eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.3هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴 نمیدانم جوان های کانال با شنیدن صدای مارش جنگ به همراه صدای حاج محمود کریمی علویجه چه احساسی دارند! (کاش این را برایمان می نوشتند) ولی حال رزمندگان کاملا برایم روشن است و میدانم دنیایی خاطره حماسی به ذهن آنها می رسد. خدا میداند زمانی که از عملیاتی جا می ماندیم و خبر حمله را با مارشی که از اول صبح رادیو پخش می کرد می شنیدیم، چه حالی می شدیم. ..... شاید حال آدمی که در جشن بزرگی از دوستانش جا مانده باشد ....شاید حال کسی که نتوانسته نمره قبولی برای پرواز بگیرد ....شاید حال و روز آدمی که دست رد به سینه اش نشسته..... نمیدانم! هر چه بود، احساسی بود که جز اینکه نچشی.......ندانی دلنوشته های دوستان زینت بخش کانال خواهد شد 🙏 🍂
🍂 🔻 آیا میدانید صدام، این جنگ را «یوم الرعد» نام نهاد، اما در کشور ما به «دفاع مقدس» لقب گرفت، دفاعی که 2887 روز در طی 8 سال در وسعتی به طول 1352 کیلومتر انجام گرفت. @defae_moghadas 🍂
پیام رهبر معظم انقلاب در پی حادثه تروریستی امروز صبح در اهواز؛دستگاههای مسئول دنباله جنایتکاران را تعقیب وبه پنجه قضایی بسپارند متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است: بسمه‌تعالی حادثه‌ی تلخ و تأسفبار شهادت جمعی از مردم عزیزمان در اهواز به دست تروریستهای مزدور، یک بار دیگر قساوت و خباثت دشمنان ملت ایران را آشکار ساخت. 🔹این مزدوران قسی‌القلب که به روی زن و کودک و مردم بیگناه آتش میگشایند وابسته به همان مدعیان دروغگو و ریاکارند که پیوسته دم از حقوق بشر میزنند. 🔹دلهای پرکینه‌ی آنان نمیتواند تجلّی اقتدار ملی در نمایش نیروهای مسلح را تحمل کند. جنایت اینها ادامه‌ی توطئه‌ی دولتهای دست‌نشانده‌ی آمریکا در منطقه است که هدف خود را ایجاد ناامنی در کشور عزیز ما قرار داده‌اند. 🔹به کوری چشم آنان ملت ایران راه شرافتمندانه و افتخارآمیز خود را ادامه خواهد داد و مانند گذشته بر همه‌ی دشمنی‌ها فائق خواهد آمد. 🔹اینجانب تسلّا و همدردی خود را به خانواده‌های این شهیدان عزیز عرض میکنم و صبر و سکینه‌ی الهی را برای آنان و علوّ درجات برای شهیدان مسألت مینمایم. 🔹دستگاه‌های مسئول اطلاعاتی موظفند با سرعت و دقت دنباله‌های این جنایتکاران را تعقیب کنند و آنان را به سرپنجه‌ی مقتدر قضائی کشور بسپارند. سیّدعلی خامنه‌ای ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ @Farsna🔹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حماسه جنوب،خاطرات
🍂 🔻 #من_با_تو_هستم 3⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان به سمت منزل ما حرکت کرد
🍂 🔻 من با تو هستم 4⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ❣ من جهیزیه نمی خواهم یک روز پدر سید جمشید به منزل ما آمد و به پدرم گفت که خوب است عروسی را شب عید قربان یعنی حدود یک هفته ی دیگر برگزار کنیم. سید جمشید جبهه بود. از من هم، کسی نظری نپرسید. البته آن موقع رسم بود که این جور کارها را بزرگ ترها برنامه ریزی می کردند. خلاصه پدرم هم موافقت کرد و قرار عروسی ما را گذاشتند. با اصرار من، خانواده ام از خرید جهیزیه صرف نظر کردند و به خریدن چند قلم از نیازهای ضروری اکتفا کردیم. هر چیزی را که احساس می کردیم تجملاتی است و ضرورتی ندارد یا گران قیمت است با خریدش مخالفت می کردیم؛ یعنی واقعا برای ما افتخاری بود که جهیزیه کمتری داشته باشیم. ذوق عجیبی داشتیم که هر چه بیشتر زندگی خودمان را به حضرت فاطمه سلام الله علیها نزدیک کنیم. تا مدتی بعد از ازدواج فرشمان موکت بود. در گرمای تابستان دزفول، کولر نداشتیم و شبها در حیاط یا پشت بام می خوابیدیم و ظهرها هم در زیرزمین. پدرم که با اصرار ما از خرید جهیزیه صرف نظر کرده بود، سه ماه بعد از عروسی، یخچال و فرش و چند قلم وسیله ی دیگر را فرستاد خانه ی ما که اسمش جهیزیه نباشد. برای شب عروسی لباس ساده ای با یک چادر سفید انتخاب کردم. آرایشگاه هم نرفتم. ماشین عروس هم تاکسی عمویم بود. از قبل تأكيد کرده بودیم که به هیچ وجه در مراسم نباید موسیقی پخش شود یا بساط رقص و این جور چیزها برپا شود. هر دو خانواده، عروسی اولین فرزندشان بود و اقوام همه با شور خاصی جمع شده بودند. یادم است یکی از اقوام خیلی اصرار می کرد که این جوری نمی شود و می خواست بساط رقص را برپا کند اما به او اجازه ندادیم و گفتیم: «ما اصلا از این برنامه ها نداریم اگه دوست داری برو منزل خودتون و هر چی میخوای برقص و بعد تشریف بیار برای شام خدمتتون باشیم.» خلاصه تمام برنامه های عروسی، از خرید جهیزیه تا شب عروسی آن طور که می خواستیم اجرا شد. شب عروسی همه مهمان ها شام خوردند ولی به من شام ندادند و گفتند که شما باید با داماد، در اتاق خودتان شام بخورید. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🏴🏴 🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅🔆🔅 🔴 نواهای ماندگار جنگ ❣ غلام کویتی پور اجرای زیبای 👌 ❣ یاران چه غریبانه رفتند از این خانه هم سوخته شمع ما هم سوخته پروانه 😭😭😭😭😭😭 کانال حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
عشق رازیست ڪہ تنها بہ خدا باید گفتـــ ... دلم یڪـــ دنیـا میخـواهد شبیـہ دنیاے شـما ڪـہ همـہ چیــزش بـوے خــــدا بدهـد... باشهدا عهد میبندیم تا آخر بمانیم ...✋🌹 #رفیق_شهیدم #شهیدحسن_درویش @defae_moghadas 🍂
🔴 سلام، صبح پاییزی شما بخیر دومین روز هفته دفاع رو در حالی شروع می کنیم که داغدار عزیزانی هستیم که روز گذشته در اهواز قربانی ددمنشی دشمنان اسلام و انقلاب شدند. خب، پای انقلاب ایستادن و مقاومت کردن هزینه دارد و مثل دوران جنگ باید ایستاد تا سالهای سال کشور رو بیمه کرد. یادم میاد در ایام عملیات هایی که بچه‌ها محکم سر مواضع خود می ایستادند و اونها رو مایوس می کردند، خیلی که فشار بهشون می اومد با موشک و هواپیما به شهرها حمله می کردند و از مردم کوچه و بازار انتقام می گرفتند. و امروز هم شک نکنید از انسجام و قدرت دفاعی ایران و گسترش در منطقه خیلی در فشار هستند که مثل صدام و رژیم صهیونیستی افتادن به کشتن کودکان و افراد بی دفاع. روحش شاد شهید بهشتی که می گفت هر چه ما رو بکشید ما محکم تر می شویم. امروز رو ان شاالله با مطالب کانال همراهی فرمایید و جنایت روزهای اول جنگ رو از زبان سربازان دشمن بخونید. موفق باشید 🙏🌺
🍂 🔻 جنگ و جنایت خاطرات اسرای عراقی آنقدر در تنگنا قرار گرفته بودم كه تنها آرزويم تمام شدن جنگ بود يا اسير شدن به دست نيروهای با ايمان شما. من كشور شما را يك كشور اسلامی می دانم و احساس غرور می كنم كه بگويم در ايران اسلامی اسير هستم. احساس غربت نمی كنم اما از اينكه ناخواسته به جنگ شما آمده بودم ،‌احساس شرم می كنم. اصلا دلم نمی خواست در اين جنگ كوچكترين آسیبی ببينم و اين ننگ را تا ابد برای خودم حفظ كنم ،و مردنم در جهت تحقق اميال شیطانی و حیوانی شخص صدام حسين باشد .حيات ،حقی است كه خداوند به من عطا فرموده و بايد در راه او صرف كنم نه در راه جنگ افروزی كه بساط شياطين را می خواهد رونق ببخشد. متاسفانه من روزهای بسيار سختی را در جبهه ها گذرانده ام. بعضی از اين روزها شاهد حوادثی بوده ام كه هرگز قادر به فراموش كردنشان نيستم و به عنوان يك مسلمان مادامی كه زنده ام يك گوشه از قلبم در سوگ عزيزان شما افسرده است. شما شايد نام سرهنگ طالع دودی را شنيده باشيد .او فرمانده لشكر نهم عراق است. من در تيپ … واحد تانك اين لشكر خدمت می كردم و فرمانده يگان تانك بودم. اين سرهنگ يكی از مهره هاي مزدور و كثيف شخص صدام حسين است. او جنايات بی شماری را در ايران مرتكب شده است، به خصوص در اوايل جنگ . خودم ناظر يكی از اين جنايات هولناك بودم  و دیگری را يك افسر ديگر {برايم تعريف كرده است} او از دوستان من است و دو درجه از من بالاتر است و خوشبختانه او هم اسير شده و زنده است . دقيقا هفته های اول جنگ بود... 👈 پیگیر باشید ⏬ حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🍂 کاش می شد بچه ها را جمع کرد سنگر آن روزها را گرم کرد کاش می شد بار دیگر جبهه رفت جنگ عشقی کرد و تیری خورد و رفت @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 جنگ و جنایت خاطرات اسرای عراقی چند روستای سوسنگرد { ما اين شهر را خفاجيه مي ناميم}  توسط واحدهای اين لشكر ، يعنی لشكر نهم ، به فرماندهی سرهنگ طالع دودی ، به اشغال كامل در امد . در يكي از اين روستاهای اشغال شده كه قسمتی از آن ويران شده بود هنوز عده اي از سكنه بودند . وقتی به اين روستا رسيديم و مستقر شديم با سكنه كاری نداشتيم زيرا بسياري از آنها افراد مسن و از كار افتاده بودند و جوان در اين دهكده نبود . بيشتر پيرزنها و پيرمردها و تعداد زيادی، بيش از حد معمول، كودك بودند. مي دانيد كه عربها پر اولادند. سكنه اين روستا بسيار وحشت زده بودند . حضور ما آنها را ترسانده بود. ما بسيار كم احتمال مي داديم كه خطری از جانب اين سكنه بيچاره تهديدمان كند و لذا كاری به كارشان نداشتيم. اين وضع تا روزی كه سرهنگ طالع دودی به اين روستا نيامده بود برقرار بود. اما روزی كه سرهنگ وارد روستا شد و اهالی روستا را ديد دستور داد همه آنها در ميدان روستا جمع شوند همه از مرد و زن و كوچك و بزرگ، حتی يك نفر هم غايب نباشد. باشید ⏬ حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 آیا میدانید؟ صدام در رویای تکرار همان چیزی بود که روز پنجم ژوِئن 1967 روی داد، در آن روز نیروی هوایی  اسرائیل 65 درصد از هواپیماهای مصر را روی باند فرودگاه‌ها از بین برده بود. بعد اسرائیلی‌هاجنگ را شش روزه از کشورهای متحد عربی برده بودند. جنگنده‌های عراقی به پرواز درآمدند و فرودگاه‌ها و پایگاه‌های هوایی ایران را بمب باران کردند. اما گزارش‌هایی که از بمباران‌ها  می‌رسید، ناامید کننده بود. عراقی‌ها یک هواپیمای مسافری ایران را زده بودند اما یک هواپیمای سنگین بمب افکن از نوع توپولوف شوروری را از دست داده بودند. (وفیق السامرایی، از فرماندهان سازمان اطلاعات عراق، کتاب ویرانی‌های دروازه  شرقی) @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 جنگ و جنایت 🔞🔞 خاطرات اسرای عراقی حدود چهل و پنج نفر از پيرزن و پيرمرد و كودك و حتي مادراني با طفل شيرخوار در بغل در ميدان نيمه ويران جمع شدند. سرهنگ طالع دودي دستور داد همه آنها همان جا كه هستند بنشينند روي زمين. آنها با ترس و لرز نشستند. سرهنگ گفت جمع تر بشوند. شدند. چند تايي همديگر را بغل كرده بودند. پيش خودم فكر كردم حتماً سرهنگ مي خواهد براي آنها خطابه اي بگويد؛ ولی عجب ساده بودم افراد خودی دور تا دور ميدان را خالی كرده بودند. يك تانك در دهانه ورودی ميدان و سرهنگ هم كنار آن ايستاده بود. مي دانيد چه شد؟ سرهنگ فرمان آتش صادر كرد و اين جمع روستايي غير نظامي بي پناه و بي گناه با تير مستقيم تانك تكه تكه شدند. روز غم انگيزی بود و منظره اي وحشتناك. گرد و غبار و دود زيادی به هوا بلند شد و تكه های بدن آنها هر كدام به طرفی پرتاب شد و خون ميدان را سرخ كرد. منظره جان كندن چند تايي از آنها هنوز در نظرم زنده است. آن روز گريه كردم، دور از چشم ساير نظاميان. اما مي شد كسي را يافت كه ناظر اين جنايت هولناك تاریخی باشد و احساس سرور كند. سرهنگ طالع دودی كه اين جنايت يكي از افتخارات اوست. قبلاً شنيده بودم كه براي او اسير جنگی معنی ندارد ولی باور نداشتم تا اينكه ديدم و باور كردم. خدا لعنت كند او را. پایان حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
🔴 کلیپ شهید بهنام محمدی در مقاومت خرمشهر بزودی در کانال به اشتراک گذاشته می شود. 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 من با تو هستم 5⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان بالاخره ماشین عروس آمد و به منزل داماد رفتیم. بعد از پایان مراسم وارد اتاق خودمان شدیم. چند بار آمدند دم در و می پرسیدند که غذا بیاوریم؟ و هر بار سید جمشید جواب میداد: «نه! ممنون» و من تازه فهمیدم که آقا داماد شامش را خورده است. دلم حسابی ضعف می کرد ولی خجالت می کشیدم چیزی بگویم. آنها هم شام را برگرداندند و رفتند تا ما تنها باشیم. بعد از اینکه باهم نماز مغرب و عشا را خواندیم، سید جمشید گفت: «دیگه نمی خوای چادرت رو برداری؟!» و من برای اولین بار چادرم را برداشتم اما هنوز خجالت می کشیدم و ساکت بودم. سید جمشید گفت: «منتظر چیزی هستی ؟ » گفتم: «نه!» می خواست صحبت کند که برای اولین بار خودم را به پررویی زدم و گفتم: «در این مواقع یه رسمی هست!» پرسید: «چه رسمی؟» گفتم: «داماد باید شب عروسی به عروس هدیه ای بده.) گفت: «اه، راست میگی؟! من اصلا نمی دونستم... کسی هم به من چیزی نگفته بود.» بعد دستش را در جیبش کرد و یک اسکناس هزارتومانی در آورد و گفت: «این کافيه؟» گفتم: «نه بابا! این چیه!» خلاصه همان هزار تومان را هم دوباره گذاشت توی جیبش. بعدها مادرش برایم تعریف کرد که: «وقتی شنیدم سید جمشید با مهمان ها شامش رو خورده و شما گرسنه مانده ای و هادیه شب عروسی رو هم به شما نداده با پدرش دعوا کردم و بهش گفتم بعد از دوتا زن نمی تونستی با پسرت حرف بزنی و بهش بگی که شب عروسی اش چی کار بکنه، چی کار نکنه؟ هیچی بلد نیست.... البته سید جمشید فردای عروسی برایم یک ساعت به عنوان هدیه خرید. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 من با تو هستم 6⃣ خاطرات همسر سردار شهید سید جمشید صفویان ❣ لحظه شماری می کردم که برگردم. دو روز بعد از ازدواج، سید جمشید به جبهه رفت؛ یعنی وقتی فامیل برای مراسم پاتختی می آمدند داماد نبود. من هنوز به خود سید جمشید هم درست و حسابی عادت نکرده بودم؛ حالا باید با خانواده اش زندگی می کردم و با آنها سر یک سفره غذا می خوردم. سید جمشید سه برادر و یک خواهر داشت و خیلی برایم سخت بود که بدون هیچ شناخت قبلی کنار آنها زندگی کنم و سر یک سفره بنشینم. از طرفی تازه عروس بودم و دلم می خواست شوهرم کنارم باشد. در طول روز معمولا از اتاق خارج نمیشدم. تلویزیون هم نداشتیم که لااقل با آن مشغول شوم. سه روز گذشت اما سید جمشید از جبهه برنگشت. این نه روز برای من شاید به اندازه ی نه سال طول کشید. چند کیلو از وزنم کم شد. حضورش در جبهه برای خانواده اش خیلی عادی بود و می گفتند: ممکنه به این زودی ها برنگرده. گاهی تا یکی، دو ماه در جبهه می مونه.» روز نهم دیگر صبر و تحملم تمام شد. از دستش حسابی ناراحت بودم. دم اتاق نشسته بودم و فکر می کردم. از غصه داشتم دیوانه میشدم که ناگهان صدای زنگ در بلند شد؛ سه بار پی در پی با صدای زنگ، پدر و مادر و دو برادرش که خانه بودند یک دفعه گفتند: «اه... سید جمشید اومد.» و به طرف در دویدند. من هم از جایم بلند شدم و با تعجب نگاه می کردم. بعدا متوجه شدم که این مدل زنگ زدن سید جمشید است که سه بار پشت سرهم و بریده بریده زنگ می زند و همه مدل زنگ زدن او را می شناختند. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یادی کنیم از شهید بهنام محمدی، دانش آموزی که بجای رفتن روز اول مهر بر سر کلاس، لباس رزم پوشید و درس خود را یکجا فرا گرفت و پا به پای مردان بزرگ از کشورش دفاع کرد. مردان کوچک این دیار همچنان ایستاده اند @defae_moghadas
🍂 🔻 یادش بخیر ایستگاه های صلواتی وقتی خسته و خاک گرفته از عمق جبهه به عقب می آمدیم و یا زمانی که از شهر به جبهه می رفتیم، دلمان خوش بود به لختی استراحت در چادرهای محقر ایستگاههای صلواتی بین راه تا با شربتی، سیب پخته ای، نان خشکی و یا در بهترین حالتش،آشی، نیرویی بگیریم و صورتی از آب صفا دهیم. ..و کل مادیات ما همین بود و بس و دوستانی که با هیچ چیز عوض نمی کردیم. @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 روز اول جنگ ⚡️دوران جنگ مثل الان نبود که هرسال تحصیلی دو ترم باشد. ⚡️هر سالی از سه ثلث تشکیل میشد. امتحانات ثلث سوم شروع شده بودند وما مشغول درس خواندن بودیم ⚡️شبی که فرداش امتحان داشتیم آژیر خطر رو زدن ⚡️دوران جنگ بیشتر خونه ها شبستان داشتن و موقعه ای ک آژیر به صدا در می آمد. ⚡️ مردم به شبستان ها می رفتن بعضی از خانه ها که شبستان نداشتن به خانه های همسایه ها میرفتن ⚡️آژیر به صدا در آمد و من هم کتاب به دست با بقیه اعضای خانواده وهمسایگانی که به خانه ی ما آمده بودند به شبستان رفتم ⚡️همه جاراتاريکي فراگرفته بودودرحاليکه نورشمع تاريکي رابرهم ميزد، ⚡️به سختي بانورشمع مشغول درس خواندن شدم. ⚡️ فرداصبح که برای امتحان رفتیم متوجه شدیم موشک به مدرسه اصابت کرده ومدرسه تخریب شده و درس و مشق موقتاً تعطیل شود. ✨راوی:خانم طاهری✨ @defae_moghadas 🍂