eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
12هزار عکس
2.4هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 🔻 #کتاب "مهمان صخره ها" کتاب "مهمان صخره ها" به همت راحله صبوری و از طریق انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شد. داستان مهمان صخره ها مربوط به خلبانی کار کشته به نام محمد غلام‌حسينی است که بعد از اتمام دوره آموزش خلبانی خود در آمریکا و با شنیدن خبر جنگ به ایران بازمی گردد و برای کشورش در ماموریت های مختلف پرواز می کند. اما در یکی از عملیات ها هواپیمایش سقوط کرده و به دست کرد های حزب دموکرات اسیر می شود.  در این میان اتفاقات بسیاری برای وی رخ میدهد تا این که نهایتا نیروهای ایرانی وی را نجات می دهند.  صبوری درباره اين كتاب گفت: کتاب «مهمان صخره ها» اولين کتاب از مجموعه خاطرات خلبانان است که درباره زندگی محمد غلامحسينی، يکی از خلبانان جنگ است. غلامحسينی در عمليات والفجر ۲ وظيفه حفاظت از پوشش هوايی کرمانشاه را برعهده داشته است که در اواسط اين عمليات در آسمان با چند جنگنده عراقی درگير می شود و طی يک تعقيب و گريز مجبور می شود به سمت کردستان و مرز آذربايجان غربی برود. خلبان غلامحسينی که به شدت مجروح شده مجبور به ايجکت( فرود اضطراری) مي شود. او بعد از اينکه ايجکت می کند ناخواسته وارد حوزه استحفاظی حزب دموکرات کردستان می شود و توسط اين گروه به اسارت در می آيد..... گفتنی است "مهمان صخره‌ها" اولين اثر از مجموعه 10 جلدی خاطرات خلبانان نيروی هوايی ارتش جمهوری اسلامی است که توسط دفتر ادبيات و هنر مقاومت حوزه‌ هنری سازمان تبليغات اسلامی توليد و در تيراژ 2500 نسخه توسط انتشارات سوره مهر انتشار يافته است . @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 در لابه‌لای این خاطرات می‌خوانیم: «شدت انفجار آنقدر زیاد بود که هواپیما در یک لحظه اوج گرفت و با شدت و شتاب به سمت بالا پرتاب شد. همه چیز در یک لحظه دور سرم چرخید و دیگر نفهمیدم چه شد... بار دیگر هواپیما چرخید و با شدت، جی بعدی را وارد کرد. شدت جی به قدری بود که سرم رفت لای دو پایم و در حالی که از شدت فشار گردنم داشت می‌شکست، با دست سالمم چنگ انداختم و با تمام توان، دستگیره ایجکت را گرفتم... لحظه‌ای بعد هواپیما چرخید و جی منفی آمد و مرا کوبید به سقف کابین و خود به خود دستگیره پرش کشیده شد و متعاقب آن کاناپی با سرعت کنده شد. تمام دودی که در کابین بود در یک لحظه محو شد و من در زمانی کمتر از چند دهم ثانیه به بیرون پرتاپ شدم.»  «... کم‌کم داشتم به زمین نزدیک می‌شدم. چیزی به سقوطم نمانده بود. برای بار آخر دل را به خدا دادم و تمام توانم را جمع کردم و چنگ انداختم. برای یک لحظه دستم به دیرینگ خورد اما باز به دستم نیامد! در حالی که زیر لب خدا خدا می‌کردم، نمی‌دانم چطور، یک لحظه بالا را نگاه کردم. چتر را دیدم که با رنگ نارنجی و سفید بالای سرم باز شده بود. سیستم خودکار صندلی در ارتفاع تنظیم شده عمل کرده بود. وقتی دیدم سالم است خیالم راحت شد. نفس عمیقی کشیدم و نیمه جان به چتر آویزان شدم.»  @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 نشان كرده ها اسفندِ سال 1362 بود و ما را به منطقه طلائیه اعزام کرده بودند 🚶. با کلاس های توجیهی و رزم های شبانه که گذرانده بودیم، فهمیده بودیم عملیاتی در پیش است. شب 🌘 عملیات، شبی به یاد ماندنی بود. بازار خداحافظی و حلالیّت طلبيدن داغِ داغ بود. در آن سرمای❄️ هوا، وارد کانال هایی شدیم که از قبل توسطّ برادرانِ مهندسیِ رزمیِ ایجاد شده بود و منتظر آغاز عملیات بودیم. همه چیز برای یک عملیات سنگین مهیّا شده بود. قسمتی که گروهان، در آن سنگر گرفته بود، نسبت به قسمت های دیگر، ارتفاع کمی داشت. به همین خاطر تصمیم گرفتیم قدری ارتفاع آن را بالا ببریم. یکی از برادران رفت تا مقداری گونی بیاورد و پُر کنیم. هنوز چند لحظه ای بیشتر نگذشته بود که یکی از برادران، درحالی که لبخند زیبایی 😃به لب داشت، با مقداری گونی به سمت ما آمد و با همه ما احوال پرسی و روبوسی کرد. آنقدر گرم و صمیمی بود که همه کنجکاو بودیم بدانیم او کیست و ما را از کجا می شناسد؟ همان طور که همه با تعجّب 😳به هم نگاه می کردیم، او گفت: "برادرا، این هم گونی." اين را گفت و برگشت. با شنیدن این صحبت، فکر کردم 🤔 او مسئول تدارکات است. چند لحظه ای که گذشت، آن نیرويي که برای تهیه گونی رفته بود، با تعدادی گونی در دست، بازگشت و ما را دید که مشغول پُرکردن گونی هستیم. با ناراحتی گفت: "من رو فرستاده بودید دنبال گونی، اینها از کجا رسیدن😳؟" ماجرا را برای او تعریف کردیم. او گفت:"چند لحظه، پیشِ خمپاره اندازِ گروهانِ 👮 کناری بودم که شهید شده بود. رفتم تا به جابه جایی این شهید کمک کنم." تازه متوجّه شده بودم آن همان کسی بوده که چند لحظه پیش برای ما گونی آورد و مثل کسی که سالها ما را می شناسد و با ما خوش و بِش مي کرد. خيلي سريع برگشته بود و همچون امام حسین(ع) در حالی که سَر از بدنش جدا شده بود، به رسید.😔 راوی: امید امیدی @defae_moghadas 🍂
آن #خاڪ ڪه بر لباس ‌های شماست ڪاش #ذره_‌ای بر تن آلودۀ ما بنشیند.. تا پاڪمان ڪند از هرچه تعلق است...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 #نکات_تاریخی_جنگ 🔅 راهکار شکستن بن بست جنگ در والفجر هشت ابلاغ تشکیل نیروهای سه گانه و تشکیل قرارگاه خاتم الانبیا تحت فرماندهی مرحوم هاشمی رفسنجانی تصمیم امام برای تحول عظیم در سازماندهی و افزایش قدرت رزمی کشور که بر همین اساس دستور تشکیل نیروهای سه گانه سپاه شامل : نیروی زمینی(شمخانی) دریایی(علایی) هوایی(موسی رفان) در تاریخ 26/6/64 صادر شد و جان تازه در رگ های جنگ جریان یافت. با توجه به حداقل رسیدن زمینه های همکاری در بین سپاه و ارتش از سال 62 ، در سال 64 قراگاه خاتم الانبیاء به عنوان عنصر عالی تصمیم گیرنده در جنگ که آقای هاشمی در راس آن بود به دو نیروی ارتش و سپاه استقلال در انتخاب منطقه عملیاتی دهد و قرارگاه صلاحیت هر منطقه را عملیاتی تشخیص داد آن منطقه به عنوان صحنه عملیاتی آینده انتخاب شود و توان جنگ برای رسیدن به موفقیت در همان منطقه متمرکز شود در این مرحله، ارتش منطقه شلمچه و سپاه فاو و اروند رود را پیشنهاد داد. @defae_moghadas 🍂