#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت42
#سرگذشت_رویا
مطمعن بودم حداقل حمومش 40 دقیقه ای طول میکشه،خیالم راحت بود
گیس موهام و بار کردم و حالت گوجه ای بالا سرم بستم و دست به کار شدم تا خونشو تمیز کنم.
اول اشغال ها رو جمع کردم که شد دوتا کیسه زباله
وااای باورم نمیشد 🙊
رفتم سراغ لباس هایی که رو مبل ریخته شده بود .
همین که لباسش و از رو مبل برداشتم عکس خودم و فربد و دیدم که رو مبل افتاده.
این عکس و وقتی میدون تجریش بودیم یه پیر مرد عکاس از ما گرفت و همون جا چاپش کرد.
وقتی هم از فربد سراغ عکس وگرفتم گفت که گمش کرده اما الان...
فربد به من احساس خاصی داره؟
از فکر این موضوع ته دلم خالی شد و ذوق عجیبی تو وجودم نشست .
عکس و گذاشتم رو گوشه اپن که انگار ندیدمش.
انرژیم چند برابر شدو ضربان قلبم رفت بالا
وقتی به خودم اومدم تو نیم ساعت کل خونه رو تمیز کرده بود و تموم شده بود.
میدونستم فربد عادت داره شب ها شیر گرم میخوره
سریع براش شیر هم درست کردم که همون لحظه فربد از اتاق اومد بیرون.
شلوارک پاش بود و داشت موهاش و با حوله خشک میکرد و زیرچشمی بمن نگاه میکرد
وقتی نگاهم به بالا
تنه لختش افتاد گرمای عجیبی تو وجودم نشست ، سعی کردم ندید پدید بازی درنیارم
ذوق عجیبی داشتم اما
با لبخند گفتم:
+عافیت باشه
-ممنون
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
با همدیگه شکرگزاریمون رو انجام میدیم♥️
خدایا شکرت که امروز به من زندگی بخشیدی تا یک روز دیگر بندگی تو را به جا بیارم.
خدایا شکرت به لطف تو امروز حال من عالیست
خدایا شکرت برای خانه ام که محل آرامش و آگاهیست
خدایا شکرت برای خانوادم که لبریز از محبت و احترام اند
خدایا شکرت برای عزیزانم که باعث دلگرمی اند
خدایا شکرت برای بدنم که سالم و شاداب است
خدایا شکرت برای پولهایم که پر برکت و حلال است
خدا شکرت برای اراده و انگیزه راسخ من
خدایا شکرت برای شوق و شادی بیکرانم
خدایا شکرت برای اندیشه های مفید و سازنده ام
خدایا شکرت برای حس زیبای اعتماد به خدا برای احساس شیرین امنیت و آرامش
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
همه چیز از #احساس_زیبا آغاز میشود.
احساس و روحیهے خوب، یک مغناطیس جذب بسیار قوے است.
اگر فرشتهے زیباے درونت را از اسارت همهے زنجیرهاے بدبینی، غم، #منفینگرے، دشمنی و ناتوانی آزاد کنی، کاملا رها میشوے و با قدرت جذبی که بدست میآورے به هر آنچه که بخواهی، میرسی..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
♥️🍃
اگر دشمنانمان میدانستند با زخم زدن
چه لطف بزرگی در حق ما میکنند
برای نابود کردن ما
زخم نمیزدند نوازشمان میکردند!
ما با دردهایمان رشد میکنیم
و با آسیبهایمان بزرگ میشویم
و با هر ضربه به تحولی سازنده و شگرف میرسیم!
برای هیچ کدوم از ضربههایی که خوردی
ناملایمتیها، شکستها، خودتو سرزنش نکن
اونها پروسهای از رشد تو بودن، بپذیرشون
از اونها درس بگیرو محکم تر از قبل ادامه بده...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
♥️🍃
افکار شما به هرجا برود،
انرژی نیز به دنبال آن خواهد رفت.
وقتی به تکرار به هدفتان می اندیشید
و آن را در ذهن نگه می دارید، انرژی
شما در مسیر هدفی که برای خود تعیین کرده اید حرکت کرده و شما را به موفقیت می رساند...
و به لطف کار پیوسته ضمیر ناخودآگاه،شرایط و سایر اشخاص به شما کمک می کنند تا به شکلی جدید
و حیرت انگیز به هدفهایتان برسید.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
❤️این کارارو بکن تا زندگی سالم تری داشته باشی!
🌱 قسمت اول
🔴 دنبال نکن!
از خوندن اخبار جنجالی که معلوم هم نیست درست باشن و کل کل کردن هاو بحثهای بی نتیجه دوری کن. از هر چیز منفی که فکر میکنی به جز غصه خوردن کاری در موردش نمیتونی انجام بدی دوری کن.
🔘 مقایسه نکن!
از مقایسه ظاهر خودت و زندگیت با افراد دیگه دست بردارد تا استرس و اضطراب کمتری داشته باشی. ما فقط ظاهر زندگی بقیه رو می بینیم و از باطنش بی خبریم.
🟣 تخریب نکن!
هیچوقت با کلامت کسی رو تخریب نکن تا مورد سرزنش قرار نگیری و عذاب وجدان به سراغت نیاد.
🔘 دوری کن!
از آدمهایی که تحقیرت میکنن، بهت حس بدمیدن، غیبت میکنن و ... دوری کن. رابطه ات رو با آدم های سالمی که باعث رشد فکرت میشن و احساست رو درک میکنن بیشتر کن.
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
📗داستان پندآموز
▪️فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت. استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده ای و من چیزی ندارم ک به تو بیاموزم.
▫️شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد ، مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.
▪️استاد به او گفت: آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی ؟
شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد اما متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که : اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند.
▫️استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه...!
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت43
#سرگذشت_رویا
انگار تازه دیده بود خونه تمیز شده
باتعجب نگاه میکرد به همه جا
-رویا خانم چرا زحمت کشیدی ، این چه کاری بود اخه ممنونم واقعا
باعث زحمتت شدم خانم
از این لحن سرد و غریب گونش حرصم گرفت و پاشو با لج بازی کوبیدم رو زمین گفتم
+بسه فربد ، چرا با من اینجوری میکنی؟
چت شده!!!!!
رویا خانم!
برای چی مثل غریبه ها با من رفتار میکنی؟
مگه من چیکارت کردم اخه؟
چرااینطوری میگی؟!؟
-من حرفام و اون شب داخل خونه بهت زدم ، فکر کردم تصمیم جدیدی گرفتی که اومدی پیشم
نفس عمیقی کشیدم و گفتم:
+اره تصمیمم و گرفتم البته اگه درست رفتار کنی
ولی انجامش میدم تصمیمو
-بیا بشینیم
لیوان شیر و برداشتم و دادم به فربد
با یک نگاه خاص و پراز محبت
-مرسی عزیزم
+اها چون گفتم تصمیم جدید گرفتم عزیزت شدم
-دقیقا
+بچه پروووو
-خب ، گوشم با شماست
بگووو رویای عزیز
ادامه دارد.....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
8.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اینجایم
بر تلی از خاکستر
پا بر تیغ میکشم
و به فریب هر صدای دور
دستمال سرخ دلم را
تکان میدهم.
#حسین_پناهی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا کسی رو که قسمت دیگریست سر راه ما قرار نده
تا که شب های دلتنگیش برای ما باشد و روزهای خوبش برای دیگری
و هرگز کسی رو به اونچه که قسمتش نیست عادت نده
شاید تنها دلخوشیش همین باشه
#خدایاشکرت
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت44
#سرگذشت_رویا
+من تصمیم گرفتم که درمانم و شروع کنم
اما فکر نکنی به خاطر داد بیداد تو بوده
سرمو انداختم پایین و باصدای لرزون گفتم
میخوام یاد بگیری واسه رسیدن به خواسته هایی که داری حق نداری داد بزنی و قهر کنی
دلیلش اینه که خواستم یه شانس دیگه به زندگیم بدم یا خوب میشم یا...
-یا نداره تو خوب میشی ، من مطمعنم
+ایشالا ، فقط یه موضوعی هست
-دیگه چی
+باید یه راهی پیدا کنیم بدون اجازه خانوادم این درمان شروع بشه
-باشه رویا ، فکر میکنیم و باهم حلش میکنیم
چند ثانیه ای به سکوت گذشت که از جام بلند شدم و رفتم سمت در.
+ببخشید مزاحمت شدم ، شب بخیر
-وایسا رویا
_وایسا لطفا
دستم و از روی دستگیره برداشتم و نگاهش کردم
با قدم های نسبتا بلندی اومد سمتم و به فاصله چند سانتیم ایستاد
همینجوری داشت نگاهم میکرد که یهو محکم منو کشید تو اغوشش
احساس کردم واسه چند لحظه نفسم رفت...
قلبم عجیب غریب تند تند میزد اما بین همه این حس ها تضاد عجیبی وجود داشت و اونم این بود که چقدر بغلش
برای من ارامش بخش بود
سرشو فرو کرد داخل موهام و نفس عمیق کشید
نمیدونم چند دقیقه گذشت که فربد من و از خودش دور کرد و با ارامش و مهربونی سابقی که داشت گفت:
-نگران هیچی نباش ، درستش میکنیم باهم
شب بخیر
بوسه ای گرم و مهربونانه رو پیشونیم زد
ادامه دارد
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
ـ🌱🌱🌱
ﯾﮏ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﺩ ﻭﻟﯽ "ﻣﻐﺰ"ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺩﺭ ﻧﺘﯿﺠﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﻤﯽ ﺍﺻﻄﮑﺎﮎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ
ﺑﺎﺷﺪ، ﻓﻮﺭﺍ ﻣﺸﺘﻌﻞ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ.
ﺍﺛﺮﺍﺕ ﺍﯾﻦ ﺍﺷﺘﻌﺎﻝ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ "ﻭﯾﺮﺍﻧﮕﺮ" ﺑﺎﺷﺪ.
ﻫﻤﻪ ﻣﺎ "ﺳﺮ" ﺩﺍﺭﯾﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺧﻼﻑ ﭼﻮﺏ ﮐﺒﺮﯾﺖ "ﻣﻐﺰ" ﻫﻢ ﺩﺍﺭﯾﻢ.
ﻋﺎﻗﻼﻧﻪ ﺁﻧﺴﺖ ﮐﻪ ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ "ﻭﺍﮐﻨﺶ" نشان ﻧﺪﻫﯿﻢ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻋﺎﺩﺗﯽ ﮔﺮﺍﻧﻘﺪﺭ ﺍﺳﺖ....
🌱بهترین جوابها 👇🏻
▪️بهترین جواب بدگویی:سکوت
▫️بهترین جواب خشم :صبر
▪️بهترین جواب درد:تحمل
▫️بهترین جواب تنهایی:تلاش
▪️بهترین جواب سختی:توکل
▫️بهترین جواب خوبی:تشکر
▪️بهترین جواب زندگی:قناعت
▫️بهترین جواب شکست:امیدواری..
برای جبران اشتباهات، به دوستانت همانقدر زمان بده که برای خودت فرصت قائل میشوی..
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh