4.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نقش بیبدیل زنان
در دفاع مقدس
┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄
#کلیپ
#موشن_گرافی
#زنان
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
═✧❁ حماسه جنوب ❁✧┄
🍂
🍂 بانوی آزاده
فاطمه ناهیدی
┄═❁🔹❁═┄
آن روزها دختری بیست و چهار ساله بود که پس از فارغ التحصیلی در رشته مامایی، با سفر به مناطق محروم، می کوشید تا در این عرصه آن چه می تواند، انجام دهد. در یکی از همین سفرها، در شهر بم، خبر جنگ را شنید و عازم جبهه شد. خیلی زود نام او در سیاهه اولین کسان و اولین زنانی که به اسارت عراق درآمدند، ثبت شد.
او و هم بندانش، معصومه آباد ۱۷ ساله، مریم بهرامی و حليمه آزموده، ۴۰ ماه در اسارت به سر بردند. در دوران اسارت ۱۷ روز تمام اعتصاب غذا کردند تا آنان را از زندان سیاسی الرشید به اردوگاه های مخصوص اسرا ببرند. برادران اسیر هم باورشان نمیشد که آنان بتوانند تحمل کنند. آنها سرمشق اسرا بودند، با حجابشان، کلامشان و استقامتشان.
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه
#خاطرات_آزادگان
#زنان
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
4.72M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 نقش زنان
در دفاع مقدس
┄═❁๑🍃๑🏴๑🍃๑❁═┄
#زنان
#کلیپ #نماهنگ #مستند
کانال خاطرات دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 کدام جنگهای دنیا را سراغ دارید
که زنان با عفاف و حجاب
در جنگ حاضر شده
و عاطفهٔ زنانگی و شهادت را
دَرهم آمیزند و جنگ را فتح کنند...
پ.ن: در طول جنگ تحمیلی ۱۳ هزار زن
مستقیم در جنگ حضور داشتند..!
عکاس : سیفالله صمدیان
صبحتان منور به جمال محمد و آل محمد "ص"
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#زنان
#عکس
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈عضو شوید
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خاطرات زنان
از دفاع مقدس
راویان: نوشين نجار
زهرا حسينی
┄═❁🔸❁═┄
▪︎ مخالف با حضور
دوستان و بستگان نزدیک در منزل ما جمع شدند تا برای خروج از شهر تصمیم بگیرند.
من در مقابل پدرم ایستادم و گفتم که همراه شما نمی آیم. چون من دختری بودم که از لحاظ اخلاقی و درسی زبانزد فامیل بود.
پدرم بخاطر نافرمانی سیلی محکمی به صورتم زد. بعد از این جریان از خانه خارج شدم.
اما مخالفت با حضور زنان و دختران در
خرمشهر تنها به خانواده ها محدود نمی گشت. بلکه بسیاری از فرماندهان و رزمندگان مرد نیز با این حضور موافق نبودند،
ترس از اسارت،
عمده دلیل آنان برای این مخالفت بود.
••••
روبروی مسجد جامع خرمشهر، مطب دکتر شیبانی بود که تبدیل شده بود به محل تجمع جمعی از خواهران، آنجا هم محل مداوای مجروحین بود، هم انبار مهمات و هم محل استراحت خواهران. بعضی از آقایان و از جمله «شیخ شریف» دکتر شیبانی را مجاب کرده
بودند که مطب را از ما پس بگیرد و ما مجبور شویم از شهر برویم. ما هم جلوی مطب تحصن کردیم.
شیخ شریف آمد. ما گفتیم بالاخره این شهر نظافت می خواهد، غذا می خواهد، کارهای پشتیبانی می خواهد. شما مگر چقدر نیرو دارید که این کارها را بکنید. او بعد از صحبت، قانع شد و اجازه داد ما بمانیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #زنان
#خرمشهر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خاطرات زنان
از دفاع مقدس
راویان: مریم امجدی
┄═❁🔸❁═┄
▪︎ رزمنده
من و زهره قبل از رسیدن به گمرک از
ماشین پایین پریدیم.
عراقی ها تا گمرک رسیده بودند و ما برای دفاع رفته بودیم.
میخواستیم تا آنجا که سلاح و مهمات داریم بجنگیم.
مسافتی را زیگزاگ رفتیم. از بشکه ها
و جعبه های چوبی خیلی بزرگ به عنوان سنگر استفاده می کردیم و برای هم خط آتش می بستیم.
یعنی برای جلو رفتن بچه ها و کم شدن
حجم تیراندازی دشمن اسلحه را روی رگبار می گذاشتیم و از بالای سر بچه هایی که دولا دولا جلو می رفتند به طرف دشمن تیراندازی می کردیم تا آنها راحت تر بتوانند تغییر موضع بدهند.
سنگر به سنگر جلو رفتیم تا به جایی رسیدیم که ریل راه آهن بود.
چیزی نگذشت که کم کم به یک رزمنده کامل تبدیل شدم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #زنان
#خرمشهر
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خاطرات زنان
از دفاع مقدس
راوی: خدیجه میرشکار
┄═❁🔸❁═┄
▪︎ نخستین زنی که
در جنگ به اسارت در آمد
وقتی همسرم میخواست مرا از شهر دور کند، عراقیها وارد شهر شدند. با این حال جاده هنوز در اختیار نیروهای خودمان بود.
وقتی از شهر سوسنگرد بیرون رفتیم، یکی، دو نفربر و تانک عراقی همزمان با ما به آنجا رسیده بودند. عراقیها به سمت ما تیراندازی کردند. با صدای بلند فریاد میزدم: الله اکبر، یا حسین، یا فاطمه و...
عراقیها لاستیکهای ماشین را زدند و ماشین از کار افتاد.
هر دوی ما بهشدت مجروح شده بودیم. پهلوی راست من خیلی میسوخت. همچنان اسلحه را محکم بغل کرده بودم. عراقیها که به ما رسیدند، مرا از ماشین به بیرون پرت کردند. در همین حین تفنگ از بغلم زمین افتاد. این صحنه را که دیدند فریاد میزدند زن نظامی، زن نظامی. زبان عربی آنها را متوجه میشدم. عراقیها فکر میکردند که من نارنجک همراه دارم و میخواستند مرا تفتیش بدنی کنند. جیغ زدم که هیچچیز دیگری همراه خودم ندارم . فریاد من باعث شد که عقب بروند. همسرم را نیز از ماشین آوردند پایین. استخوان قلم پایش زده بود بیرون و خونریزی شدید داشت.
آمبولانس عراقی ما را همراه ۲ سرباز مسلح سوار آمبولانس کردند. ما را به سمت شهر العماره عراق بردند. می گفتند شما پاسدار خمینی هستید. اگر زنده به رسیدید شما را بازجویی و اعدام میکنیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #زنان
#بستان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂
🍂 خاطرات زنان
از دفاع مقدس
راوی: خانم مصباحی
┄═❁🔸❁═┄
▪︎ امداد رسانی
تازه از اردوی سپاه برگشته بودیم و در
حیاط باشگاه اروند آبادان جلسه انتقادات و پیشنهادات داشتیم که یکباره صدای عجیب شلیک پشت سر هم گلوله و شکستن دیوار صوتی شنیده شد.
برادران سپاهی خبر آوردند که باشگاه را ترک کنید که عراقیها حمله کردهاند.
با مینی بوس بچهها را به منزلهایشان رساندند.
عراقی ها آنقدر نزدیک شده بودند که از آن سوی شط دیده میشدند. در نماز جمعه اعلام شد که نیروهای آموزش دیده بسیجی خود را به سپاه معرفی کنند. من نیز با چند تن از خواهران به سپاه مراجعه کردیم، اما گفتند که به برادران احتیاج بیشتری داریم.
همه بی تاب بودیم و در فکر اینکه کاری از دستمان بر نمیآید مضطرب و هیجان زده در گوشه و کنار شهر به فکر امدادرسانی بودیم. به مناطق بمباران شده سر میزدیم تا اینکه یک روز خود را در بیمارستان هلال احمر یافتیم و چون دوره امداد ندیده بودیم به کارهای اولیه و مراقبتی پرداختیم. آنقدر مجروح زیاد بود که بیمارستان جا نداشت و مجروحان را در راهروهای بیمارستان گذاشته بودند زیادی مجروحان باعث شد که خیلی زود در کارم حرفه ای شوم و به مداوای آنها بپردازم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_کوتاه #زنان
#آبادان
کانال خاطرات رزمندگان دفاع مقدس
@defae_moghadas 👈لینک عضویت
◇◇ حماسه جنوب ◇◇
🍂