🍂 می گفت
آدم ها سه دسته اند:
ـ خام
ـ پخته
ـ سوخته.
خام ها که هیچ.
پخته ها هم عقل معیشت دارند و دنبال کار و زندگی حلال اند.
سوخته ها عاشق اند. چیزهای بالاتری می بیینند و می سوزند، توی همان عشق.
خودش هم سوخته بود در عشق به اباعبدالله .....
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#شهید
#شهید_مجید_پازوکی
👈عضو شوید
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 اردوگاه اسرای عملیات
رمضان و والفجر مقدماتی در عراق
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #مستند
#آزادگان #زیر_خاکی
@defae_moghadas 👈 لینک دعوت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 یادش بخیر
روزگار اتراقهای پشت خط
•✧❁✧•
چند روز بیشتر طول نمیکشید تا به جای جدید عادت کنیم،
..و چند روز بعد رفیقش شویم،
..و موقع ترک، عاشقش.
ماموریت والفجر مقدماتی را میگویم. همان فکه و رقابیه و چمهندی و....
جذبه عجیبی داشت این سرزمین و بچهها هم کاری میکردند تا دل کندن از آن سختتر شود و اشک در بیاورد.
سرزمینی که یادآور فتح المبین بود و دوستانی که اینجا را سکوی پرواز کردند و رفتند..
و دوستانی که با خندههایشان، روزها را لذتبخش کرده و شبها را با صدای گریه و مناجات آذین بسته بودند.
"کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها"
چقدر سخت بود دل کندن از زمینهای کنده شدهی زیر چادرها که جان پناه شده بودند..
چقدر اشکی میشدیم وقتی از قبور مثالی دوستان شهیدمان باید دل می کندیم..
و چقدر حسرت میبردیم، وقتی گودالهای عرفان شبانه را – که بعد از عملیات یادگار شهدای آینده میشد،– باید میگذاشتیم و میگذشتیم.
کاش میشد باردیگر برگردیم و تبرکی بجوئیم و خاکش را توتیای چشم کنیم.
صبحتون سرشار از دوستی با خوبان خدا
. ┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#یادش_بخیر
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 شگفتانگیزترین
عملیات دفاع مقدس 4⃣
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
🔸 نورافکنی که آزمایشی بر روی اروند روشن شد!
در ساعت ۲۱ عدهای به ساحل دشمن دست یافته و عدهای هنوز در بین راه به تلاش خود ادامه میدهند. در حالی که نیروهای غواص در محور وسط عملیات سرگرم تکمیل عبور از اروند هستند، قسمتی از خط دفاعی دشمن، با نورافکن روشن میشود و به حالت ساکن برای چند لحظهای ادامه مییابد.
خبر این مسأله از قرارگاه خاتمالانبیاء (ص) به کلیه قرارگاههای ذیربط جهت آمادهباش صادر میشود. این امر در اغلب فرماندهان بازتاب روحی سختی ایجاد میکند. بسیاری با نگرانی و ناامیدی میگویند: پس اینکه دشمن تا به حال سکوت کرده بود، برای رسیدن چنین لحظهای بوده است!
غواصهایی که در شعاع نور پروژکتور قرار گرفتهاند، تلاش زیادی میکنند تا از معرض دید نگهبانان دشمن مخفی شوند. سرعت پا زدن و شنا کردن غواصها افزایش یافته است. آنها همه چیز را تمام شده میدانند. اما دقایقی بعد، در حالی که قرارگاه تصمیماتی برای عکسالعمل و آغاز حمله اتخاذ کرده است، نورافکن خاموش میشود.
بعداً اطلاع حاصل شد که فرمانده عراقی آن محدوده، برای آزمایش موتوربرقی که تازه دریافت کرده بود، مبادرت بدین عمل کرده است.
✧✦✧ ✧✦✧
همراه باشید
#والفجر_هشت
#تاریخ_شفاهی
http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf
🍂
🍂 بسیج عشایر و مساجد ۱۴
▪︎حاج جبار سیاحی
┄┅┅❀┅┅┄
🔹 روزهای اول جنگ هنوز عراق از رودخانه کارون عبور نکرده و آبادان را محاصره نکرده بود و تعداد زیادی از آوارگان آبادانی و خرمشهری از من و برادر زاده ام میخواستند که آنان را به ماهشهر و بندر امام برسانیم، زیرا بعضی از بستگانشان در آن دو شهر ساکن بودند. دیگر از سرنوشت خانواد خودمان اطلاعی نداشتیم. فرزندانم که راه مبارزه مسلحانه را علیه دشمن بودند و نمی دانستم در کدام محور مبارزه میکنند؟ در طول مدت خدمت و کمک رسانی بسیاری از صحنه ها را دیدم و مجروحین را به بیمارستان ها می رساندم که اغلب دست و پای آنان قطع شده بود. یا زنانی بودند که در گودال ها بدون کمک های پزشکی وضع حمل کرده و بر اثر خونریزی جانشان را از دست می دادند. یا خانواده هایی که دهها کیلومتر بدون آب و غذا حرکت نموده و از تشنگی جان خویش را از دست می دادند. یا پیرمردهایی بسیار ناتوان و سالخورده که در حال مرگ بودند و ما آنها را داخل خودروهای خود حمل میکردیم و از مرگ نجاتشان میدادیم. بشکه های آب و غذا را آماده می کردم و با خود می بردم و خدا می داند که جان بسیاری از افراد ناتوان و خسته و درمانده را نجات میدادیم. روزهای زیادی را بدینسان سپری کردیم. باور کردنی نبود که هرگز احساس خستگی را نمی کردم بلکه هر خانواده ای که به مقصد میرساندم جان تازه و قدرت تازه به من دست می داد. خداوند را شکر گزارم که در روزهای سختی و رنج و درد و بلا برای شهرم و برای وطنم کار کردم. دیگر عرب و عجم مطرح نبود. نسبت به همشهریان مسلمانمان احساس مسؤولیت میکردیم. وظیفه دینی و ملی ما بود که به یاری همدیگر بشتابیم. از رنج های همدیگر بکاهیم.
عشق به امام (ره) و انقلاب بیش از پیش به ما نیرو می بخشید.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
از کتاب اهواز در ۸ سال دفاع مقدس
حمید طرفی
#خاطرات_مردمی
#بسیج_عشایر
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
6.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂
🔻 شگفتانگیزترین
عملیات دفاع مقدس 4⃣
✦━•··•✧❁✧•··•━✦
🔸 به دلیل اختلال در یکی از نهرها و فعالیت پر سر و صدای دستگاه مهندسی برای رفع موانع موجود در آن، دشمن را از وجود تحولی در ساحل روبرو آگاه میکند. دشمن نسبت به چنین سروصداهایی حساستر گشته است و اقدام به تیراندازی و اجرای آتش بر سطح اروند و نقاطی از ساحل خودی میکند. همچنین تعدادی منور بر فراز اروند پرتاب میکند. طوری که آسمان و فضای منطقه عملیات روشن شده است و این در حالی است که فقط تعداد کمی از برادران غواص هنوز شناکنان به سمت ساحل دشمن در حرکتاند و اغلب با موفقیت به ساحل رسیدهاند.
🔸 نگرانی فرماندهان از لو رفتن عملیات
در این حال؛ کلیه فرماندهان احساس میکنند که حمله لو رفته است و بسیاری از برادران بر این تصورند که عملیات به طور زودرس آغاز شده است، ولی از سوی فرماندهان نیروهای غواص هیچگونه خبری دال بر تأیید شروع حمله نمیرسد.
یکی از مسؤولان نیروهای غواص در توصیف این برهه از عملیات و نتیجه نهایی آن میگوید: همینکه به ساحل دشمن رسیدیم، یک مرتبه عراقیها با وحشت یکدیگر را خبر کرده و به طرف سنگرهای نگهبانی رفته و بلافاصله به تیراندازی و ریختن آتش پرداختند. ما نیز موانع خورشیدی را پشت سر گذاشتیم و درست در نزدیکی سنگر تیربار دولول قرار گرفتیم.
✧✦✧ ✧✦✧
همراه باشید
#والفجر_هشت
#تاریخ_شفاهی
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عزم میدان
🔻 اعزام گردان کربلا از روستان خضر آبادان به اروند جهت عملیات والفجر هشت ۱۳۶۴
با حضور سردار شهید حاج اسماعیل فرجوانی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ
#نماهنگ
@defae_moghadas 👈 لینک دعوت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻پسرهای ننه عبدالله/ ۶
خاطرات محمدعلی نورانی
نوشته: سعید علامیان
┄┅═✧❁﷽❁✧═┅┄
🔸 گوشهایم کیپ شده بود. از صدای انفجار کمی منگ شده بودم. در همان حال، بچه ها گفتند مهماتمان تمام شده. با بیسیم تقاضای مهمات کردم، اما خبری نشد. به بی سیمچی گفتم گوشی را بده به محمد صحبت کند!
جهان آرا پشت بیسیم آمد. فریاد زدم: «مهمات تمام شده، اگر مهمات نرسد، بچه ها از بین میروند گفت: «گفتم برایتان بیاورند.» ناجی در حالی که پیراهن گشاد ارتشی تنش کرده و گوشهایش را با پنبه پر کرده بود، آرپی چی میزد. دائم سراغم می آمد که محمد فکری کن، اگر به سیل بند بچسبند دیگر کاری از ما ساخته نیست، همه را میکشند. من هم که دیگر گلوله ای نداشتم توی بیسیم فریاد زدم: «همه ما اینجا کشته میشویم. هر کاری از دست ما برآمد کردیم!» محمد بی سیم را گرفت و گفت: خیلی وقت است برایتان فرستادم. شاید بین راه اتفاقی برایش افتاده. همین موقع یک جیپ استیشن از دور پیدا شد و با سرعت به طرف ما آمد. عراقی ها به طرفش شلیک کردند. بارانی از گلوله به سویش بارید. جیپ که پر از مهمات بود بدون توجه به گلوله ها با سرعت خودش را به ما رساند. راننده همت رودباری بود. از جیپ پیاده شد و گفت: «برایتان مهمات آورده ام!» بچه ها خوشحال شدند. با رسیدن مهمات، جان گرفتیم. هرکس به تناسب سلاحی که داشت از ماشین مهمات برداشت. همت هم اسلحه ای با خود داشت. از سیل بند بالا رفت و تیراندازی کرد. آتش ما دوباره شکل گرفت. از سحر تا ساعت یازده نبرد بی امان و نفس گیری داشتیم. کم کم سلاحها گیر کرد و مهمات تمام شد. یکباره دیدیم از سمت راست سیل بند یعنی از کنار جاده اهواز خرمشهر، گروه دیگری دارند به عراقی ها تیراندازی میکنند. میان دود و غبار چشمم به احمد شوش افتاد. از بچه های خوب خرمشهر بود. از بچه های مشتی که پیش از انقلاب اهل دعوا و این حرفها بود؛ شجاع، در عین حال نجیب. از آنهایی که اگر کسی در محله شان دختر بازی میکرد به حسابش میرسید. پس از پیروزی انقلاب به لبنان رفته و آموزش دیده بود. احمد شنیده بود در سیل بند با عراقی ها درگیر هستیم، هفت هشت نفر از بچه های محله سینما میهن را سوار ماشین کرده به آنجا آورده بود. رضا کاظمی هم در آن جمع بود. آنها وقتی از بالای جاده خرمشهر درگیری ما را میبینند پیاده شده جلو می آیند و با عراقیها درگیر میشوند. چیزی نگذشت که عراقیها جلوتر آمدند و خودشان را به سیل بند چسباندند. حالا فاصله ما با عراقیها به اندازه عرض سیل بندی است که فقط یک خودرو میتواند روی آن تردد کند. به رضا کاظمی گفتم رضا نارنجک داری بیندازیم روی اینها؟ گفت: از بچه ها میگیرم.
من، رضا کاظمی، عادل و بهروز قیصری با نارنجک روی سیل بند رفتیم. دیدیم عراقیها بالای تانکها ایستاده و به طرف گروه احمد شوش تیراندازی میکنند. هر چهار نفر با هم ضامن نارنجک هایمان را کشیدیم و هم زمان از بالای سیل بند روی عراقی ها انداختیم. نارنجکها هم زمان روی نفربرها و تانکهای پشت سیل بند منفجر شد. از سیل بند پایین آمدیم. در همین هنگام حدود هشت نارنجک از طرف عراقیها پشت سر ما منفجر شد. ترکش نارنجک قبضه آرپی جی بهروز قیصری را سوراخ سوراخ کرد و خودش زخمی شد.
•┈••✾○✾••┈•
ادامه دارد
#پسرهای_ننه_عبدالله
کانال حماسه جنوب/ ایتا
@defae_moghadas
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺 جهان گردیده دریای کرامت
شب جشن است یا صبح قیامت
تو گویی ملک نامحدود هستی
چراغانی است از نور امامت
ملک، جن، آدمی، بستند امشب
سراسر بر نماز شکر قامت
بهشت وحی، آباد حسین است
مبارک باد، میلاد حسین است
✧✦✧•✧✦✧
یا حسین!
عاشقانت می دانند که تنها با شور حسینی است که می توان شیرینی ایمان را چشید.
یا حسین! می آیی و در دیدار آفتابی تو ، خلایق قد می کشند ؛ اما بلندی مقام تو فراتر از پندار ماست.
میلاد تو ، آغاز صبحی است که در آن، آفتاب به اشتیاق تماشایت پلک می گشاید تا اولین زائر هر روز تو باشد.
🔹 ولادت امام حسین(ع)
و روز پاسدار بر شما مبارک باد.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#میلاد_امام_حسین علیه السلام
@defae_moghadas 👈 با لینک
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂