34.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 تصاویر ناب از اولین زیارت خانوادههای شهدای هویزه
بعد از عملیات بیت المقدس در سال ۱۳۶۱ و بعد از ۱۸ ماه مفقود بودن شهدا در منطقه اشغال شده توسط دشمن
🔸 به روایت
حاج صادق آهنگران
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ
#هویزه
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
معراج اندیشه پویا
https://eitaa.com/meraj_andisheh_pouya
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 " شیعه بودن ساده نیست!
هر کسی خود را شیعه نخواند
که این عظمت نصیب هرکس نمیشود
باید خود را فروخت به یک جمله امام ؛
به یک اشارهی امام ..!
آری مردم ! اینکه امام صادق (ع) و
امام حسن مجتبی (ع) قیام نکردهاند
چونکه به دنبال چنین پیروانی میگشتند
مردم ! روزی امام زمان (عج) خواهد آمد
که همه شما شیعه باشید و یاریش کنید.."
¤ روزهایتان در پناه امام زمان "عج"
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#عکس
#شهید_سیدعبداله_بیژنی
#معاونواحدتخریبتیپالمهدی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 همه ما
شب انتخابی خواهیم داشت..
شهید محمود رضا بیضایی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #شهید
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 پشت تپههای ماهور - ۸
خاطرات آزاده فتاح کریمی
مریم بیات تبار
✾࿐༅○◉○༅࿐✾
پنج سرباز درشت هیکل و سیاه سوخته که لباس پلنگی تنشان بود؛ دوره مان کردند. یکیشان با پا کلاشینکف ها را از ما دور کرد و خم شد برشان داشت. خشاب های مان تقریباً خالی بود.
یکی شان نزدیک من ایستاد و چراغش را به طرفم گرفت. روی سینه ام چند آرم کوه نوردی داشتم و لباسم با بقیه فرق میکرد. پیراهن من که فرمانده دسته بودم؛ سبز لجنی بود و مال بقیه خاکی. سرباز با دقت براندازم کرد. جیب هایم را گشت و چیزی پیدا نکرد. فکر میکرد مسئولیت مهمی دارم که سرم داد زد و بلندم کرد.
بند پوتینهایمان را باز کردند و با همانها دستهایمان را از پشت بستند. دلم برای بچههایی که زخمی بودند میسوخت. تیر به بازوی یکیشان خورده بود و نمیتوانست دستش را پشت ببرد.
دونفر از بچه ها سر و صورتشان خونی شده و درازکش افتاده بودند.
عراقی ها بالای سرشان ایستادند و بهشان تیر خلاص زدند.
بقیه زخمی ها از ترسشان دیگر ناله نکردند. با دیدن آن صحنه خون به سرم دوید. شوکه شدم. باورم نمیشد که راستی راستی دارم اسیر می شوم. مدتی که توی جبهه بودم؛ همیشه دعا میکردم و آرزو داشتم شهید شوم. حتی به جان بازی هم فکر کرده بودم اما هیچ وقت تصور نمیکردم یک روز اسیر شوم.
آن لحظه هی به خودم دلداری میدادم که هنوز چیزی مشخص نیست. ما در خاک خودمان هستیم. احتمال میدادم نیروهای کمکی میرسند و ما را نجات میدهند. توی این فکرها بودم که سرباز عراقی با نوک اسلحه به پشتم زد و گفت: «قم! ياا... قم!»
معنی حرفش را نفهمیدم، اما حرکت کردم. دست و صدای خشناش بهم فهماند که سریع تر بلند شوم. بلند شدیم و به طرف تانکی که بهمان شلیک کرده بود؛ راه افتادیم.
با دست بسته نمیشد شیب دره را بالا رفت. یکی از بچه های زخمی که پایش تیر خورده بوده؛ تعادلش را از دست داد عقب عقب رفت و افتاد روی خاک. سربازی از پشت هلمان داد و یکی دیگر از لباسمان گرفت و کشید بالا. کمی پیاده رفتیم و رسیدیم به فضای بازی که پر بود از تجهیزات و نیروهای عراقی. قبل از ما اسرای زیادی را آنجا جمع کرده بودند. بعد از ما هم چند گروه را دست بسته آوردند و کنارمان نشاندند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
ادامه دارد
#پشت_تپههای_ماهور
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 مردم دمپایی به سمت ما پرتاب میکردند
علی علیدوست قزوینی
┄═❁๑❁═┄
🔻 شب ۱۵ اسفند ۶۲ هیچ خبری نبود و اردوگاه آرام بود. صبح بعداز اینکه درها را باز و صبحانه را توزیع کردند اعلام کردند آماده شده و وسایلتان را جمع کنید که میخواهیم شما را هم به جای دیگری منتقل کنیم... حدود ۳۵ الی ۴۰ اتوبوس بود. یک حرکت نمایشی بزرگ راه انداختند طوری که همه صندلیهای اتوبوس را پر نکرده بودند و در هر اتوبوس تعدادی صندلی خالی بود.
🔻بعد از چند دقیقه حرکت به شهر موصل رسیدیم کاروان اسرا خیابانهای اصلی را دور زدند مردم شهر به تماشا ایستاده بودند سوت و کف میزدند، توهین میکردند و فحش میدادند، لنگه دمپایی پرت میکردند. البته مردم بیچاره نمیدانستند که ما اسرای قدیمی هستیم. فکر میکردند ما در عملیات خیبر اسیر شدیم. همانطور که استقبال کرده بودند بدرقه نمودند و از شهر خارج شدیم و قطار اتوبوسها به سمت بغداد حرکت کرد. برای ما قطعی و مسجل شد که ما را به سمت اردوگاههای شهر رمادیه میبرند.
🔻 چند ساعتی که رفتیم تابلوهای کنار جاده فاصله تا بغداد را نشان میدادند. از سربازان داخل اتوبوس سوال کردیم که ما را به کجا میبرند؟ آنها نیز اطلاع دقیقی نداشتند و گفتند: احتمالا به رمادیه می برند. حدود ۲۰۰ کیلومتر از موصل دور شده بودیم که ناگهان حرکت کاروان برعکس شد و اتوبوسها به سمت موصل برگشتند و این مسیر طی شد دوباره وارد شهر موصل شدیم، همان برنامه تکرار شد ما را در شهر چرخاندند مراسم استقبال و بدرقه انجام شد و به سمت اردوگاههای اسرا بازگشتیم. اتوبوسها جلوی اردوگاه موصل یک (اردوگاه بزرگه) توقف کردند.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 وقتی جبهه گم میشود
شهید حاج ابراهیم همت
حاج آقا عالی
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #شهید
#شهید_همت
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🌹؛🌴🌹
🌴؛🌹
🌹 جنایت در خرمشهر / ۳۳
از زبان افسران حاضر در خرمشهر
┄═❁๑❁═┄
🔸 قبل از آنکه توفان بوزد مرا تهدید به اعدام کردند.
- سرگردهانی السامرائی پس از تصرف خرمشهر ، من از طرف فرمانده گردان دوم تیپ ۶۰ لشکر دهم مأمور شدم تا فرماندهی یک گشت شبانه را در منطقه ای نزدیک خطوط تماس آبادان - خرمشهر به عهده بگیرم. در واقع مکان مورد نظر
خیلی دور بود و احتمال درگیری تا ۹۰ درصد وجود داشت.
پس از بررسی وضعیت از روی نقشه با فرمانده تیپ ملاقات کردم و سخنان زیر میان ما رد و بدل شد.
جناب فرمانده من موضوع را از روی نقشه مورد بررسی قرار دادم، منطقه مورد نظر فاصله اش با ما خیلی زیاد است و رفتن به آنجا واقعاً خطرناک است آیا امکان تغییر مکان وجود ندارد؟
- نه به هیچ وجه امکان تغییر مکان گشتی وجود ندارد. اطلاعات به دست آمده توسط استخبارات تأکید میکند که ایرانی ها قصد دارند از این منطقه به خرمشهر رخنه کنند.
- جناب فرمانده! اما احتمال وقوع درگیری در این مأموریت وجود دارد!
- شما یک گشتی رزمی را فرماندهی می کنید و وقوع درگیری امری طبیعی است؛ این همه سؤال برای چیست؟!
ساعت هشت شب گروهان به راه افتاد. واحد برای انجام مأموریت از همه نوع امکانات برخوردار بود. سربازان لباس مخصوص به تن داشتند. همچنین همه افراد به آنچه از نظر مواد غذایی و رزمی احتیاج داشتند مجهز شده بودند. در روشهای مرسوم نظامی معروف است که تعداد یک واحد گشتی باید حدود پانزده نفر باشد و مأموریت هر یک از آنها تکنیکی و ویژه است؛ یعنی هر کس در گروه دارای وظیفه خاصی است. در واقع دلایل چندی موجب شده است که تعداد افراد گشتی اندک باشند که یکی از مهمترین آن دلایل ، مسأله حفظ امنیت است؛ یعنی تعداد اندک موجب رعایت امنیت میشود و در نتیجه موفق میشوند تا دشمن را غافلگیر کنند. اما تعداد افراد گشتی مورد نظر در آن شب به ۱۸۰ نفر می رسید. بنابراین چگونه میتوان تصور کرد که این تعداد زیاد ملزم به رعایت مسائل امنیتی باشند و چگونه میتوان تصور کرد که دستورات
از بالاترین فرد تا آخرین نفر اجرا خواهد شد.
با وجود این ما عازم منطقه مورد نظر شدیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
پیگیر باشید
#جنایت_در_خرمشهر
#خاطرات_اسرای_عراقی
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂