eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 برای پاسداری از دین و میهن و ملت تا آخرین قطره‌ی خون ؛ انگشت بر ماشه خواهیم داشت. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۳۴ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 به مسجد رفتم و از دیدن آن همه مجروح وحشت کردم. علاوه بر رزمندگانی که داخل شهر مقاومت می کردند، عده زیادی از مردم عادی نیز که شهر را ترک نکرده بودند مجروح شده و آنها را به مسجد آورده بودند. همان لحظه ای که ما وارد مسجد شدیم پیرمردی را آوردند که پاره پاره شده بود و نفسهای آخرش را می‌کشید. دکتر هیچ چیز همراهش نبود و با دست خالی شروع به رسیدگی به مجروحان کرد. بدون بیهوشی و با نخ و سوزن معمولی مجروحان را بخیه می زد و یا دل و روده آنها را داخل شکم‌شان می ریخت. دیدم نمی توانم در مسجد دوام بیاورم و از آنجا بیرون زدم و به طرف بازار کویت رفتم. حوالی ظهر بود دوباره به مسجد برگشتم. کریمی تبار از من پرسید - وضع چطور است؟ برای آنکه به او روحیه بدهم گفتم - نیروهای کمکی رسیده اند و دارند شهر را از دست عراقی ها در می آورند. از دروغی که به او گفتم خودم هم خجالت کشیدم، اما باید هر طور شده به او که مجروح بود و خون زیادی هم از دست داده بود، روحیه می دادم. بار دیگر به بازار کویت رفتیم. همراه من، حسن رکابی که بعداً شهید شد هم بود. او تخریبچی بود و همیشه وسایلش را با خودش حمل می‌کرد. به من گفت بهتر است برای عراقی ها تله بگذاریم. حسن جثه بسیاری کوچکی داشت و مشغول تله گذاری شد. در این هنگام یکی که او را نمی‌شناختم آمد و با اعتراض گفت: - این بچه چه کار می‌کند؟ گفتم: - دارد تله می‌گذارد. با لحن توهین آمیز گفت: - این مسخره بازیها چیست؟ بلند شو ببینم. من به آن ناشناس اعتراض کردم بعد گفت: - این بچه تخریبچی است! بلند شو برو اسلحه اش را کشید و گفت: - اگر بلند نشوی همین الان تو را می‌زنم. مانده بودم که به این ناشناس چطوری و با چه زبانی حالی کنم که حسن تخریبچی واردی است و کارش را هم خیلی خوب بلد است. حسن نگاهی از روی استیصال به من انداخت و گفت: - یونس چه کار کنم؟ - بلند شو! ممکن است تو را بکشد. عراقی ها به ما نزدیک شدند و مـا تـن بـه تـن بـا آنها جنگیدیم. درگیری تا شب در این خیابان و آن کوچه ادامه داشت و هوا که تاریک شد تعقیب و گریز نیز شروع شد. از گروه ما تنها پنج، شش نفر سالم مانده بودند. همه اش در فکر رضا بودم که دچار چه سرنوشتی شده و چرا نیامد و چرا ناپدید شده است. یادم آمد شب گذشته با آن تن خسته نخوابید و تا صبح نماز و قرآن خواند و دعا و گریه کرد. سحر هم که شد اذان گفت و با اذان او بیدار شدیم و نماز صبح مان را خواندیم. کلافه بودم. نمی‌دانستم شهید شده، مجروح شده و یا به چنگ عراقی ها افتاده است. اگر مجروح شده بود حتماً او را به مسجد برده بودند. چند باری که به مسجد رفته بودم به دقت مجروحان را نگاه کردم اما خبری از رضا پیرزاد نبود. شب را در یک خانه ای به صبح رساندیم. روز ۲۵ آبان فرارسید. خاطره عجیبی از دو روزی که جنگیده بودم داشتم. در این هیر و ویر که از زمین و زمان آتش و خون می‌بارید، در کنار رودخانه به خانه ای برخورد کردیم که پیرمرد کر و کوری ساکن آنجا بود و از هیچ جا هم خبر نداشت. نه چشمش نور آتش دشمن را می دید و نه گوشش صدای انفجار خمپاره ها را می‌شنید. قسمتی از منزلش با توپ تخریب شده بود و او بی خبر در گوشه ای از تنها اتاق سالمی که باقی مانده بود، زندگی می‌کرد. معلوم شد دو سه روز است هیچ کس به او سری نزده و حتی تکه نانی هم به او نداده اند. من و غفار که داشتیم از کنار خانه اش عبور می‌کردیم صدای ناله ای شنیدیم. داخل شدیم و او را دیدیم. پیرمرد کور و کر از تشنگی و گرسنگی در حال مردن بود. او را تکان دادیم با صدای ناله مانندی گفت: - ها. اسم دختری را برد که فکر می کرد دختر خودش باشد. این بار به عربی گفت: - گشنمه... غیر از ماهی هیچی نمیخواهم! فهمیدیم بنده خدا از همه جا بی خبر است. طوری که در آن آشفته بازار و تیر و خون از ما ماهی سرخ شده می طلبید. آبی به او خوراندیم و صورتش را شستیم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 پروردگارا ، 🤲 قلب ما را از عشقی سوزان لبریز کن تا سوزش گلوله را در کام ما شیرین گرداند. پروردگارا ، 🤲 آنچنان ما را از دنیا و مافیها بی نیاز کن که در قربان گاه عشق تو ، همچون ابراهیم ، مشتاقانه حاضر شویم ، تا اسماعیل وجود خود را در راه هدف مقدست قربانی کنیم. شهید دکتر مصطفی چمران ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
🍂 استفاده از فرصت به نقل از همسر روحانی شهيد حسن انتشاری ‌‌‍‌‎‌┄═❁❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ همیشه از وقت به شایستگی استفاده می کرد. در وقت نان گرفتن، وقتی در صف نانوایی می‌ایستاد، لغات عربی را حفظ می‌کرد. یا وقتی از خانه به مدرسه می‌رفت، لغاتی را که می خواند، تکرار می‌کرد و با این جدّیت و صرفه جویی در وقت، توانست زبان عربی را به خوبی فرا گیرد و مکالمه کند. بعد از آموختن زبان عربی، مشغول یاد گرفتن زبان انگلیسی بود و توانست در مدت‌اندکی این زبان را هم یاد بگیرد، بطوری که به‌زبان انگلیسی کنفرانس می‌داد. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 آن‌روز پر خطر ۱ بهروز خسروی ‌‌‍‌‎‌┄═❁🍃❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ ..... و امّا ۷/مهر۵۹- برای مردم و شهر اهواز روزی استثنایی و سرشار از وحشت‌ و اضطراب بود. صبح ساعت ۷/۰۵ دقیقه شروع به بمباران مردم نمودند. درحالی که بعضی از مردم فهمیده بودند؛ سوسنگرد اشغال‌ و نیروهای‌ عراقی با صدها تانک بسوی اهواز در حرکتند و تا دب‌حردان رسیده‌اند، فرمانداری رسماً اعلام کرده بود "احتمال سقوط اهواز است" یعنی خودتان فکری بکنید، ولی هیچ‌کس ناامید و تسلیم نبودند و به یکدیگر دلداری و کمک می‌کردند✌️ من از محله‌قدیمی ۲۴متری و پل‌‌سیاه بودم، همه مردم باهیجان و با بهره‌گیری از درس‌های دوره انقلاب، آماده برای مقابله شدیم. با تهیه گونی و خاک، تمام کوچه‌ها را سنگربندی و شروع به ساخت کوکتل و سه راهی کردیم. هرکس با یک سلاح و حداقل یک گُرز آماده دفاع بودند!!!. جوانان نیز به مساجد رفتند و تجمع کردند. هر چند هنوز بسیج پایگاه‌ها به شکل رسمی تشکیل نشده بودند. ....و امّا ساعت ۱۱ ، صدای مهیبی از نزدیکترین نقاط شهر دل همه را لرزاند و صداها نزدیک و نزدیکتر شد. انفجارهای پی درپی و نزدیک😳😳 درهای قدیمی و پنجره‌ها ازجا کنده می‌شدند و بر سر مردم فرود می‌آمدند😥😳 و باز هم صداهای وحشتناک💥⚡️ مردم، از زن و بچه‌، پیر و جوان هیچ جان‌ پناهی نداشتند، هیچ‌جا امن نبود. نه‌ کنار دیوار!! نه‌ وسط خیابان!! شیشه‌ها مانند ترکش به همه سو پرتاب می‌شدند. از آسمان تکه‌های ترکش و دانه‌های شن و سنگ و باروت می‌بارید.⚡️🌪 ماشین‌های در‌حال حرکت‌ یا واژگون می‌شدند یابه پایه‌ها و پیاده‌روها برخورد می‌کردند. !!! جوان‌ها!!! باور کنید تصور و ترسیم آن لحظه‌ها خیلی مشکل است! هنوز هم قدیمی‌ترها اگر بخواهند از جنگ بگویند از آن روز می‌گویند، اگر در قید حیات باشند! پروردگار همه رفتگان‌زیر خاک را بیامرزد!🙏 ببخشید خسته شدید؟ تا اینجا فقط ظهر ساعت ۱۳شده. 🌝💥... ادامه دارد ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 اقدامات دولت بعث قبل از شروع رسمی جنگ‌ با ایران کوچ اجباری شیعیان به ایران رژیم بعث عراق در سال ۱۹۸۰ هزاران خانواده عراقی را به بهانه این که اصلیت آنان ایرانی است و مسئول انجام بسیاری از عملیات خرابکارانه در عراق می‌باشند به ایران تبعید کرد. این تبعید با قساوت و ددمنشی کم نظیری انجام گرفت. عده کثیری از افراد بی گناه دستگیر و روانه زندان شدند و اموال منقول و غیرمنقولشان مصادره گردید. سپس زنان، پیرمردان و کودکان به وسیله چند دستگاه خودرو نظامی به مرزهای ایران انتقال یافته و مجبور شدند با پای پیاده به داخل ایران حرکت کنند. جوانان آنها نیز روانه زندانها شدند و یا این که راهی جبهه های نبرد با ایران می‌گردند، به طوری که بسیاری از آنها در اردوگاههای اسرای عراقی در ایران و خانواده های تبعید شده اشان در‌ شهرهای ایران در مقابل رژیم بعثی به آن دسته از یهودیان عراقی الاصلی که ٤ سال پیش ناخواسته کشور خود را ترک کردند تا در ساختن دولتی به نام اسرائیل برروی جمجمه های ملت فلسطین که صدام و حزب او برا مظلومیشان اشک تمساح می‌ریزد سهیم باشند، اجازه داد مجدداً به عراق مراجعت کنند. از طرفی املاک و دارایی‌های این یهودیان تا به امروز در عراق تحت نظر اداره اموال راکد محفوظ مانده و کسی حق خرید یا فروش آنها را ندارد اما دارایی‌های عراقی‌های شیعه مذهب، دستخوش تاراج بعثی ها قرار گرفته است. ماموریت جنگ تبلیغاتی و روانی علیه انقلاب‌ اسلامی به وزارت تبلیغات که بر کلیه فعالیتهای رسانه های تبلیغاتی کشور اعم از نشریات، رادیو، تلویزیون انتشارات، تئاتر و سینماها نظارت می کند محول گردید. در عراق صدایی بجز صدای بعث در صحنه تبلیغاتی و سیاسی به گوش نمی‌رسد. شخص صدام ضمن توجه خاص، بودجه کلانی به این وزارتخانه اختصاص داد تا از این طریق اهداف سیاسی رژیم را بیش از پیش محقق سازد. گفتنی است که این وزارتخانه ها نقش فعالی در فریب افکار عمومی ایفا کرده و کادر وسیعی از نویسندگان روزنامه نگاران هنرمندان و شعرا تشکیل داده و آنها نیز در مقابل دریافت مبالغی هنگفت امکانات خودشان را در خدمت به اهداف رژیم بسیج کرده اند. محور فعالیت این مزدوران تمجید از صدام و معرفی او به عنوان تنها شخصیت برازنده رهبری و سمبل شجاعت و میهن پرستی است که عراق بدون حضور او نمی‌تواند ادامه حیات دهد. بارزترین فعالیتهای وزارت تبلیغات، سرودها و ترانه هایی بود که با مشارکت شعرا و هنرمندان محلی و خارجی در تمجید صدام به تصنیف در می آمد. عده ای در مدح صدام به غزلسرایی پرداخته و عده ای دیگر او را به مقام الوهیت رسانیدند. تا جایی که رادیو از نظر زمانی گنجایش کافی برای پخش تمامی سرودها و ترانه های مربوط به صدام را نداشت.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
6.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نواهای ماندگار 🔸 با نوای حاج صادق آهنگران با راهیان کربلا سنگر به سنگر می‌رویم اجرا در مسجد حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها - اهواز / ۱۳۶۵           ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄     کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈لینک عضویت           ◇◇ حماسه جنوب ◇◇    🍂
🍂 وقتی به جای کبوتر🕊 در آن بازی کودکانه گفتم: "بابا پَر" خندیدی و گفتی : « من که پَر ندارم » بزرگتر که شدم خوب فهمیدم تو هم بال داشتی هم پرواز را خوب بلد بودی...! ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا