛ بعضیها رو برای یک ساعت و بعضیها رو برای یک عمر !
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🌸🍃
#داستان_آموزنده
مرد سرمایه داری در شهری زندگی میکرد
اما به هیچکس ریالی کمک نمیکرد.
فرزندی هم نداشت. و تنها با همسرش زندگی میکرد.
در عوض قصابی در آن شهر بود که به نیازمندان گوشت رایگان میداد.
روز به روز نفرت مردم از شخص سرمایه دار بیشتر میشد
مردم هرچه او را نصیحت میکردند که این سرمایه را برای چه کسی میخواهی؟
در جواب میگفت: زندگی من به کسی ربط ندارد.
تا اینکه او مریض شد
احدی به عیادتش نرفت و در نهایت در تنهایی جان داد.
هیچ کس حاضر نشد به تشییع جنازه او برود...
همسرش به تنهایی او را دفن کرد
اما از فردای آن روز اتفاق عجیبی در شهر افتاد
دیگر قصاب به کسی گوشت رایگان نداد.
او گفت کسی که پول گوشت را پرداخت میکرد دیروز از دنیا رفت...!!
قضاوت کار ما نیست...!!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
داستان های آموزنده
داستان ارسالی از #اعضای کانال داستان #غم_بی_پایان_2 قسمت دوم باباش جواب رد به خواستگارش داد، البت
#غم_بی_پایان_3
قسمت سوم
از طرفی شنیدیم پسر گفته دختره که باباش صحرا میره خونه نیست داداش هم نداره اگر شده بدزدمش میبرمش...
وقتی باباش این حرف رو شنید از آبروش ترسید به خواهرزادهش زنگ زد پسری بیست هشت ساله بود بسیار غیرتی و با ادب که بچه هام هم خیلی دوسش داشتن بهش داداش میگفتن، اونم همینطور به دخترای من ابجی میگفت داییش بهش گفت در نبود من تو حواست به دخترا باشه هرجا خواستن برن خودت ببرشون هرچی خواستن براشون تهیه کن خوراک پوشاک کلاس مدرسه... خلاصه خواستن برن بیرون از منزل تو ببرشون، نذاری تنها حتی تا نونوایی هم برن تا من گوسفندا رو بفروشم و برگردم...
چون پسر عمه بیکار بود بقول خودش پیکان شری داشت در اختیارمون بود به دستور داییش که شوهر من بود دختر رو کنترل میکرد گوشیش رو چک میکرد خیلی بهش سخت میگرفت. اولا دخترم خیلی حرفش گوش میکرد, بی اجازه پسرعمه آب نمیخورد. پسر عمه بیشتر اوقات میبردشون تفریح, پارک, بیرون.
خلاصه نمیزاشت بهشون سخت بگذره تا اینکه پسره(خواستگاره) زیر پا دخترم میشینه که نباید تو به حرف پسر عمت باشی میگه همش تقصیر پسر عمته نمیزاره بابات من و تو با هم ازداوج کنیم.
در صورتی که پسر عمه به داییش گفته بود من این پسر رو می شناسنم درسته اعتیاد داره ولی چون دخترت دوسش داره بزار ازدواج کنن...
باباش به حرف اون هم گوش نکرد اخه استغاره کرده بود بد اومده بود میگفت وقتی قران راه نداده یعنی منم نباید اجازه بدم خلاصه بعد از سه ماه شوهرم گوسفندا رو فروخت اومد خونه، پسرعمه گفت دایی جان دخترت رو تحویلت میدم در صحت و سلامت اگر کاری فرمونی داشتی من در خدمتم زنگ بزن میام ، ناگفته نماند پسر عمه سیگار میکشید شوهر منم دونه دونه ای سیگار میکشید یعنی در واقع با هم میکشیدن...
موقعی که شوهرم اومد خونه ، فشار دخترم برا ازداوج باپسره بیشتر شد
اعتصاب کرد، سیزده روز غذا نخورد تا به خواهرم زنگ زدم اومد با زبونی گرفتش غذا بهش داد گفتش که باباتو راضی میکنیم...
از اون طرف هم پسره هم به خواهرم زنگ میزد که تورو خدا باباش راضی کن منو خواهرم هرکاری کردیم نتونستیم باباشو راضی کنیم اخه باباش لجباز و یه دنده بود هیچ وقت از حرفی که میزد بر نمیگشت از بخت بد من باباش لجباز بود و دخترم داشت با ابرمون بازی میکرد هفته ای دو روز میرفت کلاس نگو اصلا کلاس نمیره میره پیش پسره
باباش موقعی که اینو فهمید دختر رو زندانی کرد... تو خونه به خواهرزاده گفت که اینجور جریانی بوده، گفت که کمکم کن پسره رو برام بکش گفت بخدا اگر بکشیش حتی نمیزارم بگیرنت مغازه رو میفروشم میدم بجا دیه ..و
پسر پسرعمه گفت دایی من میتونم این کارو بکنم اما این راهش نیست بزار زنداییم بهش زنگ بزنه دور دختر ما را خط بکشه... به من گفتن به خانوادش زنگ بزن منم به دستور شوهرم بهشون زنگ زدم گفتم به پسرتون بگید دست از دخترم برداره وگرنه ازش شکایت میکنم کلی بهشون فحش دادم، قطع کردم ...
دخترم هم گوشی نداشت باباش ازش گرفته بود تا اینکه به وسیله دختر خواهرم پسره پیغام میده به دخترم که مادرت زنگ زده به خانواده م ...
ادامه دارد...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🕊 چه زمانی میتوانیم احساس بزرگی کنیم؟
- هر گاه از خوشبختی کسانی که
دوستمان ندارند خوشحال شدیم.
- هر گاه برای تحقیر نشدن دیگران،
از حق خود گذشتیم.
- هرگاه شادی را به کسانی که
آن را از ما گرفته اند هدیه دادیم.
- هرگاه خوبی ما به علت نشان دادن
بدی دیگران نبود.
- هرگاه کمتر رنجیدیم و بیشتر بخشیدیم.
- هرگاه بالاترین لذت ما شاد کردن دیگران بود...
🌻 آنجاست که میتوانیم احساس بزرگی کنیم
🙂🙂
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
الهی در این شب زیبا
هیچ قلبی گرفته نباشه
و هر چی كه بهترينه
برای همه عزيزانم رقم بخوره
و آرامش مهمون
همیشگی دل هاشون باشه
شبتون در پناه خــدا
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
⚘ســلاااااااااااااام
ســلاااااااااااااام⚘
⚘ســلاااااااااااااام
آن سلامی که به سین
نقش «سلامت» دارد
لام آن، لطف و لطافت دارد
الفش، اُلفَتِ بی پایانست
میم آن، عطر محبت دارد
همه تقدیم شما
⚘روز نو
⚘صبح نو
⚘زندگی دوباره مبارک
روزتان مالامال از محبت و انرژی مثبت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگر امروز بيدار شدی
اگه تنت سالمه
اگه یه شغلی داری
اگه یه مونسی داری
اگه خانواده داری
اگه یه رفيق شفيق داری
اگه یه نونی برای خوردن داری
اگه یه جائی برای زندگی داری
اگه بدهكار نيستی
اگه سايه پدر و مادرت بالا سرت هست
و خلاصه هزار اگهٔ ديگه
پس بهتر شكر كنيم و شكر كنيم و شكر كنيم
خدا جون بابت همه
داده و ندادههات هزاران مرتبه شکر
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📚 بهترین باقیات الصالحات چیست؟
✍ بسیاری از خیرات انسان، توسط
#فـرزند بـرای او ارسـال مـی شود.
شاید هیچ باقیات الصالحاتی بهتر
از فرزند صـالح برای انسان
نباشـد.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📚داستان
🔗عالمی مشغول نوشتن با مداد بود.
کودکی پرسید: چه می نویسی؟🌱
عالم لبخندی زد و گفت: مهم تر از نوشته هایم، مدادی است که با آن می نویسم. می خواهم وقتی بزرگ شدی مثل این مداد بشوی!🥀
پسرک تعجب کرد! چون چیز خاصی در مداد ندید.
عالم گفت پنج خصلت در این مداد هست. سعی کن آن ها را به دست آوری.🌿
🖇اول: می توانی کارهای بزرگی کنی، اما فراموش نکن دستی وجود دارد که حرکت تو را هدایت می کند و آن دست خداست!🌺
🖇دوم: گاهی باید از مداد تراش استفاده کنی، این باعث رنجش می شود، ولی نوک آن را تیز می کند. پس بدان رنجی که می برى از تو انسان بهتری می سازد!🌹
🖇سوم: مداد همیشه اجازه میدهد برای پاک کردن اشتباه از پاك كن استفاده کنی؛ پس بدان تصحیح یک کار خطا، اشتباه نیست!🌸
🖇چهارم: چوب مداد در نوشتن مهم نیست؛ مهم مغز مداد است که درون چوب است؛ پس همیشه مراقب درونت باش که چه از آن بیرون می آید!💝
🖇پنجم: مداد همیشه از خود اثری باقی می گذارد؛ پس بدان هر کاری در زندگی ات مى كنى، ردی از آن به جا مى ماند؛❤️
پس در انتخاب اعمالت دقت کن!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
💢برای آنچه به کانال دعوت شده اید💢
🌸داستان دختر یتیم👇👇👇
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3525
🌸غم بی پایان👇👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3543
🌸سرگذشت زندگی نسیرین
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/10925
🌸سرگذشت الناز وامیرحسین
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3327
🌸داستان پسر خشن
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/6548
سرگذشت زندگی سارا
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/13966
🌸دختری که عاشق شوهرخاله می شود
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3312
🌸سرگذشت زندگی لیموشیرین
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/11808
🌸عنایت حضرت زهرا وازاد شدن اعدامی
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/14740
🌸اشتباه بزرگ جاریم
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/15356
سرگذشت زندگی یک زن(زری خانم)
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/16732
🌸جاانداختن لگن دختر
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/5448
🌸کار وحشتناک دکتر
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/20902
🌸علت تاخیر زایمان دوقلوها
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/21932
🌸سرگذشت بانوی دوم
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/29373
💎نماز حاجتی که بلند نشده حاجت میده
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3684
💎دستور امیر المومنین اسم اعظم برای حاجت روایی
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/32367
💎سرگذشت زندگی منیر
دوخواهر
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/31442
💎سرگذشت بانوی دوم
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/29373
💎سرگذشت دلداده(عاشقانه)
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/26542
💎سرگذشت#اعتیاد
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/25350
💎سرگذشت
#مزاحم
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/24023
💎سرگذشت
#تاوان یک گناه
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/21848
💎سرگذشت
#ضحی(مذهبی)
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/21499
💎حرمت_عشق
یوسف وریحانه
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/20497
💎سرگذشت
زندگی پناه
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/19817
💎سرگذشت زندگی رعنا
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/19668
💎طلاق_ناگهانی
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/3534
💎سرگذشت زندگی
ارمان _ملیکا
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/34539
💎تقدیر
مهساوعلی
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/35751
🌸دوستی خاله خرسی
https://eitaa.com/dastanamuzandeh/40690ظ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تا که بودیم نبودیم کسی
کشت ما را غم بی همنفسی
تا که خفتیم همه بیدار شدند
تا که مردیم همگی یار شدند
قدر ان شیشه بدانیم که هست
نه دران وقت که افتاد شکست
🎙"اقبال لاهوری"
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هوشنگ ابتهاج میگه: عجب مردمی داریم نه دردت را میفهمد و نه حرفت را...
با این باب دلشان در مورد ت قضاوت میکنند...
شَخــصی در کاباره میمیرد
و شخص دیگر در مسجد!
شایَـد اولی برای نصیحت داخل رفته بود
و دومی برای دزدیدن کفشــها !
پَس انسانها را
به میل خود قضاوت نکنیم!!!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh