eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
838 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🔰❣🔰❣🔰❣ نویسنده: خانم طیبه دلقندی 💥 به ساختمان تازه ساز، ملحق گفته می شد. ملحق جزء بند یک بود . بـراي همین غذایشان از طریق آسایشگاه ما تأمین مـی شـد . ملحـق الـف، ششـصد و شصت و ملحق ب، پانصد و هفتاد اسیر داشت . با افزایش تعداد اسرا روز به روز مریض ها بیشتر می شدند. براي همـین مجبور شدند درمانگاه درست کنند . بیش از هر چیز اسـهال خـونی و گـال بـه شدت شایع بود . تعدادي از بیماران را به اجبار از درمانگاه اردوگاه بـه بیمارسـتان منتقـل می‌کردند. بعد از مدتها بیخبري می آمدنـد و از مـا اسـباب و اثاثیـۀ آنهـا را می‌خواستند. با کنکاش از میان حرفهایشان می فهمیـدیم کـه دوسـتانمان شـهید شده‌اند. بعضی از نگهبان هاي شیعه که دلشان از صدام خون بود بـه گـوش مـا می‌رساندند که دانشجویانشان از جنازه هاي عزیزان ما براي کالبدشکافی استفاده میکنند. حتی پیکر مطهر شهدا را در نایلون و همراه زباله‌هـاي اردوگـاه بیـرون می‌بردند. از شنیدن این اخبار، غم و اندوه عالم در دلمان جا گرفت ولی کـاري از دستمان بر نمی‌آمد . بیماري طولانی یکی از بچه‌ها را خیلی ضعیف کرده بود . عاقبـت بـراي درمان اسهال خونی اش با تعدادي دیگر ، از اردوگاه به بیمارستان صـلاح الـدین منتقل شد . طول کشید تا دوباره او را دیدم . میدانست که من حـوادث مهـم را یادداشت و نگهداري می کنم. روي چند تکه کاغذ با خط ریز چیزهـایی نوشـته بود. کاغذها را به من داد و گفت : - اینها را هم با بقیۀ نوشته‌هایت نگهدار ! در فرصتی مناسب گوشه‌اي نشستم و شروع به خواندن کردم : در یکی از بخش هاي بیمارستان صلاح الدین پذیرش شدم . این بخـش هفـت اتاق کوچک دارد . یک توالت و یک حمام . اینجا همه مبتلا به اسهال خونی انـد . به طور طبیعی گنجایش این اتاق ها بیست و شش نفر است ، اما گاه تا سیصد نفـر بستري می شوند. میان بیماران تعدادي مبتلا به پا درد، کلیه درد و نـاراحتی قلبـی هستند . اسهال خونی و چرکی بیداد می کند. در تنها توالت این بخش در تمـام شـبانه روز ده نفر ایستاده اند. توالت‌ها نه آفتابه دارد و نه آب براي شستـشو . بعـضی از بیماران براي مداواي سایر دردها می‌آیند، اما بدون بهبودي و با اسهال خـونی بـه اردوگاه بر میگردند . در دادن غذا به نیاز بیمار و نـوع بیمـاري هـیچ تـوجهی نمـی شـود . بـراي اسهالی‌ها صبحانه کره و شام آبگوشت می آورند. البته بهتـر اسـت بگـویم آب و مقداري سس . بدتر از این وضع ، خوردن غذاست . هر پنج تا ده نفر در یک ظرف و بدون قاشق. دستهاي آلوده، انواع میکروبها را میان اسرا رد و بدل می‌کند . براي سیصد نفر آب سردکن گذاشته اند که بچه‌ها اسمش را به آبگرمکن تغییـر داده‌اند. آب کم است، چه براي خوردن چه براي شستشو و طهارت . بعد از انتقال بیماران گاه بیست و چهار ساعت یا حتّی دو روز طول می کشد که دکتر آن هـا را معاینه کند این نابسامانی ها خیلی ها را از ما گرفت . یکی ا ز بچه‌ها به نام نورا الله اسداللهی که حدود پنجاه سال داشت را براي بیمـاري قلبـی از اردوگـاه ۱۶ اعـزام کـرده بودند. بعد از چند روز دکتر حتّی یک بار او را ندید . نوراالله اسهال خونی گرفت و در مدت کوتاهی به شهادت رسید . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🔰❣🔰❣🔰❣🔰
شدن اتفاقی نیست اینطور نیست که بگویی‌؛ گلوله‌ای خورد و مُرد.. رضایت‌نامه دارد...🥀 و رضایت نامه‌اش را اول و علمدارش امضا میکنند و بعد مُهر میخورد...!❤️ 📸شهید مدافع حرم 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
قنوت امشب زهرا فقط شده مـادر به روی سینه مادر نهاده سر،کوثر الهی مادر یاســـم غریب می میـرد غریب بود و غریبانه جــان دهد آخـر حضرت خدیجه_ام_المومنین_علیها_السلام تسلیت باد
خط پدافندي شرهاني سال ٦١ از چپ شهيد عبدالامير إقبال منش ، شهيد معتمد زرگر ، محسن توده شوشتري
🌙 از سرِ شب تا سحر ، در هر دو رکعت در نماز ... فاش گویم در قنوتم آرزو کردم "تو" را 😔✋ شهيد مدافع حرم
❣ مادرم! می دانم که.... بعد از شهادت برادرم محمد به شما خیلی سخت گذشت اما خدا شاهد است که من تحمل ماندن در خانه را نداشتم، دلم می خواست که همراه سایر برادرانم در جبهه باشم و برای حفظ اسلام برزمم، اما اگر آن مدت را که در خانه ماندم صرفاً به خاطر تو و ساقط کردن تکلیف توسط فرماندهان عزیز بوده است، اما دیگر جای تأمل نیست و جبهه نیاز دارد و باید رفت و من خدا را شکر می کنم که باز هم توفیق  آمدن به جبهه را به من داد. پس مادرجان صبور باش زیرا که: "ان الله مع الصابرین". مطمئن باش ان‌شاءالله روزی به ما خواهی پیوست و من و محمد تا ابد در کنارت خواهیم بود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
درسیـنه‌ام دوباره غمے جان گرفته است « امروز دلم به گرفــته اسـت » تالحـظه‌ای پیش، دلم گور سردبود اینک به یمن یادشما، جان گرفته است 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰❣🔰❣🔰❣ نویسنده: خانم طیبه دلقندی 💥یکی دیگر از اسرا به نام کاك رضا از اهالی گیلان غرب، بعد از مـدتی ابـتلا به اسهال شدید، حالش بد شد . دکترها اجازه اعزام او را به بغداد دادند . نگهبانها با بی خیالی در انجام این کار سهل انگاری می کردند. کاك رضا بعـد از یـک روز جلو در بیمارستان و داخل آمبولانس جان خود را از دست داد . من شاهد ده قتل عمد توسط کارکنان بیمارستان بـودم . از اردوگـاه شـانزده ، اسیري براي کمر دردش اعزام شده بود . دکتر بـراي کـسب تجربـه خواسـت بـا سرنگ از کمر او مایع بکشد . در یک لحظه تمام بدنش مثل چـوب سـفت شـد و بلافاصله جان داد . صفر از بچه‌های اردوگاه دوازده بود . یکی از نگهبان ها طوری او را کتک زده بود که فلج شده بود . وقتی بیمارستان آمد دکتر ها عمداً توجهی به او نمی کردنـد ،چون به عنوان مخالف اسمش رد شده بـود . بعـد از یـک روز ، مظلومانـه بـدون یکبار معاینه روحش به آسمان پر کشید . اتاقهاي عمل هیچ وقت براي درمان اسرا اسـتفاده نمـی شـود . هـر بـار کـه دانشجویان و کارآموزانشان نیاز به تجربه دارند ، اتاق عمل آماده می شـود . تعـداد زیادي از بیماران اسهالی شب قبل براي عمل انتخاب می شوند. بـا وجـودي کـه معده آنها خالی است، بیست و چهار ساعت به آن ها چیزي نمی دهند. اتاق عمل، اتاق کسب تجربه براي دانشجویانی است که تـازه چـاقوي جراحـی بـه دسـت گرفته اند. هر با ر جسد هموطن ما در حالی که از بدنش نمونه برداری کرده اند، بـه همان حال ر ها می‌شود. اجساد شهدا به اتاقی بیـرون محوطـۀ بیمارسـتان منتقـل می‌شود. یخچال های بزرگی در آن اتاق هاست که فقط سـه پنکـه کوچـک دارد . پنکه‌ها نقش خنک کننده ندارند و تنها اجساد را باد می زنند و به علاوه اغلـب بـا قطع برق بیشتر اجساد بو می‌گیرند . بعد از شهادت اسرا، دانـشجویان بـرای کالبـد شـکافی جـسدی را انتخـاب می‌کنند. روی سکوی اتاق ، سلاخی اش کرده و بدون جمع آوری و بخیـه، اعـضا داخل کیسه‌ای ریخته و به همان حال برای انتقال با سایر زباله‌ها رها می‌شوند. گاهی بعضی از دوستان به دلیل تزریق بیش از حد آمپول بی هوشی به هـوش نمی‌آیند. چندبار شاهد بودم که با قیچی پوست پای آنها بر را می بریدند . از اول مرداد شصت و هفت تا آخر ماه که من در بیمارسـتان بـستري بـودم ، تقریباً هشتاد نفر به شهادت رسیدند . جمشید از مشهد، رضـا از شـمال و آخـرین جنایت، محمدحسین دهقان از استان فارس . دهقان از اسرای اردوگاه یازده بود . بچه‌های قلعه او را به خوبی می شناختند. او به دلیل اسهال شدید به بهداری اردوگاه رفـت . بعـد از هـشت روز بـه علّـت شدت بیماری او را به بیمارستان شهر بعقوبه اعزام کردند . در بیمارستان او را به اتاق عمل بردند . بعـد از جراحـی بـه دلیـل پانـسمان نادرست، محل عمل به شدت عفونت کرد و کرم زده شد. بعد از اینکه دهقـان بـه شهادت رسید، جای زخمش را پنبه گذاشتند و پانسمان کردند . برخورد بیشتر پزشکان بسیار ناپسند بود. در ابتدای معاینه می‌پرسیدند : - بسیجی یا سرباز؟اگر جواب می شنیدند «بسیجی ،» بدون هیچ معاینه و فقط با نگاه کردن به قیافۀ بیمار چند قلم دارو می‌نوشتند . مثلاَ، دکتر دندانپزشک دندان سالم یکی از برادران بسیجی را به عمـد، جـای دندان خرابش کشید . اوایل اسارت در اردوگاه یازده، پای یکی از بچه‌ها به نام سـیدمحمد حـسینی از اهالی مازندران عفونی شده بود . همانجا جلو چشم بقیه و بـدون هـیچ داروي بی‌حس کننده‌ای، با اره پای او را بریدند . به این ترتیب انتقال به بیمارستان وحـشت بیـشتری در دل همـه ایجـاد می‌کرد . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🔰❣🔰❣🔰❣🔰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهید حسین چمن آرا🌹 تولد:1342/1/1_دزفول شهادت:1361/4/31_شلمچه مزار: گلزارشهدای بهشت علي شب زیارتی اباعبدالله(ع) شهدا رایادکنید تاشهدا شمارا نزد اباعبدالله(ع) یادکنند
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌹شهید حسین چمن آرا🌹 تولد:1342/1/1_دزفول شهادت:1361/4/31_شلمچه مزار: گلزارشهدای بهشت علي #شب_جمعه
قسمتی ازوصیتنامه شهید حسین چمن آرا: الهی من خاکستر شوم ولی قلب امام به درد نیاید . من از ملت عزیز می خواهم که همگی آماده جهاد حق علیه باطل باشند و پاسدار این انقلاب و ادامه دهنده راه شهیدانی که تا آخرین نفس برای دین اسلام مبارزه کردند باشند.من از شما ملت مبارز میخواهم که با کافرانی همچون صدامیان کافرو یهودیان اسرائیلی که مثل حیوان بر سر مبارزین فلسطینی یورش می آورند و برای نابودی دین اسلام می جنگند مبارزه کنید و آنها را نابود کنید . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
برخیز که راه رفته را برگردیم با عشق به آغوش خدا برگردیم در عرش، صدای ارجعی پیچیده ست یا ایّتها النفس بیا برگردیم 📸شهيد مدافع حرم 🔹جانمحمد علی پور🔹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
راه میان بُر رسیدن به خدا است کار خاصی لازم نیست بکنیم کافیست کارهای روزمره مان را به خاطر انجام دهیم اگر در این کار زرنگ باشی شک نکن ، بعدی تویی... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
آمدم تا درس ، از مڪتبِ بَرگیرم.. تا یادم بماند، شیرین‌تر از نیست؛ و بهاے لقاء به حق، بذل همین ‌است...
تصویر مزار شهید مدافع حرم در گلزار شهدای علی بن جعفر قم پس از حدود ۴۰ روز از شهادت ایشان 📿هدیه به روحشان
❣شهید احسان کربلایی پور متولد ۱۳۵۹ و از نیروهای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که همراه با شهید سعیدنژاد در حمله هوایی رژیم صهیونیستی به شهادت رسید. وی اصالتا اهل خوزستان بود که وصیت کرده بود در کنار شهید لطفی نیاسری به خاک سپرده شود. از وی نیز سه فرزند به نام های عباس ، محمدصادق و فاطمه به یادگار مانده است. احسان کربلایی‌پور به همراه مرتضی سعیدنژاد در حمله جنگنده‌های رژیم صهیونیستی به حومه دمشق به شهادت رسیدند و پیکر پاک آنها در معراج شهدای تهران مورد استقبال خانواده، همرزمان و دوستانشان قرار گرفت. روابط عمومی کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اطلاعیه‌ای با اعلام خبر شهادت این دو پاسدار مدافع حرم، تاکید کرد که رژیم صهیونیستی بدون شک تاوان این جنایت خود را پرداخت خواهد کرد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
میان ارض و سما بزم شادی و شور است به روی دست نبی آیه‌هایی از نور است بغل گرفته نبی سبط اکبر خود را و ان یکاد بخوان، چشم ابتران شور است گمان کنم که پیمبر به گوش او میگفت: خوشا به حال رسولی که با تو محشور است به رزق خوان حسن عالمی نمک گیرند عزیز کرده‌ی زهرا “کریم” مشهور است زدست هیچ کسی لقمه نان نمی‌خواهیم کرامت حسنی با مزاجمان جور است گدای کوی کریمیم و نان بهانه‌ی ماست نظر به منظر جانان مراد و منظور است چقدر غبطه خورم بر کبوتران بقیع شکسته بال و پرم… قبر خاکی اش دور است به قبر خاکی او سایبان بدهکاریم برای گنبد و گلدسته نقشه‌ها داریم مرضیه نعیم امینی 🌹میلاد سبط النبی ، حضرت امام حسن مجتبی علیه السلام مبارک باد 🌺
رواق دل بگشاییم ‏امشب با دعای مُجیر با تَعَالَيْتَ يَا كَريم ؛ يا كَريم کریمانه نگاهمان کن 💠 @bank_aks https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
: یک فرمانده‌ی خیلی بالایی داریم، نامش امام زمان (عج) است. اگر طوری شود تقصیرِ ماست که ما بدیم و معصیت کار
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔰❣🔰❣🔰❣ نویسنده: خانم طیبه دلقندی 💥اوایل سال شصت و هشت کم کم اداره امور داخلـی آسایـشگاه دسـت بچه‌های خوديی افتاد . با چند تا از دوستان دانشجو دور هم نشستیم و تـصمیم گـرفتیم از شـر نامدار راحت شویم . متأسفانه نامدار پیشدستی کرد. رفقا شناسایی شدند و بعـد هم زندان و شکنجه . فردای آنروز مشغول کار در آشـپزخانه بـودم کـه نگهبـان صـدایم زد . فهمیدم کاسه‌ای زیر نیم کاسه است . توی جیبیم دعای کمیل داشتم . بـه سـرعت آنرا خالی کردم و بیرون رفتم . کاغذي دست نگهبان بود . علاوه بر اسـم مـن، نـام چنـد نفـر دیگـر از آشپزها نوشته شده بود آنروز کار ما در آشپزخانه تمام شد . هوا سرد بود . به صـف‌مان کردنـد و آن قدر با دمپایی بر دست‌ها و صورتهای ما زدند که ورم کرد و کبود شد . ••• در بند سه ، گال خیلی شایع شده بود . طبق دستور، اسـرا بایـد هـر روز پتوها را بیرون می‌بردند و عصر به آسایشگاه بر می‌گرداندند . از طرفی دکتر دستور داده بود کـه بیمـارهـا بـا شـورت در هـوای آزاد محوطه قدم بزنند. در این بند ، بیشتر اسـرا بـسیجی بودنـد و تـن بـه ایـن کـار نمی‌دادند. براي رفع مشکل از استخبارات بغداد افسري را فرستادند . یکی از بچه‌ها، پسر نوزده ساله ای بـود بـه نـام سـعید راسـتی از اهـالی اهواز. آنروز نگهبان هر چه سعی کـرد شـلوارش را بیـرون بیـاورد نگذاشـت . عاقبت افسر استخباراتی گفت : - ولش کنین ببینم حرف حسابش چیه؟ سعید بدون ترس و با شجاعت گفت : - شما می خواین مرض جسمی منو درمان کنین اما غافل از این هستین که به بیماري روحی مبتلا میشم ! افسر چند لحظه به فکر فرو رفت . بعد از این ، مـدتی نگـاهش کـرد . بـاسکوت تسلیم او شد. در این موارد عراقی ها نمی‌خواستند خیلی با احـساسات بچه‌ها بازي کنند. چون احتمال شورش و دردسر وجود داشت . عکس بزرگی از صدام مقابل اتاق نگهبان ها بود. یکی از بچه‌ها گـردنش را با تیغ بریده بود. مسأله بیخ پیدا کرد و سر و صدا تا استخبارات بالا گرفت . افسران رده بالا می رفتند و مـی آمدنـد و پـرس و جـو مـی کردنـد ولـی نتوانستند کسی را دستگیر کنند . براي همین ناچار شدند چهار تا از نگهبانهـای مسئول بند را اخراج کنند . ••• سه روز قبل از ماجراي سعید ، به بند دیگري منتقل شدم . مـسئول ایـن بند از بد روزگار نامدار بود . بعد از سه روز، با کمک بچه‌ها نامـدار را بـر کنـار کردیم. به این ترتیب که به عراقی ها فهماندیم نامدار باج گیری می کند و گـاهی هم دزدی. آنها با این کار ها برخورد می کردنـد و همـین مـسأله مـا را از شـر نامدار راحت کرد . او مثل مار زخمی به خود می پیچید و منتظر بود زهرش را به من بریزد . روزي که سعید حاضر نشد جلو بقیـه لخـت شـود ، افـسر هـاي عراقـی مرتـب می‌رفتند و می آمدند. نامدار براي خودشیرینی و چاپلوسـی مرتـب بـه بچه‌هـا خبردار می‌داد. صبرم لبریز شد و با عصبانیت به او گفتم :تا کی میخواي نوکري و جاسوسی کنی؟ نامدار برگ برنده دسـتش افتـاد . چـشم هـایش از شـادي بـرق زد و بـه سرعت به نگهبان گزارش کرد . آنها از نامدار منتظرتر بودند . از مـاجراي جبـار دلپری داشتند و حالا وقـت انتقـام رسـیده بـود . زنـدان انفـرادی انتظـار مـرا می‌کشید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🔰❣🔰❣🔰❣🔰