🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
با ورود نیروهای پیاده ، همگی وارد عمق منطقه شدند و هر کدام در مسیر تعیین شده خود پیشروی کرد .
گروهان قدس مسیر مستقیم تا تپه کله قندی را رفت و گروهان مکه در طرفین منطقه کار پاکسازی و برای الحاق با لشکر ۳۳ المهدی حرکت کرد.
گاها در بین راه با نفراتی از دشمن مواجه می شدند که با هجوم برق آسا به هلاکت می رسیدند و هیچ مانعی جلودار آنها نبود. این پیشروی تا سر جاده آسفالت ادامه داشت به شکلی که ماشین های پر از نیروی عبوری در برابر ایست و بازرسی نیروهای گردان به عربی می گفتند:" ایران حمله کرده شما ایست بازرسی درست کردید؟"
باورشان نمی شد که نیروها با این سرعت به اینجا رسیده باشند. هدف از این ایست و بازرسی نگهداشتن کامیونها و حمله به این نیروها بود، که در مواردی حدود ۲۰۰ تا ۳۰۰ نفر در همین صحنه به هلاکت رسیدند و با کمک گردان جعفر طیار جاده کاملا محصور شد و چند کامیون عراقی به آتش کشیده شدند.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
مواردی در باب دستور خداوند متعال در آیه "یا أَيُّهَا النَّبِيُّ جاهِدِ الْكُفَّارَ وَ الْمُنافِقِينَ وَ اغْلُظْ عَلَيْهِمْ وَ مَأْواهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِيرُ «73»" (اى پيامبر! با كافران و منافقان ستيز كن و بر آنان سختگير وخشن باش كه جايگاهشان دوزخ است و بد سرنوشتى دارند) که در بازخوانی ها در برخورد با دشمن کمتر بازگو می شود و دستور فرماندهی نیز بر عدم اسیر گرفتن در شب عملیات است و احتمال هر خطری می رود. امید است این قسمت ها را فقط خواننده باشید تا نشر دهنده.
..یکی از غواصان می گفت، در حین پاکسازی سه یا چهار گلوله آرپی جی به یکی از سنگرها که مقاومت می کرد شلیک کردیم. دست هایم یخ زده بود و به هر مکافاتی بود ضامن نارنجک را با دندان کشیدم و پرت کردم. سرباز عراقی کف سنگر افتاد و زیر نور منور، خون نقره ای رنگی دیده می شد که از دهان و گوش هایش بیرون می ریخت! چشم های سفید شده اش خیره، مرا نگاه می کرد که نارنجکی دیگر ... !
در یکی از سنگرها چند عراقی " دخیل" خواستند ولی اجازه اسیر کردن در حین عملیات را نداشتیم! اولی را یکی از بچه ها به رگبار بست!! عراقی دیگر به داخل سنگر پرید و شروع به فحاشی کرد! نارنجکی به داخل رها کردیم! از کشیدن ضامن تا انفجار ۵ ثانیه است که خدا می داند در این چند ثانیه چقدر " فحش" نثار ما شد!!
با احتیاط و نیم خیز ، آرام آرام در امتداد خاکریز حرکت می کردیم که روبروی ما کسی ظاهر شد! زیر نور منورها و خاک و مه، تشخیص دوست و دشمن سخت بود. در آن حوالی دیدن بچه های خط شکن تیپ ۳۳ المهدی دور از انتظار نبود، " یا مهدی" گفتیم، اما پاسخی نشنیدیم. یکی گفت: " بزنیم"!
من که اولین نفر بودم، گفتم؛ " نه ، ممکنه از بچه های ۳۳ المهدی باشه"! به دفعات یا مهدی گفتیم و حتی به عربی گفتیم "انت یاهو" خبری نشد. او بسوی ما و ما بسوی او.. در یک لحظه منوری دقیقا روی محوطه ما روشن شد! او یک عراقی بلند قامت بود، کلاش را واژگون گرفته، اورکت را روی دوش انداخته و پوتین هایش باز ... !! اصلا انگار نه انگار که ایرانی ها حمله کرده اند و خط شان سقوط کرده.. تا متوجه ما شد جیغ بلندی کشید و من شلیک کردم ! و دیگر بچه ها از پهلو و بالا سر من.. !!!
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
دوستان همراه
امشب در منطقهی روایت ما،
غوغایی از درگیری ها، پیشروی و عقب نشینی ها، کشتن و شهید شدنهاست.
و این جریانات تا سحرگاه فردا ادامه دارد که در ساعات خود روایت خواهد شد.
شبتون آرام بلطف شهیدان
🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
از شب گذشته که گردانهای پشتیبان وارد عمق خاک عراق شدند و ما به پاکسازی خطوط مقدم مشغول شدیم، تعدادی مجروح به عقب میآوردند.
امن ترین و محکمترین سنگر نزدیک به آب، سنگر ۱۰۶ بود که پر شده بود از مجروحین و دوستانی که بعد از مجروحیت به شهادت رسیده بودند.
سرخانی یکی از آن شهدایی بود که آرام در همان حال تکیه به دیوار ، روحش به پرواز درآمده بود و اشک بهزادی را درآورده بود.
وقتی برای دادن روحیه سری به سنگر ۱۰۶ زدم ، چنان درهم بود که چیزی نگفته بیرون آمدم که صدایم کرد و گفت، به نیروها بگو تا اسلحه هاشون رو تمیز کنند و آماده تک دشمن باشند.
او را رها کردم و برای رسیدگی به بچهها بیرون آمدم....
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
در چند ساعت بعد از عملیات و با دیدن پیشروی های اولیه، خود را در اوج پیروزی می دیدیم و برای شنیدن اعلام موفقیت نهایی عملیات، لحظه شماری می کردیم.
از وضعیت دیگر یگانها اطلاعی نداشتیم و تصور ما این بود که در همه جبهه ها پيشروی خوبی شکل گرفته، بیخبر از اینکه تنها یگانی که وارد دل دشمن شده ما هستیم و جناحین نتوانسته اند حتی خط را بشکنند. تنها شاهد پیوستن یک دسته منها از بچههای لشکر المهدی شیراز بودیم که توانسته بودند از معبر ما وارد شوند و گوشه ای از کار را در دست بگیرند.
هیچ خبری از فرماندهی لشکر به ما داده نمی شد و کماکان در حال محکم کردن استحکامات خود بودیم.
در همان ابتدای عملیات تعدادی از مجروحین را با یکی دو قایق به عقب فرستاده بودیم. کاش ميدانستيم نقشه دشمن در روی اروند چه خواهد بود و سرنوشت قایق ها در ساعات آینده چیست.
عراق در چپ و راست منطقه ما و شاید در کل منطقه، قبضههای چهارلول قرار داده و با پوشش ضربدری آتش، عقبه ما را کاملا مسدود کرد ه بود و هیچ قایقی برای کمک رسانی و انتقال مجروحین نمی توانست بطرف ما بیاید و ما بی تاب دنبال راهی برای انتقال آنها.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
در این لحظات و همزمان با گرگ و میش هوای چهارم دیماه، گروهی با لباس بسیجی و به ستون، از گوشه ای وارد صحنه نبرد شدند و راست راست بطرف ما می آمدند.
مردد شده بودیم که دشمن هستند یا خودی! یکی می گفت شلیک نکنید که نیروهای کمکی هستند و دیگری می گفت امان ندید که دشمن هستند.
صادق نوری، معاون دوم حاج اسماعیل برای شناسایی آنها دوربین بدست بر روی خاکریزی آمد تا بررسی خود را انجام دهد که تیری به سینه او اصابت کرد و بر زمین افتاد. بچه های بهداری او را کناری آوردند تا مداوا کنند. صدای سینه او نفس زدن را برایش سخت کرده بود. هر چه تلاش کردند نتوانستند برای او کاری کنند و همین لحظات بال شهادت گشود و پرواز کرد.
ورق برگشته و نظم نیروها بهم ریخته بود. تعدادی در خطوط جلوتر مقاومت سختی می کردند و عده اندکی برای عقب نشینی بطرف اروند در حرکت بودند.
همه یگان های اطراف از منطقه خارج شده بودند ولی ما هنوز دستوری برای اینکار نگرفته بودیم و اطلاعی هم از دیگر جبهه ها نداشتیم.
گویا فرمانده هان میخواستند این سرپل را برای ورود نیروهای تازه نفس نگهدارند ولی نگهداشت آن مستلزم پشتیبانی قوی بود که آنرا نداشتیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 شهید حسینقلی و رضا جوادی در حال انتقال شهید ظهراب که از ناحیه پا زخمی شده بود به عقب
@defae_moghadas
این عکس و دو عکس بالا در سنگر ۱۰۶، تنها تصاویری هستند که در این منطقه گرفته شد و بسیار ارزشمند هستند
🍂 گزارش به خاک هویزه ۸۴
خاطرات یونس شریفی
قاسم یاحسینی
┄═❁๑❁═┄
🔸 من بلافاصله به جایی که علم الهدی در آنجا به شهادت رسیده بود رفتم. عراقی ها آثاری از گورهای دسته جمعی گذاشته بودند که میشد با همین رد پا دنبال اجساد شهدای واقعه شانزدهم دی ماه ۱۳۵۹ گشت. عده ای همراه ما بودند از جمله سید علی علم الهدی برادر سید حسین. کل منطقه مین گذاری شده بود و عبور از آن خطرناک بود. حدود یک یا دو سال از این ماجرا گذشته بود. در این مدت سید علی علم الهدی چیزی به من گفته بود که آرام و قرار را از من گرفته بود و نمی توانستم آن حرف را هضم کنم. او از قول مادرش جمله ای را نقــل کرد که دلم را به آتش کشید.
مادرش گفته بود:
چرا آقای شریفی نمیرود و اجساد فرزندان ما را پیدا نمی کند.
اگر او نرود من خانواده شهدا را جمع میکنم و به منطقه می آورم. وقتی این جمله را از قول مادر سید حسین شنیدیم به سختی تکان خوردم. فرمانده سپاه سوسنگرد برادر هواشمی بود. معاون او نیز برادر طاهر عبیات بود. رفتم نزد حاج طاهر و او دستور داد تا به من یک لودر برای جستجوی اجساد شهدا بدهند. من، عبدالله ساکی و پنج، شش سرباز را برداشتم و عازم مشهد علم الهدی شدم. در طول این مدت خوشبختانه منطقه از مین پاکسازی شد و شاید یکی از عللی که من این مدت برای پیدا کردن اجساد شهدا صبر کردم همین موضوع بود.
روز اول که رفتیم تل خاکی را پیدا کردیم که روی آن تکه چوبی نصب کرده بودند. با لودر خاکها را پس زدیم و حدود ۸۰ جسد از بچه ها به دست آمد. در میان این عده خبری از سید حسین علم الهدی نبود. قرار شد مزار یادبود شهدای هویزه همان جا ساخته شود. متأسفانه اجسادی را که از زیر خاک بیرون آوردند بدون آنکه شناسایی کنند دفن کردند. از سمت چپ چهار راه شهدا شروع به تفحص کردیم و هر تل خاک، گودال یا چاهی را که دیدیم مورد بازرسی قرار دادیم و با لودر آن را زیر و رو کردیم. مادر شهید علم الهدی در اهواز زندگی می کرد و خبر تفحص علم الهدی را به او داده بودند. می دانم که او برای روز موعود لحظه شماری میکرد. کمی که گشتیم اولین جسد را پیدا کردم. نتوانستیم او را شناسایی کنیم زیرا فقط چند تکه استخوان به دست ما رسید. آن موقع هنوز پلاک آلومینیومی شناسایی رایج نشده بود و رزمندگان ما از این چیزها نداشتند.
چند کیلومتر تفحص کردیم و اینجا و آنجا هفت هشت جسد از بچه های رزمنده پیدا کردیم. فردای آن روز از سمت راست شروع به کار کردیم. تعدادی جسد به دستمان رسید. من در میان آن همه دنبال گمشده خودم میگشتم. بالاخره به میدانی که آرپی جی زن ها آن روز آنجا آن حماسه آفریده بودند رسیدیم. ضربان قلبم تند میزد و دلم گواهی میداد به زودی فرمانده مان را پیدا خواهم کرد. اینجا و آنجا پوکه های زنگ زده، با گلوله های عمل نکرده آرپی جی حمایل لباسها و پوتین های مندرس به چشم میخورد و معلوم بود چندی قبل در این محل جنگ سختی در گرفته است. به لودر چی گفتم اینجا آهسته تر بیل بزن.
کمی آن طرف تر تل خاکی به چشمم خورد. احساس عجیبی به من دست داد. مثل تکه آهنی که آهن ربا آن را به سوی خود جذب می کند.
لحظات به سختی برایم میگذشت و دچار تردید شده بودم. آخرین دفعه ای که سید حسین را دیده بودم شاداب و خندان بود و شب قبلش غسل شهادت کرده و تمیز و طاهر شده بود. دلم میخواست تا زنده هستم این آخرین تصویری باشد که در ذهنم از او دارم، اما ظاهراً تقدیرم چیز دیگری بود. خداوند کار دیگری را به من محول کرده بود. کاری که از انجامش به شدت اکراه داشتم. اما وقتی چشمان نمناک و منتظر مادر شهید علم الهدی و دیگر مادران واقعه هویزه در نظرم مجسم می شد، قوت قلب میگرفتم و به تردیدها پایان می دادم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#گزارش_بخاک_هویزه
کانال رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
✧✧ ܭߊࡅ߭ߊܠܙ حܩߊܢܚܘ ܥܼࡅ߭ࡐܢߺ ✧✧
🍂
🍂 کربلای چهار
در گذر عملیات
دکتر کربلایی - جانشین گروهان غواص
┄┅═✼✦✦✼═┅┄
صدای امیر صالح زاده، فرمانده گروهان قدس از بیسیم به سختی شنیده می شد و شدت رد و بدل کردن تیر و انفجارها در این ساعت (۱۰ صبح) اجازه شنیدن واضح صدای او را بما نمی داد .
او با بغض مرثیه می خواند و می گفت ما لحظات آخر را می گذرانیم. یا کمک برسانید یا بگذارید تا دسته جمعی برویم.
شرایط، شرایط غریبی بود و هیچ کس تکلیف واضحی برای خود نداشت. مجروحین در گوشه روی زمین بودند و امدادگران نمی توانستند با امکانات کم آنهمه مجروح را کمک رسانی کنند.
در همین شرایط قایقی در زیر باران تیر و ترکش به جزیره سهیل وارد شد. دقت که کردیم متوجه سردار موسی اسکندری، رئيس ستاد لشکر ۷ ولی عصر شدیم که شجاعانه خود را به بچهها رسانده بود تا در آن شرایط تنها نباشند.
کار زیادی از دستش بر نمی آمد ولی موجب دلگرمی برای ما و آسودگی وجدان برای خودش شده بود.
او مرد عمل بود و هیچگاه خود را فراتر از یک نیروی بسیجی ندیده بود. و این در شرایطی بود که فرماندهانی ترک صحنه کرده بودند که انتظار نمیرفت.
جزیره سهیل در این ساعات صحنه محک خوردن مردانی شده بود که یا باید می ایستادند و جان می دادند و یا به عقب می رفتند و جان بدر می بردند.
سردار موسی اسکندری در مسیری به تنهایی قدم برداشت و به تنهایی شروع به انهدام تسلیحات جامانده می کرد تا دشمن نتواند از آنها در عقب نشینی بچهها استفاده کند.
و مسیری که انتخاب کرده بود، مسیری بی بازگشت بود و پیکر پاکش سالها بعد بر دوش انبوه مردم تشییع شد و در گلزار شهدا آرام گرفت.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#کربلای_چهار
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂