🔴 عکس تکان دهنده از رزمنده ای که تا آخرین لحظات ایستاد و سلاحش را زمین نگذاشت...
🔹حاشیه نیزارهای جزیره مجنون...
🔸 کاش ما هم مثل تو عاشق بدیم
🔹« روحشان شاد، راهشان پررهرو و یادشان گرامی »
@defae_moghadas
#شهید
#صلوات
🍂
#گردان_کربلا
والفجر 8. فاو. جاده فاو البحار گروهان نجف.
محمود بهروش. میراب زاده . شهید ماپار . شهید بهزادی
@defae_moghadas
برای شادی روح شهدا و امام شهدا #صلوات
🍂
گاهی
ما عکس ها را
میسوزانیم،
و گاهی
عکس ها ما را...
@defae_moghadas
#صلوات
🍂
بہ چہ مے اندیشے
بہ فراموشے مان
یا اینڪہ راه را اشتباه رفتیم
یا عمار نبودیم ولے فقیہ را...
چشمانت را ببند اے شهید!
مبادا این روزها را بہ مادرت زهرا"س"گزارش دهے...
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
59/9/29
به پیشنهاد آقای دشتیانه بنا داریم که به گارد ساحلی رفته با راهنمایی آقای سرهنگ بهرام پور به بعضی جبهه ها در کنار اروند رود سر بزنیم. ساعت حدود ۱۰ صبح به خسروآباد رفتیم. سرهنگ در محل نبودند و به سرکشی رفته بودند. سفارش کردیم که فردا صبح می آییم. از آنجا به شهر مراجعت کردیم. سر راه هم به مسجد (موسی بن جعفر) (بهبهانیهای سابق) که شنیده بودیم آقای دهدشتی از مسافرت برگشته اند و می خواستیم از ایشان دیدن کنیم.
معلوم شد ایشان تا ماهشهر آمده اند و چون در اثر بارندگی آمدن از ماهشهر به آبادان میسور نبوده مراجعت کرده اند. از مسجد (موسی بن جعفر) به سپاه رفتیم و از آقای کیانی خواستم برای رادیو نگهبان بفرستد و ایشان هم قول مساعد دادند.
از سپاه به منزل مراجعت کردم و بین راه در مسجد واقع در کفیشه روبه روی کلانتری ۳ نماز ظهر و عصر را گزاردیم.
عصر تقریبا نیم ساعت قبل از غروب به مسجد قدس در ایستگاه 6 رفتیم. معلوم شد در آن نزدیکیها یک گروه ده تا دوازده نفری در یکی از منازل به چرس و تریاک کشی مشغول بوده و ظاهرا کارهای ناشایست دیگری هم داشته اند که آنها را دستگیر کرده به سپاه برده اند.
محل اصابت گلوله توپ را در مسجد دیدم که چگونه دیوار مسجد را شکافته و ساختمان [را] در خطر انهدام کلی قرار داده است. روز اصابت این گلوله که بعد از نماز عصر بود، من در مسجد بودم که جریانش را در صفحاتی قبل از نظر خوانندگان گذشته است.
مسجد قدس را دیده و از آنجا برای نماز مغرب و عشاء به مسجد دشتستانیها رفتیم. نماز را با همان چند نفر که ظاهرا یکی یا دو تا به آنها اضافه شده به جا آوردیم و روانه منزل شدیم.
@defae_moghadas
#صلوات
#دفاع_مقدس
🍂
🍂💠🍂💠🍂💠🍂
🙏 به رسم ادب وارادت سلام بر ارباب بیڪفن روزمون رو شروع ڪنیم👈
🌷اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ
🌷وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِك
🌷َ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً
🌷مابَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ
🌷وَلا جَعَلَهُاللهُ آخِرَالْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، 🌷اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْن
🌷ِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
🌷وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
🙏 التماس دعا ...
برای شادی روح امام شهدا و شهدای کربلای چهار #صلوات 😔😔
🍂💠🍂💠🍂💠🍂
🍂
کنار قبری که سنگی ساده داشت نشست، روی آن دست کشید و گفت اگر شهید شدم سنگ قبرم مثل این سبک و ساده باشد!
با هم رفتیم بودیم اهواز حمام، شروع کردم به کیسه کشیدن پشتش. از دهنم پرید و گفتم: یوسف! دوهفته دیگه شهید میشی و خودم غسلت میدم!
دوهفته بعد در قدس 3 شهید شد، خودم غسلش دادم!
به وصیتش سنگ قبرش سبک بود و ساده.
هدیه به شهید
یوسف راسخ #صلوات
جبهه فرهنگی
نورالهادی /شیراز
@defae_moghadas
🍂
🍂
🔻
بچه های باصفای دانشجوی دانشگاه علوم پزشکی اهواز در دهه هشتاد برنامه ای برگزار می کردند با عنوان "یاد یاران".
این برنامه پرشور و با معنویت، دیدار دانشجوها بود با خانواده های شهدای اهواز۰
از قبل هماهنگ می کردند، قاب عکس شهید را طراحی و آماده می نمودند، مداح دعوت می کردند و حتی سیستم صوتی و پذیرایی را هم خودشان تدارک می دیدند که مبادا اسباب زحمت خانواده شهید بشوند۰
در این برنامه دهها نفر دانشجو شرکت می کردند که این دیدار، دیدنی و وصف ناشدنی بود۰
یکی از این جلسات دیدار با خانواده شهید سید حسین سید موسوی آقازاده رشید حضرت حجه الاسلام و المسلمین عالم متقی مخلص حاج سید علاء الدین موسوی بود۰ اتاق های منزل حاج آقا مملو از دانشجویان مومن و متدین می شد.
من هم سعادت داشتم در آن جلسه حاضر باشم۰
در اتاق حاج آقا عکسی از شهید سید حسین به دیوار آویزان بود که آن شهید عمامه به سر داشت۰
خدمت حاج آقا گفتم: حاج آقا! من می دانم که سید حسین طلبه بود اما به یاد ندارم که معمم هم شده باشند.
ایشان گفتند: نه معمم نشده بود۰ گفتم: پس ماجرای این عکس چیست؟
این سید مبارک نورانی آهی از دل کشیدن و گفتن حکایتش را برایت می گویم۰
فرمودند: ایشان هربار که می خواست به منطقه برود آخرین کارش این بود که با من خداحافظی می کرد و به رسم ادب به دست من بوسه ای می زد. من هم صورتش را می بوسیدم و از زیر قرآن ردش می کردم و به خدا می سپردمش تا آن دفعه ای که قبل از عملیات کربلای چهار آمد و به رسم همیشگی دست من را بوسید و خداحافظی کرد۰
نمی دونم چرا این بار ناخودآگاه به یاد خداحافظی علی اکبر با سیدالشهدا افتادم و دلم کربلایی شد۰
به سیدحسین گفتم لحظه ای صبر کن بابا۰ بعد به تاسی به سیدالشهدا که در وداع علی اکبر عمامه ی پیامبر رو به سر فرزندش پیچید و روانه اش کرد، من هم عمامه ای پیچیدم و بر سر سید حسین گذاشتم و بوسیدمش و به خدا سپردم. این تنها عکس با عمامه مربوط به همان روزه و سید حسین رفت و در کربلای چهار به علی اکبر امام حسین پیوست۰
یادش گرامی باد و راهش پر رهرو۰
اگر از خیابان ۲۴ متری به بارگاه علی بن مهزیار رفتید همان عکس با عمامه سید حسین، مقابل صورت شماست به او و به آقای قطعه قطعه بدن، حضرت علی اکبر سلام و ادای احترام کنید۰
#صلوات
@defae_moghadas
🍂
🔻 خستگی درگیری در خط اول پدافند جانمان را گرفته بود. همه بی هوش کف سنگر افتادیم. نیمه شب صدایی شنیدم، فکر کردم دشمن شبیخون زده.
بیرون آمدم، دیدم محسن است که لباس های بچه های سنگر را شسته و روی بخاری نفتی کوچکی خشک می کند!
آن شب راز لباس های شسته و مرتبمان را که هر صبح گوشه سنگر بود فهمیدم!
هدیه به شهید محسن بوستانی
#صلوات
#خدا_محوری
#افساد_طلبی
🔸 کانال حماسه جنوب
@defae_moghadas
🍂
🔹🌸🍃🌸🔹
هیچوقت دردهایش را نگفت
آنقــدر در خـود ریخت
تا ڪه گمنام شد...
🌹 #شهید_گمنام
شهدا را یاد کنیـم با ذکر #صلوات
🌹 #شهدا_هویت_جاودان_تاریخ
♦️21 فروردین سالروز شهادت صیاد شیرازی
برای شادی روح امام شهدا و شهدا #صلوات
@defae_moghadas
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۵۹/۱۰/۸
روز گذشته یکی از برادران رزمنده خدمت گزار خرمشهر (آقای حاج کریم مرادی) با آقای موسوی وعده گذاشته بود که امروز صبح بیاید و ما را به جبهه محل استقرار خودشان در خرمشهر ببرد. تا حدود ساعت ۹ در منزل منتظر ایشان بودم و نیامدند.
خود آماده خارج شدن از منزل شدیم که به سپاه خرمشهر در پرشین هتل رفته آقای موسوی [و] برادران خرمشهری را بیدار کنند و مخصوصا می خواستیم [از] جریان حمله هوایی نیروی هوایی خودمان که صبح انجام گرفته بود متوجه شویم، چون که صبح زود صدای غرش هواپیما و همچنین بمباران شدید به گوشمان خورد که قراین نشان میداد فانتومهای خودمان هستند که مواضع ارتش صدام را در جبهه های کنار آبادان بمباران می کند. در حال خارج شدن بودم که یکی از برادران رزمنده خونین شهری به نام آقای کاظمی به قصد دیدار آقای موسوی آمدند. دو تا چهار نفر از برادران مسلح
را نیز به همراه داشتند که به اتفاق این برادران عازم سپاه خرمشهر شدیم. در سپاه با آقای جهان آرا، فرمانده سپاه و خیلی از برادران سپاهی خرمشهر و تهران و نقاط دیگر که در آنجا بودند، دیدار و گفتگو کردیم و معلوم شد که بمباران صبح از طرف نیروی هوایی خودمان بود؛ اما هنوز خبر [از] صبح [و] در مورد زیان و تلفاتی که بر دشمن وارد کرده اند نداریم که ان شاء الله کوبنده بوده است.
چند دقیقه ای در اتاق آقای جهان آرا نشستیم و سپس عازم محل فرمانداری خونین شهر، که در میانه راه آبادان خرمشهر واقع شده بود، شدیم.
فرماندار، آقای نجفی بودند که برای شرکت در سمینار که با حضور وزیر کشور، آقای مهدوی کنی در اهواز برقرار است، رفته بودند. اندکی هم با برادران خرمشهری که در فرمانداری بودند، گفتگو کردیم. و بعد به قصد دیدار برادران رزمنده عازم یکی از جبهه های مستقر در کوت شیخ شدیم. از یک جاده انحرافی صعب العبور در میان نخلستانها به مقر یک گروه از برادران رفتیم.
جدا دیدار جوانان عزیز و جان بر کف به ایشان روح و نیرو میدهد. صدای شلیک کلاشینکف و خمپاره اندازها لحظه ای توقف ندارد. در هر جهت به محل استقرار آقای حاج مرادی رسیدیم که خمپاره انداز بود. در حضورمان چند خمپاره شلیک کردند که گلوله یکی از آنها را آقای موسوی شلیک کرد. البته یادش دادند که ان شاء الله به هدف اصابت کرده باشد.
مثل اینکه غیر از بمباران صبح، که هواپیماهای ما کرده بودند، نزدیکی های ظهر هم یکبار دیگر به پرواز درآمده و دشمن را کوبیده اند.
هم اکنون ساعت ۵ بعداز ظهر و داریم آماده بیرون رفتن برای مسجد وانجام نماز مغرب و عشاء می شویم. در مسجد خبر تازهای نبود. به اتفاق همان چند نفر معدود که آقای موسوی و دوستش زمانی و من به آنها اضافه شده بودیم، جمع شان به ده نفر نمی رسید. نماز را خواندیم و به منزل مراجعت کردیم. ساعت حدود ۷ به دیدار آقای شریفی، نماینده نخست وزیر و صفاتی، وکیل مردم آبادان در محلی رفتیم که محلشان منزل آقای تشکری و نزدیک ما بود.
اخبار ساعت ۸ را شنیدم که در پایان اخبار متن سخنان امام خطاب به خانواده های شهدای نیروی دریایی بود و مثل تمام سخنرانیهای امام جالب و بیشتر موضوع تحمل و صبر و استقامت بود. که فرمودند جهاد باید توأم با استقامت و توأم با صبر باشد و خیلی سخنانی زیبا در رابطه با آیه فاستقم كما أمرت و من تاب معك" فرموده بود.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۵۹/۱۰/۸
ساعت نزدیک ۹ به منزل برگشتیم. شام که مقداری شله زرد و حلوای شکری با نان بود، با آقای موسوی و سایر برادران صرف کردیم. ساعت در حدود ۹ / ۳۰ بود که آقای کیانی، فرمانده سپاه پاسداران آبادان تلفنی تماس و در مورد محاصره آبادان صحبت [کردیم] که ما فعلا غیر از این مسئله ای نداریم. شب را در منزل ما گذراندند و صدای شلیک توپ خمسه خمسه دشمن و خمپاره اندازهای خودمان هم [را] که کمتر از شبهای گذشته بود، شنیدند.
| ۱۳۰۹/۱۰/۹
آقای مهدوی کنی با همراهان بعد از صرف صبحانه، آماده اجرای برنامه چند ساعت توقفشان در آبادان شد که قصد دارند بعداز ظهر مراجعت کنند، چه اینکه کارهای مهم و فراوان در مرکز اجازه توقف بیشتر نمی دهد و این توقف کوتاه ایشان در منطقه جنگی و شهر جنگ زده آبادان برای ما مغتنم است. برنامه ایشان دیدار از ستاد عملیات و فرماندهان و سپس سر زدن به جبهه هاست. آقای غرضی، تلفنی از آقای کیانی فرمانده سپاه خواست که برای رفتن ایشان به جبهه وسیله بیاورد. حدود ساعت ۸
/ ۳۰ آقای کیانی و جهان آرا، فرمانده سپاه خرمشهر آمدند و آقای مهدوی و همراهان را برای دیدن جبهه ها بردند. ان شاء الله که با موفقیت و توأم با سلامت، برادران رزمنده در سنگرها را ملاقات و دیدار کنند. بعد از رفتن آقایان، به قرآن پناه بردم و چند آیه [از] آن را تلاوت کردم. سوره جن تا آخر جزء ۲۹. در سوره جن آیه شریفه و ان لو استقاموا على الطريقه لا سقيناهم ماء غدقا جلب نظرم کرد و فورا به فکر سخنان روح انگیز دیشب امام افتادم و از خداوند متعال عاجزانه صبر و استقامت و پایداری برای برادران رزمنده مسئلت کردم ربنا افرغ علينا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرين.
راديو صوت امریکا و بی بی سی را گوش دادم. صوت امریکا در مورد خانواده جنگ زده [ها] که از شهرها هجرت کرده اند مفصل صحبت کرد و دلسوزی که آنها آواره شده اند. و اما از عامل اصلی این جنگ و سعایت کننده اش ذکری به میان نمی آورد که اینجا دیگر به نفع واشنگتن نیست.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۵۹/۱۰/۱۰
دیروز بدون آب بودیم که بالاخره با همت بچه ها که رفتند از بیرون آوردند، حل شد و امروز نفت نداریم. و حالا فرزندم مهدی به دنبال چند لیتر نفت از منزل خارج شد که ان شاء الله موفق شوند. مهدی موفق شد مقداری نفت را به دست آورد. ساعت از ۹ گذشته و با آقای موسوی در منزل برنامه خاصی برای بیرون رفتن نداریم، لذا مهدی را گفتم که برای آقای موسوی قلیانی تهیه کرد و سپس چای آماده نمود و در حضور ایشان مأنوس هستیم و ایشان هم به یاد خرمشهر است و دائما دعا برای شکست مزدوران عراقی و اخراجشان از خرمشهر می کند که ان شاء الله أجابت شود. امروز را به همین وضع تا ظهر در خدمت آقای موسوی گذراندم و نماز ظهر و عصر را در منزل به جا آوردیم.
بعدازظهر نیز از منزل خارج نشدیم. یکی از دوستان آقای موسوی بدیدن ایشان آمدند و با اصرار ایشان را به منزل خود بردند. نزدیک غروب به اتفاق ابراهیم و مهدی و مرتضی به مسجد رفته نماز مغرب و عشاء را در مسجد به جا آوردیم. بعد از نماز به منزل مراجعت کردیم.
... امشب در منزل فقط خودمان هستیم تنها، برادرم ابراهیم و فرزندش مرتضی و فرزندم مهدی به عکس دیشب که غیر از آقای موسوی و دوستش (زمانی) آقای مهدوی کنی و استاندار و جمعی دیگر بودند، همگی آنها امشب از آبادان خارج شده اند و آقای موسوی و زمانی هم به مهمانی رفته اند. اخبار رادیو تهران را گرفتم که از شهادت حدود بیست نفر و مجروح شدن بیش از صد نفر از برادران اهوازی خبر می داد. که در اثر توپهای سنگین و دورزن دشمن به شهادت رسیده اند و حجت الاسلام طاهری، امام جمعه اهواز عزای عمومی اعلام کرده است. در آبادان هم در شب و روز گذشته عده ای از مردم شهر شهید و جمعی هم مجروح شده اند که تعدادشان درست معلوم نیست.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۹۶/۱۰/۱۱
صبح که از خواب برخاستیم، ابراهیم برادرم گفت دیشب توپهای سنگین عراقی خیلی شهر را کوبیده اند.
ساعت ۷ ناگهان خمپاره اندازها و توپها به صدا درآمدند و این غرش هر لحظه شدیدتر می شد به طوری که از تمام اطراف، صدای شلیک یک لحظه قطع نمی شد و خوشحال شدیم که این شلیکها همه از نیروهای ماست و معلوم است که از هر طرف به دشمن حمله ور شده اند. بیش از نیم ساعت ادامه داشت و معلوم است که از انواع سلاحهای سنگین استفاده می شود. ساعت فعلا از ۸ گذشته و صدای شلیک هم قطع شده [است]. سکوت و آرامش بر آبادان حاکم است. حقیر در صدد تحقیق و اطلاع از نتیجه حمله صبح بر آمده است. ان شاء الله مفید و مؤثر بوده باشد.
ابراهیم و مهدی برای تعمیر ماشینهایمان به جهاد سازندگی رفته اند و حقیر با آقای موسوی و دوستش زمانی در منزل هستیم. بالاخره ابراهیم با ماشین تعمیر شده آمدند. آقای مشهدی حسن رستمی که می بایست به اتفاق آقای موسوی به ماهشهر برود، آمد و حالا قرار است که به چوئبده برویم که هلی کوپتر از آنجا پرواز می کند. ساعت حدود ۹ برای چوئبده حرکت کردیم. چند کیلومتر که از آبادان به طرف خسرو آباد که بروید، یک جاده انحرافی دست چپ به طرف چوئبده می رود. تا نرسیده به جاده چوئبده که جاده آسفالته است حرکت اتومبیل دردسری ندارد، اما جاده چوئبده آسفالته نیست و تازه شن ریزی کرده اند که چون هنوز شن ریزی اش کامل نیست، ایام بارانی رفت و آمد در آن جاده خالی از زحمت نیست. و اتفاقا دیروز و امشب باران شدید آمده، از این جهت حرکت در جاده پرزحمت است. بالاخره باید این جاده را طی کرد و آقای موسوی این سید بزرگوار را نزدیک ترمینال و فرودگاه هلی کوپتر رساند. مسافت اندکی در جاده چوئبده طی کردیم که دیدیم یک اتوبوس در اثر ليز خوردن از جاده منحرف شده و مسافرانش سرگردان بودند و برای بیرون کشیدن اتوبوس دست و پا می کنند، اندکی معطل شدیم که راه بند آمده بود. بالاخره راه ما باز شد و حرکت کردیم. اما هرچه جلوتر می رویم، وضع راه خطرناک تر می شود و در اثر گل و لای که روی جاده پاشیده شده و در اثر بارندگی لغزشگاه شده است، حرکت خیلی با زحمت و با رعایت احتیاط انجام می گیرد. خلاصه دو یا سه کیلومتر نرسیده به محل فرود هلی کوپتر، وضع جاده فوق العاده ناجور و ماشین به این طرف و آن طرف لیز میخورد. با زحمت و مشقت به نزدیکی فرودگاه هلی کوپتر رسیدیم که دیگر نمی شد جلوتر رفت. آقای موسوی و دوستش و همچنین مشهدی حسن رستمی را پیاده کردیم. و سروته کردیم برای مراجعت. برگشت برای [ما] خیلی دشوارتر از آمدن بود، چه اینکه موقع آمدن، ماشین ما که نیسان بود در اثر داشتن مسافر، سنگین [بود] و کمتر لیز می خورد و اما الان که مسافری نداریم، ماشین زیاد لیز می خورد و ابراهیم برادرم خیلی وحشت دارد که ماشین منحرف شود. با دقت و احتیاط زیاد این دو، سه کیلومتر را طی کردیم و به اصطلاح از محل خطر گذشتیم. دیگر با اطمینان حرکت می کردیم تا نزدیکیهای جاده آسفالته اصلی آبادان - خسروآباد، که دیدیم راه بند آمده. یک کامیون باری از جاده منحرف شده و راه را بند آورده است از این طرف و آن طرف ماشینهای فراوانی گیر کرده اند که راه ندارند. بعضی از وسایط نقلیه که قوی بودند، از پایین جاده حرکت کردند که برای ما ممکن نبود، چون پایین جاده همه خاکی و ماشینهایی مثل اتوبوسها در گل فرو می روند. حتما چند تا ماشین نسبتا قوی هم در گل فرو رفته بودند. به ناچار ماندیم، حدود ۳ ساعت. تا اینکه ناچار شدند بار کامیون را تخلیه کردند و او را از جاده بیرون کشیدند تا راه باز شد. به منزل که رسیدیم ساعت نزدیک ۳ بعداز ظهر بود. خیلی خسته و کوفته و گرسنه بودیم. لقمه غذایی را صرف کردیم که آقای جعفری، شهردار آبادان آمدند و طبق وعده ای که با ایشان گذاشته ایم، باید به گارد ساحلی برای دیدار فرمانده جدیدش برویم. تا حدود ساعت ۴/۳۰ در گارد ساحلی بودیم و با فرمانده گارد صحبت و گفتگو کردیم.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۲
روز جمعه است و معمولا به فکر نماز جمعه (هستیم ). و روزهای جمعه معمولا تا قبل از رفتن به نماز در منزل هستیم. امروز به همین روال تا ساعت نزدیک ۱۱ در منزل بودم و سپس به محل نماز جمعه، که این هفته در کمیته ارزاق مثل بعضی هفته های دیگر منعقد است، رفتم. تا ساعت ۱۱/۳۰ محل کمیته مملو از جمعیت شد و کثرت جمعیت این جمعه از هفته های قبل بیشتر است به طوری که چند بار از حضار خواسته شد که صفوف خود را فشرده تر سازند.
قبل از ایراد خطبه های نماز جمعه، آقای کیانی، فرمانده سپاه پاسداران سخنرانی مفید و عالی نمود و جمعیت را از توطئه های ضدانقلاب آگاه و مطلع ساخت که فوق العاده مورد توجه و استقبال نمازگزاران واقع شد.
بعد از نماز به درخواست آقای صادقیان، مسؤل کمیته ارزاق به اتفاق چند نفر از برادران سپاهی و ارتشی ناهار را در چلوکبابی، که تازه به دست بعضی از برادران مفتوح شده، صرف کردیم. عصر در منزل ماندم و نماز مغرب و عشاء را هم در منزل خواندم، به اتفاق بعضی از برادران که برای مشاهده و مذاکره در موضوعی آمده بودند. شب تا حدود ساعت ۱۰ بیدار ماندم و اخبار رادیو را گوش دادم.
۱۳۸۹/۱۰/۱۳
تا حدود ساعت ۹/۱۰ در منزل بودم. اخبار رادیو را گوش دادم و چند سطری در این دفتر رقم زدم و بعد از منزل خارج شدم. اول سری به ستاد عملیات زدم و با برادران ارتش سلام و علیک و گفتگوئی کردم. از آنجا به سپاه پاسداران رفتم و گفتگوئی هم با آن برادران [کردم]. بعد به رادیو رفتم که برادران همه در سالن جمع بودند و یک فیلم جنگی را تماشا می کردند. پس از تماشای این فیلم و چند کلمه ای صحبت با برادران رادیو، ساعت حدود ۱۲ به منزل برگشتیم. لحظاتی که در رادیو بودیم، صدای چند انفجار وحشت زا [در نزدیکیهای] رادیو شنیده شد که از خمپاره بود و خدا را شکر آسیبی به کسی نرساند.
نماز را در منزل به جا آوردم. اخبار ساعت ۲ را هم گوش دادم و ساعت ۳ از منزل خارج شدم که جلسه ای در فرمانداری است و باید در آن جلسه باشم. تا ساعت 6 در آنجا بودم، سپس به منزل مراجعت کردم. که در منزل هم قرار یک جلسه و گفتگو در بعضی مسائل مربوط به تداركات جبهه ها با فرمانده عملیات و فرماندار و مسئول کمیته ارزاق داشتم. تا ساعت ۷/۳۰ فرماندار و بعضی از برادران بودند و چون فرمانده عملیات در اثر درگیری نتوانست بیاید، برادران رفتند. ساعت ۸ سرهنگ شکرریز، فرمانده عملیات تلفنی اطلاع داد که می آید ولی دیگر دسترسی به فرماندار و سایر برادران نداشتیم. ساعت نزدیک ۹ بود که سرهنگ شکرریز به اتفاق سرهنگ رحیمی و یک سرهنگ دیگر آمدند. حضور این آقایان خیلی لذت بخش بود. تا ساعت ۱۲ نشستند و خاطرات گذشته خود را مخصوصا در ایام شکوفایی انقلاب بیان داشتند. و همچنین از ژنرالهای خائن دوران محمدرضا سخن به میان آمد که هر کدام در این باره خاطره ای داشتند و در آن میان سرهنگ شکرریز، جریان دستگیری نصیری را بیان کرد که شخصا او را دستگیر و به دفتر امام در تهران تحویل داده.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
تا ساعت ۱۲ نشستند و خاطرات گذشته خود را مخصوصا در ایام شکوفایی انقلاب بیان داشتند. و همچنین از ژنرالهای خائن دوران محمدرضا سخن به میان آمد که هر کدام در این باره خاطره ای داشتند و در آن میان سرهنگ شکرریز، جریان دستگیری نصیری را بیان کرد که شخصا او را دستگیر و به دفتر امام در تهران تحویل داده و قبض رسید را بدین شرح از دفتر امام گرفته است (یک رأس حیوان به نام ارتشبد نصیری توسط نصير شکرریز به دام و تحویل گردید.)
اخبار ساعت ۱۲ را هم گرفتم و تعجب کردم که چگونه تاب آوردم که تا ساعت ۱۲ خوابم نبرد، که هر شب ساعت ۹ خواب بودم. نگرانی جلسه بیدارم کرده است.
۱۳۸۹/۱۰/۱۶
راديو صوت أمريكا (بی بی سی) این روزها خبر مسافرت کیسینجر، وزیر اسبق خارجه امریکا به خاورمیانه را با آب و تاب نقل می کند. پناه به خدا که این شیطان باز پایش در خاورمیانه باز شده، چه دامی برای ملل مظلوم این منطقه بار دیگر گسترده است، خدا می داند. و خداوند ملتهای این منطقه را بیدار کند که دست این شیطان را بخوانند و هم فکرانش را در منطقه، چون سادات و شاه حسین و دیگران بشناسند.
خبرهای رادیو آمریکا و بی بی سی و مزدوران آنها در منطقه، همه خبر از توطئه و نقشه حساب شده علیه جمهوری اسلامی ایران می دهد. شیطان بزرگ، تمام شیاطین کوچک را به حرکت درآورده و علیه انقلاب اسلامی ما بسیج کرده است.
جنگ تحمیلی وارد نیمه دوم چهارمین ماه خود شده در اثر این جنگ، نیروی دو ملت مسلمان به نفع آمریکا و اسرائیل به تحلیل رفته ارتش دو کشور اسلامی در اثر این جنگ تحمیلی تضعیف شده [است]، گرچه رژیم کافر و خائن صدام رو به زوال است اما استعمار به وسیله این نوکر دیوانه زنجیری اش، کار خود را کرده هم ایران و هم عراق را به ضعف و فتور کشانده و هم اقتصاد دو مملکت را تقریبا ساقط کرده [است]. خلاصه جاه طلبی و حماقت این حیوان وحشی بزرگترین خدمت را به آمریکای جهان خوار کرده است. و باز از این احمق ها هستند حتی در داخل ایران که به ساز استعمار می رقصند. و حالا که جنگ تحمیلی نیز نتوانسته به وفق دلخواه آنها مؤثر واقع شود و رژیم انقلابی و اسلامی ایران را ساقط کند، به وسیله ایادی داخلی مشغول سم پاشی و تفرقه افکنی افتاده شده اند.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۵
امروز برابر با ۲۸ صفر، روز رحلت رسول اکرم و شهادت امام مجتبی عليه السلام [است]. برادران بازاری که خداوند با ایشان باد، در بازار جلسه ای گرفته اند؛ سخنرانی و بعد راهپیمایی. به آنجا رفتم. چند دقیقه ای صحبت کردم و سپس یکی از برادران روحانی (آقای قائمی) سخنرانی جالبی ایراد نمود و بعد برنامه راهپیمایی برادران شروع شد. نماز ظهر و عصر را به مسجد سلطانی در خیابان ۱۵ رفتم. بیش از دو نفر آنجا نبودند که یکی از آنها خادم مسجد بود. بعد از نماز به منزل مراجعت کردیم. بعد از صرف ناهار و گوش دادن به اخبار ساعت ۲ رادیو ایران تا ساعت ۳/۳۰ و حدود ساعت ۴ به اتفاق برادرام ابراهیم و فرزندش مرتضی و فرزندم مهدی، برای زیارت شهدای جنگ تحمیلی صدام كافر به قبرستان رفتیم [و] بر مزار شهدا فاتحه خواندیم و سپس بر سر قبر برادرم رسول رفتیم و قرآنی نیز آنجا قرائت کردیم. نزدیکی های غروب به مسجد آمدیم که هنوز خادم مسجد حاج آقا بحرینی) نیامده بود و درب مسجد بسته بود. از این فرصت کوتاه استفاده کرده سری به خیابان ۷ و ۱ احمد آباد زدیم. در تمام خیابان ۷، تمام دكانها بسته و شاید هفت نفر را ندیدیم. و چون دیار خاموشان، خالی از سکنه می نمود. در خیابان ۱ از اول تا آخرش سه یا چهار باب دکان مختلف باز بود و حدود سی تا چهل نفری در رفت و آمد بودند. نماز را در مسجد به جا آورده چون شبهای دیگر به منزل برگشتیم. سخنرانی استاد شهید مطهری رضوان الله تعالى عليه [را] که از طریق نوار پخش می شد گوش دادم.
ساعت ظاهرا اندکی از ۷ گذشته بود که زنگ تلفن به صدا در آمد....
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۵
صدای تلفن بلند شد. خبرنگار روزنامه جمهوری اسلامی بود که با حال خاصی گفت خبری خوش دارم. نیروهای رزمنده ما در اهواز دست به یک حمله تهاجمی زده و در این حمله به پیروزی و موفقیت کم نظیری دست یافته اند. ۱۷۰۰ نفر از نیروهای عراقی را اسیر و حدود سیصد نفر کشته و تعداد زیادی خودرو [و] حدود چهارصد تا از تانک و نفربر جیپ را به غنیمت گرفته اند. که به راستی خبر فوق العاده اعجاب انگیز بود. از بدو جنگ تاکنون خبری به این قوت بخشی و حادثه ای به این سرورانگیزی نداشته ایم. خدا کند که واقعیت داشته باشد. چند دقیقه بعد از ستاد عملیات، سرهنگ رحیمی تلفنی بانشاط و شعف خبر را تأیید کرد. از شادی و سرور در پوست نمی گنجم. آخر تاکنون خبرهای تلخ و ناگوار خیلی شنیده ام گرچه در این میان پیشامدهای سرورانگیز داشته ایم؛ اما حوادث ناگوار بیشتر بود؛ چون حادثه گدازنده سقوط خرمشهر و حالا این خبر فوق العاده باعث تسکین و آرامش خاطر است. از فرمانداری هم در همین زمینه تلفنی شد. برادران رادیو از شور و شوق دست از پا نمی شناسند و برنامه تکبیر بر بام منزلها در رأس ساعت ۱۰ [را] اعلام کردند. تا ساعت ۱۰ بیدار ماندیم و ابراهیم و فرزندم مهدی بالای بام رفته برنامه تکبیر را اجرا کردند. شب خوشی است و بچه ها مخصوصا ابراهیم، برادرم از شور و هیجان خواب از چشمش پریده است. شاید تا ساعت ۱۱ گذشته بیدار ماندیم.
پاورقی :
.. روزنامه اطلاعات دو روز بعد، گزارش این خبر را چنین منعکس کرد: رزمندگان اسلام پریشب و صبح دیروز با اجرای آتش دقیق توپخانه از دو سو مواضع نیروهای فریب خورده دشمن را در میدان تیر حوالی جاده آبادان - اهواز و روستای «مارده منهدم کردند. این گزارش حاکی است بر اثر آتش توپخانه ارتش اسلام پنج خودرو، تعدادی سنگر گروهی و دو انبار مهمات دشمن منهدم شد و عده ای از سربازان ناآگاه عراقی به هلاکت رسیدند [...]
در ساعت ۱۷ [دیروز نیز براثر اجرای آتش دقيق بر مواضع كفار بعثی تعداد چهار قبضه توپ ۱۳۰ میلی متری، شصت دستگاه تانک و سه سنگر اجتماعی دشمن در «حفار غربی» : به کلی منهدم و نابود گردید. اطلاعات (روزنامه)، شما ۱۹۳۲۹، ۱۱). ...
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۹
رادیو صدای آمریکا (بی بی سی) به طور دست و پا شکسته پیروزی ارتش ایران را خبر دادند؛ اما رادیو کویت یک کلمه در این باره چیزی نگفت که لابد صدام اجازه نداده است.
ساعت ۸ صبح رادیو ایران به تفصیل جریان موفقیت نیروهای رزمنده اسلام را بیان کرد. حدود دو هزار نفر اسیر و سیصد کشته و ضایعات سنگینی بر دشمن وارد آمد و فراوان از آنان غنیمت گرفته اند. ساعت ۹/۳۰ برای گفتن تبریک و کسب خبر بیشتر به اتفاق فرماندار آبادان به ستاد عملیات رفتیم. سرهنگ را قبل از دیگران دیدم که فوق العاده خوشحال و مسرور بود [و] به یکدیگر تبریک گفتیم. در اتاق فرمانده عملیات (سرهنگ شکرریز) چند افسر دیگر بودند، همه خوشحال و بانشاط این پیروزی را به آنان تبریک گفتیم. سرهنگ شکرریز اظهار داشت پرسنل ما دیشب از شدت شوق و شعف حالت استثنایی داشتند و ساعت ۱۰ بالای بام برنامه تکبیر به مدت ۱۵ دقیقه اجرا کردند.
چند دقیقه ای با این برادران ارتشی بودیم و سپس به اداره رادیو رفتم. متن تلگرافی به امام و تلگرافی نیز به آیت الله منتظری تهیه کردم و برادران رادیو گرفته که مخابره کنند. تلگرافها در رابطه با این پیروزی غرورآمیز بود. یک پیام رادیویی ۲۰ دقیقه ای نیز در این موضوع دادم. ساعت ۱۲/۱۰ از رادیو خارج شده به مسجد آبادان آمدم. نماز را در آنجا به جا آوردم و سپس به اتفاق ابراهیم به منزل مراجعت کردیم. فوق العاده روز خوشی گذشت. چند نفر از برادران رزمنده به دیدنم آمدند و همه خوشحال و مسرور [بودند.]
فعلا ساعت گذشته و برای خارج شدن از منزل آماده می شوم و مایلم قبل از مسجد به نزد برادران رزمنده نجف آبادی که حدود سیصد نفر هستند و از هر جهت ممتازند، بروم، منتظرم ابراهیم، که به دنبال کاری رفته برگردد.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
نیروهای عراقی مستقر در اطراف آبادان، امروز به شدت شهر را به خمسه خمسه بسته اند و چند نقطه از منازل مسکونی را کوبیده اند که لابد می خواهند تلافی شکست مفتضحانه خود را کنند، با کشتن مردم بی پناه شهر و انهدام خانه های آنها ساعت ۴/۳۰ به قصد دیدار با برادران رزمنده نجف آبادی از منزل خارج شدم. وضع این برادران بس جالب و قابل توجه است. گروه آنها حدود سیصد نفر است. قبل از آمدن به آبادان و شرکت در جبهه، مدتی دوره آموزش اسلحه و جنگهای چریکی دیده اند. از نظر عملیات جنگی و تاکتیکی تحت فرماندهی یک افسر ژاندارمری هستند که از نجف آباد با آنها بوده است. برای مسائل مذهبی و اخلاقی یک هیئت روحانی به همراه دارند و این روحانیون آموزش نظامی هم دیده اند؛ هم برای جنگیدن در جبهه شرکت دارند و هم عهده دار مسائل اخلاقی و مذهبی هستند. هیئت پزشکی مرکب از دکتر و کمک پزشک و پرستار و دارو نیز همراه دارند. استاد کار در امور بنائی و نجاری و حتی نانوایی نیز به همراه دارند. خلاصه به معنای تمام کلمه برای جنگ و امور مربوط به آن آماده اند.
به دیدار این برادران رفتم. حدود نیم ساعتی با آنها بودم و ساعت از ۵ گذشته برای نماز مغرب و عشاء به مسجد رفتم
تلویزیون بصره امشب به مناسبت سال به قول خودشان تأسیس جنبش، مراسمی دارد. صدام حسین به همین مناسبت سخنرانی کرد و در تمام این سخنرانی هدفش این بود که سر ارتش عراق شیره بمالد با تشبثات واهی [تا] آنها را به ادامه جنگ با جمهوری اسلامی ایران تشجيع کند، که گمان می کنم پخش نمی گردد.
به مناسبت شهادت یکی از برادران در گروه امدادگران، جلسه یادبودی در محل استقرارشان که در یکی از مدارس است تشکیل است و از نگارنده دعوت شد که به این جلسه بروم و حالا منتظرم که بیایند و مرا ببرند، که ساعت ۸ یکی از برادران روحانی به اتفاق یکی از برادران آمدند و به اتفاق آنها به جلسه مذکور رفتیم. جلسه منظم بود و خیلی از برادران امدادگر و خواهران شرکت داشتند. یکی از برادران روحانی چند آیه از قرآن را تلاوت کرد و سپس راقم سطور چند کلمه ای صحبت کرد. براردان حاضر در جلسه گفتند که شهیدشان روز حادثه روزه دار بوده و خوشا به حالش که افطارش به دست سرور شهیدان امام حسین علیه السلام بوده است، تا ساعت را در آن جلسه بودم
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۸
اول ربیع الاول ۱۶۰۱. نمایندگان مردم آبادان در مجلس شورای اسلامی در آبادان دفتری گشوده اند برای رسیدگی به کارهای حوزه انتخابی خود. تاکنون نتوانسته ام به آنجا سری بزنم. و امروز ساعت از ۹ گذشته به آنجا رفتم، از نمایندگان کسی آنجا نبود. که دو نفر آنها (آقایان صفاتی و نصراللهی) در تهران اند و آقای رشیدیان که این روزها در آبادان است، هم در اثر کسالت نتوانسته امروز به دفتر بیاید. یکی دو نفر از برادران که آنجا بودند با آنها به گفت و گو و صحبت مشغول بودیم که صدای انفجار شدید خمسه خمسه، که در نزدیکی های محل این دفتر بود، مجال ادامه نشستن نداد و چون خطر محسوس بود، از آنجا برخاسته به سرعت خارج شدیم. به اداره رادیو رفتم و آنجا یک فنجان چای صرف کرده کمی با برادران گفتگو و صحبت نموده از آنجا به مسجد موسی بن جعفر عليه السلام (بهبهانیهای سابق) رفتیم. و نماز ظهر و عصر را آنجا با برادران پاسداری که در آن مسجد مستقر بودند، به جا آوردیم.
از جریانات امروز، ساعت ۸ صبح آقای مهندس عزت الله سحابی نماینده مردم تهران در مجلس به اتفاق سرهنگ رحیمی و چند نفر دیگر از برادران به دیدنم آمدند. و این محلی است که نوعا برادرانی که از تهران به قصد دیدار [از] آبادان و مشاهده وضع جنگی این شهر جنگ زده می آیند، به این حقیر ابراز می دارند و سری به بنده می زنند. ایشان چند دقیقه ای نشستند. در هنگام خداحافظی گفتند اگر کاری در تهران داشته باشید در رابطه با مسائل آبادان بگویید. که گفتم خواسته ما در آبادان این است که برادران مسئول ما در مرکز با حفظ وحدت و همبستگی و انسجام بیشتر فقط فعلا به مسئله مهم، [یعنی] این جنگ تحمیلی بیندیشند و سعی کنند از رهنمودهای امام امت، خمینی بت شکن، پیروی کرده نیروهای رزمنده ما را هم از نظر سلاح و تجهیزات و هم از نظر روحیه تقویت کنند.
ناهار امروز را در سپاه پاسداران صرف کردم، زیرا بعد از نماز دیدم که گرسنگی فشار آورده و محل پاسداران نزدیک بود، به آنجا رفتم. نان و آب گوشت گوارایی داشتند و من هم گرسنه بودم و به اصطلاح خیلی چسبید. قریب غروب به روال هر شب به مسجد رفتیم برای فریضه مغرب و عشاء کمی هم با خادم مسجد (حاج بحرینی) صحبت کردم که او را قانع کنم چند روزی به قصد دیدار خانواده اش از آبادان خارج شده [ شود). که خودش یکه و تنها در مسجد شب و روز می گذراند، قطعا حوصله اش سر می رود. ولی تا هنوز حاضر به ترک آبادان ولو موقت هم نشده، و از این وفا و محبت او تشکر کردم و برایش دعاء
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
🍂
🔻 نوشتم تا بماند
روزنوشت های آیت الله جمی
امام جمعه فقید آبادان
•┈┈••✾•🍃🌺🍃•✾••┈┈•
۱۳۸۹/۱۰/۱۹
ساعت ۹ صبح به اتفاق آقای رشیدیان به اتاق جنگ و دیدن فرمانده عملیات، سرهنگ شکرریز رفتیم، معلوم شد که در درگیری دو، سه روز بودند که هماهنگ [/ هماهنگی] از ماهشهر و آبادان به منظور شکست محاصره آبادان انجام گرفته [اما عملیات آنها] چندان موفقیت آمیز نبوده و عده ای از برادران رزمنده ما شهید و جمعی نیز مجروح و اسیر شده اند و البته تلفات وضایعات فراوانی به دشمن وارد شده و امید است که ان شاء الله تجربه ای باشد برای آینده.
از اتاق جنگ به بیمارستان شرکت نفت به دیدن مجروحین رفتیم، به اتفاق آقای رشیدیان و برادرم ابراهیم. و تعداد مجروحینی که همه مرتبط به این درگیری اخیر بودند، زیاد بودند و بر بالین تمام آنها رفته و برایشان دعا کردم که شور و شوق و عشق و علاقه آنها به جنگ با كفار خارج از حد وصف و تعریف است. خداوند این افراد را در کنف حمایت خویش نگه داشته و مصون دارد. از بیمارستان با آقای رشیدیان به دفتر نمایندگان آبادان رفتم و سپس به مسجد کفیشه برای ادای نماز ظهر و عصر. .
ساعت 4 بعداز ظهر برای شرکت در جلسه ای که در فرمانداری منعقد است به فرمانداری رفتیم، آقای خلخالی نیز آمدند و در رابطه با فداییان اسلام مطالبی اظهار داشتند و رفتند. مسائل مختلف مربوط به اوضاع شهر در رابطه با جنگ در جلسه مورد گفتگو قرار گرفت، [قدری؟] به بحثهای مجادله انگیز هم بدل شد. خداوند متعال همه ماها را توفیق رحمت فرماید که از کار زیاد خسته نشده بر اعصاب خود در گفتگوها مسلط باشیم و جز خدا و اسلام و انقلاب اسلامی به چیزی نیندیشیم و در تمام احوال و افعالمان در این مقلع حساس از تاریخ ملت اسلامی ایران، مصالح اسلام را بر مصلحت شخصی و هوای نفسانی ترجیح دهیم.
خدایا چنان کن سرانجام کار تو خشنود باشی و ما رستگار جلسه برادران در فرمانداری تا بعد از مغرب و عشاء به طول انجامید و توفیق رفتن به مسجد را از ما گرفت. و نماز مغرب و عشا را در منزل خواندم. و زود خوابیدم که خیلی خسته و کوفته بودم.
@defae_moghadas
#صلوات
#کتاب
🍂
#مهـدی_جان
یڪ جمعه بہ لطف حق تو را میبینیم
در جمـع امـام و شهـدا میبینیم
ما پرچم سـرخ یا لثـارات تـو را
در گوشہی صحن ڪربلا میبینیم
"اللّٰھـُـم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجـْـ"
#صلوات