eitaa logo
حماسه جنوب،شهدا🚩
1.4هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
838 ویدیو
20 فایل
اینجا سرزمین دل است سرزمینی به بزرگی تاریخ از یاسر و سمیه تا دفاع مقدس و تا آخرین شهد عشق گر خواهان درک آنی......... لحظه‌ای با ما بنشین و جرعه ای سرکش ادمین: @Jahanimoghadam
مشاهده در ایتا
دانلود
حماسه جنوب،شهدا🚩
شهیدی که: پودر شد... مش رحيم نشسته بود توي امامزاده. سجده رفته بود و دعا ميكرد. از خدا ميخواست فرزندش صحيح و سالم به دنيا بيايد. ميخواست هم فرزندش سالم باشد هم صالح. خدا دعايش را مستجاب كرد. محمدرضا در سال 36 در روستاي ليوان غربي بندرگز به دنيا آمد. دوران رشد او با نهضت عاشورايي حضرت امام مصادف بود. پدر هم در راه تربيت او از هيچ كوششي دريغ نكرد. در دوران انقلاب حماسه ها آفريد. كردستان اولين محل آزمايش شجاعت و شهامت او بود. حماسه هاي او را همه بچه هاي لشگر بيست وپنج كربلا به ياد دارند. همين دلاوريها و شجاعتها باعث شد كه به فرماندهي تيپ دوم لشگر انتخاب شود. فراموش نميكنم. زماني كه سردار محمدرضا عسگري براي بسيجيان لشگر صحبت ميكرد همه ساكت بودند. چه زيبا شرايط زمان و دوران جنگ را براي آنها تحليل مي - كرد. ميگفت: روحيه بسيجي! تفكر بسيجي! بايد اين تفكر را گسترش داد. بايد بر روي اين موضوع كار كرد. او به نكته هايي اشاره ميكرد كه سالها بعد بزرگان ما به آن تأكيد ميكردند. عمليات كربلاي يك در منطقه مهران آغاز شد. امام فرموده بودند: مهران بايد آزاد شود. جمع فرماندهان آماده بودند تا كلام امام عزيز محقق شود. چهارم تير ماه 65 بود. عمليات با رمز نام مقدس قمربني هاشم(ع) آغاز شد. نيروهاي دشمن سريعتر از آنچه فكر ميكرديم پا به فرار گذاشتند. مهران با كمترين تلفات آزاد شد. روي ارتفاعات قلاويزان بوديم. در داخل سنگري محمدرضا به همراه اصغر بصير مستقر شده بودند. آنها از نزديك روند عمليات را زير نظر داشتند. لحظاتي بعد صداي انفجار مهيبي آمد. از سنگر كوچك آنها چيزي نمانده بود. اصغر سوخته بود. از محمدرضا هم چيزي نمانده بود. برادر عسگري فرمانده تيپ دوم كاملاً پودر شد! از شهادت فرمانده دلاورمان خسته بوديم و ناراحت. اينكه از پيكر پاكش هيچ نمانده بيشتر قلبمان را آتش ميزد. اما به ياد آخرين جملاتش افتادم. گفته بود: آرزوي قلبي من اين است كه مفقودالاثر باشم. چون از خانوادههايي كه فرزندشان بي نام و نشان به شهادت رسيدند شرمنده ام! آرزو دارم حتي اثري از پيكر من به دست شما نرسد. در آخرين نامه هم براي دخترش نوشته بود: دخترم شايد زماني بيايد كه قطعه اي از بدنم هم به دست تو نرسد. تو مثل دختر كوچك امام حسين (ع)هستي. اون خانم سر بريده پدر به دستش رسيد. ولي حتي يك تكه از بدن من به دست شما نميرسد! https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ شبی را به خوابم بیا، نازنین! دلم را پُر از بوی خورشید کن ❣️ https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
خون هر شهیدی که ریخته می شود مسؤلیتی گرانتر بر گردن مردم نهاده می شود بنابراین مردم نباید غافل باشند و در برابر این مسؤلیت بزرگ و پیام خون هر شهید, تنها نگذاشتن رهبر و اجرای امر رهبری است چون هر چه داریم از نایب مهدی (عج)است. 🕊 https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
حماسه جنوب،شهدا🚩
❣️ شهیدی که... «از پشت بی‌سیم خبر شهادتش را اعلام کرد» محسن برای دیده بانی جلو رفته بود. نیروهای خودی متوجه تحرکات دشمن شدند. محسن پشت بیسیم می گوید : «دارند دورمان می‌زنند شروع کنید دور منطقه ای که ما هستیم را بزنید» . حالا توپخانه خودی دور تا دور تپه را می‌زد. مسئول آتشبار نگران نیروهای خودی بود و از محسن می‌خواست حواسش را بیشتر جمع کند. محسن در جواب پشت بی سیم می گوید: «دوربینم را زدند، جایم بد است» . از ناحیه پا مجروح میشود به سنگر بهداری رفته ولی وقتی وضعیت دیگر مجروحان را دیده به مسئول بهداری می گوید : «من خوبم به دیگران برس.» و برمی گردد. تانک‌های زرهی خودی هم به منطقه رسیده بودند و می‌خواستند تک دشمن را جواب دهند. محسن که دوربینش را زده بودند کنار یکی از تانک ها جلو می‌رفت تا دیدبانی کند. مسئول آتش بار بی سیم می زند، محسن جواب می دهد : «دارند ما را می‌زنند... من کنار تانک هستم» . گرای محل خودش را میدهد که در این حین تیربار روی تانکی که محسن کنار آن قرار داشت مورد اصابت قرار می گیرد. محسن در بی سیم می گوید :" دارند ما را می‌زنند ... زدنمون ... یا حسین ..." و دیگر صدای محسن شنیده نشد . من چشم انتظار شوهرم بودم وهمه کارها را برای آمدنش انجام داده بودم. حتی برایش هدیه خریده بودم. گفتم می خواهم با همسرم تنها باشم.در محل نمازخانه لشکر، من و محسن با هم تنها شدیم. محسن خیلی گل مریم دوست داشت. گفته بودم برایم گل مریم بخرند تا با گلی که دوست داشت به استقبالش بروم. روی تابوت را که کنار زدم، اشک‌هایم امانم را برید. گل ها را پر پر کردم و همین طور که حرف می‌زدم، می ریختم روی صورتش . دلم می‌خواست دست هایش را لمس کنم، اما نمی شد، دست های محسن سوخته بود. گفتم: « منتظر شفاعت تو می‌مانیم. » راوی:همسرشهید https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ نیست بی دیدار تو در دل شکیبایی مرا... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
این شهید ۱۳ساله را چقدر می شناسید؟ عشق وصف ناپذیر این شهید والا مقام در سن کم به دفاع از مام وطن در برابر دشمنان موجب شد تا با دستکاری شناسنامه خود در دوم راهنمایی روانه جبهه حق علیه باطل شود و در بار دوم اعزام خود در عملیات بیت المقدس ۲ به تاریخ ۳۰ دی ماه ۶۶ در حالیکه تنها ۱۳ سال از بهار زندگی خود را تجربه کرده بود، در ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش به سر عاشقانه به شهادت رسید. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1 👇👇👇
❣ در وصیتنامه پرمعنای خود که نشان از موج استکبار ستیزی و ولایتمداریش داشت، به همکلاسی و دوستانش وصیت کرده بود «در تشییع جنازه من پرچم آمریکا را به آتش بکشید تا مردم بدانند من ضدآمریکایی و تابع ولایت فقیه هستم»... 👇👇👇
❣ شهید ۱۳ ساله اسدآبادی در قشر دانش آموزی از شهدای والا مقامی است که «عکسش در اتاق مقام معظم رهبری نصب شده » و این امر برای شهرستان اسدآباد و دانش آموزان اسدآبادی افتخاری بسیار بزرگ به شمار می‌رود. https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
❣ من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم... پنجشنبه ها را دوست دارم ، قرار است امروز تمامِ روز را با من باشی با جایِ خالی اَت ، پیراهنت ، عکسهایت... https://eitaa.com/joinchat/2216820748Cfb12fb35c1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حماسه جنوب،شهدا🚩
♡به نامِ او که به خواستش، زندگی در جریان است. 🔻پسری متولد در خانواده ای و روحانی... احمد مکیان دلداده به ❤️ در آستانه جوانی خواست که سربازِ مولایش باشد... در قم مشغول به درسِ شد و زیر سایه در مدرسه علیمه امام‌رضا مشغول تحصیل. می‌گویند: کفیلِ روزی طلبه ها، (ارواحناه‌فداه) است... چه خوب که حضرت روزیِ سربازش را خواست🕊 برای دفاع از حریمِ حضرت عقیله راهی سوریه شد. با تکفیری ها مبارزه می‌کرد و بی چشم داشت به دنیا، آماده تقدیمِ جانش به حضرتِ یار بود⚘ در ۲۱ سالگی، در اولین روزِ ماه میهمانی، با زبان روزه و لبی عطشان، در دامانِ مولایش به دیدار پروردگار رفت... احمد انتخاب شده بود... برای عشق بازی، برای شهادت. نوشته بود،"های و هوی را می‌بینم، چه غوغایی! حسین به پیشواز یارانش آمده..." میخواست مصداق آیه "ولا تحسبن الذین قتلوا..." شود که شد. دوست داشت سرش در دامان سرورش حسین قرار بگیرد و از دستان حضرتش بنوشد، که میسر شد... آخر حسین( ع) است که به پیشواز عاشقان، می‌رود❤️ از رویِ پرنور و با جمالِ خجالت می‌کشید که قبرش مشخص باشد و مراسم تشیع باشکوهی داشته باشد! سفارش کرد پیکرش را تحویل بگیرند، غریبانه تشیع کنند و غریبانه در به خاک بسپارند و روی قبرش بنویسند "تنها پر کاهی تقدیم به پیشگاه حق تعالی" بالاخره عاشقان رنگ و بویی از معشوق دارند...! عاشقان، مادری اند...❣️ پیکرش را زیر سایه در قطعه ۳۱ بهشت معصومه، کنار همرزمانش، به خاک سپردند...😔 اکنون مزارِ احمد، این عاشق، زیارتگاهِ اهل یقین است. امام خامنه ای: «شهدا، امام زادگان عشقند که مزارشان زیارتگاه است.» 📸شهید مدافع حرم 📅تاریخ تولد: ۱۵ آبان ۱۳۷۳ 📅تاریخ شهادت: ۱۷ خرداد ۱۳۹۵ 🥀مزار شهید: قم، بهشت معصومه 🕊محل شهادت: حلب_سوریه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بزرگی‌میگفٺ: تڪیه‌ڪن‌به‌شهداء شهدا تڪیه‌شان به ‌خداست؛ اصلا‌ڪنار گل ‌بشینی بوی گل می‌گیری پس‌گلستان‌ڪن‌زندگیت را‌با‌یادشهدا 📸شهید مدافع حرم
🔸🍃🌺🌺🍃🔸 خاکی کہ باشی چه صفـایی دارد....☺️ یک فنجان چای با طعم خدا ... ☕️ سلام صبح بخیر
🍂 فرار از غرور ❣شیخ مصطفی بصیر پور را یک روز بعد از اینکه در چادر در منطقه کلاس گذاشته بود نشستم در کلاسش و از صحبت هاش لذت بردم. بعد از اینکه کلاس تمام شد از چادر آمدیم بیرون وصداش زدم رفتم پیش ایشان وصورتش را بوسیدم وهمچنین پیشانی ایشان را خم شد دستم رو ببوسه اجازه ندادم. فرداصبح بعد از صبحگاهی که تمام شد ،ایشان امدند پیش من وگفت خواهش میکنم دیگه کلاس برای من نگذارید گفتم چرا گفت ممکن هنگام درس دادن من رو غرور بگیره ومرتکب گناه بشم. راوی : مهدی کاکاحاجی گردان کربلا اهواز روح شهدا و امام شهدا صلوات 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📝قسمتی از شهید مدافع حرم 🔻تفکر و اندیشه است که انسان را گردانید و همین و اندیشه است که انسان را متحول می‌کند و دشمنان انسانیت از همین راه برای ضربه زدن به انسان سوءاستفاده کرده، بشریت را لکه‌دار کرده‌اند. عزیزانم! زیاد فکر کنید و زیاد  کنید و زیاد کنید که انسانیت و حتی دین‌دار بودن و دیندار ماندن در همین تفکر و اندیشه زیاد است. همیشه سعی کنید انسان زندگی کنید و انسانیت را در خود پرورش دهید و با اعمال و رفتار و زندگی درست خود به دیگران بیاموزید که اننسان باشند و نتیجه‌ی این انسانیت و کمک‌هاست که توفیق فهم دین را زیاد می‌کند. و دیندار بودن و دیندار ماندن را از راه تعقل و تفکر و اندیشه بیاموزید تا از دیندار بودن لذت ببرید و خداوند را بندگی کنید. 🗓تاریخ تولد: ۴شهریور ۴۶ 🗓تاریخ شهادت: ۱۹ بهمن ۹۴ 🌹محل شهادت: سوریه 🥀مزار شهید : خوزستان - شوشتر
صبح و شب عشق تو را رو به خدا جار زدم شهد نامت برود از دهنم می میرم ...
این داستان اما عباسی دیگر با نام ، قهرمانی از دیار مدافعان حرم، از مریدان قمر بنی هاشم و دلسوختگان (س) همانی که دل و جان را فدای کرده بود و تا ندای اذان میشنید، دعوت پروردگار را با آغوش باز پذیرا میشد؛ حتی زمانی که به سن تکلیف نرسیده بود صبح ها این صدای مناجات او بود که در فضای خانه میپیچید. متعهد شده بود به قرائت پس از نماز صبح و تا آنجا که میتوانست برای مولایش امام زمان دلبری میکرد. حتی دور بودن محل برگزاری نماز جمعه هم مانع پرداختن او به این امر خدایی نبود؛ مسیرش را برگزیده بود و در این راه با انجام و مستحبات خودرا ثابت قدم میکرد🙂 چتر دستگیری او، سقف میشد برسر همگان و او بود که در پاسخ به تمامی حرف ها تنها دل میسپرد به آیه قران و میگفت: «هر کس در راه خدا چیزی یا پولی قرض دهد، خداوند ۱۰ برابر به وی برمیگرداند» نهایت اما جسم خسته و بیتابش او را به سوریه کشاند؛ جایی که قرار بی قراری هایش شد. عباس وار جنگید، دفاع کرد و نگذاشت حتی لحظه ای قدوم نحس تکفیری ها به حرم عمه جان برسد✌️ اما آسمان او شد. آغوشش را به روی محمد باز کرد و اورا به دست (ع) سپرد... برای خدا بود و به سوی او پرکشید! این چنین است سرنوشت ‌‌و شیفتگان مکتب قمر ام البنین :) باشد که ما هم تا ابد دلسوخته بمانیم💔 📸شهید مدافع حرم 🗓تاریخ تولد: ۱۶ تیر ۱۳۶۸ 🗓تاریخ شهادت: ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ 🕊محل شهادت : تدمر سوریه 🥀مزار شهید : گُتوند خوزستان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بعد از آن روز که نگاه را خریدی برایِ خودت و خدا تمام وجوت راخرید برایِ خودش ؛ نگاه همه شهر به توست وقتی روی دست ملائک به عرش میــروی ای !