🍂
🔻 هنگ سوم | ۴۰
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🔸 مأموریت یافتم یک واحد سیار پزشکی به قرارگاه تیپ بیستم اعزام کنم. در آن تاریخ، تیپ بیستم از جنوب شرقی به جنوب غربی اهواز و به غرب جاده استراتژیکی اهواز - خرمشهر منتقل شده و در محل سابق نیروهای تیپ زرهی تابع لشکر نهم استقرار یافته بود.
محور ما از غرب جاده اهواز - خرمشهر و روستای «کوهه» تا شرق روستای «احمد آباد» واقع در سواحل رود کرخه کور امتداد مییافت.
من با یک دستگاه جیپ از قرارگاه تیپ به سمت قرارگاه تیپ بیستم حرکت کردم. ابتدا جاده منتهی از پادگان حمید تا سوسنگرد را طی کردیم و پس از پیمودن ۸ کیلومتر در میان صحرا، به طرف شرق تغییر مسیر داده و بر روی یک جاده صحرایی راندیم. اطراف این جاده را چند روستای کوچک احاطه کرده بودند و عدهای از خانوادههای خوزستانی در چند واحد از خانههای گلی آن سکونت داشتند. در فاصله یک کیلومتری قرارگاه تیپ از روستای محقری که در میان آن بقعه کوچکی به نام «مرقد سید خلف» واقع شده بود، عبور کردیم. با دیدن شعارهایی به طرفداری از بعثیها بر روی دیوارهای منازل، احساس کردم که آنها با نیروهای ما همکاری میکنند.
روستا را پشت سر گذاشته به سمت شمال حرکت کردیم و پس از مدتی به مواضع قرارگاه «پ» تیپ بیستم رسیدیم. سنگرهای محکمی کنار هم ساخته شده و اطراف آنها را خاکریزهای متعددی احاطه کرده بودند. دو سنگر واحد سیار پزشکی در وسط قرارگاه تیپ و کنار سنگرهای فرمانده و افسران تیپ قرار گرفته بود. یکی از این سنگرهای کوچک و در عین حال محکم برای پزشک اختصاص یافته و در سنگر بزرگ دیگر داروها و تجهیزات پزشکی قرار داده شده بود که معاون پزشکی و راننده آمبولانس در آن استراحت میکردند. عصر همان روز خود را به پشت سنگر رسانده و با دوربین به خطوط مقدم نیروهایمان که در مقابل روستای «کوهه» بود. نگاه کردم. این نیروها در دشت وسیعی پخشوپلا شده بودند و با قرارگاه ما چند کیلومتری فاصله داشتند. جو کلی جبهه، به استثنای گلولهباران پراکنده، نسبتاً آرام بود. قرارگاه تیپ ما طبق اظهارات فرمانده از امنیت برخوردار بود.
در منطقه، ایجاد مانع بین نیروهای طرفین به وسیله آب پرحجم، پرداختن نیروهای ایرانی به امر سازماندهی و فلج شدن امکانات آنها به علت بروز درگیری سیاسی در تهران موجب گردید که هیچگونه برخورد نظامی صورت نگیرد. سرهنگ ستاد «عبدالمنعم سلیمان»، فرمانده تیپ، در آن تاریخ از من به گرمی استقبال کرد. گفتگوهایی بین ما رد و بدل شد و هنگامی که مطلع گردید من فارغالتحصیل دانشگاه موصل هستم، بسیار خوشحال شد زیرا خود او اهل موصل بود و برادرش نیز به عنوان چشمپزشک در آن شهر طبابت میکرد.
روز بعد، هنگامی که دور سفره غذا نشسته بودیم، فرمانده تیپ به من گفت: «تو مسئول بخش بهداشتی هستی و در انجام هر اقدامی در این زمینه که مناسب تشخیص دهی، اختیار تام داری.» سخن او به منزله یک دستور نظامی برای افسران حاضر در آن جلسه بود.
روز بعد، بازدید از مواضع افراد را آغاز کرده و توصیههایی در زمینه امور بهداشتی به آنها کردم. وضعیت کلی بهداشت به علت تجمع زبالهها و فضولات در سنگرها و نبودن واحدهای بهداشتی صحرایی بسیار ناهنجار بود، اما پس از توصیهها، منطقه نظافت شد و چند واحد بهداشت صحرایی نیز ساخته شد.
با وجود اینکه فصل بهار از راه رسیده بود، ولی درجه حرارت آن منطقه از خوزستان بسیار بالا بود. من ناگزیر شدم بیرون از سنگر بخوابم، اما پشهها و صدای شلیک متناوب توپهای ما که در طول شبانهروز، به ویژه شبها، علیه مواضع نیروهای ایرانی اجرای آتش میکردند، آسایش را از ما سلب میکرد.
عراقیها حملات توپخانه شبانه را "مزاحمت شبانه" نامگذاری کرده بودند که طبعاً برای ما نیز همین مفهوم را داشت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 آرام باشید...
آرام باشید و دل بسپارید به درایت و ولایت این بزرگ مرد الهی تا ببینید چطور کشتی انقلاب اسلامی و محور مقاومت رو از این اقیانوس طوفانی با موجهای سهمگینش عبور میدهد و به سر منزل مقصود میرساند...
آرام باشید و توکل کنید به خدای قهارِ مقتدر که همیشه پیشتیبان مردان الهی اش هست...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کلیپ #نماهنگ #رهبری
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
زینب(س) ای شیرازهء ام الکتاب.mp3
6.91M
🍂 توسلی به ساحت
حضرت زینب (س)
در شبی که حرمش
از مدافعان حرمش خالیست
🔸 با نوای
حاج صادق آهنگران
زینب(س) ای شیرازهء ام الکتاب
ای به کام تو زیان بوتراب
▪️مسجد جزایری اهواز
▪️شاعر : محمدعلی مجاهدی
شنیدن این نوحه دلنشین را با نوای گرم و ملکوتی حاج صادق آهنگران از دست ندهید.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#نواهای_صوتی_ماندگار #توسل
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 باری اگر حال مرا
خواسته باشید
ملالی نیست!
اینجا با "شهدا" همنشینم ...
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
گزارش به خاک هویزه ۶۹
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 دشمن با انواع سلاحهای خود ما را زیر آتش گرفته بود. فرمانده عملیات همینطور دست به سر نشسته بود و به کلی خودش را باخته و هیچ حرکتی نمیکرد. اغلب نیروهای تیپ قزوین و همدان در گودی ساحل رودخانه کرخه پناه گرفته بودند و دشمن هم با همه توانش آنجا را زیر آتش سنگین خود قرار داده بود. هر نیم ساعت یک تانک ما هدف قرار میگرفت و میسوخت و به همراه آن دل من هم کباب میشد. مانده بودم چه کار کنم. داشتم دیوانه میشدم و به تنهایی هم هیچ کاری از من ساخته نبود. تلفات ما مرتب رو به افزایش بود. هرگونه تدبیری از میان نیروهای ما رخت بر بسته بود و همه نیروهای عملکننده که تا ۲۴ ساعت قبل پیروز میدان نبرد بودند، در آن قتلگاه هولناک به حال خود رها شده بودند.
بنیصدر دستور داده بود که تعدادی از نیروها در غرب رودخانه مستقر شوند و هر کس که خواست فرار کند، او را بزنند. این مأموریت هم به بچههای سپاه محول شد. من فکر میکنم این یک نقشه ماهرانه بود تا بچههای سپاه را به جان بچههای ارتش بیندازد و میان آنها تفرقه و جدایی بیشتری ایجاد کند.
در خلال عملیات نصر و در روز دوم و سوم این عملیات، ارتش بیش از ۱۴۵ شهید و حدود ۳۰۰ نفر مجروح داد. بالاخره روز هفدهم دیماه، بنیصدر فرمانده کل قوا دستور عقبنشینی داد و نیروها مجبور شدند مناطق آزاد شده را رها کنند و به عقب بازگردند. نیروها به سمت سوسنگرد عقبنشینی کردند و هویزه هم که سپاه در آن مستقر بود، رها شد. دشمن از ضعف و عقبنشینی نیروهای ارتش و سپاه حداکثر استفاده را کرد و به طرف هویزه حرکت کرد. دیگر جای ماندن نبود و من و دوستانم برای دفاع از هویزه به این منطقه بازگشتیم. بنیصدر دستور داده بود که هویزه خالی و مقر سپاه هم تلهگذاری شود.
بچهها در سپاه هویزه حال عجیبی داشتند. برخی از شدت اندوه گریه میکردند. رفتم و سید نور را سوار موتور کردم و با هم زدیم بیرون. از جادهای که به نیروهای دشمن منتهی میشد جلو رفتیم. عراقیها چنان مسلط بر آن دشت مسطح بودند که حرکت ما را دیدند و روی ما آتش ریختند. جاده را با توپ و خمپاره کوبیدند. ناچار شدیم مسیرمان را منحرف کنیم. آن اطراف هیچکس نبود تا اگر زخمی شدیم به دادمان برسد. از دور یکی را دیدیم که مینشست و وقتی انفجار گلوله تمام میشد، برمیخاست و به طرف ما میآمد. به سید نور گفتم که به طرف آن فرد برود. وقتی که رسیدیم، دیدیم سید رحیم است.
از او پرسیدم:
- "ها چه خبر؟"
او پاسخ داد:
- "از هیچ جا خبری ندارم!"
- داری کجا میروی؟
- میخواهم بروم هویزه. بچههای ارتش به سوسنگرد عقبنشینی کردند و من هم از آنها جدا شدم.
سه نفره به هویزه رفتیم، اما از طرف مقامات بالا سپاه به ما دستور دادند که هویزه را تخلیه کنیم و سلاحهای آنجا را به سوسنگرد بفرستیم. با اندوه، دستور را اجرا کردیم و کلیه مهمات و اسلحههای موجود در سپاه را بار ماشین کردیم و به سوسنگرد فرستادیم.
هیچ خبری از علمالهدی نداشتیم و نمیدانستیم که حتی شهید شده یا زخمی است.
دشمن از پل سمیده عبور کرد و جاده سوسنگرد به هویزه را قطع کرد. هدف دشمن این بود که بچههای باقیمانده در سپاه هویزه را به اسارت خود درآورد. چون راه جاده قطع شده بود، ما پای پیاده خودمان را به سوسنگرد رساندیم.
روز ۲۷ دی، دشمن آمد و هویزه را که آن همه در آن مقاومت مردمی صورت گرفته بود، به اشغال خود درآورد و در چهار کیلومتری سوسنگرد مستقر شد.
بچههای سپاه سوسنگرد در همان خط عبوری دشمن خاکریزی زدند و جلو پیشروی او را به شهر سوسنگرد سد کردند. همچنین نیروهای ارتشی با تدبیر تیمسار فلاحی سدی روی رودخانه نیسان زدند و آب را به سمت هویزه رها کردند تا کل منطقه را آب بگیرد و زرهی دشمن نتواند در منطقه مانور بدهد. کل دشت از جاده سوسنگرد تا طراح زیر آب رفت. با این تدبیر، دشمن از روستای مالکیه مجبور به عقبنشینی شد.
سوسنگرد بار دیگر به خط مقدم تبدیل شد. من در سوسنگرد نتوانستم بمانم. اسلحههای سپاه را که تحویل دادم، به طرف اهواز رفتم. آمار گرفتیم و معلوم شد ۱۳۰ نفر از نیروهای خط و جهاد در عملیات نصر، سپاهی، بسیجی و دانشجویان پیرو امام شرکت کرده بودند، اما نیستند و خبری هم از آنها نیست. بعدها مشخص شد که از این تعداد، حدود ۴۰ نفر به اسارت نیروهای دشمن درآمده و مابقی هم به شهادت رسیدهاند. این خبر ناگوار و تکاندهندهای بود و من تا امروز نتوانستهام از زیر بار روحی شوکی که از شنیدن این خبر بر من وارد شده، خود را رها کنم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 یادش بخیر
شبهای عملیات
و شبهای پرواز
•┈┈• ❀ ❀ •┈┈•
نقطه اوج گرفتنها
و از نظرها رفتنها را؛
شب شهادت و لقاء دوست؛
شبی که بهترینها بال میگشودند،
از سر شوق دیدار دوست
هر چه به شب عملیات نزدیکتر میشدیم، چهره بعضی شکفته تر میشد. همانهایی که توانسته بودند مراحل الیالله را چابکتر طی کنند و خود را برسانند.
و امروز همنشین سفرههای بهشتی شدند و ما هنوز در جای خود، و درگیرودار نفس خود ، در جا میزنیم.
اللهم الجعل عواقب امورنا خیرا
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#عکس #یادش_بخیر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂
🔻 هنگ سوم | ۴۱
خاطرات اسیر عراقی
دکتر مجتبی الحسینی
┄═ ◍⃟🌺 ◍⃟🌸 ◍⃟🌻═┄
🔸 فرمانده یگان به من ماموریت داد تا برای آوردن چند صندوق چوبی خالی از گردان ۱۰۳ توپخانه، برای ساختن سنگر به منطقه سوسنگرد بروم. از دریافت این ماموریت بسیار خوشحال شدم، زیرا دوست داشتم از نزدیک با موقعیت نبرد سوسنگرد که در روز ۵ ژانویه ۱۹۸۱ / ۱۶ دی ۱۳۵۹ صورت گرفته بود آشنا شوم. با یک دستگاه کامیون عراقی و به همراه راننده و یک نفر سرباز دیگر عازم محل مورد نظر شدم. ما جاده شنی سوسنگرد را به سمت روستای «احمد آباد» واقع در جنوب شهر سوسنگرد طی کردیم. در بین راه راننده با اشاره به چند تپه کوچک نزدیک جاده و اطراف قرارگاه صحرایی لشکر ۹ گفت که این تپه ها گورستان سربازان ایرانی است که در جریان نبرد پنجم ژانویه / ١٦ دی کشته شده اند. پس از گذشت ٤٠ دقیقه به مواضع گردان توپخانه مستقر در منطقه درگیری بین نیروهای عراقی و ایرانی رسیدیم. منطقه از لاشه های تانک و زره پوشهای به آتش کشیده پر شده بود. تعداد زیادی از کفشها و لباسهای سربازان روی زمین این طرف و آن طرف ریخته بود. فرمانده توپخانه دستور داد عجله به خرج دهم زیرا منطقه در معرض گلوله باران بود. به همین دلیل سریعاً کامیون را از صندوقهای خالی مهمات پر کرده و بازگشتیم، من با مشاهده آثار نبرد نافرجامی که بنی صدر، فرماندهی آن را به عهده داشت، عمیقاً متاثر شدم.
پس از گذشت یک هفته، صدای شلیک توپ مخصوصی که ظاهراً با دیگر توپها تفاوت داشت، توجهم را به خود جلب کرد. در مورد این صدای پرقدرت از افسری سؤال کردم. پاسخ داد: "این صدا متعلق به توپ سنگین ۱۸۰ میلیمتری است که به تازگی از روسیه خریداری شده و برد آن حدود ۴۵ کیلومتر است."
به او گفتم: "فایده این توپ چیست؟" گفت: "این توپ که با نظارت یک نفر سروان و ۱۲ نفر درجهدار شلیک میشود، میتواند به راحتی شهر اهواز را هدف قرار دهد." و اضافه کرد که معمولاً خرج آن را بیشتر میکنند تا به دورترین برد خود برسد. این توپ روزها و خصوصاً شبها چند گلوله به طور متناوب شلیک میکرد. من به چشم خود نور انفجار را در سطح شهر مشاهده میکردم. روزی از افسر عملیات در مورد ویژگی این توپ و هدف از گلولهباران شهری که افراد ارتش ایران در آن حضور نداشتند، سؤال کردم. او پاسخ داد: "دستور گلولهباران از بغداد، یعنی از سوی فرمانده کل نیروهای مسلح، صادر میشود و هدف از آن تخلیه شهر از ساکنین خود میباشد تا از یک سو تحرک اقتصادی شهر اهواز فلج گردد و از طرف دیگر روند پشتیبانی از نیروهای رزمنده ایرانی در جبهه تضعیف شود، زیرا این شهر نقش کمکرسانی به رزمندگان ایرانی ایفا میکند."
به او گفتم: "اکثر ساکنین این شهر، عرب و از برادران ما هستند. ما برای دفاع از آنها قدم به میدان گذاشتهایم." گفت: "این مهم نیست. مهم این است که ما در جنگ پیروز شویم، ولو اینکه تمامی اعراب عربستان در این راه تلف شوند."
من از این طرز فکر بعثیها متعجب شدم. آنها به اصل «هدف وسیله را توجیه میکند» پایبند بودند؛ ایدهای که خالی از هر گونه ارزشهای انسانی و اخلاقی است. آنها به خاطر تحقق اهداف پلید و مقاصد شوم آمریکا و اسرائیل، مردم بیگناه و بیدفاع را به خاک و خون میکشیدند.
زندگی در جبهه بسیار خستهکننده و یکنواخت بود. احساس میکردم عقربههای ساعتم به کندی میگردند. آن روزها محدوده برنامه فعالیتم در سنگر، شامل سنگر استراحت، صرف غذا در جمع افسران و رفت و آمد به دیگر سنگرها خلاصه میشد. معمولاً اوقات فراغت خود را با گفتگو با دیگران، مطالعه و شنیدن برنامههای رادیویی سپری میکردم. دو همسایه بذلهگوی کرد زبان داشتم؛ یکی از آنها راننده سرگرد ستاد «نوری»، افسر عملیات و دیگری مستخدم او بود. هر دو اهل سلیمانیه بودند و خودشان را از کردهای بازگشته به حساب میآوردند. این دو نفر در جنگ ۱۹۷۴ شمال علیه دولت مرکزی شرکت داشتند و پس از آشتی شاه معدوم ایران با صدام، از ایران به عراق بازگشته بودند. آن روز در دفترچه خدمت این گروه از کردها نوشته شد: «معاف از خدمت وظیفه و احتیاط و ملحق به صفوف ملی»، ولی چند ماه قبل از شروع جنگ، آنها را به خدمت احضار کردند که این مساله از دید ما امری کاملاً عادی است.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#هنگ_سوم
نشر همراه با لینک
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
باز هم تلاقی یک جریان در دو جبهه!
نمیدونم چند نفر از شما موفق به زیارت محل شهادت سید حسین علم الهدی شدید.
همون تله خاکی که در خاطرات الحسینی ذکر اون رفت.
اشتباه نکنید ،
مسجدی که محل دفن شهدای هویزهست رو نمیگم
کساییکه برا زیارت این قبور میرند، کافیه یه مسافت کوتاهی از این گلزار فاصله بگیرن تا به محل شهادت سید حسین و یاراش برسن.
محلی آروم و بی سر و صدا در دل دشت.
و کافیست گوشه ای بنشینی و چفیهات رو حائل دنیای اطراف کنی و به ۱۶ دی بروی.
به هجوم صدهای شنی تانک و انفجارهای دور و نزدیک و تیربارهای بی وقفه و...
فقط یادمان نرود که آسایش امروزمون مرهون اون شهادتها و غربتهائیه که هنوزم ادامه داره
و تکلیفی برای ما در حفظ اهداف و آرمانها