#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت73
#سرگذشت_رویا
رویا با دیدن خنده من ی اخم بدی میکرد و گفت :
-به چی میخندی بیتربیت؟
+ به قیافت شبیه عجوج مجوج شدی
-هر صبحی پا شدی اومدی جلوی در خونه اون وقت انتظار داری شبیه پرنسسها باشم؟
+ببخشید رویا خانم فکر کنم امروز کلاس داری اگه زحمتی نیست تشریف بیارید رویا خنده بامزه کرد و گفت:
وای الان اگه دوباره دختر کلاس منو ببینن مطمئنم از حرص دیگه سکته میکنن
نمیخوام واست مشکلی پیش بیاد
دلم نمیخواد نگاه اون دانشجوهای....
+غلط میکنن به اوناغلط میکنم این ماجرا به کسی هیچ ربطی نداره من استاد اون کلاسم و من تعیین میکنم که کی حضور داشته باشه و کی نداشته باشه
- چشم آقای استاد اگه اجازه بدی برم حاضر بشم
+ زود بیا منتظرتم صبحونه درست کردم بخوریم بعد بریم
دلم میخواد کنار رویای عزیزم صبحونه بخورم
رویا:
روزایی که فربد منو از خواب بیدار میکرد تا آخرش خیلی روز خوبی بود انگار وقتی چشمام رو باز میکردم و با اون مواجه میشدم تا آخر شب حالم خوب بود،
منم حسابی بیجنبه شده بودم حالا خوبه این پسر هیچ ابراز علاقه تا الان به من نکرده اگه بهم گفته بود دوسم داری که دیوونه
شده بودم.....
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
در شادی ها علت باشیم،
نه شریک...
و در غم ها شریک باشیم
نه علت...
دوام بیاور ...
حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .
در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ، زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !
می بینی ؟! خدا حواسش ...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
پانزده جمله کوتاه و ناب 👌🌸🍂
1.خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2.عزت خانه در دوستی است.
3.ثروت خانه در شادی است.
4.زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5.پاکی خانه در تقوا است.
6.نیاز خانه در معنویات است.🍂🌸
7.استحکام خانه در تربیت است.
8.گرمی خانه در محبت است.
9.صفای خانه درمحبت است.
10.پیشرفت خانه در قناعت است.
11.لذت خانه در سازگاری است.🍂🌸
12.سعادت خانه در امنیت است.
13.روشنایی خانه در آرامش است.
14.رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15.ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🔴یه جا دکتر معظمی خیلی قشنگ میگه :
نمکدون و که پر میکنی توجهی به ریختن نمک ها نداری؛
اما زعفرون و که میسابی به دونه دونهش توجه میکنی!
با اینکه میدونی بدونِ نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست، ولی بدون زعفرون ماه ها و سال ها میتونی آشپزی کنی و غذا بخوری!
مراقب نمک های زندگیتون باشین.
ساده و بیریا و همیشه دم دستتون هستند ولی اگر روزی نباشند زندگی طعم گذشته رو نداره
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
من فکر میکنم آن چه موجب رنجش آدمها از یکدیگر میشود، این است که غالبا ما آدمها توقع داریم طرف مقابلمان، به تمام وقایع دنیا از زاویهی دید ما نگاه کند! ...🌱
گونتر گراس
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
8.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸چرا بچهها مسائل دینی رو قبول نمیکنند؟!
🎙#دکتر_سعید_عزیزی
#نسلz
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت74
#سرگذشت_رویا
از بحث و فکرایی که خودم تووو مغزم میکردم خندم گرفته بود و سعی کردم سریع حاضر شم تا اینکه فربدو بیشتر از این منتظر نزارم
بچه با چه شور و شوقی واسه رویاش صبحونه درست کرده بود
پس نباید ذوقشو کورمیکردم و یا بی احترامی
شروع کردم به آماده شدن
موهام رو محکم از بالا بستم و از داخل کمد شلوار لی زغالی رنگمو همراه مانتو سورمه رنگی برداشتم
تازگیها رنگهای تیره رو میپسندید
نمیدونم ولی انگار حس میکردم این رنگ ها بمن بیشترمیان و احساس راحتی میکرد باهاشون
برعکس بقیه دخترا که سعی میکردن تو دانشگاه خیلی جلب توجه کنن
هیچوقت اینجور رفتارهارو نه میپسندیدم و نه حتی دلم میخواست اینطوری باشم
اما من همه تلاشم رو میکردم که خیلی ساده باشم
لباس های نووود و دور ازچشم
عطر ملایم
و حتی رنگ موهام همیشه طبیعی بوده
همیشه سعیم این بوده
زیادی به چشم نیام
اخه از جلب توجه بیزار بودم
واسه همین شروع کردم به آرایش کردن
اما
آرایش خیلی کمرنگ و متعادل انجام
دادم
بعدش کیف و جزوه هامو برداشتم و از خونه اومدم بيرون
سوییچ لازم نداشتم چون با فربد میرفتم
و کمی قبل تر از دانشگاه پیاده میشدم که کسی مارو نبینه
حوصله حرف و حدیث بقیه مخصوصا بچه های کلاسو نداشتم
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
🦋وقتی با یه مشکل روبهرو میشی چهار تا راه حل داری:
۱_ حلش کنی: برای زمانهایی که مشکل قابل حله و قابل کنترله. یعنی عملی رو انجام بدی که وضعیت فعلیت رو بهبود بده.
۲_ تحملش کنی: زمانی که نه میتونی مشکل رو حلش کنی و نه میتونی کنترلش کنی. یه جورایی یعنی پذیرفتن واقعیت به همون صورتی که هست.
۳_ حس بهتری نسبت بهش داشته باشی: این با روانشناسی مثبت سمی تفاوت داره. میتونی مشکل رو بررسی کنی و ببینی جور دیگهای و یا از زاویهی دیگهای میشه بهش نگاه کرد که اون حس بد قبل رو بهت نده.
۴_ هیچکاری نکنی و با همهی احساسات منفی خودت ادامه بدی.
#روانشناسی 🌱
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
7.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گاهی خودت را مثل یک کتاب ورق بزن...
انتهای بعضی فکرهایت نقطه بگذار
که بدانی باید همان جا تمامشان کنی
بین بعضی حرف هایت کاما بگذار
که بدانی باید با کمی تامل ادایشان کنی
پس از بعضی رفتارهایت هم علامت تعجب
و آخر برخی عادت هایت نیز
علامت سوال بگذار
تا فرصت ویرایش هست خودت را
هر چند شب یک بار ورق بزن...
حتی بعضی از عقایدت را حذف کن...
اما بعضی را پر رنگ ...
هرگز هیچ روز زندگیت را سرزنش نکن....
روز خوب به تو شادی می دهد و
روز بد، تجربه !
و بدترین روز به تو درس میدهد...👌
فصل ها برای درختان هر سال تکرار میشود
اما فصل های زندگی انسان تکرار شدنی نیست ...
تولد...کودکی...جوانی...پیری و دیگر هیچ...
تنها زمانی صبور خواهی شد که صبر را
یک قدرت بدانی نه یک ضعف !
آنچه ویرانمان می کند روزگار نیست ،
حوصله ی کوچک و آرزو های بزرگ است...!
روزهایتان پر از آرامش...
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
✨✨✨✨
✨
✨
✨
✍شكسپیر میگه :
اگه یه روزی فرزندی داشته باشم
بیشتر از هر اسباب بازی دیگه ای براش بادكنك میخرم!
بازی با بادكنك...
خیلی چیزها رو به بچه یاد میده؛
كه باید بزرگ باشه اما سبك
تا بتونه بالاتر بره...
بهش یاد میده؛
كه چیزای دوست داشتنی
میتونن توی یه لحظه
حتی بدون هیچ دلیلی
و بدون هیچ مقصری از بین برن...
پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه!
ومهم تر از همه، بهش یاد میده؛
كه وقتی چیزی رو دوست داره
نباید اونقدر بهش نزدیك بشه
و بهش فشار بیاره
كه راه نفس كشیدنش رو ببنده
چون ممكنه
برای همیشه از دستش بده!
و اگه کسی رو دوس داشت...
رهاش نکنه ،چون ممکنه
دیگه نتونه به دستش بیاره!
چو اینکه وقتی یه نفر رو
خیلی واسه خودت بزرگ کنی
در اخر میترکه...
و تو صورت خودت میخوره!
میخوام ببینه ،بادکنک با این که
تمام زندگیش بسته به یه نخه
اما بازم توی هوا مي رقصه!🎈🍃
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
27.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قدیما خوب فهمیده بودن
از زندگی چی میخوام یه خونه با بخاری
وفرش قرمز که از سرمای زمستون و برف پناه ببرید در آغوشش❤️
خونه قدیما
مدرن نبود
ولی تا دلت بخواد گرما داشت
صفا داشت ....
محبت داشت...
ومهربونی
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh
#سرگذشت_یک_زندگی🤝♥️
#رویا
#پارت75
#سرگذشت_رویا
خوشم نمیومد که تحت سوءظن باشم
و یا حتی مشکلی واسه فربد ایجاد کنم
واسه همین خیلی رعایت میکردم
بعد از اینکه در خونه رو قفل کردم وارد خونه فربد که در و نیمه باز گذاشته بود شدم با دیدنش که پشت میز نشسته بود
و مثل بچه های مودب و البته خوش قلب
منتظر من بود
عاشق این صبوری هاش،و البته مهربونیاش بودم
لبخندی زدم و گفتم:
+ خیلی خودتو کنترل کردی تا چیزی نخوریا
ای کلک ،فکر نکن نمیفهمم که چقدر
گرسنه یئ و فقط بخاطر من منتظر موندی
-آره بابا اگه نمیای که رود بزرگه رود کوچیکه رو خورد بخدا بدو بیا بشین دیرمون شد....
بیااااا رویا
صبحونه از دهن افتاد پرنسسم
نگاهی به صبحونههایی که آماده کرده بود انداختم و لبخندی زدم چقدر حواسش بهم جمع بود
چقدر همه چی مرتب و با نظم خاصی چیده شده بود
دقیقاً چیزایی درست کرده بود که من بتونم بخورم اما چیزی نگفتم و شروع کردم به خوردن
واقعا لذت میبردم
مخصوصا از اینکه یکی اینقدر حواسش بهت هست
بهترین حسیه که تابحال تجربه نکرده بودم
وسط صبحونه بودیم که فربد به جدیت گفت:
- راستی کی میخوای زنگ بزنی؟
+ زنگ بزنم به کی؟
-یادت رفتش رویا به خانوادت دیگه؟
+مگه قرار نشد بیشتر فکر کنم خب بذار ببینم شاید راه دیگهای اومد به ذهنم
ادامه دارد....
#داستانهای_آموزنده
•✾📚 https://eitaa.com/dastanamuzandeh