eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
584.4K
فوری ومهم❗️ پیام یکی از رزمندگان درلبنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 ناحله الجسم یعنی...... السلام علیک یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 عزیزان من! بسیجی شدید، مبارک است؛ اما بسیجی بمانید. ایستادگی در راه، مهم است. بسیجی ماندن متوقف به این است که دائم خودمان را مراقبت کنیم، مواظبت کنیم و از راه بیرون نرویم. 🔸 هفته بسیج بر بسیجیان و جان‌برکفان راه حقیقت مبارکباد        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گزارش به خاک هویزه ۵۳ خاطرات یونس شریفی قاسم یاحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 بعد از آن تیرانداز و ویراژ رفتن های ما، مدتی نزد بچه ها ماندیم، سپس به سپاه هویزه آمدیم و کل ماجرا را به علم الهدی گفتیم. من به ایشان گفتم: - پاسگاه کیان دشت خالی است اما گشتی های عراقی هفته ای دو، سه مرتبه سری به پاسگاه میزنند و تا حالا هم دو بار با بچه های مستقر در شط علی درگیر شده اند. سید حسین گفت: - اگر این طور است باید جاده بین برزگری و کیان دشت را مین گذاری بکنیم تا دیگر پایشان به کیان دشت نرسد. روز بعد ما رفتیم شناسایی متوجه شدیم که عراقی ها هنوز در پاسگاه برزگری مستقر هستند. آنجا مقر داشتند. فردا شب همان روز دست به عملیات مین گذاری زدیم. از سپاه هویزه به مقر بچه ها شط على رفتیم. ماشین هایمان را در پاسگاه آنجا گذاشتیم و در حالی که هـر کداممان یک مین ضدتانک حمل می‌کردیم با پای پیاده به طرف جاده پاسگاه برزگری راه افتادیم. نرسیده به پاسگاه برزگری جاده خاکی آنجا را از سر ناحیه چپ، وسط و راست مین گذاری کردیم. مین گذاری که تمام شد بلافاصله برگشتیم. یکی دو روز بعد عشایر به ما خبر دادند که خودروی عراقیها روی مین رفته و منفجر شده است. بعد از این عملیات پای عراقیها به پاسگاه کیان دشت قطع شد و تا زمانی که ما در هویزه بودیم عراقیها جرأت نکردند پایشان را به کیان دشت بگذارند. این عملیات فکر میکنم در نیمه دوم آذرماه سال انجام گرفت و به هلاکت چندین عراقی و نیروهای دشمن منجر شد. یک روز با سید حسین علم الهدی به سوسنگرد رفته بودیم. دشمن با خمپاره شهر را میزد. بنزین ما تمام شد و سید حسین به من گفت بروم و بنزین بزنم. وقتی چند بار با صدای بلند مرا صدا زد. يونس... يونس.... يونس. ملکوتی ترین صدایی بود که تا آن روز شنیده بودم! به اندازه ای از «یونس» گفتن او حظ کردم که حد و اندازه نداشت. از ماشین پیاده شده و با هم در خیابان اصلی سوسنگرد شروع به قدم زدن کردیم. در همین حال خمپاره ی ۶۰ آمد و کمی آن طرف تر منفجر شد. دیدم سید حسین دارد زیر لب چیزی زمزمه می‌کند. نزدیکش شدم و شنیدم که دارد با خمپاره حرف می زند می گفت - بیا کنار پای حسین منفجر شو و حسین را پیش خدا ببر! به علم الهدی گفتم: - چه می گویی؟ جواب داد: - یونس خاک سوسنگرد مثل خاک کربلا است. هر کس اینجـا بـه شهادت برسد، مثل این است که در کربلا کنار امام حسین (ع) بــه شهادت رسیده است. خیلی از این حرف تعجب کردم. چند ساعت بعد با هم سوار ماشین شدیم و به هویزه برگشتیم. یک روز با سید حسین رفتیم به شناسایی. ایشان گاهی اوقات وقتی به شناسایی می‌آمد. با خودش یک قبضه آرپی جی هفت و چند گلوله آرپی جی می‌آورد منطقه. یک دست دشت بود و ممکن بود در مسیرمان به گشتی و یا تانکهای دشمن برخورد کنیم. سید حسین نمیخواست این فرصت را برای ضربه زدن به دشمن از دست بدهد. ما می دانستیم دشمن به تنهایی حرکت نمی‌کند و حتماً با خود تانک و زرهی نیز می آورد. من و سید رحیم سوار یک موتورسیکلت بودیم و سید حسین و یک نفر دیگر هم سوار موتورسیکلت دیگری بودند. به اطراف روستای طاهریه رفتیم که دشمن در آنجا مستقر بود. دشمن طاهریه را به عنوان مرکز پشتیبانی خود انتخاب کرده بود و منطقه دب حردان و اهواز را نیز از همین منطقه پوشش میداد. در آن ناحیه تردد دشمن خیلی زیاد بود و عراقی ها تانکهای زیادی مستقر کرده بودند. من اولین باری بود که حسین را به این منطقه بردم. به همین خاطر دلهره و اضطراب خاصی داشتم، زیرا می ترسیدم دشمن به سید حسین چنگ بیندازد و خدایی نکرده بلایی سر او بیاید. آن روز آنقدر جلو رفتیم که به خوبی نفرات دشمن را در اطراف روستای طاهریه دیدیم . حدود ۳۰ نفر از سربازان دشمن روی زمین داشتند دنبال چیزی می‌گشتند. فکر کردم دارند دنبال قارچ می گردند. حسین آقا تا آنها را دید زیر لب گفت: - بی شرف ها همین طوری دارید در خاک ما می گردید و قارچ زهر مار می‌کنید. منطقه را به طور کامل شناسایی کردیم و به مقرمان برگشتیم. وقتی رسیدیم علم الهدی گفت: - يونس فردا شب باید عملیات انجام بدهیم. نباید بگذاریم این بی شرفها آزاد در خاک ما جولان بدهند و ما هم دست روی دست بگذاریم. ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 هفت بار جانبازی روز دهم جنگ، همراه سیصد نفر از خواهران به جبهه اعزام شدیم، وقتی به ماهشهر رسیدیم، بعضی همانجا ماندند اما من همراه بقیه راهی خط مقدم شدم آن زمان خط مقدم خرمشهر و آبادان بود، این مدت همراه دکتر چمران بودیم و چون ایشان و همسرشان قبلا به ما آموزش چریکی داده بودند، قرار گذاشتیم همراهشان به لبنان هم برویم. خرمشهر که سقوط کرد، ما تا پشت کشتارگاه عقب کشیدیم و در بیمارستان ولی عصر (عج) مستقر شدیم. چون خرمشهر خالی از سکنه شده بود، از ما نیز خواستند تا شهر را ترک کنیم. ما جزو آخرین نفراتی بودیم که از خرمشهر خارج می‌شدیم. بعدها در عملیات ثامن الائمه و بیت المقدس شرکت کردم. در والفجر یک شیمیایی شدم... هفت بار مجروح شدم. پای چپم ترکش خورده و تا به حال سه بار عمل شده و احتمالا آخر هم قطع خواهد شد. آمنه وهابزاده ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 حضرت مادر دستم را به پرچمت می گیرم شبیه رزمنده ‌ها... ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻  هنگ سوم | ۲۴ خاطرات اسیر عراقی دکتر مجتبی الحسینی ‌‌‍‌‎‌┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ 🔸 انقلاب اسلامی شاهد تنش‌های سیاسی و عقیدتی بین گروه‌های انقلابی و رقبای آن بود ؛ چیزی که معمولاً در جریان هر انقلاب مردمی رخ می‌دهد. مهمترین این برخوردها بین هواداران امام خمینی و عناصر لیبرالیست به سرکردگی بنی صدر و سازمان مجاهدین خلق بود. این اختلاف نظرها باعث گردید که عراق در نخستین روزهای جنگ به یک سری امتیازات سیاسی و نظامی دست یابد. مهمترین این عوامل عبارت بودند از درگیری حکومت انقلابی با اوضاع آشفته داخلی خود، ضعف ارتش ایران به علت تحولات و رخدادهای انقلاب، سوء مدیریت بنی صدر به عنوان رئیس جمهور کشور و بالاخره بروز درگیریهای داخلی با اعلام نتایج اولیه جنگ، شخصیت بنی صدر تدریجاً زیر سئوال رفت و شک و تردیدهایی در مورد او پیدا شد. از آنجایی که بنی صدر اسیر تمایلات شخصی و اعمال فشارهای اطرافیان خود یعنی مجاهدین خلق و دیگر لیبرالیستها بود، از ارسال به موقع امکانات و تجهیزات به جبهه طفره می رفت. بنی صدر از آنجایی که سعی میکرد حرف خود را به کرسی بنشاند، چند لشکر از نیروهای ارتش ایران را خیلی سریع جمع آوری کرده و آنها را برای انجام حملات حساب نشده و شتاب زده عليه نیروهای عراقی روانه ساخت ما حصل تمامی این اقدامات وارد آمدن شکست سریع و خسارات سنگین به ارتشیان ایرانی در منطقه سوسنگرد اهواز و دزفول بود. همچنین اتلاف نیروها و امکانات مورد نیاز جمهوری اسلامی در آن شرایط زمانی تقویت روحیه نیروهای عراقی، ازدیاد طمع آنها به خاک ایران و تحکیم موقعیت نظامی سیاسی آنان از دیگر نتایج این اقدام بنی صدر بود. در حقیقت شرایط آن روز ایجاب می‌کرد که علاوه بر دولت و ارتش تحت فرمان بنی صدر تمامی نیروهای انقلابی در برابر تجاوز عراق بپا خیزند؛ و این همان چیزی بود که امام و پیروان ایشان بر آن تکیه می‌کردند. من در یک صبح آفتابی زمستان سال ۱۹۸۱ و دقیقاً روز پنجم ژانویه ۱۵ دی ۱۳۵۹ در ستاد تخلیه مصدومین واقع در منطقه جفیر حضور داشتم. با روشن شدن هوا درجه حرارات نیز افزایش یافت. آرامش و امنیت در سرتاسر جبهه حکمفرما بود این وضعیت دلپذیر تا ساعت ۸ بامداد ادامه داشت تا این که ناگهان صدای شلیک توپها و تانکهایی که از طرف سوسنگرد به سمت ما در حرکت بودند، به گوش رسید. با گذشت زمان، بر شدت صداها افزوده شد به طوری که آتش گلوله‌های توپ با چشم معمولی رویت بود. از آن فضای رعب انگیز احساس می‌شد که حمله بزرگی آغاز و کابوس مرگ از هر سو ما را احاطه کرده است. ما تعدادی پزشک که نمی‌دانستیم برای رویارویی با حوادثی که در اطرافمان رخ خواهد داد، چه کاری باید انجام دهیم. به هر حال خطر را احساس می کردیم و می‌بایستی خود را از قبل آماده کنیم. دستور آماده باش کامل داده شد. منتظر بودیم اولین نفر که از صحنه پیکار برمی گردد، خبر امید بخشی با خود بیاورد. ناگهان یک نفر سرهنگ دو فرماندهی یکی از گردانهای تانک تیپ ٤٣ زرهی را برعهده داشت از راه رسید. او از ناحیه پشت پا مورد اصابت گلوله قرار گرفته بود و در وضعیت روحی خفت‌باری قرار داشت. پس از معاینه دقیق متوجه شدم که هنگام فرار مورد اصابت گلوله قرار گرفته است. او به وسیله یک دستگاه ماشین راهسازی به ستاد مجروحین انتقال داده شده بود. به او گفتم: «قربان چه خبر؟» گفت: «نیروهای ایرانی سپیده دم حمله گسترده و غافلگیرانه ای را از محور سوسنگرد- هویزه یعنی محل استقرار لشكر ۹ زرهی آغاز کردند و پیشرفت قابل توجهی کردند. پس از مدتی کوتاه عده ای از سربازان فراری با سروضع گلی که اکثراً از تیپ ١٤ مکانیزه بودند وارد شدند. انبوه فراریان، گلوله باران پیاپی و سیل مجروحین ترس و وحشت شدیدی را به دل افراد ما سرازیر کرد. این افراد وحشت زده تمام وسایل و لوازمشان را جمع کرده و آماده فرار شدند. هرج و مرج بر اوضاع حاکم شد.        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ نشر همراه با لینک کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas  👈عضو شوید            ◇◇ حماسه جنوب ◇◇ 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 یادش بخیر روزهای تمرین و نرمش و ورزش گرگ و میش هوا، در سرمای صبح پوتین به پا، گتر کرده و مرتب به‌صف می‌شدیم و در جلو چادرهای گرم و نرم، منظم می‌ایستادیم و با چند "از جلو نظام، خبردار"، خواب و خماری از سرمان می‌افتاد و بطرف میدان صبحگاه حرکت می‌کردیم. با روبرو شدن با دیگر گروهان‌ها سلام گروهانی می‌دادیم و جواب گروهانی می‌شنیدیم و حالی می‌کردیم و در جای خود می‌ایستادیم. یاد گرفته بودیم برای هر حرکت و هر کاری، شعاری داشته باشیم که از آن شعوری برداشت شود و فیضی نصیبمان کند. شعارِ بعد از هر خبرداری "یارب، قو علی خدمتک جوارحی" بود و "یا حسین" بود و "حسین منی ان من حسین". شعارهای دویدن، دفتر چهل برگی می‌شد و با شعار "حیدر، حیدر" شور می‌گرفتیم و چفیه‌ها را در هوا می‌چرخانیدیم و جان می‌گرفتیم. اشعار شوخ طبیعی و نکته پرانی‌ها جای خود داشت و چنان فضا را تلطیف می‌کرد که دل کندن را از آن حال سخت می‌نمود. چقدر این روزها.. از آن همه شور و شوق جوانی فاصله گرفته‌ایم و.. —–✺✺✺—– ای بوسه‌ات شراب‌و، از هر شراب خوشتر ساقی اگر تو باشی، حالم خراب خوشتر بی تو چه زندگانی؟ گر خود همه جوانی ای با تو پیر گشتن، از هر شباب خوش تر ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ کانال رزمندگان دفاع مقدس @defae_moghadas 👈لینک عضویت ✧✧ ܭߊ‌ࡅ߭ߊ‌ܠܙ حܩߊ‌ܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐ‌ܢ‌ߺ ✧✧ 🍂
🍂 مجله دفاع مقدس کانال خاطرات "حماسه جنوب" • خاطرات • طنز جبهه • نشر کتب • نکات شنیدنی • کلیپ‌های زیرخاکی خاطرات ناگفته از دفاع مقدس 👉 @defae_moghadas http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
حماسه جنوب،خاطرات
🍂 مجله دفاع مقدس کانال خاطرات "حماسه جنوب" • خاطرات • طنز جبهه • نشر کتب •
دوستان ان‌شاءالله در گروههایی که هستیم نشر حداکثری داشته باشیم، خصوصا در جهت جذب جوون‌های عزیز که این کار خیر، زمینه‌ای برای جهاد تبیین مورد نظر حضرت آقاست / موفق باشید و عاقبت بخیر 👋