eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
842 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
🕊 صبح یعنے تو بخندے دل من باز شود پلک بگشایے و ازنوغزل آغاز شود صبح یعنے کہ دلم گرم نگاهت باشد آسمان ،عشق ،زمین  با تو هم آواز شود 🌹 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
بازخوانی نامه سردار سلیمانی به شهید حسین پورجعفر 🔹🔸🔹 شهید پورجعفری حدود ۳۰ سال از صبح تا شب همراه سردار سلیمانی بوده و در آخر هم کنار سردار شهید شدند. در یک برهه‌، حوالی سال ۹۵ بیشتر به امور خانواده بپردازند.شهید هم بدلیل ملاحظات خانواده استعفا میدهند. بعد از آن، شهید سلیمانی برای اولین‌بار برای مأموریت عازم سوریه میشوند درحالی که برخلاف همیشه پورجعفری همراهشان نبوده. در آن سفر، شهید سلیمانی نامه ای را برای حسین پورجعفری می نویسد که بسیار خواندنی هست. ظاهراً بعد از این نامه، شهید پورجعفری خانواده را راضی می‌کند و دوباره برمیگردند به سپاه قدس و نهایتا در کنار شهید سلیمانی به فیض شهادت می‌رسد. متن این نامه خواندنی حاج قاسم به این شهید به شرح زیر تقدیم به شما بسم الله الرحمن الرحیم عزیز برادرم حسین، پس از سی سال خصوصا در این بیست سال که نفس تو پیوسته تنفسم بود، اولین سفر را بدون تو درحال انجام هستم. در طول سفر بارها بر حسب عادت صدایت کردم. همه تعجب کردند، در هواپیما، ماشین و . . . . بارها نگاه کردم، جایت خالی بود، معلوم شد خیلی دوستت داشته‌ام. حسین عزیز تو نسبتی با من داشتی که حتما فرزندانت با شما و شما با فرزندانت نداشته ای و فرزندانم هم با من نداشته اند. همیشه نه تنها از جسمم مراقبت می کردی، بلکه مراقب روحم هم بودی. اصرار به استراحت، اصرار به خوردن، خوابیدن و . . . بیش از احساس یک فرزند به پدرش بود. بیست سال اخیر پیوسته مراقبت کردی که تمام وقت من صرف اسلام و جهاد شود و اجازه ندادی وقت من بیهوده هدر رود. حسین عزیز! خوشحالم از من جدا شدی، خیلی خوشحالم. اگر چه مدتی از لحاظ روحی گمشده ای دارم، اما از جدا شدن تو خوشحالم، چون طاقت نداشتم تو را از دست بدهم. من همه عزیزانم را از دست داده ام و عزادار ابدی آنها هستم، لحظه ای نمی توانم بدون آنها شاد باشم. هر وقت خواستم زندگی کنم و آرامش داشته باشم، یک صف طولانی از دوستان شهیدم که همراهم بودند، مثل پروانه دورم می چرخیدند و جلو چشمم هستند. حسین! بارها که با هم به خطوط مقدم می رفتیم، من سعی می کردم تو با من نیایی و تو را عقب نگهدارم. اگر چه هرگز بر زبان جاری نکردم و می نویسم برای آینده پس از خودم، که خدا می داند با هریک از آنها که از دست داده ام چه بر من گذشت و حتی بادپا، جمالی، علی دادی را از دست دادم و نگران بودم که تو را هم از دست بدهم. همیشه جلو که می رفتم نگران پشت سرم بودم که نکند گلوله ای بخورد و تو شهید شوی. به این دلیل خوشحال هستم که از من جدا شدی، حداقل من دیگر داغدار تو نمی شوم و تو زنده از من جدا شدی که خداوند را سپاسگزارم. حسین جان! شهادت می دهم که سی سال با اخلاص و پاکی و سلامت و صداقت زندگیت را فدای اسلام کردی. تو بی نظیری در وفا، صداقت، اخلاص و کتمان سر. حسین! پسرم، عزیزم، برادرم، دوستم، از خداوند می خواهم عمری با برکت داشته باشی و حسین پورجعفری را همانگونه که بود، با همان خصوصیت تا آخر حفط کنی. حسینی که برای هر مجاهدی اعم از عراقی، سوری، لبنانی، افغانی و یمنی، آشنا بود. او نشانه و نشانی من بود. چه زیبا بود در این چند روز سراغت را از من می گرفتند و کسی باور نمی کرد همراهم نباشی. حسین عزیز! فقط قیامت است که حقیقت ارزش اعمال معلوم می شود و چه زیباست آنوقتی که همه حیران و متحیرند و تو خوشحال و خندانی. اجر این خستگی ها را آنوقت دریافت خواهی کرد، آنوقت که خانواده و وابستگان به تو نیازمندند و به تو توسل می جویند، خداوند اجر جهاد تو برادر خوبم را اجر شهید قرار دهد. به تو قول می دهم که اگر رفتم و آبرو داشتم، بدون تو وارد بهشت نشوم. حسین عزیزم! سعی کن پیوسته تر و تازه بودن جهادی را در هر حالتی در خودت حفظ کنی، اجازه نده روزمرگی روزانه و دنیا یاد دوستان شهیدت را از یادت ببرد. یاد حسین اسدی، یاد حسین نصرالهی، یاد احمد سلیمانی، یاد حسین بادپا، یاد که را بگویم و چند نفر را بجویم؟ چرا که فراموشی آنها حتما فراموشی خداوند سبحان، است. حسین جان! عمر انسان در دنیا به سرعت سپری می شود، ما همه به سرعت از هم پراکنده می شویم و بین ما و عزیزانمان فاصله می افتد. ما را غریبانه در گودال و حفره وحشت که می گذارند،در این حالت هیچ فریادرسی جز اعمال انسان نیست. چون فقط چراغ اعمال مقبول است که امکان روشنایی در آن خاموشی و ظلمت مطلق را دارد. حسین عزیز! اجازه نده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند. برادر خوبم! اگر می خواهی دردمند نشوی، دردمند شو! دردی که خنکای وجودت را در گرمای سوزنده غیر طاقت است. دردی که گرمای وجودت در سرمای جانکاه باشد، عزیز برادرم همه دردها، درد نیستند و همه بلاها، بلا نمی باشند. چه بسیار دردهایی که دوای دردند و چه بسیار بلاهایی که در حقیقت خودت را به او بسپار و رضایتش را عی
ن نعمت و لطف و محبت بدان. حسین! می دانی چه وضعی دارم و آگاهی بر غم و اندوه درونم. می دانی چقدر به دعایت نیازمندم. خوب می دانی چقدر هراسناکم و ترس همه وجودم را فراگرفته است و لحظه ای رهایم نمی کند. اما نه ترس از دشمن و نه ترس از نداشتن، نه ترس از مقام و مکان. تو می دانی! چون پاره ای از وجودم بودی، ترس من از چگونه رفتن است، تو آگاهی به همه اسرارم! دعایم کن و در دعایت رهایم نکن. انشالله تو و خانواده مجاهد و صبورت همیشه موفق و مؤید باشید. خداحافظ برادر خوب و عزیزم، دوست و یار باوفا و مهربان و صادق سی ساله ام. خداحافظ، برادرت قاسم سلیمانی ۱۰ / ۸ / ۱۳۹۵ سفر حلب. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣چه طور درک کنیم دخترانی را که به خاطر آغوش پدر هزاران بار خاک را در آغوش گرفتند، شلمچه طلاییه مجنون و.... زمین هایی که بوی بهشت گرفته اند از شهادت مردان قهرمان این سرزمین، ‌ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ 🔻شهید حاج حسین بصیر بهمراه بیسجیان مازندرانی وارد عرصه جنگ میشه . 🔻 در روزهای ابتدای جنگ تحمیلی ، فرمی را پر میکنه مبنی بر اینکه مدت مآموریت ، تا انقلاب مهدی(ع) . سال ۵۹ درب مغازه جوشکاری را بست و رفت جبهه . 🔻 در عملیات حصر آبادان(ثامن) ۵ / ۷ / ۶۰ آنقدر از خود رشادت بخرج داد تا اینکه از طرف فرماندهان رده بالای سپاه براش تقدیر نامه نوشتند . سال ۶۲ در لشکر ۲۵ کربلا ، گردانی تآسیس میشه بنام گردان حضرت رسول(ص) ، که ایشون بعنوان اولین فرمانده گردان معرفی میشه . 🔻 در همان سال ۶۲ از طرف فرماندهان ، بهش پیشنهاد رسمی شدن در سپاه را دادند . ایشون هم قبول کرد که پاسدار شود . خودش پیشنهاد داد من روز تآسیس سپاه ، لباس فرم مقدس را میپوشم . امام راحل در روز تولد امام حسین(ع) که در تاریخ ۲ / ۲ / ۵۸ بود سپاه را رسما تآسیس کرد . روز ۲ / ۲ / ۶۲ در حضور رزمندگان اسلام ، در پایگاه بهشتی اهواز ایستاد تا لباس مقدس را بپوشد . هنگامیکه دستشو آماده کرد تا لباس را بپوشه ، در همین اثنا ، از حال میره و همه ی همرزمان تلاش میکنند تا ایشون حالش خوب بشه . بعداز لحظاتی که حالش خوب شد ازش پرسیدن ، چرا از حال رفتی ؟ ایشون گفت : لحظه ای که داشتم دستم رو میذاشتم توی آستین ، بفکر این افتادم ، آیا از عهده این لباس مقدس برمیآم(دورد خدا بر این نیتها) . 🔻 در عملیات کربلای یک ، هنگامیکه برادرش اصغر شهید میشه ، از خدا تشکر میکنه . بعد از مدتی حضور در دفاع مقدس ، از رده پائین فرماندهی ، به قائم مقامی لشکر (جانشین لشکر ویژه ۲۵ کربلا) رسید . 🔻در نهایت ، سر لشکر حاج حسینجان بصیر در عملیات کربلای ۱۰ به آروزی دیرینه اش که همان شهادت بود رسید . 🔻جنگ عراق علیه ایران ، سال ۶۷ به پایان رسید . جالب اینجاست ۲ / ۲ / ۵۸ سپاه تآسیس میشه ، ۲ / ۲ / ۶۲ حاج بصیر پاسدار میشه ، ۲ / ۲ / ۶۶ هم بشهادت میرسه . حاج حسین بصیر قبل از هر عملیات موهای سر و صورت را اصلاح می کرد و گفت : «عملیات سعی در صفای مستی و طواف کعبه عشق است.» در سال ۱۳۶۶ در عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات برفگیر ماووت حضور داشت. سرانجا در ۲ اردیبهشت ۱۳۶۶ در شب عملیات کربلای ۱۰ بر فراز ارتفاعات ماووت خمپاره ای بر سنگر او فرود آمد و حاج حسین بصیر در سن چهل و پنج سالگی بعد از هفت سال حضور مستمر در جبهه های نبرد به رسید. پیکر شهید حاج حسین بصیر در میان انبوه جمعیت سوگوار تشییع و در گلزار شهدای “فریدونکنار” به خاک سپرده شد. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فرازی از وصیتنامه شهید امام عزیزمان در جماران ندای هل من ناصر ینصرنی سر می دهد و می گوید گوشهایت را باز کن اگر نشنوی صدای مظلومانه اش را و حرکت نکنی آن وقت دیگر در صف شیعیان و مسلمین نیستی ... تو باید خود را آماده کنی ـ تو باید خود را مهیا کنی برای عملی که امروز جهان درگیرش است یعنی همه کفر به میدان آمد و تو باید با همه وجودت اسلامت را دریابی و با همه زندگی، قوت، قدرت که داری در معرض عمل حاضر شوی، باید اسلحه ات را پر از فشنگ کنی مهماتت را برداری، چه مهمات معنوی و چه مهمات تدارکاتی و تسلیحاتی، باید مهمات برگیری، فردا به خانواده شهدا جوابی نداری که بگویی چرا که فردای قیامت خانواده شهدا جلوی ما حاضر می شوند و با شهدایشان که سندهایشان است... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣️ شهید ۱۶ ساله‌ای که به خاطر بی اجازه وارد شدن به باغی به نیت پدر مرحوم صاحب باغ یکروز روزه گرفت و صد صلوات فرستاد. به همراه تعدادی از دوستانش برای گردش به باغ زردآلویی در روستای اطراف شهر رفته‌بود، بچه‌ها شروع کردند به برداشتن و خوردن زردآلوهای پادرختی که روی زمین افتاده‌بود، حبیب‌الله هم تعدادی برمی‌دارد اما هنوز بر دهان نگذاشته صاحب باغ پیدایش می‌شود و با عصبانیت و داد و بیداد به طرف آنها می دود، بچه ها همه فرار می‌کنند. اما حبیب‌الله می‌ماند و دست رفیقش را هم می‌گیرد و می‌گوید بمانیم بهتر است و میوه‌های در دستش را کنار می‌گذارد و به صاحب باغ می‌گوید: پدر جان، من فکر کردم این میوه‌ها که ریخته بود روی زمین به کارتون نمیاد و اگر روی زمین بمونه خراب میشه و اسراف میشه که برداشتم. حالا که ماجرا را فهمیدم، دست نخورده گذاشتمش کنار. باغبان که متوجه مي‌شود جنس حبیب‌الله با بقیه که فرار کردند فرق می‌کند شرمنده شده و چیزی نمی‌گوید، حبیب‌الله که از بی اجازه وارد شدن به باغ مردم خجالت‌زده شده‌بود به صاحب باغ می‌گوید: پدر جان، من در هر صورت اشتباه کردم که بدون اجازه دست به میوه ها زدم، به همین خاطر صدتا صلوات برای پدر خدا بیامرزت می‌فرستم و یک روز هم برایش روزه می‌گیرم. باغبان هاج و واج از غیرت و متانت حبیب‌الله شده بود. حبیب‌الله وقتی به شهر برگشت هم صد صلوات را برای پدر صاحب باغ فرستاد و هم یک روز به نیتش روزه گرفت، برای زردآلویی که حتی به دهانش هم نرسید. *شهید حبیب الله جوانمردی، اولین شهید انقلاب در شهرستان بهبهان که در نهم رمضان سال ۵۷ با زبان روزه به دست دژخیمان پهلوی در سن ۱۶ سالگی به شهادت رسید روحش شاد، نامش جاودان https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
❣️دست نوشته شهید مدافع حرم، مصطفی رشید پور: عید است و دلم پیش بچه هاست توی سوریه،،،من در عراق هم بودم اما دلم عجیب پیش زینب س است ایکاش دل او هم مرا بخواهد ،،،دلم به دعای بی بی خوش است تا باز بطلبد یا ،،،باز هم خواهم توانست مث جوانی،با سری نترس و شجاع از معبر عبور کنم یا نه،،،دست وپا و چشمم یاریم میکنند یا کپ کرده اند پشت این بزعم خودم آخرین معبر!!! دنیا ،چشمم را نمیگیرد هیچ چیزش،،شبها خواب کوچه های تنگ و تاریک زینبیه را میبینم،،،تقریبا هرشب،،، https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 ❣️
یا رَبْ ، مقــــدر نما در ایـــــن یڪ جـرعه از اخــــــلاص و آن حـالِ شـــــهیـدان را ... بحق شهدا
باز هم درکربلایی دیگراز جنس جنون بازماند از آب دست بسته عباس‌ها آبروی آینه تصویردرآیینه است خاک اقیانوس شدازدسته غواص‌ها 🌹 🕊🌹 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹شهیدمحمدرضا یوسف نیا🌹 تولد: ۱۳۴۳ شهادت : ۱۳۶۱/۴/۳۱ محل شهادت :شلمچه_عملیات رمضان مزار: گلزارشهدای بهشت علی https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
🌹شهیدمحمدرضا یوسف نیا🌹 تولد: ۱۳۴۳ شهادت : ۱۳۶۱/۴/۳۱ محل شهادت :شلمچه_عملیات رمضان مزار: گلزارشهدای
قسمتی ازوصیتنامه شهید محمدرضا یوسف نیا: این نصیحت امام بزرگوارمان را بپذیرید که فرمود: چیزی که انسان را ازطرد شدن بیرون می آورد ذکر خدا و یاد خداست که باعث رستگاری است. برادرانم این را بدانیدکه امام فرمود: اسلام بر گردن ما حق دارد ، واقعا" اینچنین است پس اگر من این راه را انتخاب کردم به خاطر اسلام بود و شماها بدانید که اگر من کشته شدم ، در راه خدا و قرآن کشته شده ام   از خط انقلاب اسلامی ایران که همان خط اسلام راستین است خارج نشوید . در نمازها و مراسم ها، دعای کمیل شرکت نمایید و نمازهای مستحبی را مخصوصا" نماز شب را که ارتباط انسان را با خدا زیاد می کند به جا بیاورید  https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️نقل از همسر شهید مدافع حرم هادی کجباف هادی روحیه حماسه‌طلبی و شجاعت خاصی داشت. توی همه حوادث و اتفاقات جهان اسلام بخصوص منطقه به شدت احساس مسئولیت می‌کرد. این‌طور نبود که بگوید بازنشسته شده و دیگر هیچ دینی بر گردنش نیست. اخبار تهدید داعش به حرم حضرت زینب(س) و حضرت رقیه(س) در سوریه را که می‌شنید برایش قابل هضم نبود. نمی‌توانست بی‌احترامی داعش را به حرمین تحمل کند. تصاویرش را که از تلویزیون می‌دید اشک از چشمانش جاری بود. من خودم می‌دیدیم که از فکر سوریه شب‌ها حتی خوابش نمی‌برد. 📸شهید مدافع حرم 🗓شهادت ۳۱ فروردین ۹۴ 📿هدیه به روحشان
🔰❣️🔰❣️🔰❣️ نویسنده: خانم طیبه دلقندی مدتی که از فوت امـام گذشت . فشار ها را چند برابر کردند . همۀ بچه هاي فعال را شناسایی و به ملحق منتقل کردند . هر روز با کابل و باتون کتکمان می زدند. فقط بیست و پنج دقیقه می توانستیم بیرون برویم و بقیۀ شبانه روز حبس بودیم . زندانهاي پانزده روزه هم خیلی باب شده بود . دوره مذاکرات ایران و عراق براي تبادل اسرا ، خیلی طولانی شده بـود و ایـن مسأله روحیۀ خیلی ها را خراب کرده بود . منافقین با یک برنامه ریزي حمایت شده همۀ بچه هایی را که می خواستند پناهندگی بگیرند، جمع کردند و به اردوگاه دیگری منتقل کردند. آنها می خواستند تعداد این افراد ثابت بماند و کم نشوند . 🍃🍃🍃 کم آبی یکی از مشکلات دا یمی ما بود. تانکرها اغلب خالی بود . آب پیدا نمی کردیم ؛ چه براي طهارت و چه براي حمام . شب که می شد تانکرهای پشت بام پر آب می شد ولی این مقدار هیچگاه کفاف آنهمه اسیر را نمی داد . آنروز انگار خبرهایی بود . تانکرها را پر آب کردند و همه را به کار گرفتند. توالتها تخلیه شد و سر تا پاي آسایشگاه را شستیم . در طـول سال کثافت از سر و روي اردوگاه بالا می رفت . دستشویی ها همیشه پر بود و روزهای متمادي طول می کشید تا بیایند و خالی کنند . عجلۀ عراقی ها در شستشو و نظافت اردوگاه به علّت بازدید نمایندگان صلیب سرخ بود . آنها هم پیش بینی‌های لازم را کرده بودند . در ساعت بازدید همۀ اسرا را داخل آسایشگاه ها چپاندند و اجازه هواخوري هم به ما ندادند . با اینهمه، خیلی از واقعیات را منتقل کردیم . وقتی صلیب سرخی ها از کنار پنجره ها رد شدند ، بچه هایی که به انگلیسی مسلّط بودند، آن ها را صدا زدند و با آن ها گفتگو کردند . نگهبان ها ، اغلب مکالمات انگلیسی را نمی فهمیدند. کلافه بودند چون فکر اینجاي قضیه را نکرده بودند . درد دل هاي ما منتقل شد . از کمبودها، شکنجه ها و بیماري ها، تا دوستانی که از ما جدا شده بودند و نمی دانستیم چه بلایی سرشان آورده اند . گفتیم که سه سال از اسارت ما می گذرد ولی ثبت نام نشده ایم و از خانواده هایمان هیچ اطلاعی نداریم . گرچه آنروز از این موفقیت خوشحال بودیم ولی اتفاق خاصی نیفتاد . این اولین و آخرین بازدیدی بود که یک نهاد بین المللی از ما کرد . https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 🔰❣️🔰❣️🔰❣️🔰
گمنام ترين و سربلند ترين قهرمانان جبهه های دفاع مقدس در زیارت امام حسین(ع) می خوانیم: "گواهی می دهم که حضرتت نماز را به پا داشتی و زکات گذاردی و امر به معروف و نهی از منکر فرمودی." جانبازان کسانی هستند که نماز سرخ عشق را به وضوی خون اقامه کرده اند و زکات جسم خویش را به معشوق تقدیم داشته اند و به بهترین شکل، امر به معروف و نهی از منکر کرده اند و از بدی ها بازداشته اند. آنان در حقیقت با ا ین کار به مولای خود سالار شهیدان(ع) و شهیدانی چون قمر بنی هاشم(ع) اقتدا کرده اند.   https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نیست بوی آشنا را تاب غربت بیش ازین از بوی یار می باید کشید... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ شهید مدافع حرم حسین جمالی، اول مهر سال ۱۳۶۵ در روستای خورنگان شهرستان فسا دیده به جهان گشود. قلب سلیم و عشق عمیق به انقلاب، ولایت و شهادت، پای او را به سپاه باز کرد و او نیز از همان ابتدای جوانی لباس سبز پاسداری از انقلاب را بر تن کرد. پس از گذراندن دوره‌های تخصصی رزمی، به یگان‌های تقابل با گروهک‌های تروریستی در شمال غربی کشور پیوست و در یکی از این نبرد‌ها از ناحیه پا به مقام جانبازی رسید، اما تا مدت‌ها اطرافیانش از این موضوع خبر نداشتند. توحش تکفیری‌ها در عراق و سوریه و شوق شهادت در وی باعث شد تا به اهل بیت، لبیک بگوید و راهی میدان دفاع از حرم بشود. حسین جمالی سرانجام در صبح تاسوعای حسینی ۱۴۳۷ هجری قمری (هشتم آبان ۱۳۹۴ هجری شمسی) با سربند یا فاطمه‌الزهرا (س) در جنوب حومه شهر حلب با اصابت تیر در پهلو به آرزوی خود دست یافت و شهد شیرین شهادت را نوشید. ● فراز‌هایی از وصیت‌نامه شهید حسین جمالی آمده است: «من از خدا می‌خواهم که در زمان حال به من شهادت عنایت کند و از خداوند می‌خواهم زمانی که امام زمان ظهور کرد دوباره ما را زنده کند و از خاک بلند کند تا در رکاب امام زمان (عج) دوباره بجنگیم و به شهادت برسیم تا دیگر واقعه عاشورا اتفاق نیافتد.» https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣لحظه خداحافظی شهید از دخترش😔 اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــــرَج https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
برگرفته از صحبت های همسر شهید مدافع حرم : 🔻ايشان در طول اين يك سالی كه در جنگ‌های سوريه حضور داشتند ما را تربيت و هدايت ميكردند تا بتوانيم شهادتشان را قبول كنيم. قبل از آغاز عمليات به من گفتند كه عملياتی در پيش دارند كه ديگر اينترنت ندارند و امكان دارد از ايشان خبری نباشد. چند وقت پيش از شهادتشان نيز در تماسی با مادرش گفته بودند كه دوشنبه يعنی يك روز بعد از زمان شهادتشان به ايران ميآيند. روز چهارم محرم ۹۵ يعنی ۹۵\۸\۸ حوالي ساعت ۷:۴۵ به كنار سر ايشان تيری اصابت ميكند و تا ساعت ۴ صبح در بيمارستان حلب بستري بودند كه همانجا به شهادت رسيدند و روز بعد از شهادت پيكر ايشان به وطن بازگشت. وقتي كه ايشان در سوريه بودند در قالب پيام هميشه به ايشان ميگفتم كه ما طاقت شهادت شما را نداريم و با شهيد شدن شما زندگی ما تمام ميشود اما وقتی خبر شهادت ايشان را دادند احساس ميكنم آن لحظه خودم نبودم و بچه ها، بچه‌های خودم نبودند چون به همسرم گفته بودم اگر شهيد شويد تاب و تحمل نميآورم اما.... 🚩شهدای مدافع حرم خوزستان 🆔 @basijiyanegomnam https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1