eitaa logo
روایت و درایت
205 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
2 فایل
حدیث و جستارهای وابسته/محمدباقر ملکیان
مشاهده در ایتا
دانلود
يک نکته مرحوم صدوق ـ رحمه الله ـ در من لا يحضره الفقيه روايتی را اين گونه نقل کرده است: « و قد روي عن أمير المؤمنين عليه السلام أنّه قال: لبن الجارية و بولها يغسل منه الثوب قبل أن تطعم، لأنّ لبنها يخرج من مثانة أمّها؛ و لبن الغلام لا يغسل منه الثوب قبل أن يطعم و لا بوله لأنّ لبن الغلام يخرج من المنكبين و العضدين ». (من لا يحضره الفقيه، ج‏1، ص68، ح157 باب ما ينجس الثوب و الجسد). مرحوم محمّد تقی مجلسی ـ رحمه الله ـ در ذيل اين حديث در شرح فارسی من لا يحضره الفقيه نوشته: «اين خبر را كلينى و شيخ از سكونى روايت كرده ‏اند از حضرت امام جعفر صادق صلوات الله عليه از آن حضرت». (لوامع صاحبقرانى، ج‏1، ص525) اما اين روايت را ـ علاوه بر صدوق ـ تنها شيخ طوسی ـ رحمه الله ـ در تهذيب و استبصار نقل کرده است. (نک: تهذيب الأحكام، ج‏1، ص250، ح5، باب تطهير الثياب و غيرها من النجاسات؛ الاستبصار، ج‏1، ص173، ح1، باب بول الصبي). واثری از آن در کافی نيست. آيا نسخه کافی مرحوم مجلسی با نسخه موجود متفاوت است؟ یا اصلا مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی نقل کرده اند نه کافی، چرا که تعبیر ایشان «کلینی» بود نه «کافی»؟ يا نسبت اين روايت به کلينی، ناشی از سهو مرحوم مجلسی است؟ در پاسخ به این سوالات باید عرض کنم: 1. احتمال این که مرحوم مجلسی این روایت را از کتاب های دیگر کلینی، غیر از کافی، نقل کرده باشد احتمال بسیار ضعیف و غیر قابل اعتنایی است، چرا که: اولا لسان این روایت، به دیگر کتاب های کلینی شباهت ندارد. و ثانیا غیر از کتاب کافی، هیچ یک از کتاب های دیگر کلینی بدست علمای آن دوره نرسیده است. آخرین گزارش هایی که از کتاب های دیگر کلینی بدست ما رسیده است از علمای حله است. مثلا سید بن طاووس گویا رسائل الائمه کلینی را در اختیار داشته است. 2. به نظر می رسد احتمال سهو، قابل قبول تر است، چرا که: اولا نسخه کافی مرحوم مجلسی اول، فرقی با نسخه های موجود ندارد، یعنی نسخه هایی از کافی وجود دارد که اجازه ایشان را دارد و با نسخه های موجود تفاوتی ندارد. ثانیا مرحوم مجلسی در شرح عربی من لا يحضره الفقيه نوشته است: «رواه الشيخ، عن النوفلي عن السكوني، عن جعفر، عن أبيه، عنه صلوات الله عليهم‏». (روضة المتقين، ج‏1، ص206). و اشاره ای به نقل کلينی نکرده است. اما در پاسخ به اين سوال که چه چيز باعث اين سهو شده، وجهی را می توان محتمل شمرد. توضيح اين که مرحوم شيخ طوسی در تهذيب، سند اين روايت را چنين آورده است: «عنه عن إبراهيم بن هاشم عن النوفلي عن السكوني عن جعفر عن أبيه عليه السلام أن علياً عليه السلام». مرجع اين ضمير ـ چنان که از استبصار نيز فهميده می شود ـ محمّد بن احمد بن يحيی است. اما در دو روايت قبل از اين روايت، روايتی به نقل از کليني آمده است (نک: تهذيب الأحكام، ج‏1، ص249، ح2). وبه نظر می رسد پرش چشم از روايت پيشين به روايت قبل از آن باعث بروز چنين اشتباهی شده است؛ والعصمة لأهلها. پ. ن: با تشکر از فاضل ارجمند، آقای مصطفی قناعتگر که اين نکته را در لوامع صاحبقرانی گوشزد نمودند.
در مورد تقطيع روايات، تاکنون نوشته ای جامع ـ چه به فارسی و چه به عربی ـ نديده ام. از اين جهت، مناسب ديدم مقاله ای را در اين موضوع (که در حقيقت بخشی از مقدمه ام بر تعليقات وسائل الشيعه است) منتشر کنم. https://malekian.kateban.com/post/4550
🔸«مثناه کمثناه اهل الکتاب»، غصب جايگاه علمی اهل بيت عليهم السلام 🔹محمدباقر ملکیان 🔺در نقل‌های مختلفی که از عمر بن خطاب پيرامون تدوين حديث/سنت نقل شده، نگرانی هايی از او گزارش شده است، نگرانی هايی از رويداد اتفاقات و وحوادثی مشابه آنچه در امت‌های گذشته روی داده است. 1. عن عروة بن الزبير: إن عمر بن الخطاب أراد أن يكتب السنن فاستشار في ذلك أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله، فأشاروا عليه أن يكتبها، فطفق عمر يستخير الله فيها شهراً، ثم أصبح يوماً، وقد عزم الله له، فقال: إني كنت أردت أن أكتب السنن، وإني ذكرت قوماً كانوا قبلكم كتبوا كتباً، فأكبوا عليها، فتركوا كتاب الله تعالى، وإني والله لا ألبس كتاب الله بشيء أبداً. عروه روايت کرده است که: عمربن خطاب در صدد برآمد سنن را بنويسد. پس از صحابه استفتاء کرد و آنها رای موافق دادند اما عمر همچنان دست به دست ميکرد و استخاره می‌نمود تا پس از يک ماه تصميم خود را بدين گونه اعلام کرد که من می‌خواستم سنن را بنويسم ولی به ياد قومی افتادم که قبل از شما کتاب نوشتند و با آن در آميختند و کتاب اصلی را ترک کردند. و سوگند به خدا من کتاب خدا را با چيزی در نمی‌آميزم. 2. عن القاسم بن محمّد أن عمر بن الخطاب، بلغه أنه قد ظهر في أيدي الناس كتبٌ فاستنكرها وكرهها , وقال: أيها الناس إنه قد بلغني أنه قد ظهرت في أيديكم كتبٌ فأحبها إلى الله أعدلها وأقومها , فلا يبقين أحدٌ عنده كتابٌ إلا أتاني به , فأرى فيه رأيي. قال: فظنوا أنه يريد أن ينظر فيها ويقومها على أمرٍ لا يكون فيه اختلافٌ , فأتوه بكتبهم فأحرقها بالنار , ثم قال: أمنيةٌ كأمنية أهل الكتاب؟ روزی عمر خطابه‌ای خواند گفت ای مردم خبر به من رسيده کتاب‌هايی در ميان شما پيدا شده محبوب‌ترين آن‌ها نزد خداوند آن کتابی است که از همه مستقيم‌تر و استوارتر باشد کسی حق ندارد آن‌ها را نزد خود نگهدارد بايستی آن‌ها را برای من بياورد. مردم گمان کردند عمر می‌خواهد در آن‌ها نظر کند چنان‌چه در آن‌ها اختلافی باشد آن را برطرف نمايد. مردم کتاب‌هايشان را نزد عمر بردند، او همه آن‌ها را به آتش سوزانيد! 4. عن عبد الله بن علاء قال: سألت القاسم يملی عليّ أحاديث، فقال: إن الأحاديث کثرت علی عهد عمر بن الخطاب، فأنشد الناس أن يأتوه بها، فلما أتوه بها أمر بتحريقها، ثم قال: مثناة کمثناة أهل الکتاب. عبد الله بن علاء می‌گويد: از قاسم که احاديث رسول خدا (صلی الله عليه و آله) را بر من املاء می‌کرد درباره احاديث آن حضرت سؤال کردم، گفت: احاديث در زمان خلافت عمر بن خطاب زياد شده بود. عمر به مردم دستور داد تا همه روايات را بياورند. هنگامی که مردم روايات را آوردند دستور داد تا تمام آن‌ها را آتش بزنند. وقتی آنان، احاديث را آتش زدند، گفت: لا مثناه کمثناه اهل الکتاب. واکاويدن اين تعبير ـ يعنی «مثناة کمثناة أهل الکتاب» ـ ما را از علت اين نگرانی آگاه می‌کند. درباره تلمود، که شرح ميشنا است، چنين گفته شده: «مجموعه‌ای است از قوانينی که خداوند شفاهاً به موسی ابلاغ کرد وموسی نيز آن را به جانشينان خويش بازگو کرد». در حقيقت اين نگرانی، بابت شکل گيری مرجعيت علمی برای خاندان پيامبر در جامعه اسلامی است، چرا که اگر قرار باشد امت اسلامی نيز دست به تدوين مشنائی بزنند لا محاله بايد به اوصيای پيامبر مراجعه کنند، امری که دستگاه خلافت از آن بيمناک است. از اين روست که هم بسياری از صحابه به تدوين صحائف حديثی دست زده‌اند5، وهم دستگاه خلافت نسبت به نقل پاره‌ای از احاديث مجوز صادر کرده است. https://malekian.kateban.com/post/4551
🔸نگاهی اجمالی به سه اجازه؛ لؤلؤة البحرين، الإجازة الکبيرة سماهيجی والروضة البهية 🔹محمدباقر ملکیان 🔺لؤلؤة البحرين شيخ يوسف بحرانی (1107- 1186 ق) از مشهورترين و در عين حال پر فائده ترين اجازات طويله است. نکات حديثی، رجالی و تراجمی اين اجازه، آن را کتابی خواندنی و مفيد کرده است. اين اجازه دوبار (بر حسب اطلاع ناقص من) چاپ و منتشر شده است، يکبار چاپ سنگی در هند در سال 1269 ق که طبعی است نا مطبوع و پر از اغلاط مطبعی، وبار ديگر در نجف به همت و تصحيح مرحوم علامه سيد محمد صادق بحر العلوم. البته اين چاپ اخير بارها افست شده است. با مقابله لؤلؤة البحرين با الإجازة الکبيرة سماهيجی (1086ـ 1164 ق) به وضوح می‌بينيم که اين اجازه کبيره از مصادر شيخ يوسف بحرانی در نگارش لؤلؤة البحرين است، و بسياری از عبارات لؤلؤة البحرين ـ بعينها ـ همان عبارات اجازه کبيره سماهيجی است. البته شيخ يوسف در موارد متعددی از سماهيجی ـ و لو با تعابير غير صريح مانند «بعض مشايخنا المعاصرين» ـ نام می‌برد. از سوی ديگر لؤلؤة البحرين پايه تأليف اجازه طويله ديگری بوده است. اجازه مرحوم سيد شفيع موسوی جاپلقی بروجردی (1280 ق) به دو پسرش سيد علی اکبر و سيد علی اصغرکه «الروضة البهية في الإجازة الشفيعية» نام دارد بر پايه لؤلؤة البحرين مرحوم شيخ يوسف نوشته شده است، بلکه به تصريح محقق الروضة البهية، آقای سيد جعفر اشکوری: «إن هذا الکتاب هو نفس کتاب اللؤلؤة، مع بعض الحذف والاختصار» از جمله تفاوت های الروضة البهية با لؤلؤة البحرين بحثی است پيرامون اختلاف اصوليون و اخباريون که مرحوم جاپلقی بدان پرداخته است. البته از آنجا که الروضة البهية بر پايه چاپ مغلوط لؤلؤة البحرين تأليف شده است، اغلاط مطبعی لؤلؤة البحرين ـ چنان که مرحوم روضاتی گفته است ـ به الروضة البهية راه يافته است. چاپ اين سه اجازه با هم (مثل المغنی ابن قدامه و الشرح الکبير) برای شناخت و تطبيق آنها سودمند است. https://malekian.kateban.com/post/4553
🔸يک بام و دو هوا؛ تضعيف و توثيق راويان شيعی در مصادر اهل سنت 🔹محمدباقر ملکیان 🔺با مراجعه به مصادر رجالی اهل سنت می‌بينيم تشيع ـ به معنی اعتقاد به ولايت بلافصل أمير المؤمنين وبرائت از خلفای ديگر ـ گناهی است نا بخشودنی، و اتهام به تشيع برای ذکر يک راوی در کتب ضعفاء کافی است. به اين اقوال در تضعيف يک راوی تنها به جرم شيعه بودن بنگريد: 1. قال أشهب: سئل مالك عن الرافضة؟ فقال: لا تكلّمهم ولا ترو عنهم فإنّهم يكذبون 2. حرملة بن يحيى قال: سمعت الشافعي يقول: لم أر أحداً من أهل الأهواء أشهد بالزور من الرافضة 3. المؤمل بن إهاب قال: سمعت يزيد بن هارون يقول: لا يكتب عن الرافضة فإنّهم يكذبون. 4. قال محمّد بن سعيد بن الأصبهاني : سمعت شريكاً يقول : احمل العلم عن كلّ من لقيت إلا الرافضة يضعون الحديث ويتّخذونه ديناً. 5. ابن المبارك يقول: سأل أبو عصمة أبا حنيفة ممّن تأمرني أن أسمع الآثار؟ قال: من كلّ عدل في هواه إلا الشيعة فإنّ أصل عقدهم تضليل أصحاب محمّد صلى الله عليه وآله. بنابراين جای هيچ گونه تعجبی نيست وقتی با نگاهی به ميزان الاعتدال ذهبی و لسان الميزان ابن حجر می‌بينيم تنها جرمی که برای بسياری از روات ذکر شده همين تشيع و يا التزام به لوازم آن ـ مثل نقل فضائل امير المؤمنين و يا مثالب دشمنان آن حضرت ـ است. برای اثبات اين ادّعا، نيازی به ذکر نمونه با ذکر منبع و شماره جلد و عدد صفحه نيست، بلکه با يک تورّق اجمالی در لسان الميزان، با انبوهی از اين گونه متّهمين مواجه می‌شويم، که احاديث آنها تنها به اتّهام تشيع مردود اعلام شده است؛ وإلی الله المشتکی. اما در مرود برخی از محدّثان شيعه مساله به اين راحتی نيست. يعنی علی رغم شيعه بودن آنها، ردّ کردن احاديث آنها آسان نيست. توضيح اين که در اسانيد بسياری از ر وايات اهل سنت با راويانی مواجه می‌شويم که تشيّع آنها مورد اتّفاق شيعه و سنی است، اما به اين راحتی نمی‌توان روايات آنها را نپذيرفت و ردّ کرد، چرا که به قول ذهبی: «فلو ردّ حديث هؤلاء لذهب جملة من الآثار النبوية ، وهذه مفسدة بيّنة». اهل سنت برای پذيش روايات اين گروه، دو راه پیش روی خود گذاشته‌اند: 1. تشيّع اين روات، منافاتی با وثاقت آنها ندارد، چرا که اين افراد اهل برائت نيستند و شيعيانی ملايم و به دور از افراط و تفريط اند! ذهبی در شرح حال أبان بن تغلب ـ پس از نقل توثيق اش از أحمد بن حنبل وابن معين وأبو حاتم ـ می‌نويسد: «فلقائل أن يقول : كيف ساغ توثيق مبتدع وحدّ الثقة العدالة والإتقان ؟ فكيف يكون عدلاً من هو صاحب بدعة ؟ وجوابه أنّ البدعة على ضربين : فبدعة صغرى كغلو التشيع ، أو كالتشيع بلا غلو ولا تحرف ، فهذا كثير في التابعين وتابعيهم مع الدين والورع والصدق... ثمّ بدعة كبرى ، كالرفض الكامل والغلو فيه ، والحطّ على أبي بكر وعمر، والدعاء إلى ذلك. فهذا النوع لا يحتجّ بهم ولا كرامة . وأيضاً فما أستحضر الآن في هذا الضرب رجلاً صادقاً ولا مأموناً ، بل الكذب شعارهم ، والتقية والنفاق دثارهم ، فكيف يقبل نقل من هذا حاله؟! حاشا وكلا ». 2. تشيّع اين روات، در اواخر عمر آنها بوده، يعنی دورانی که عملاً يک راوی فعاليت چندانی ندارد، بنابراين روايات دوران جوانی او، پذيرفته می‌شود. يکی از راويانی که با اين توجيه رواياتش مقبول شده عبدالرزاق بن همام صنعانی است. جايگاه حديثی عبد الرزاق در بين اهل سنت بی نياز از ذکر است، بلکه در هر کتاب رجالی ای اهل سنت نگاشته‌اند به وثاقت او تصريح شده است. تشيع عبد الرزاق از طرفی، و کثرت روايات او از طرفی ديگر باعث شده که به اين راحتی نتوان روايات او را مردود شمرد. از اين ـ علاوه بر توجيه اولی که در مورد پذيرش روايات راويان ذکر کرديم ـ در مرود عبد الرزاق گفته‌اند اين تشيع او مربوط به اواخر عمر اوست. از نسائی نقل شده است: « فيه نظر لمن كتب عنه بآخره كتب عنه أحاديث مناكير» البته به نظر می‌رسد اگر اظهار علنی تشيّع عبدالرزاق در اواخر عمرش هم باشد، ولی قبل از آن هم گزارش هايی مبنی بر اظهار و بلکه تبليغ تشيع توسّط او گزارش شده است. بگذريم. به جرم عشق تو گرم می‌کشند باکی نيست که عاشقان به ره دوست جان نثارانند. https://malekian.kateban.com/post/4555
🔸چند پيشنهاد برای تصحيح مصفی المقال 🔹محمدباقر ملکیان 🔺«مصفی المقال في مصنّفي علم الرجال» نگاشته‌ای سودمند از مرحوم آقا بزرگ تهرانی (۱۲۹۳ ـ ۱۳۸۹ ق) در تاريخ علم رجال شيعه است. در اين کتاب، ۵۰۰ عالم شيعی، که نگاشته‌ای در علم رجال ـ به معنای اعم آن که شامل تراجم هم می‌شود ـ دارند، معرفی شده‌اند، زندگی نامه مختصری از آنها آمده، همراه با ذکر نگاشته رجالی آنها. با اين حال، اين نگاشته خالی از خلل و کاستی نيست، و می‌بايست در تصحيح جديد آن، اين کمی و کاستی‌ها جبران شود: ۱. متّصدی چاپ و نشر اين کتاب، فرزند مرحوم آقا بزرگ، جناب آقای منزوی است. منزوی، متّهم است که در نشر آثار والد گرانقدرش، جانب امانت را رعايت نکرده است. مقابله اين اثر با دستنويس مؤلّف، می تواند ترديدهای احتمالی را برطرف کند، و احياناً اگر در نسخه چاپی اشتباهی روی داده باشد اصلاح شود. ۲. نگاشته‌های بسياری در علم رجال، از قلم آقا بزرگ سقط شده است، و همين طور مؤلّفينی که در رجال نگاشته‌ای دارند. بر اساس کتب تراجم و فهارس نسخ خطی، می توان مستدرکی بر اين کتاب تدارک ديد. ۳. خوب است همانند کاری که مرحوم آقا بزرگ در الذريعه انجام داده، برای نگاشته‌هايی که در اين کتاب معرفی شده و هنوز چاپ نشده، نسخه‌هايی معرفی شود. ۴. شايسته است مقدّمه‌ای تفصيلی نوشته شود و در آن تاريخ، منهج علمای شيعه در علم رجال، و نيز سير تاريخی نگارش‌های رجالی شيعه بيان شود. اعمال اين چند پيشنهاد ـ علاوه بر تذکّر لغزش های مرحوم آقا بزرگ (مثل معرفی مشيخه ابن محبوب به عنوان يک نگاشته رجالی) ـ فائده اين کتاب ارزنده را بيشتر می‌کند؛ ان شاء الله. پی‌نوشت: مدتی است سودای تصحيح اين کتاب را دارم. برای اين منظور، يادداشت‌هايی و نيز حواشی بر اين کتاب نيز نوشته‌ام. اميدوارم خداوند متعال توفيق اين کار را نصيبم کند. https://malekian.kateban.com/post/4558
اعتبار سنجی منقولات مقاتل بهترين و معتبرترين منقولات پيرامون حادثه کربلا، منقولات أبی مخنف است که آن هم شصت هفتاد سال پس از حادثه کربلاست. به عبارت ديگر منقولات أبی مخنف مرسل است نه مسند، پس چگونه می شود بدان اعتماد نمود؟ در جواب اين سؤال بايد بگويم: این یادداشت را در کاتبان مطالعه کنید. 👇👇👇 https://malekian.kateban.com/post/4605
چاپ دوم رساله «لب اللباب في علم الرجال» تألیف مولی محمد جعفر شریعتمدار استرآبادی، با تصحیح و تعلیق این کمترین، توسط انتشارات دار زین العابدین منتشر شد. این چاپ - علاوه بر تصحیح اغلاط تایپی چاپ اول - تعلیقاتی، افزون بر چاپ پیشین دارد، و الحمد لله رب العالمین.
4_6019297447304496873.pdf
161.6K
این نگاشته، تاریخ مختصر چهارده معصوم علیهم السلام است که تنها به مسائلی از قبیل تاریخ تولد، شهادت، نام فرزندان و.... نظر دارد . چند سال پیش، پسر دبستانی ام سؤالاتی در مورد تاریخ چهارده معصوم علیهم السلام می پرسید و این نگاشته، در حقیقت پاسخ به سوالات اوست.
شناخت اسانید امری است که نه تنها در بحث های رجالی، بلکه در تصحیح متون حدیثی نیز بسیار کاربردی است. این که در اختلاف نسخ اسانید روایات (که معمولا در هر سند روایتی یک یا چند نسخه بدل وجود دارد)، کدام نسخه راجح است و کدام مرجوح، امری است که بدون شناخت اسانید، سخت و یا غیر ممکن است. یادداشت زیر به قلم دوست گرامی، سید علیرضا طباطبایی، نمونه‌ای از بکار گیری «معرفة الاسانید» در تصحیح یک سند از اسانید فهرست شیخ طوسی است. فهرست شیخ طوسی با تصحیح مرحوم محقق طباطبایی، بهترین و صحیح ترین ارائه از فهرست شیخ طوسی است. با این حال و از باب «العصمة لأهلها»، گاه لغزش های اندکی در این تصحیح نیز به چشم می خورد (چه بسا اگر ایشان زنده می ماند و به فکر انتشار فهرست می افتاد، این لغزش های اندک را هم تصحیح می نمود). سید علی رضا طباطبایی، نوه فاضل مرحوم محقق طباطبایی، یکی از این خلل ها را بررسی و تصحیح نموده است.
فهرست شیخ طوسی، تحقیق سید عبدالعزیز طباطبائی، رقم 61: «وأبي روق عطیّة بن الحارث» (نسخه «ر») یا «وأبي روق بن عطیّة بن الحارث» (بقیه نسخ و ترجیح مرحوم محقّق طباطبائی) چرا أبي روق عطیّة بن الحارث؟ نجاشی در ترجمه «أبان بن تغلب» (صفحه 12) می‌نویسد: جمع محمد بن عبد الرحمن بن فنتي بين كتاب التفسير لأبان و بين كتاب أبي روق عطية بن الحارث و محمد بن السائب و جعلها كتاباً واحداً (توجّه شود ما نحن فیه هم در همین باره است؛ عبارت فهرست شیخ (ص 45): فجاء فیما بعد عبدُ الرحمن بن محمّد الأزدي الکوفي فجمع بین کتاب أبان و محمّد بن السائب الکلبي وأبي روق ...). نظر ابن حجر عسقلانی هم همین است: عطیّة بن الحارث أبو روق الهمداني الکوفي روی عن ... (مدخل او در تهذیب التهذیب: ج 7، ص 224)؛ «أبو روق الهمدانيّ هو عطية بن الحارث» (تقریب التهذیب، باب کنیه‌ها) و «عطية بن الحارث أبو روق بفتح الراء و سكون الواو بعدها قاف الهمدانيّ الكوفي صاحب التفسير صدوق من الخامسة» (همان، باب اسامی). عبارت حسکانی (م 490) در شواهد التنزیل لقواعد التفضیل: «روى عنه: تليد بن سليمان و جويبر بن سعيد و دلهم بن صالح و زبير بن عدي و عبد الرّحمن بن عوسجة و أبو روق عطيّة بن الحارث الهمداني و قدامة و مقاتل و نهشل بن سعيد». البته شک دارم عبارت خود نویسنده است، یا مصحّح فراجع. با توجه به موارد زیر (که با علامت تیک ذکر می‌شوند) و با بررسی افرادی که در این روایات ذکر شده‌اند می‌توان طبقه احتمالی أبو روق را محاسبه کرد. به صورت ثبوتی، اگر طبقه أبو روق متقدّم بر أبان بن تغلب باشد، احتمال این که عطیّة همان أبو روق باشد بالاتر می‌رود؛ چرا که نجاشی در ترجمه «أبان بن تغلب» می‌نویسد (ص 10): «وذکره البلاذری، قال: روی أبان عن عطیة الکوفي». ولی اگر متأخر یا هم‌طبقه بود، اتّفاقاً قول «أبي روق بن عطیّة» تقویت می‌یابد. از لحاظ إثباتی و با بررسی موارد زیر، ظاهراً أبو روق از لحاظ طبقه متقدّم بر أبان باشد؛ چه این که با یک واسطه از امیر المؤمنین علیه السلام و ابن عبّاس نقل می‌کند، حال آن که أبان در زمان امامان چهارم تا ششم می‌زیسته است (ر.کـ ترجمه أبان در کتب رجالی)، که یعنی یک طبقه بعد از أبو روق. ببینید: کتاب غارات (ط قدیم، ج 2، ص 293): «قال أبو روق: فحدّثنی أبي أنّه سمع علیّاً ع ...». أمالی مرتضی، ج 2، ص 90: و روى بشر بن عمارة عن أبى روق عن الضّحاك عن ابن عباس قال... .‏ در کنز الفوائد، ج 2، ص 126: قال أبو روق حدثنا الرياشي عن عمرو بن بكير عن الهيثم بن عدي عن مجالد بن الشعبي قال كنا عند ابن عباس في قبة زمزم و هو يفتي الناس‏... . مناقب ابن شهرآشوب: ج 3، ص 93: أَبُو رَوْقٍ عَنِ الضَّحَّاكِ وَ شُعْبَةُ عَنِ الْحَكَمِ عَنْ عِكْرِمَةَ وَ الْأَعْمَشُ عَنْ سَعِيدِ بْنِ جُبَيْرٍ وَ الْعَزِيزِيُّ السِّجِسْتَانِيُّ فِي غَرِيبِ الْقُرْآنِ عَنْ أَبِي عَمْرٍو كُلُّهُمْ عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ أَنَّهُ سُئِلَ عَنْ قَوْلِه‏... . البته ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب (ج 7، ص 224) کار را آسان کرده و همه راویان و مرویّ‌عنه‌هایش را ذکر کرده، که مؤیّد همان است که گفتیم. (مؤیّد:) وجود مَدخَل «عطیة بن الحارث أبو روق الهمداني‌ الکوفي» در رجال ابن داوود (ص 234) و الخلاصة علّامه (ص 131)؛ (مؤیّد:) نظر علّامه مجلسی (ره) هم همین است. آنجا که در توضیح «عن أبی روق» در پاورقی می‌نویسد (بحار، ج 12، ص 19): «بفتح الراء و سكون الواو هو عطية بن حارث الهمدانيّ الكوفيّ صاحب التفسير». به همین مضمون: همان، ج 8، ص 343. چرا أبي روق بن عطیّة بن الحارث؟ جز این که بعض نسخ چُنین ضبط کرده‌اند، دلیل دیگری یافت نشد. در نتیجه احتمالاً ضبط أبی روق عطیّة بن الحارث صحیح باشد.
🔸کتاب من لا يحضره الفقيه، کتابی چند ويرايشی 🔹محمدباقر ملکیان 🔺چند ويرايشی بودن کتاب ها، چيز عجيبی نيست. بسياری از مؤلّفين، پس از نگارش يک کتاب، پرونده آن کتاب را باز نگه می‌دارند، و در طول زمان، حک و اصلاح، و کم و زيادهايی در ويرايش اول کتاب اعمال می‌کنند. اگر بخواهيم از کتب مشهوری که چندين بار ويرايش شده‌اند ليستی تهيه کنيم طوماری دراز دامن می‌شود. پيش از اين در يادداشتی، در همين صفحه کاتبان منتشر کرده‌ام از چند ويرايشی بودن وسائل الشيعه سخن گفته‌ام در اين يادداشت ـ به اختصار ـ درباره چند ويرايشی بودن کتاب من لا يحضره الفقيه نکاتی را قلمی می‌کنم؛ بعون الله الملک الوهاب. https://malekian.kateban.com/post/4671 @Kateban