eitaa logo
دهکده تربیت🌱
450 دنبال‌کننده
144 عکس
197 ویدیو
1 فایل
نو+جوان=نو جهان سمیه‌سیدتقی زاده🤓 من اینجام👈 @seyedtaghizadeh ✅مامان۵تاجوجو👨‍🎓🧕🏻🧒👩‍🦱👶 ✅مربی جودو و دفاع شخصی ✅موسس بزرگترین مجموعه تربیتی دختران کشور تجربه۱۵سال فعالیت تربیتی نوجوان
مشاهده در ایتا
دانلود
شاااااااااااااااآه‌چراغ https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
✅یک عمر در انتظار کسی هستی که درکت کند و تورا همانگونه که هستی بپذیرد.... و عاقبت درمی یابی که او از همان آغاز خودت💝 بوده ای.... https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
این صحنه در تاریخ می ماند... مرد سمت راستی که دیشب با دست خالی به آن تروریست مسلح شاهچراغ حمله کرد و زمینش زد و او را خلع سلاح کرد 👈او یک مستخدم و نیروی خدماتی ساده بود با قرارداد موقت موقت! اگر نبود دیشب فاجعه،خاور میانه را منفجر میکرد با ۲۴۰ تیر جنگی کلی زن و کودک و مرد را قتل عام میکرد آن مرد اما نگذاشت با دست خالی آن آدمکش را زمین زد.... ✅جامعه ی ایرانی زنده است حیات دارد... ✅مردانگی هنوز هست... https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
5.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
حیدر البیاتی مداح مشهور عراقی که سال گذشته مداحی دلنشین (سفره الی الله ) را خوانده بود امسال نیز پیشاپیش خیرمقدم گویی جالبی به چند زبان گفته است https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
سلام از امروز چندتایی از دست نوشته هام راجع به اربعین و سفر با بچه ها رو براتون میگذارم. یادآوری روزهایی که بهترین روز زندگی مان شدند...که وصف العشق نصف العشق♥️ نه البته وصف العشق همه ی عشق♥️ به غیر اینکه چی ببریم چی نبریم که الحمدلله همه جا پیدا میشه و حالت وسواس گونه ی پیدا میکنه که توشه مون چی باشه ؟؟؟ 👈مهمتر اینه توشه ی دلمون چیه؟ با خودمون چی داریم میبریم؟ کدوم دل رو داریم میبریم؟ برای چی میریم؟ چی میخوای؟ رفتیم و برگشتیم....چه دستاوردی برای ما و بچه هامون داشته؟ https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
السلام علیک یا جبل الصبر یا زینب کبری.س. قبل بیدارشدن بچه ها وسایل چیدم تو کالسکه ها،دوتا کالسکه دوقلو، بچه ها خیلی زود بیدارشدن چون مقید بودم شبها زود بخوابن، ماتو نجف مهمان یکی از محبین امیرالمومنین.ع. بودیم شب آخر بچه هامون خیلی باهم بازی کردن*عرب با*عجم بدون هیچ فاصله ای....آقایم هم که مثل همیشه مهربانانه مارو تا نزدیک ضریح برد برای زیارت،به گمانم آقاامیر المومنین.ع.هم جور دیگه ای فرزندان فاطمه.س.رادوست دارد🥰.به گمانم نه. مطمئنم... قرارما ۱۵ صفر مسجدسهله بود ساعت ده صبح. ماشین گیر نمی امد کلی پیاده رفتیم. هنوز پیاده روی کربلا شروع نشده بود بچه هاخسته شده بودند و هرکدوم به یه نحوی غر میزد...گشنه ام😟...خوابم میاد.😫..خسته شدیم..دسشویی دار🥴 *از روزی که تصمیم گرفتیم با این پنج تن بیایم پیاده روی اربعین با خودم عهد کردم بی تابی و بی صبری در هر شرایطی. هراتفاقی بیفته....هرررر اتفاقی اون لحظه بهترین اتفاقی هست که میتونه برای ما بیفته😊بالاخره رسیدیم محل قرار، مسجدسهله،خونه ی امام زمان.عج. انگارنه انگار این‌بچه ها بودند که اینهمه غر میزدند...و منم هی میگفتم الان میرسیم خونه ی امام زمان.ع.کلی بازی میکنید. بچه ها کلی کیف کردن و بازی کردن توحیاط. مسجد سهله و سر سره بازی رو سنگهای خونه ی امام زمان.عج. به اسما گفتم مادوباره میایم اینجا ان شالله..عصر ظهور میایم جارویی کنیم‌‌.مهمانها رو چای بدیم... بدرقه مان کردند به سمت کربلا از https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السلام علیک یا جبل الصبر یا زینب کبری.س. .روز دوم چرا دروغ بگویم...ما هنوز همگی تو روز دوم جاموندیم.دلمان آنجاست.تمام حواسم به این بود بهترین خاطره برای بچه ها شکل بگیره،از همه جهت،اینها هم که خودشون اوستاهستن.اهالی روستا برای اینکه یه ذره از داغ گرمای ظهر عراق کم کنن،با آب پرفشار زوار و خیس میکردند.و بچه ها کلی کیف کردن.غروب جایی نشستیم برای استراحت دیدم صدای جیغ از تو حیاط میاد و عبدالهادی دوساله شلنگ گرفته دستش داره همه رو خیس میکنه🙃از روز دوم بگم....مسیر وارد جاده شط شد...بوی آب و تشنگی،رائحه ی فاطمه.س.توی نخلستان ها پیچیده بود....وارد بهشت شدیم...سکوت بود...نمیشه توصیف کرد چطور بود.🥺بچه ها خسته شده بودند،رسیدیم به یه خونه ی روستایی با یه گله گاو و گوساله و گوسفند.. انگار دنیا رو به این جوجوها دادن.یک ساعتی استراحت کردیم و با زور بردیمشون.عبدالحسین اصرار میکرد یه دونه از این بره ها هم با خودمون ببریم تو کالسکه که جا هست... https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
السلام علیک یا جبل الصبر یا ام المصائب .روزسوم با خودم عهد کرده بودم،سمیه!هر اتفاقی افتاد بهترین اتفاق ممکنه....بی صبری ممنوع⛔️ تفاوت سفر اربعین با بقیه سفرها دراینه....هرچی رو آرزو کنی،بهش میرسی.😊 طریق العلما موکب کم ه کلا و روستا به روستا پیش میریم.توراه جایی که هییییچی نبود چرخ کالسکه ها شکست ما موندیم و پنج تا کوله و سه تا بچه ی کوچیک....موندیم چه کنیم.بی تابی و بی صبری ممنوع..میگفتم اینم بهترین اتفاق بوده حتما..بچه ها هر کدوم‌ازیه طرف فرار میکردن..یه بنده خدا که تو جیبش انبردست و سیم داشت،ناگهان نازل شد و ماراه افتادیم. نمیدونم چرا....کلا از همه چی راضی بودم. تازه دوستان خوبی هیاتی ام همراهمان شدن و بچه هام شدن ۱۰ تا😄 داشتم میگفتم‌ازهمه چی راضی بودم حتی موندن‌تو خونه ای که پر از مارمولک بود و صاحبخانه که مشخص بود وضع مالی آنچنان خوبی ندارن انقدر احترام کرد خجالت میکشیدیم چهارتا بچه داشت،کلی تعحب کرد فهمید یه ایرانی پنج تا بچه داره.بعد شام بچه های من افتادن به جون هم.مثلا بازی همراه با کتککاری.بچه های عرب با تعجب اینا رو نگاه میکردن.🤭🤓مادرشون منو...که با آرامش میگفتم شلوغ نکنید آروم همو بزنید😃 کاش الانم بشه.به اون‌مقامات رسید. *سفر با بچه خیلی سخته...بخصوص با بچه های مصیبت زده... اونم‌سفر نه آوارگی...عمه جانم ببخش مرا که کم گریه کرده ام... https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed
السلام علیک یا جبل الصبر،یا زینب.س. آدمی نبودم که پاپس بکشم،ازبچگی اینجوری بزرگ شدم‌،مادری بسیاااار صبور که مارو هیچوقت لوس و ننر بارنیاورد.همیشه میگفت دلم میخواهد جوری بزرگ بشید بتونید گلیمتونو از آب بکشید بیرون،روی پاهای خودتون بایستید،مشکلات تونو گردن بقیه نندازید،خودتون فقط وابسته ی خداباشید و تکیه گاه همه....اولین کربلایی که قسمتم شد تازه جنگ آمریکا و عراق تمام شده بود.من و همسرم واسما هفت ماهه که هنوز پابه دنیا نگذاشته بود،علیرغم تمام مخالفتهاراهی شدیم.هرکی ام‌تو کاروان متوجه میشد شروع میکرد سرزنش.با اتوبوس اینهمه راه....تازه مرز هم دست منافقین بود..واون سفر شد شروع سفرهای کربلای ما با بچه‌ها..اولین اربعین مرز زمینی ایران بسته بود‌‌،سال ۸۹،با دوتا از بچه ها رفتیم سوریه،دست بوسی عمه جانم و بعد زیارت اربعین....و اینچنین بود به لطف اربابم فرزندانم توراه شما قد کشیدند..همه آرزوشون سفر اربعینه...عبدالرضام نه سال زائر اربعینه و امسال....آقا.... ما این روزا راه آشنای طریق و عمود و خیمه ایم...😭 نذر کرده بودم و دعای همیشگیم توراه این بود بهترین خاطره برای بچه ها رقم بخوره و....به کرم و لطف آقا همین شد.برگشتیم هرروز صبح کالسکه های عروسکها رو میاوردن و کوله هاشونو مینداختن و میگفتن بریم کربلا...و من اون لحظه نمیدونستم خداروچه جوری شکر کنم،وقتی دیدم عبدالحسین شش ساله م وقتی فهمید امسال محرومیم و نمیریم اشکهاش ریخت😭🥺 ام https://eitaa.com/joinchat/3093168564Cd4be4c23ed