eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.2هزار دنبال‌کننده
11.3هزار عکس
2.1هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
@defae_moghadas
🍂 🔻 من با تو هستم ادامه ⏬ عرض خیابان کم بود و تاکسی از روی پایم رد شده بود. وقتی به خود آمدم، دیدم سید جمشید سرش را از پنجره ماشین برده داخل و دارد با راننده جروبحث می کند که: «چرا حواست نیست... کمی دقت کن...حالا خدا رو شکر به خیر گذشت، اگه بدتر از این می شد چی؟!» بعد هم به راننده اجازه داد که برود و خودمان راهی بیمارستان شدیم. پایم به شدت ورم کرده بود. دکتر گفت چیز مهمی نیست، فقط باید یک هفته با آتل بسته شود. یکی از عادت های سید جمشید این بود که زیاد صدقه می داد. معمولا پول خرد در جیبش می گذاشت و هر جا که فقیری میدیدیاصندوق صدقه ای در مسیرمان بود حتما صدقه می داد. اعتقاد داشت که صدقه به تدریج داده شود بهتر است. قبل از این حادثه هم تازه صدقه داده بود. گفت: «بازهم خدا رو شکر. معلوم نبود اگه صدقه نمیدادیم چی می شد؟! اگه ماشین کمی جلوتر می اومد، خیلی بدتر از این می شد... بعد گفت: «با این اوضاع نمیشه برگردیم دزفول. الآن خانواده ات میگن دخترمون رو برد، ناقصش کرد و برگردانده و به جای سه روز، یک هفته مشهد ماندیم. بعدها دخترمان زهرا نیز همین ویژگی را از پدرش آموخت و هرکجا صندوق صدقه یا فقیری میدید، سریع می آمد و از ما پول می گرفت و می داد. بعضی مواقع هم با این کارش جیبمان را خالی می کرد. همراه باشید با قسمت بعد 👋 @defae_moghadas 🍂
🔴 با گفتن اذان، صفوف نماز منظم شد و نماز مغرب در حال خوشی به امامت ایشان به اتمام رسید. بعد از اتمام نماز مغرب، از جای خود بلند شدند و بر روی صندلی نشستند. این عمل مقداری نگران کننده بود که نکند مشکل زانو و یا علت دیگری داشته باشد که البته در این سن چیز غریبی نبود ولی همین مقدار هم برای ایشان جای نگرانی داشت. بعد از تعقیبات و نماز مستحبی، نماز دوم هم خوانده شد و صندلی بر روی سکو قرار گرفت و مراسم با قرائت قرآن توسط یکی از جانبازان و تشویق حضار رسما شروع شد. اسکندر کوتی گزارشگر سابق فوتبال بعنوان مجری برنامه پشت تریبون قرار گرفت و با معرفی خود، توضیح داد که افتخار حضور در جبهه و عملیات ثامن الائمه را هم داشته و..... برنامه دوم، کلیپ زیبایی با صدای حاج صادق آهنگران بود که در وصف عملیات والفجر هشت خوانده شده بود و قبل از اتمام کلیپ، با حضور حاج صادق پشت تریبون اشعاری با همان سبک و سیاق بصورت زنده اجرا و ادامه داده شد. بعد از اتمام این مثنوی دو خاطره هم چاشنی کار شد. یکی نحوه شهادت صادق محمدپور و دیگری خاطره‌ای از فرار حاج صادق از دست بسیجی ها جهت تجدید وضو و.... که با تکه سنگینی از طرف آقا، مجلس با خنده منفجر شد و.... چهره های زیادی خصوصاً نظامی در مجلس به چشم می خوردند که هر کدام به تنهایی ستارگانی بودند که با حضور خورشید چندان به چشم نمی آمدند و فروغی نداشتند. جلسه شب خاطره با نوشته آقای سرهنگی، مسئول دفتر هنر و ادبیات پایداری که بیان خاطرات را دفاع و مرزبانی از مرزهای افتخارات، همانند حراست از مرز جغرافیایی خوانده بود مورد تایید رهبری قرار گرفت و در سخنرانی خود به آن اشاره کرد...... 6⃣ 🌺
🍂 پنجم مهر، سالگرد شکسته شدن حصر آبادان گرامی باد @defae_moghadas 🍂
🍂 🔻 در نزدیکی اسارت ✨ مرضیه فیاضی یادم میاد روز حصر آبادان بود. رفتم به شادگان به خانواده سر زدم دیدم روی زمین سرد خوابیدن و وسیله ندارند . به برادرم گفتم برگردیم آبادان چند وسیله زندگی از منزلمان برایشان بیاریم ،تا رسیدیم آبادان دیدیم شهر شلوغ و همه در تلاطم و تلاش هستند. ماشین ها که بار زده بودند تا اسباب خود و مردم را ببرون از شهر ببرند، ولی امکانپذیر نبود همه وسایل خانه را برگردانند، مثل ما که دست خالی رفتیم. به منزل رفتیم که اعلام کردن آبادان محاصره شده. شب را منزل خواهرم در ایستگاه 6 زیر بمباران و بدون امکانات خوابیدیم و صبح راه افتادیم تا بر گردیم شادگان که راه بسته شده بود. ادامه تا لحظاتی دیگر 🔻🔻
راه افتادیم پیاده بسمت چوبده. خمپاره ها بر سرمان می ریخت و مرتب روی زمین دراز می کشیدیم و خدا را شکر ساعت 1 به چوبده رسیدیم و با قایق از رودخانه عبور کردیم. تانک های دشمن آنطرف روخانه را شاهد بودیم که در گل نشسته بودن و مردم منطقه در این طرف رودخونه یعنی طرف خودمان در آرامش بودند، تعجب کرده بودم !!!! نمی دونم اما همیشه جای سوال برایم بود. مردم منطقه می گفتن سریع بروید تا عراقی ها شما را ندیده اند ، احساس می کنم بعضی با آنها همکاری می کردند تا حدی که احساس کردم بعضی عراقی ها در خوانه آنها پنهان شده بودند. راهی طولانی در پیش داشتیم آنروز بدون غذا و آب تا شادگان پیاده رفتیم که در طول مسیر عراقی ها از دور بسمت ما تیر می زند. من نگران برادر و برادر نگران بنده و اسارت من اما خدا را شکر آنروز جان سالم بدر بردیم و حدود 11 شب به سه راهی شادگان رسیدیم. خانواده های آنجا منتظر فامیل خود بودند از جمله پدر خدا بیامرز بنده. گفتن از آن شرایط و شادی شکسته شدن محاصره آبادان به دست رزمندگان آنقدر در آن ایام برای مردم آبادان خوشحال کننده بود که حد نداشت. حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ 🍂 🔹نواهای ماندگار ❣ حاج صادق آهنگران اولین نوحه رسمی حاج صادق آهنگران در محضر حضرت امام که با هماهنگی شهید علم الهدی در دیدار عشایر خوزستان انجام گرفت، خوانده شد و صدا و سیما پخش نمود. ای شهیدان بخون غلطان... حماسه جنوب @defae_moghadas 🍂
حاج صادق آهنگران در حال خواندن نوحه ای شهیدان بخون غلطان خوزستان درود در محضر امام (ره) @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
منتظر مانده زمین تا که زمانش برسد صبح همراه سحرخیز جوانش برسد پرده ی چاردهم وا شود و ماه تمام از شبستان دو ابروی کمانش برسد نامه داده ست ولی عادت یوسف اینست عطر او زودتر از نامه رسانش برسد @defae_moghadas 🍂
@defae_moghadas
🍂 🔻 راه يزد هم بسته شد یادش بخیر در جبهه كه بوديم، بعضی اوقات که به پايان ماموریت می رسیدیم، و یا می خواستیم مرخصی بگیریم، مصادف می‌شديم با شروع عمليات. آن موقع آماده‌باش می‌دادند و همه‌ مرخصی ها لغو می شد و کسی حق عقب رفتن نداشت. و در چنين شرایطی، بعضی از همشهری‌های ما می‌گفتند «ديديد چه شد؟ آمديم كربلا را بگيريم، قدس را آزاد كنيم، راه يزد خودمان هم بسته شد!»😅 @defae_moghadas 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 برنامه خاطره گویی تعداد یازده نفر از سرداران و رزمندگان در ادامه برنامه اجرا شد و بیش از دو ساعت به طول انجامید و کماکان رهبری با دقت هر چه تمام تر گوش فراداده و گاهی آنها را با "طیب الله" و "احسنت " تشویق می نمود. برجسته‌ترین خاطرات مربوط می شد به آقای مهندس خراسانی طراح پل بعثت و فرمانده ناوشکن سبلان، امیردریادار معنوی. دو مورد قابل بیان دیگر این برنامه، سردار حمید سرخیلی بود که با لهجه آبادانی مجلس را به وجد آورد و بعد از بیان خاطره، بر دست رهبری بوسه ای زد و انگشتری از آقا درخواست کرد که ایشان هم اجابت کردند و دیگری اهدای لباس شهید "محمد طاها اقدامی" از شهدای حمله تروریستی اهواز بود که توسط رئیس سازمان تبلیغات به رهبری بود که به احترام این شهید از جا برخاست و بوسه ای به عکس و پیراهن شهید خردسال نشاند. این حرکت صدای گریه حضار را بلند کرد. کمترین زمان باقیمانده، به مقام معظم رهبری رسیده بود تا علاوه بر فرمایشات معمول، خاطره‌ای هم از شروع جنگ بیان کنند. ساعت ها انتظار برای شنیدن صدای گرم و استفاده از بیانات آقا به پایان خود نزدیک می شد و میدانستم کلام معجزه گر او همیشه سخن تازه ای برای گفتن دارد، خصوصا در موضوع دفاع مقدس که در آن مطالب ناگفته کم نیست. دو نکته اساسی در کلام ایشان موج میزد. یکی نهضت ترجمه آثار مکتوب خوب به زبان های زنده دنیا و دیگری _ که خیلی به مزاق ما خوش آمد _ بیان خاطرات توسط رزمندگان بود، پیش از آنکه دشمن میدان را از آنها بگیرد. در این یک سال گذشته از خیلی از بزرگان دعوت کرده بودم تا رضایت دهند برنامه‌ریزی کنیم و خاطرات آنها را ثبت و ضبط نماییم که بدلایل مختلف گفته یا ناگفته رد کرده بودند و این کلام آقا تکلیف را به همه تمام کرده بود. خدا کند مقبول افتد. 7⃣ 🌺
🍂 و عشــــق همان عهـدے بود ڪہ مــادر، با خـدا بست ! فرزنـدش را بدرقہ ڪرد تا بـرود ڪہ اسلام بمانـد ... #مادران_شهدا #دفاع_مقدس @defae_moghadas 🍂
💐🍃🌿🌸🍃🌾🌼 🍃🌺🍂 🌿🍂 🌸 🔻 شب عملیات طریق القدس ✍️... شب عملیات طریق القدس قبل از حرکت به طرف خط بعد از نماز، حاج آقا ترابی خواستند قدری صحبت کنند. حاج آقا بعد از بسم‌الله یکی دو بار گفتند: یاحسین ... یا حسین ..... در این موقع بود که عاشقان حسین تاب نیاوردند و با گریة بلند مولایشان، حسین‌(ع)، را صدا زدند. به خدا قسم تاکنون عشق به امام‌حسین(ع) را از شهیدانی که چند ساعت بیشتر به شهادتشان نمانده است ندیده بودم. خدایا، به عزتت قسم عشق به امام‌حسین و اولاد طاهرینش را در عمق جان این ملتِ به‌پا‌خاسته وارد کن. آن‌قدر صدای گریه بلند بود که جان هر دلسوخته‌ای را می‌سوزاند... صفحه ۳۶۹ 🌸 🌾🍂 🍃🌺🍂 @defae_moghadas 💐🍃🌿🌸🍃🌼
@defae_moghadas
🔴 صحبت های آقا از روی ساعت حسینیه حدود پنجاه دقیقه بود و در تصور ما چند دقیقه بیشتر نگذشت. محو کلمات و جملاتی که پشت سر هم چیده می شدند و مفاهیم جدیدی درست می کردند شده بودم. معجزه کلام حق را می دیدم و اینکه اگر عمل شوند چقدر می تواند جهان را متحول کند. همانجایی که فرمودند: - یک دانه فیلمِ دفاعِ مقدّس را اینها نشان نمیدهند؛ چرا؟ معلوم میشود که میترسند. میترسند از اینکه این تصویر افشاگر به اطّلاع مردم دنیا برسد و افکار عمومی دنیا را تحت تأثیر قرار بدهد؛ میترسند. پس این سلاحِ کارآمدی است، این امکانِ بزرگی است در اختیار ما؛ چرا از این امکان استفاده نمیکنیم؟ - یک نهضتِ ترجمه‌ی آثارِ مکتوبِ خوب باید راه بیفتد؛ نهضت ترجمه‌ی آثار خوب. خوشبختانه آثار خوبِ مکتوب کم نداریم.  - اگر چنانچه شما امروز به جمع‌آوری و افزودن بر سرمایه‌ی خاطرات جنگ رو نیاورید، دشمن میدان را از شما خواهد گرفت. با اتمام سخنرانی از جا بلند شدند و دستی تکان دادند و از پرده پشت سکو خارج شدند و آخرین نگاه را عاشقانه به چهره اش انداختیم و با شعار "دست خدا بر سر ماست..." او را بدرقه کردیم. اواخر سخنرانی بود که بوی غذای مرغ در حسینه پیچید و گویای انداختن سفره و پذیرایی را میداد. گوشه ای بر سر سفره نشستیم و شروع کردیم. اواسط شام بودیم که با اشاره حاج عباس متوجه حضور بی سرو صدای آقا و مولایمان شدم که او هم در سفره کنار دیوار حاضر شده‌اند و بی تکلف آمده بودند تا شام را در کنار ما صرف کنند. از فرصت دیگری که برای زیارتشان مهیا شده بود در پوست خود نمی گنجیدم و باز محو نگاهش شدیم. سردار قاسمی در کنارش نشسته بود و تند و تند با او صحبت می کرد و مثل همیشه با حرارت نشان میداد. با اشاره یکی از پاسداران به سمت خروجی هدایت شدیم. حرکت بعضی دوستان که برای تبرک مقداری نان یا غذایی می گرفتند برایم جالب بود. ....و با این همه اعتقاد و ایمانی که به آقای خود نشان می دادند......و آن همه تبریکی که برای این توفیق، دوستان ما گفتند... و آن همه حسرتی که اطرافیان برای زیارتش دارند، فهمیدم حکومت بر دلها و ارادت های قلبی را به ایشان و اینکه رسم و راهش بر طریق حق است و بندگى...... و عزتی که از خدایش گرفته است. الـــــلـــــهم احـــفـــــظ قائـــــدنـــــا الامــــــــام خــــــامـــــنـــــه ای 🙌 ................. پایان @defae_moghadas 8⃣ 🍂