36.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_داستان_زندگی
#هانیکو
#قسمت_سی
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
داستان مدرسه
📜 #سرگذشت #برشی_از_یک_زندگی🩷 #سوپری. #قسمت_پنجم خانوم جونم اومد نزدیکمون و نیشگونی از بازوی
📜 #سرگذشت
#برشی_از_یک_زندگی🩷
#سوپری.
#قسمت_هشتم
توی اون لحظه دنیا داشت رو سرم خراب میشد .....
جواد ادامه داد اومدم به زنت گفتم ولی بهم سنگ پرت کرد آقا جون....
جواد که تا اون لحظه احساس میکرد آقام پشتشه و حرفاش رو بی پروا میزد ولی برخلاف انتظارش آقام با همون دستای گازوییلیش گوش جواد رو گرفت بردش توی حموم قدیمی ته حیاط و درو هم روش قفل کرد ....از پشت در حموم داد زد این تنبیه تو تا دل دختره رو با این حرفات سیاه نکنی وای به حالت این حرفا رو جایی بزنی ...
بعد هم پدرم به سمت من که یه گوشه ی حیاط وایساده بودم و چادر گل گلیم رو محکم تو دستم گرفته بودم ،اومد و بی اینکه نگام کنه گفت اسمت با اسم این پسره پخش شده تو روستا نمیذارم آبروم رو تو و اون جواد بی عقل ببرید....
اون روزهاانگار اعظم خانوم اومده بود وسط زندگی ما و پدر و مادرم رو طلسم و جادو کرده بود که باعث شده بود از عقایدشون بگذرن و بد ها رو خوب تشخیص بدند ....
شب شده بود و من داخل اتاق سرد و نمور کنج حیاط نشسته بودم و با خودم فکر میکردم اگه حرفای جواد راست باشه چی ولی قیافه ی مرتضی به آدم های معتاد نمیخورد درست بود لاغر و نحیف بود ولی صورتش بشاش بود و لاغر بودنش هم انگار ارثی بود ....جواد هنوز توی حموم قدیمی زندانی بود و کسی جراتنمیکرد بی اذن آقام بره نزدیکش ،صدای کوبیده شدن در اومد که نشون از اومدن بهمن و طلعت به خونمون بود ،انگار دنیا رو بهم داده باشن بدون دمپایی رفتم به استقبالشون همونطور که مثل همیشه آقام و خانوم جون بی اعتناشون میکردن....
اومدن طلعت و آقا برا من اونم این موقع شب یه مقدار عجیب بود چون اونها شاید هفتگی هم نمی اومدن به خونمون چون همیشه مورد بیتوجهی آقام قرار می گرفتند به ناسزا. شبهایی که. آقا خونه بود ما بچه ها اجازه نشستن توی پذیرایی رو نداشتیم آقا اعصاب سر و صدای ما بچه ها رو نداشت
هنوز جواد توی حموم ته حیاط زندانی بود و احساس می کردم یک خبرهاییه برای همین پشت در منتظر موندم که آقا بهمن شروع کنه ولی با غر های مادرم شروع شد.مادرم شروع کردغر زدن که تا کی قراره توی این خونه بشینید نمیبینی عروس های اعظم خانم هر کدوم برای خودشون خونه دارن. یا دختر عموت که تازه عروسی کرده رفته از مادرشوهرش جداست ولی توی تو توی اون خونه با نامادری شوهرت نشستی و جاری هات هر روز هم بحث و دعوا دارین ...
طلعت اوفی کشید و گفت مادر من شروع نکن لطفاً ...من برای حرف دیگه اومدم.. مادرم هم مثل همیشه حق به جانب گفت چه حرفی ما داریم با شما که بزنیم.آقا بهمن مثل همیشه مواظب و سربهزیر شروع کرد و روبه پدرم گفت عموجان جواد یه حرف هایی رو به من زده در رابطه با مرتضی مرتضی اون آدمی نیست که شما فکر میکنید.
بهمن میخواست ادامه حرفش رو بزنه ولی آقام پرید وسط حرفش و با عصبانیت گفت نکنه تو هم میخوای چرندیات جواد و تحویل من بدی حالا هر آنچه که هست اول نیست دوم نیست اگر باشه دختر من شیرینی خورده اون پسر هست اجازه نمیدم شما با آبروی چند ساله من توی ده بازی کنید دیگه کی میاد این دختر رو بگیره....
من که از استرس داشتم میمردم اما بهمن اینبار محکم تر با پدرم صحبت کرد و گفت اون آدم مواد مصرف میکنه عمو جان اگه از الان کوتاه بیاید حبیبه هیچ وقت خوشبخت نمی شه ...
در کمال ناباوری خانم جونم به طلعت رو کرد و گفت احساس می کنم تو به من داری حسادت می کنی به حبیبه چونکه مرتضی پولداره . طلعت گفت من زندگیم هر چقدر که سخت باشه اما من رو به یه آدم معتاد نفروختید در همین حین بهمن ادامه داد مادر جان ما حجت را با شما اتمام کردیم اگر حبیبه بعدا پشیمون بشه تقصیر شماست.
اما آقام برزخی شد و بهمن و طلعت رو از خونه بیرون کرد اون شب واقعا نمیدونستم حق با کیه آقا درست میگه به من و جواد آقا می گفت اشتباه میکنن اما من نمیدونستم آینده چه در انتظارمه تا اینکه حدود یکماه میشد از اونشب میگذشت و طلعت دیگه نیومده بود خونمون
توی اون روزها بود که دوباره مرتضی اومد به روستا. مرتضی این بار خوش آب و رنگ تر شده بود انگار که خوشحال بود با خودم میگفتم از این محاله معتاد باشه.
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
هدایت شده از Ltms
به بزرگترین مجموعه دانشآموزی در #ایتا بپیوندید.
🌺دریافت #نمونهسوال، #جزوه و کلی اطلاعات دیگر برای افزایش نمره شما ✈️ 👇
کلاس اولی ها 👇👇👇
@tadriis_yar1
کلاس دومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar2
کلاس سومی ها 👇👇👇
@tadriis_yar3
کلاس چهارمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar4
کلاس پنجمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar5
کلاس ششمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar6
کلاس هفتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar7
کلاس هشتمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar8
کلاس نهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar9
کلاس دهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar10
کلاس یازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar11
کلاس دوازدهمی ها 👇👇👇
@tadriis_yar12
کانال کلی برای معلمان
@tadriis_yar
کانال ضمن خدمت و اطلاع از مسابقات
@ltmsme
کانال ایده و نقاشی و داستان
@naghashi_ghese
هدایت شده از Ltms
پکیج دوم تبلیغات
با سلام و عرض ادب
بنا به درخواست دوستان و همکاران و اولیا
گروه درسی پایه های مختلف درسی تشکیل میشود.
لینک را به همکاران گرامی بدهید .
پایه اول دبستان
https://eitaa.com/joinchat/2838561015C9b93b1c1bd
پایه دوم دبستان
https://eitaa.com/joinchat/2346058024C62b0905ada
پایه سوم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/2348548343Ccc7ed234f2
پایه چهارم دبستان
https://eitaa.com/joinchat/3129409822C99b9231cd9
پایه پنجم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/4038852895C73efe08774
پایه ششم ابتدایی
https://eitaa.com/joinchat/2426208538C231a05d739
پایه هفتم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/3152085278Cb69fdb9dd1
پایه هشتم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/2360607016Cd3b70332c6
پایه نهم متوسطه
https://eitaa.com/joinchat/2469003546C8ef86ce53b
برای رفاه حال همکاران عزیز
گروه ضمن خدمت فرهنگیان نیز ایجاد گردید
لطفا لینک را برای سایر همکاران نیز ارسال کنید
https://eitaa.com/joinchat/4057465145C48dce29c89
گروه درسی پایه دهم
https://eitaa.com/joinchat/2882535809C38eafe0144
گروه تبادل و تجربه رشته ریاضی پایه دهم
https://eitaa.com/joinchat/1326056022Cbf9dab867d
بنا به اصرار دوستان
گروه پایه دهم مختص رشته تجربی
https://eitaa.com/joinchat/4017357328C231f520f64
گروه پایه دهم مختص رشته انسانی
https://eitaa.com/joinchat/3406234129Cbd8ec73677
گروه درسی پایه یازدهم
https://eitaa.com/joinchat/2898329985Cdde9923434
گروه درسی پایه دوازدهم.
https://eitaa.com/joinchat/2899509633Ca8a135c550
گروه هنر و ایده نقاشی و کاردستی
https://eitaa.com/joinchat/1079640406C7505d58e34
هدایت شده از Ltms
پکیج سوم تبلیغات
مجموعه کانالهای بانوان و کودکان
مطالب مفید علمی و فرهنگی
پرورشی و ایده های ناب مخصوص اولیا . دانش آموزان و همکاران فرهنگی
@madrese_yar
#لبیک_یا_خامنه_ای #امام_زمان #معلم
✅ مجله کودکانه
فیلم،قصه،کلیپ ومطالب جالب در مورد فرشته های کوچولو
آنچه شما دوست دارید 🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@koodaks
#کودک #قصه #بازی
کلیپ های زیبای آشپزی ایرانی و خارجی
ایده ها و ترفندهای خانه داری
@ashpaziibaham
#آشپزی #خانواده #آموزش
یه کانال پر از ایده ها و مطالب جالب
با ما خلاق شو
@khalaghbashh
#ایده #خلاقیت #آموزش
هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
✅ یه کانال پر از داستانهای صوتی کودکانه🧑🎄
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@ghesehayekoodakaneeh
#کودک #قصه #بازی
#بر_سر_دوراهی
کسی که اینجا نیست
ماه منیر داستانپور
نگاهش که می کنی، هیچ فرقی با دیگران ندارد. صبح ها مثل بقیه از خواب بیدار می شود و تا شب که دوباره به تختخواب برود؛ هزار کار ریز و درشت را انجام می دهد. همراه بقیه تلویزیون تماشا می کند؛ غذا می خورد و به مسافرت می رود. اما خوب که دقت کنی، او سال های سال است که دیگر اینجا نیست. جایی در گذشته مانده! در گذشته ای دور که خیلی کوچک بود. درست زمانی که نیاز داشت تا کسی دستش را بگیرد و تا مدرسه همراهی اش کند. زمانی که احتیاج داشت کسی در آغوشش بگیرد و نوازشش کند و شنوای درددلش باشد. گذشته ای که من در آن غایب بودم و ای کاش ماشین زمانی بود تا مرا به آن روزها ببرد؛ تا بتوانم اشک هایش را پاک کنم و نشانش دهم در سرنوشتش کسی هست که روزی او را بیشتر از همه ی دنیا دوست خواهد داشت...
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب
کسی که اینجا نیست.pdf
1.2M
#بر_سر_دوراهی
نویسنده: #ماه_منیر_داستانپور
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب
#یادآوری
قدیما ﺣﺮﻳﻢ ﺧﺼﻮﺻﻲ ﻧﺒﻮﺩ ﺣﺘﻲ ﺣﻤﺎﻣﺶ ﻋﻤﻮﻣﻲ ﺑﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭼﺸﻢ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻫﺮﺯﻩ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﺎﻱ ﻛﺴﻲ ﺟﻠﻮ ﻛﺴﻲ ﺩﺭﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ،ﻭﻟﻲ ﭘﺸﺖ ﭘﺎ ﺯﺩﻥ ﻫﻢ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺣﺮفی ﺗﻮی ﺩﻟﻬﺎ ﻧﺒﻮﺩ ﻛﻪ ﻫﻴﭻ،ﺣﺮﻓﻲ ﻫﻢ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ ﻛﺴﻲ ﻧﺒﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺑﺮﮔﺮ ﻭ ﭼﻨﺠﻪ ﻭ ﺑﺨﺘﻴﺎﺭﻱ ﻧﺒﻮﺩ،ﮊﻟﻪ ﻭ ﭘﺎﻱ ﺳﻴﺐ ﻧﺪﺍﺷﺖ، ﻧﻮﻥ ﻭ ﭘﻨﻴﺮ ﺑﻮﺩ.
ﺍﻭﺝ ﻛﻼﺳﺶ ﺗﻮﻱ ﺳﺒﺰﻱ ﻭ ﺍﻧﻮﺍﻉ ﺗﺮﺷﻲ ﻭ ﺁﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻧﮓ ﺳﺎﻝ ﻧﺒﻮﺩ، ﻣﺎﻧﺘﻮﻫﺎﻱ ﺭﻧﮕﺎﻧﮓﻧﺒﻮﺩ، ﭘﻴﺮﻫﻦ ﺷﻴﻚ ﻭ ﺑﻲ ﺧﻂ ﻭ ﻳﻘﻪ ﻧﺒﻮﺩ ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺗﻮﻱ ﺑﻘﭽﻪ ﺑﻮﺩ
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻴﺮﻫﻦ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻫﺮﭼﻲ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﻱ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻝ ﻭ ﺑﺮﺍﻱ ﻫﻤﻪ ﺑﻮﺩ، ﺁﺭﺯﻭﻱ ﻳﻪ ﺑﭽﻪ ﭘﻮﺷﻴﺪﻥ ﻟﺒﺎﺱ ﻋﻴﺪ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﭘﻮﻟﻲ ﻧﺒﻮﺩ، ﻭﻟﻲ ﺩﻟﻬﺎ ﺧﻮﺵ ﺑﻮﺩ .
ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ
ﻭﻟﻲ ﺍﻻﻥ شاید ﻫﻤﻪ ﻣﻮﻥ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺭﻳﻢ،شایدﺧﻮﻧﻪ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻫﺮ ﭼﻲ ﺑﺨﻮﺍﻳﻢ ﻣﻴﺨﺮﻳﻢ، ﻭﻟﻲ ﺑﺎﺯ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻴﻢ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻢ ﺩﺍﺭﻳﻢ، ﻛﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺭﻳﻢ .
افسوس که دیگه دل خوش نداریم……..
ﻛﺎﺵ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﺧﺮﻳﺪﻧﻲ ﺑﻮﺩ،ﻛﺎﺵ ﻣﻴﺸﺪ، ﺍﻳﻦ ﺭﻭﺯﺍ ﺭﻭ ﻣﺜﻪ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ ﻛﺮﺩ .
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻗﺪﻳﻤﻴﺎ ﻣﺜﻪ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺩﺭﺳﺖ ﮔﻔﺘﻦ ﻛﻪ ﺧﻮﺵ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯﺍ…
قديما شبا بالا پشت بوم ميخوابيديم و ستاره ها رو می شمرديم و دلمون به وسعت يه آسمون بود …
اين روزها چشم ميندازيم به سقف محقر اتاقمون و گرفتاری هامونو می شمريم …
قديما يه تلويزيون سياه و سفيد داشتيم و يه دنيای رنگی …
اين روزا تلويزيونای رنگی و سه بعدی و يه دنيای خاكستری …
قديما اگه نون و تخم مرغ تموم ميشد ، راحت می پريديم و زنگ همسايه رو هر ساعتی از شبانه روز می زديم و كلی باهاش می خنديديم …
اين روز ها اگه همزمان ، درب واحد اونا باز شه بر ميگرديم تا كه مجبور نشيم باهاش سلام عليك كنيم …
قديما از هر فرصتی استفاده می كرديم كه با دوستان و فاميل ارتباط داشته باشيم چه با نامه چه كارت پستال و چه حضوری …
اين روزها با “بهترین دستگاه های رسانه ای” هم ، ارتباط با هم نداريم …
قديما تو يه محله جديد هم كه می رفتيم با دقت و اشتياق به همه جا نگاه می كرديم …
اين روزها دنيا را از پشت دوربينای عكاسی و فيلمبرداری می بينيم …
قدیما یه پنجشنبه جمعه بود و یه خونه پدر بزرگه با فک و فامیل …
این روزا پر از تعطیلی ، ولی کو پدربزرگه؟
کو اون فامیل؟
کو اون خونه ؟
قديما توی قديما موند…
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان #رمان
29.95M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سریال_داستان_زندگی
#هانیکو
#قسمت_سیویکم
•┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈•
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#داستان
عطر بهارنارنج (۳)
مرضیه ولیحصاری
هفته پیش خواندیم که شیطنت و فوتبال بازی کردن بچه ها به شکسته شدن قاب عکس داخل اتاق و پیدا شدن یک دفترچه و نامه در پشت آن ختم شد حالا مریم بسیار مشتاق شده که از راز این دفترچه و آنچه دورنش نوشته شده سر در بیاورد...
و اینک ادامه داستان...
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان
عطر بهارنارنج(1).pdf
1.39M
#داستان
نویسنده: #مرضیه_ولی_حصاری
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب
#جریان_شناسی
نهضتی از دل جنگلهای گیلان
سمانه زاهد
سرزمین کهن ایران، تاریخ پر فراز و نشیبی را از سر گذرانده است که بی شک یکی از فرازهای مهم دوران معاصر آن، نهضت جنگل است. نهضتی که به دست مرد خدا میرزا کوچک خان جنگلی با هدف آزادی خواهی، استقلال طلبی و ستیز با استبداد به راه افتاد. اما متأسفانه زودتر از آنکه به اهداف خود دست پیدا کند به دلایل مختلف از جمله نفوذ بیگانگان از هم فروپاشید. نهضت جنگل ۹ سال پس از انقلاب مشروطه و در واقع برای پیگیری مطالبات این انقلاب به افتاد آن هم در اوضاعی که هرج و مرج داخلی، آشفتگی اجتماعی و سیاسی، ناامنی و فقر و دست درازی های قدرت های خارجی بر منابع و امور داخلی ایران، گریبان جامعه و مردم را گرفته و نفس ها را به شماره انداخته بود. این نهضت فقط ۷ سال عمر کرد اما به سبب اهمیت فراوانی که دارد و درس های بزرگی که در دل آن نهفته است، یکی از مهم ترین جنبش های تاریخ معاصر ما نام گرفته است. به مناسبت ۱۱ آذرماه سالروز شهادت میرزا کوچک خان، رهبر بزرگ نهضت جنگل نگاهی به این نهضت خواهیم داشت. در بخشی از این نوشتار میخوانیم:
زمانی که میرزا پا به دیار خود گیلان گذاشت، روس ها این منطقه را زیر سیطره نفوذ خود داشتند و نماینده ی آن ها «نکراسف» همه کاره بود و در تمام امور دخالت می کرد. در ضمن کافی بود به کسی شک کند، او به سختی مجازات می شد. شرایط آن روز گیلان در روزنامه نوبهار اینگونه توصیف شده است: «... در گیلان و مازندران نیز مانند آذربایجان قشون روس روزافزون هستند و شب ها در شهرها گردش می کنند و می گویند چون دولت مرکزی توان نگهداری شهر را ندارد ما این کار را انجام می دهیم.» اما با این اوصاف میرزا از پا ننشست و با اینکه از طرف روس ها تبعید شده بود و حق ورود به گیلان نداشت، دلاورانه کارهای مبارزاتی خود را آغاز کرد. در اولین قدم به صورت مخفیانه با تعدادی از هم فکرانش تماس گرفت و آن ها را به دور خود جمع کرد. یکی از این افراد که در کسما و فومنات نفوذ قابل توجهی داشت، «احمد کسمایی» بود. میرزا به کمک او و از هر طریق ممکن تعدادی اسلحه و فشنگ هم تهیه کرد و اولین هسته ی مبارزاتی خود را در میان جنگل های تولم و فومنات بنا نهاد. پایه های اولیه ی نهضت که گذاشته شد مبارزین با خود عهد کردند تا پیروزی نهایی موی سر و صورت خود را اصلاح نکنند. میرزا ابتدای راه در گزینش یاران جنگل دقت فراوان می کرد. آنان علاوه بر نداشتن سوءسابقه باید قسم وفاداری یاد می کردند. در نهایت قیام جنگل از اردیبهشت ۱۲۹۴ خورشیدی آغاز شد و هفت سال به طول انجامید. پرونده این قیام در آذرماه ۱۳۰۰ با تراژدی شهادت میرزاکوچک خان بسته شد.
📚هر روز یک پارت داستان و معرفی کتب مشهور
در کانال داستانکده
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
@dastankadeh
#کتاب #داستان