eitaa logo
حماسه جنوب،خاطرات
5.5هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.2هزار ویدیو
72 فایل
سرزمین عشق، جایی جز وادی پر جریان دشت عاشقی نیست بشنویم این قصه ناگفته ی انسان های نام آشنای غریب را ------------------ ادمین: @Jahanimoghadam @defae_moghadas2 (کانال‌دوم (شهدا 🔸️انتقال مطالب با لینک بلااشکال است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 شکست در والفجر یک، صلح‌طلب‌شدن صدام بررسی دلیل ناکامی‌ها/۱۰ ┄┅┅❀🔴❀┅┅┄ 🔻 در آن مقطع که فرماندهان لشکر ۲۷ در پی گردآوری نیروها و امکانات برای انتقال به قلاجه بودند، مساله محدودیت‌های تدارکات و وسایل نقلیه و ترابری مطرح بود که البته این مشکل حل شد. اما به گفته رزمندگان وقت لشکر ۲۷، ترابری آن زمان لشکر و کلیت بضاعت و وسایل نقلیه موتوری این یگان، به اندازه یک‌گردان ارتش بود. مشکل دیگر هم این بود که خودروهای سازمانی از مزیت تامین قطعات یدکی و لاستیک سهمیه‌بندی‌شده برخوردار بودند اما خودروهای غنیمتی نه. در آن ‌زمان یگان‌های رزمی ارتش چنین‌وضعیتی نداشته و برای تردد جمعی نیروهای گردانشان به مشکل برنمی‌خوردند. این ‌مساله با تدابیر همت و فرماندهان لشکرش حل شد. مشکل دیگر برای استقرار در اردوگاه شهید بروجردی، در بیان همت، وجود جاسوس‌ها و نیروهای زیاد ستون پنجم در غرب کشور بود؛ همچنین این مشکل که آسمان غرب کشور، خلاف آسمان جنوب که توسط پدافندهای موشکی و ضدهوایی محافظت می‌شد، از این حد امکانات برخوردار نبود. در نتیجه همت در روزهای پیش از انتقال نیروها به قلاجه، با فرماندهان اتمام حجت کرد و گفت چادرهایی که از بالا در دیدرس هواپیماهای دشمن باشند، باید جمع‌آوری و در مناطق مناسب با استتار مکفی برپا شوند. همت تهدید کرد هرچادری که چنین‌وضعیتی داشته باشد و برچیده نشود، از گردان موردنظر گرفته خواهد شد. همت گفت «هر چیز سفیدی که از بالا امکان دید هوایی روی آن وجود دارد، رویش را بپوشانید. برای رضا خدا هم این کار را بکنید.» (صفحه ۱۱۳) او ضمن این‌که به فرماندهانش گوشزد کرد جبهه غرب مظلوم است و مثل جبهه جنوب، پدافند موشک هاوک یا توپ ارولیکن ندارد، گفت نیروها باید از الان به کمبود آب در این جبهه عادت کنند. او در جملات خود چنین‌فرازهایی دارد: «اصلا ما این بسیجی را به غرب آورده‌ایم، که قدری راه برود، تا عضلات پای او ورزیده بشوند. تانکر آب را دو کیلومتر بالاتر از محل چادرها بگذارید، طوری که بسیجی شما، ناچار بشود قدری پیاده راه برود.» (صفحه ۱۱۱) البته همین‌شخصیت، پس از ورود به اردوگاه شهید بروجردی قلاجه فرماندهان را به مدارا و مهربانی با نیروهای بسیجی تشویق می‌کرد. سید محمد جعفر آل‌آقا معاون گروهان دوم گردان حبیب در همین‌زمینه خاطره یکی از سخنرانی‌های همت را در گردان‌شان تعریف کرده و گفته وقتی بنا بود پیش از سخنرانی همت، قرآن قرائت کند، فرمانده لشکر خود میکروفن بلندگو را مقابل دهان او گرفته تا آیات قرآن را تلاوت کند و سپس با حضور در چادر فرماندهی گردان حبیب به فرماندهان این ‌گردان گفته «مبادا به بسیجیان به عنوان تنبیه بگویید که بدو بالای تپه و دستت را به آن‌جا بزن و برگرد. این ‌بسیجیان، امانت‌های مردم در دست ما هستند، نباید آن‌ها را اذیت کنیم.» (صفحه ۱۵۶) همت به نیروهای لشکرش گفت معطل بلدوزر نمانند و با دست خالی زمین اردوگاه را هموار کنند. برای حفظ مسائل امنیتی و جلوگیری از جاسوسی هم هشدار داد اجازه داده نشود حتی یک چوپان محلی وارد منطقه اردوگاه شود اما اضافه کرد متاسفانه باز هم در اطراف اردوگاه افراد چوپان دیده شده‌اند. براساس دستور همت به کلیه رزمندگان لشکر ۲۷، تاکید شد در جریان تردد به شهرستان اسلام‌آباد غرب و گفتگو با افراد غیرنظامی، از اعلام رده سازمانی گردان و لشکر خود و همراهانشان اکیداً پرهیز کنند. همچنین هیچ تابلو یا عنوانی که حاوی نام لشکر ۲۷ باشد بر سر در اردوگاه قرار نگیرد. یکی از دلایل این احتیاطات، ضرباتی بود که لشکر ۲۷ در عملیات‌های رمضان، مسلم بن عقیل، والفجر مقدماتی و والفجر یک از ستون پنجم دشمن خورده بود. ┄┅┅❀❀┅┅┄ انتقال، با لینک مشترک مجاز است http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 🔻 🔹خاطرات سردار رئوفی (۲ 🔹بقلم: دکتر مهدی بهداروند کانال حماسه جنوب، ایتا •┈••✾❀🔸❀✾••┈• 🔹 تشکیل سپاه و کمیته: سنگ‌بنای کمیته را همان روز در منزل آیه‌ا.. قاضی که پدر و بزرگ شهر و بچه های انقلابی بود، نهاده شد. ایشان هم از این کار استقبال خوبی کردند و هر کمکی از دستشان برمی آمد انجام می‌دادند. نیروهای اصلی تشکیل‌دهنده و مؤسسین کمیته در دزفول عبارت بودند از غلام‌علی کیانی، غلام‌علی رشید، سیداحمد آوایی، عیدی فعال، سیدحسین پیرایه، محمد بازآورده، و آل‌اسحاق بودند که زحمات زیادی را متقبل شدند. مردم با شنیدن تشکیل کمیته چون مشکلات شهر را حل می‌کرد به منزل آیه‌آ... قاضی سرازیر شدند و آن قدر رفت و آمد و درخواست‌های آنها زیاد شد که مجبور شدیم محل کمیته را به خارج از منزل ببریم تا راحت‌تر کار کنیم ومزاحمتی برای آیه اله وخانواده اش نباشد. بعد از مشورت‌هایی که با دوستان شد قرار شد مکان جدیدی تهیه شود که هر کس نظری داد که عاقبت پیشنهاد مسجد جامع شهر مورد موافقت عموم بچه‌ها قرار گرفت و همگی راهی آن جا شدیم. به هرحال وقتی تمام بچه‌ها به مسجد جامع منتقل شدیم، فضای بزرگ و بیشتری برای فعالیت پیدا کردیم. چون مسجد جامع از مساجد بزرگ شهر دزفول بود که بعدها به عنوان محل اقامه نماز جمعه و تجمعات اصلی شهر شد. در مسجد جهت حل مشکلات مردم و طبقه‌بندی و تقسیم کار، ۱۲ میز کاری تشکیل دادیم که برای هر یک، مسئولی قرار داده شد. میز قضایی، میز بازار، کشاورزی، بهداشت، گران‌فروشی. این کار به دلیل آن که شهر سر و صاحبی نداشت به خوبی توانست مدیریت شهر را به دست بگیرد و به آن نظم و نسقی بدهد. عمر و حیات کمیته انقلاب اسلامی دزفول ۶ ماهی بیشتر طول نکشید که زمزمه تشکیل مجموعه جدیدی به نام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در سراسر کشور مطرح شد. در تهران البته چند سپاه تشکیل شده بود که هر کدام ادعا داشت سپاه اصلی است ولی با اتفاقاتی که در شورای انقلاب رخ داد و در مجلس مصوب شد تمام سپاه‌ها بدستور امام خمینی در یک سپاه مرکزی در محل ساواک مرکزی ادغام شدند. اواخر سال ۱۳۵۸ یعنی مدتی قبل از شروع جنگ تحمیلی در پادگان کرخه بوديم. آن زمان پادگان کرخه در دست سپاه دزفول و مرکز آموزش سپاه دزفول بود که از ارتش تحويل گرفته بوديم. اين جا قبلاً محل گردانی از زرهی ارتش بود که آن گردان تخليه شد و پادگان تحويل ما شد. از آن تاريخ به بعد مرکز آموزش سپاه دزفول شد که بچه‌های کل خوزستان، آنجا می‌آمدند و آموزش می‌ديدند. از ايلام هم آنجا می‌آمدند و آموزش می‌ديدند. سردار رشيد در آن زمان فرمانده عمليات بود، اين پادگان برای ارتشی‌ها پادگان سنگينی نبود بلکه برای آنها کوچک بود ولی برای سپاه در آن زمان يک کار سنگينی بود. ما آنجا بوديم و پاسگاه واقعی هنوز در دست ما بود. پادگان کرخه زمانی بود که انفجارات تاسيسات نفتی را خلق عربی‌ها شروع کرده بودند. خبر رسيد يک بمب ساعتی در زير يکی از لوله‌های گاز موسيان کار گذاشته اند. برويد ببينيد که چه کار می‌توانيد بکنيد؟ من يادم هست خود من و به همراه يکی دو نفر تخريب چي‌ها سريع آمديم، که ببينيم قضيه چيست؟ من آمدم از نزديک نگاه کردم ديدم يک بمب ساعتی در زير لوله نفت است. ابتدا بررسی کرديم و بعد تصميم گرفتيم و سريع ماشينی به عقب فرستاديم و با پاسگاه واقعی تماس گرفتيم، گفتيم بگوئيد آقای عبدالله احمدی بيايد همين افسری که تخريب چی بود. سريع با يک ماشينی آمد. تقريباً نزديک غروب شد. بمب ساعتی برای ساعت ۶ تنظيم شده بود که در تلاش بوديم. ايشان سينه خيز نزديک بمب شد و آن هم نزديک ميله ای بود که شعله اش هم روشن بود. چون بعضی ايستگاههای گاز، شعله اش هم روشن بود، آقای احمدی خوابيده رفت. نگاهی کرد و ديد يک بمب ساعتی است و بمب قوی بود که از عراق هم می‌آوردند. سينه خيز دوباره برگشت، که در حدود ۱۰۰ متري، ۵۰ متری بمب نشسته بوديم، ژاندارمری هم آمده بود و آنجا را قرق کرده بود. يک تعدادی از مردم دورادور داشتند نگاه می‌کردند آنجا را، چون کار خلق عربی هايی بود که در عشاير آنجا بودند، برادر احمدی سينه خيز وقتی رفت شناسايی کرد و آمد گفت سريع يک طنابی بياوريد طنابی آوردند نزديک شد و طناب را بست به بمب. همين طور که طناب را بست يک ۲۰ متری که دور شد و به عقب آمد قرار شد که طناب را بکشيم بمب عمل کرد و ايشان در ۳۰ متری بمب بودند که ما خيلی نگرانش بوديم و يادم هست که ايشان جلو بودند دو نفر خوابيده بودند پشت سرش و ما هم در ۵۰ يا ۶۰ متری بوديم غروب هم نزديک تاريکی بود. به هر حال بمب عمل کرد و بسيار قوی بود. لوله‌ها را زد و شعله و آتش بود که به آسمان می‌رفت. بعد هوا تاريک شد و اين شعله‌ها کل منطقه را روشن کرد و روشنايی داد و بمب هم عمل کرد و ما هم هيچ کاری نداشتيم و بحث تمام شد. ما اخباری از منطقه گرفتيم که ببينيم اين چ
يست؟! ما پيگيری کرديم ديديم اين بمب کار فرد خلق عربی بوده ولی آدم ترسويی بوده و می‌خواسته به عراقی‌ها نتيجه کارش را نشان بدهد. چون نزديک مرز بود. و چون عراقی‌ها کامل از روی ارتفاعات پشت موسيان که پاسگاه عراق بود، کامل ديد داشتند اين فرد به عراقی‌ها گفته بود که بمب را می‌گذارم ببينيد طوری ساعت بمب را تنظيم کرده بود در شب يا تاريکی وقتی عمل کرد شعله بالا برود تا عراقی‌ها ببينند. اينها در مراحل بعد دستگير شدند. آقای عبدالله احمدی در حال حاضر در اطلاعات- عمليات ستاد فرماندهی کل نيروهای مسلح هستند و سردار هم هستند. از اول انقلاب يعنی از روز ۲۲ بهمن با ما بودند تا همين الان هم با ما هستند. •┈••✾❀🔹❀✾••┈• نا تمام.. نشر فقط با ذکر لینک منبع کانال حماسه جنوب http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍂 جاده ای بسوی بهشت 3⃣1⃣ گروهان ابوالفضل(ع) در کربلای پنج! ┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄ برای درمان سرفه‌هام گفته بودن هرشب بخور بابونه بده و مقداری بِه‌دونه یعنی دونه‌های وسط میوه‌ی بِه رو توی یه استکان آب‌جوش بریز و خوب هم بزن تا شیره اون بیرون بیاد بعد بخور. چند ماهی همین کار رو ادامه دادم و الحمدالله سرفه‌هام قطع شد، زخم دستم هم دیگه بعداز حدود شش ماه خشک شده و بهبود پیدا کرده بود، هرچند بعداز ۳۵ سال هنوز درگیر اثرات شیمیایی هستم و حتی با بوی غذا یا حتی بوی دود دچار نفس تنگی می‌شم و به سرفه میفتم. مصیبت موقعیه که کسی ادکلن زده یا کسی که سیگار کشیده باشه و تنش بوی سیگار می‌ده، حتی برای لحظه‌ای کنارم بیاد، چون اینقدر به سرفه میوفتم و از عمق جونم سرفه می‌کنم که جگرم می‌خواد بالا بیاد، حتی اگه برای زیارت حرم امام یا امامزده‌ای برم و عطر حرم زیاد باشه دچار نفس تنگی میشم و باید اونجا رو ترک کنم. چشم راستم هنوز گرفتار اثرات همون سوختنه و یه بار پیوند قرنیه کردم و مدام تحت نظر پزشک بودم تا از پس زدنش جلوگیری بشه و هرچند پس نزد اما باز مثل قبل از عمل پیوند، لکه‌‌ی سفیدی که دکتر می‌گه لکه‌ی چربیه و در اثر همون مواد شیمیایی روی قرینه جمع می‌شه، روی قرنیه رو پوشونده و عملاً دیدش رو از دست دادم. دکتر برای جلوگیری از پیشرفت لکه‌ی روی قرنیه بارها داروی آواستین درون چشمم تزریق کرد و چندین بار هم لیزر کرد اما بی‌فایده بود و لکه تمام روی قرنیه رو پوشوند. دکتر پیوند مجدد رو تنها چاره کار می‌دونه اما میگه هیچ تضمینی هم نیست که مجدد همین مشکل پیش نیاد، میگه بهتره با همین وضع بسازی که منم دارم همین کار رو می‌کنم. شاید شما اسم گاز خوردکننده اعصاب به گوشتون خورده باشه اما می‌دونین یعنی چی؟ حالا که به پایان حماسه جان‌برکفان گروهان ابوالفضل رسیدیم بذارین گاز خوردکننده اعصاب رو کمی براتون معنی کنم تا بهتر بدونین که جانبازان شیمیایی با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کنن. گاز خوردکننده اعصاب یعنی اینکه حتی بازی پر سرو صدا و جیق کشیدن بچه‌ها و داد کشیدن بزرگترها توی خونه هم اعصابت رو بهم می‌ریزه، و اگر بزرگوارانه تحمل می‌کنی داری از درون زجر می‌کشی و آب می‌شی، گاز خوردکننده اعصاب یعنی اینکه تا موقعی که تو توی خونه‌ای نباید کسی با جاروبرقی و یا هر وسیله پر سرو صدای دیگه کار کنه چون اعصابت رو بهم می‌ریزه. گاز خوردکننده اعصاب یعنی این‌که توی گرمای تابستون حاضر باشی گرما رو تحمل کنی اما به خاطر این‌که صدای کولر اعصابت رو خورد می‌کنه از کولر استفاده نکنی. گاز خوردکننده اعصاب یعنی این‌که هرچند دلت بخواد تو مجلس دعا و روضه‌ی مسجد یا حسینیه و یا حرم امام بنشینی، اما به خاطر این‌که مداح محترم می‌خواد صداش گوش فلک رو کر کنه و بقول خودشون داد بزنن تا صداشون به کربلا برسه و تا اونجایی که می‌تونه صدای بلندگوش رو بلند می‌کنه باید مجلسش رو ترک کنی چون صداش تا مغز استخونت رو داغون می‌کنه و ممکنه کار دست خودت بدی، شاید بگین خوب بهش بگو صدای بلندگوش رو کمتر کنه، در جوابتون باید بگم بارها این کار رو کردم، اما در جوابم گفتن ما مداحا اگه صدای بلندگومون بلند نباشه حنجره‌مون خراب می‌شه. چیه؟ فکر کردین دوران دفاع مقدسه که هرکسی خودش رو فدای دیگری می‌کرد و حتی حاضر بود خودش از تشنگی شهید بشه اما اول رفیقش سیراب بشه؟ معلومه که به حنجره خودش بیشتر از اعصاب من اهمیت می‌ده، اما یادشون نیست که 35 سال پیش یه عده‌ای جوون و نوجوون تحت لوای ابوالفضل تو جاده‌ای که انتهاش به‌سوی بهشت بود به نام جاده شهید صفوی شلمچه حنجره‌شون سوخت و غرق تاول شد تا راه حسینی که امروز اون داره روضه‌شو می‌خونه و سینه‌شو میزنه زنده بمونه. اونا نمی‌دونن که بچه‌ها‌یی که حنجره‌شون رو فدای راه حسین کردن هنوز سرفه‌های نیمه شبشون اعصاب اهل خونه رو خورد می‌کنه. اونا نمی‌دونن که بعضی از اون بچه‌ها بارها حنجره‌شون تحت عمل جراحی قرار گرفت تا فقط کمی راه تنفس‌شون باز بشه، یکی از اون بچه‌ها سید جلال سعادت بود که در اون موقع نوجوونی زیبا بود اما در اثر بمب شیمیایی سوخت و غرق تاول شد و حنجره و راه تنفسیش در طول هفده سال جانبازی بیش‌از صدبار تحت عمل جراحی قرار گرفت تا فقط بتونه کمی نفس بکشه، خودش می‌گفت بعضی موقع‌ها نای تنفسی‌ام از لول داخلی خودکار هم باریک‌تر می‌شه که دیگه به سختی می‌تونم نفسم بکشم و باید فوراً به اتاق عمل برم و جراحی بشم، آخرشم دووم نیوورد و شهید شد. آره امروزه کسی به این ایثارها کاری نداره و حتی یه مداح که داره برای زنده نگه‌داشتن راه امام حسین نوحه می‌خونه اول حواسش به حنجره خودشه و بی‌خیال اینه که تو اعصابت با صدای بلندش بهم می‌ریزه و چاره‌ای نداری جز اینکه مجلسی رو که عاشق نشستن توی اونی رو ترک کنی و به کنج خونه خودت پناه ببری و گوشه‌ای کز کنی و اشک بریزی و با خودت زمزمه کنی ک
جا رفت تاثیر سوز و دعا کجای ند مردان بی ادعا کجایند شورآفرینان عشق علمدار مردان میدان عشق کجایند مستان جام الست دلیران عاشق شهیدان مست گردان فجر بهبهان در عملیات کربلای پنج در جاده شهید صفوی شلمچه زیر بمباران شیمیایی دشمن قرار گرفت و بیش‌از ۹۰ نفر از نیروهاش به فیض شهادت نایل شدند. روحشان شاد و نامشان جاودان باد. والسلام ،،،،پایان،،،، ┄┄┄┄┄❅✾❅┄┄┄┄┄ حسن تقی زاده بهبهانی ادامه در قسمت بعد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂
🍂 در هر سالگرد (شهدای شیمیایی گردان فجر بهبهان)، خانواده‌های شهدا به منطقه جاده صفوی می روند و یاد شهدای خود را پاس می‌دارند. روحشان شاد http://eitaa.com/joinchat/2045509634Cf4f57c2edf 🍂