eitaa logo
داستان مدرسه
673 دنبال‌کننده
542 عکس
347 ویدیو
165 فایل
جملات ادبی خاطرات مدرسه داستانهای مرتبط با مدرسه خلاصه عضو شو😉
مشاهده در ایتا
دانلود
37.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
🔺یک بام و دو هوا 🔸️این مثل را در مواقعی به کار می‌برند که شخصی برای نفع خویش در مورد یک مسئله دو رای متضاد می‌دهد. 🔹️در ایام گذشته شبهایی که هوا خوب بود مردم روی پشت‌بام می‌خوابیدند. می‌گویند زنی شبانگاه بر بالین داماد و دخترش رفت و گفت : هوا سرد است. مهربان‌تر خفتن به سلامت نزدیکتر است. سپس به سمت دیگر بام که پسر و عروسش در آنجا خوابیده بودند رفت و به آنها گفت: هوا گرم است. اندکی دوری تندرستی را سزاوارتر است. عروس که هر دو گفته را شنیده بود گفت: قربان برم خدا را یک بام و دو هوا را این سر بام گرما را آن سر بام سرما را ▪️از آن زمان این گفته ضرب‌‌المثل شد و در موارد دوگانه‌گویی استفاده می‌شود.😄 •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
27.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
داستان مدرسه
📜 #سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوپری. #قسمت_پانزدهم اون صبحونه بدترین صبحونه ی زندگی من بود
📜 🩷 از اینکه داشتن مسخره ام میکردند واقعا عصبانی شده‌بودم اشکم داشت بیرون میومد اخم هام رو توی هم کردم وبلند شدم برم ولی هنوز قدم اول رو بر نداشته بودم پدر مرتضی باهمون نگاه سرد و خشکش گفت دختر اینکه تو بی اطلاعی تقصیر پدر مادرته‌... هرچی میکشیدیم از خانوم جونم بود همه چی،بیشتر موندن رو اونجا جایز ندونستم چادرمو برداشتم و برم طرف خونه ی اقا جونم ... در خونه رو محکم کوبیدم و اولین نفری که در رو باز کرد جواد بود .... با دیدن جواد تف انداختم تو صورتش و گفتم نه از اون هارت و پورت اولی که مرتضی اومده بود خواستگاریم نه از الانت که به من هیچی نگفتین عقدمه یا عروسیمه.... جواد مردنوجوونی بود برای خودش دیدم اشک تو چشماش حلقه زد و گفت حبیبه اصلا من تو مراسم تو بودم؟؟؟نپرسیدی من کجام ؟؟خانوم جون منو انداخته بود توی حموم ته حیاط باورت میشه ؟؟ از کارهایی که خانوم جون کرده بود واقعا کلافه بودم اصلا نمیدونستم منطقش چی بوده!!! جواد رو هل دادم رفتم سمت اتاق اقا جون خانوم جونم دست به کمر دم اتاق وایساده بود و با دیدنم دستشو گاز گرفت به خودش زور‌میاورد وووواااااییییی دختره خیره سر تو بودی که درو میکوبیدی؟؟ بی شوهر اومدی؟!نگفتی همسایه ها میبیننت برامون حرف و حدیث درست میکنن ؟؟ خانوم جونم هنوزم به فکر من نبود از اداهاش عصبانی بودم اونم هول دادم زیر لب غریدم برو کنار تو که مادر نیستی .... رفتم توی اتاق اقا جونم اقا جونم پشت مجمعی از برنج نشسته بود و داشت لقمه میگرفت ،اقا جونم حتی سر بلند نکرد که نگام کنه .... رفتم کنارش نشستم و با چشمایی که پر از اشک بود گفتم این انصاف بود اقا جون؟؟؟ که منو بی سروصدا اینقدر غریب راهی خونه شوهر کنید؟؟؟که بهم بخندن بگن دختره نمیدونسته چه خبره!؟اره اقا جون؟؟ اقام با اخمی که کرده بود سکوت بود و هیچی نمیگفت..‌.‌ خانوم جونم مثل همیشه با آتیش کردن آقام میخواست آقامو تحت تاثیر قرار بده اومد کنار سفره نشست و گفت داری میبینی آقا حبیب ؟؟ بزرگش کردی شوهرش دادی هلت میده میگه تو مادر نیستی .... دوباره چشم غره بهم اومدو قاشق و به سمتم دراز کرد و گفت دختره چش سفید به جای تشکرته ؟؟؟شوهرت دادیم بی سر و صدا بابات از کجا پول داشت برای تو بره جهاز بخره ها ؟؟برو خداتو شکرر کن به یکی دادیمت که دستش تو جیب خودشه داره بهترینا روبرات میسازه...خیره سر... ولی اینبار من صدامو بردم بالا و گفتم تو حق نداشتی منو اینجوری شوهر بدی اصلا اومدی بگی دختر امشب عروسیته؟؟ چی میگی تو؟ یهو داغی سیلی آقام رو روی گونه ام حس کردم ....اشک تو چشام جمع شد اولین بار بود توی عمرم آقام دست روم بلند میکرد ..... آقام باعصبانیت ولی با صدای آروم‌بهم‌گفت حبیبه بار آخرت باشه رو مادرت صداتو بلند‌میکنی،نکه میخواستی بدیمت بی یکی مثل بهمن که طلعت رو‌برده با جاری هاش و نامادریش تو یه خونه زندگی میکنن!!!؟؟ مرتضی برات اتاق جدا ساخته دوروز دیگه هم دستت رو میگیره میبرتت شهر ...از این به بعدم پدر مادر اول اعظم خانوم و شوهرشه بعدش من و مادرت ...بمیری هم نباید دیگه خونشون رو ترک کنی فهمیدی؟؟؟ جواد خواست حرف بزنه که خانوم جونم پرید وسط حرفش و شروع کرد به زاری و گریه و ادا در اوردن برای آقام که خودشو بیشتر مظلوم جلوه بده ....فهمیدم کار از کار گذشته و این خونه دیگه کسی پشت من نیست .... توی ظهر گرما که پرنده هم تو هوا پر نمیزند با چشمای اشکی رفتم دم خونه ی طلعت خواستم در بزنم که یادم اومد طلعت خودش تنها نیست و منو با این حال و روز ببینن فکر میکنن از خونه شوهر بیرونم کردن.... همونطور که هق هق میکردم چادرم روی زمین کشیده میشد راه خونه ی اعظم خانوم اینا رو گرفتم و رفتم..... با اولین دری که زدم آمنه بود که در رو به روم باز کرد ادامه دارد...... •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
معرفی کتاب «فصل توت‌های سفید» نوشته سیده عذرا موسوی رویا حسینی دوران پهلوی دوم، در تاریخ ایران، آبستن حوادث شگرف و پیچیده ای بوده است. با اینکه چندان از اکنون ما، دور نیست، اما زمانه ی پرقصه ای بوده است. انتخاب های نسل های آن زمان، تأثیر بسزایی در نسل های آتی گذاشت. همین تأثیرگذاری ها، نویسنده ها را علاقه مند به داستان پردازی در آن روزگار کرده تا شرایط را مشابه سازی کنند و آیندگان را به هم زادپنداری فراخوانند. «فصل توت های سفید»، رمانی است که با زبانی شیوا و روان، خواننده را وارد فضای دهه ی ۵۰ می کند. فروغ، دختر تنهاییست که در خانه ی گیلاس خانم، اتاقی دارد. امورات خود را با خیاطی می گذراند. او در گذشته ی پرماجرایش، با زنان شهر نو و لهستانی ها روبرو شده است اما انتخاب های فعال خود را داشته است. حالا «بهروز» می خواهد او را به نفع خود، تلکه کند؛ در این میانه، «امیر»، پسر جوان و سربراه محله، از فروغ حمایت می کند. اما شیرینی این حمایت، چندی بیشتر طول نمی کشد. امیر گم شده است و فروغ، به دنبال او، شهر را زیر پا می گذارد. داستان با فلش بک های متعدد، در پانزده فصل نگاشته شده است. هر یک از شخصیت های رمان، زبان متناسب با ویژگی های خود را دارد و نویسنده به خوبی از پس شخصیت پردازی آن ها، برآمده است. جزئیات فراوان و دقیق، تصاویر شفاف و پویا، از شاخصه های متن عذرا موسوی است. زنان در این رمان، در برابر چالش ها و دوراهی های زندگی، تصمیم های متفاوتی می گیرند و سرنوشت خود را انتخاب می کنند و همین امر، موجب تعلیق و جذابیت داستان شده است. این کتاب توسط انتشارات شهرستان ادب به چاپ رسیده است. پشت جلد کتاب آمده است: حتی جرئت نکرده بودم بروم در مغازه اش و شیشه ی مربای توتی را که پخته بودم دستش بدهم. همان روز توی کوچه تا رو گرداندم گفت: «یک دقیقه صبر کن آبجی.» و دستمالش را پرت کرد پای موتور و تندی رفت طرف مغازه. حس می کردم که زن ها از پشت درهای نیمه باز و پرده های توری آویزان جلوی پنجره ها مرا می پایند و لب می گزند، نرمه ی میان انگشت شست و اشاره شان را دندان می گیرند و لیچار می گویند. کوچه و پنجره ی خانه ها را از نظر گذراندم. خبری نبود. آن سوی کوچه بچه ها فوتبال بازی می کردند. سر که گرداندم امیر را دیدم که جلویم ایستاده و دستش را پیش آورده جا خوردم. توت های درشت و سفید میان کاسه ی رویی کج وکوله دل می بردند. 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
عطر بهارنارنج (۵) مرضیه ولی‌حصاری هفته‌های پیش خواندیم درست روزی که ماه چهره خانه را به قصد مدرسه پیاده می رود، نصرت شاگرد نجار به او نزدیک می شود و جعبه ی چوبی که خود ساخته به همراه نامه به او می دهد که در آن از علاقه اش به ماه چهره پرده برمی دارد... و اکنون ادامه ماجرا... 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
عطر بهارنارنج.pdf
1.39M
نویسنده: 📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 فرا رسیدن خجسته میلاد بانوی دو عالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها و مبارک🌸 •┈┈••✾•🍃🌸🍃•✾••┈┈۰ ✅جهت انجام آزمون ضمن خدمت ؛ @teacherschool ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ltmsme
هدایت شده از تدریس یار پایه اول
تولید انواع کیفهای زنانه و مردانه تمام محصولات به قیمت تولیدی هستند ارسال به سراسر کشور https://eitaa.com/charme_yekta
به بزرگترین مجموعه دانش‌آموزی در بپیوندید. 🌺دریافت ، و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇 کلاس اولی ها 👇👇👇 @tadriis_yar1 کلاس دومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar2 کلاس سومی ها 👇👇👇 @tadriis_yar3 کلاس چهارمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar4 کلاس پنجمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar5 کلاس ششمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar6 کلاس هفتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar7 کلاس هشتمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar8 کلاس نهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar9 کلاس دهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar10 کلاس یازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar11 کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇 @tadriis_yar12 کانال کلی برای معلمان @tadriis_yar کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات @ltmsme کانال ایده و نقاشی و داستان @naghashi_ghese
با سلام و عرض ادب بنا به درخواست دوستان و همکاران و اولیا گروه درسی پایه های مختلف درسی تشکیل می‌شود. لینک را به همکاران گرامی بدهید . پایه اول دبستان https://eitaa.com/joinchat/2838561015C9b93b1c1bd پایه دوم دبستان https://eitaa.com/joinchat/2346058024C62b0905ada پایه سوم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/2348548343Ccc7ed234f2 پایه چهارم دبستان https://eitaa.com/joinchat/3129409822C99b9231cd9 پایه پنجم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/4038852895C73efe08774 پایه ششم ابتدایی https://eitaa.com/joinchat/2426208538C231a05d739 پایه هفتم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/3152085278Cb69fdb9dd1 پایه هشتم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/2360607016Cd3b70332c6 پایه نهم متوسطه https://eitaa.com/joinchat/2469003546C8ef86ce53b برای رفاه حال همکاران عزیز گروه ضمن خدمت فرهنگیان نیز ایجاد گردید لطفا لینک را برای سایر همکاران نیز ارسال کنید https://eitaa.com/joinchat/4057465145C48dce29c89 گروه درسی پایه دهم https://eitaa.com/joinchat/2882535809C38eafe0144 گروه تبادل و تجربه رشته ریاضی پایه دهم https://eitaa.com/joinchat/1326056022Cbf9dab867d بنا به اصرار دوستان گروه پایه دهم مختص رشته تجربی https://eitaa.com/joinchat/4017357328C231f520f64 گروه پایه دهم مختص رشته انسانی https://eitaa.com/joinchat/3406234129Cbd8ec73677 گروه درسی پایه یازدهم https://eitaa.com/joinchat/2898329985Cdde9923434 گروه درسی پایه دوازدهم. https://eitaa.com/joinchat/2899509633Ca8a135c550 گروه هنر و ایده نقاشی و کاردستی https://eitaa.com/joinchat/1079640406C7505d58e34
مجموعه کانالهای بانوان و کودکان مطالب مفید علمی و فرهنگی پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی @madrese_yar ✅ مجله کودکانه فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو آنچه شما دوست دارید 🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @koodaks کلیپ های زیبای آشپزی ایرانی و خارجی ایده ها و ترفندهای خانه داری @ashpaziibaham یه کانال پر از ایده ها و مطالب جالب با ما خلاق شو @khalaghbashh هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور در کانال داستانکده ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @dastankadeh ✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑‍🎄 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ @ghesehayekoodakaneeh