eitaa logo
روایت و درایت
222 دنبال‌کننده
15 عکس
0 ویدیو
2 فایل
حدیث و جستارهای وابسته/محمدباقر ملکیان
مشاهده در ایتا
دانلود
نکاتی در مورد مکاتبه به روایت زیر که در تهذیب الاحکام آمده است بنگرید: محمد بن عيسى قال: كتب إليه أبو عمرو : اخبرني يا مولاي انه ربما أشكل علينا هلال شهر رمضان فلا نراه ونرى السماء ليست فيها علة فيفطر الناس ونفطر معهم، ويقول قوم من الحساب قبلنا انه يرى في تلك الليلة بعينها بمصر وإفريقية والأندلس فهل يجوز يا مولاي ما قال الحساب في هذا الباب حتى يختلف الفرض على أهل الأمصار فيكون صومهم خلاف صومنا وفطرهم خلاف فطرنا؟ فوقع عليه السلام: لا تصومن الشك أفطر لرؤيته وصم لرؤيته. اکنون این سؤال مطرح است که منظور از "ابو عمرو" یا "ابو عمر" کیست؟ در جواب باید گفت: ظاهرا این شخص مجهول است اما چرا در چند کتاب فقهی از این روایت به «صحیحه» تعبیر شده است؟ در پاسخ به این اشکال باید گفت: این که علی رغم جهالت أبو عمر یا ابو عمرو از این روایت به صحیحه تعبیر شده است نکته اش این است که ابو عمرو راوی حدیث نیست تا جهالت او مشکل ساز باشد، بلکه مسأله مانند این است که شخص ناشناسی استفتایی مثلا از آیت الله سیستانی می پرسد و شما آن صورت استفتاء و جواب استفتاء را دیده اید و نقل می کنید، حالا این که استفتاء کننده کیست مهم نیست. از این رو اگر به روایات علی بن مهزیار نگاه کنید از این نوع سندها زیاد می بینید (یعنی استفتایی که استفتاء کننده مجهول است) اما فقهاء از آن تعبیر به صحیحه کرده اند. در این موارد بود و نبود استفتاء کننده فرقی نمی کند، مثلا در همین روایتی که در ابتدای بحث ذکر کردیم اگر این گونه هم بود، باز فرقی نمی کرد: «محمد بن عیسی قال کُتِبَ الیه و سُئِلَ عنه یا مولای ....» به عبارت دیگر فقها فرض می گیرند که محمد بن عیسی استفتا را دیده است از این رو علی رغم جهالت أبو عمر از این روایت به صحیحه تعبیر می کنند. حالا این سؤال مطرح است که آیا این فرض معقول است؟ در جواب باید گفت: معمولا در مورد علی بن مهزیار و به طور کلی وکلای ائمه معصومین علیهم السلام این فرض معقول است، چرا که بیشتر استفتائات از مجرای همین وکلا رد و بدل می شده است. اما در مورد محمد بن عیسی که وکیل نبوده باید دنبال نشانه و شاهدی بود که نشان دهد او به مکاتبات زیادی دسترسی داشته است، در این صورت شاید بتوان گفت او در این جهت همانند علی بن مهزیار است. البته گاه در متن استفتاء تعابیری می آید که نشان می‌دهد مثلا محمد بن عیسی استفتاء را دیده است مثل: «فوقع بخطه». نکته آخر اینکه به طور کلی نسبت به مکاتبات (حتی صحیح السند هایش) چندان خوشبین نباید بود، چرا که احتمال تقیه در آنها بیشتر از بقیه روایات است، و گویا از همین جهت است که مرحوم محقق حلی در جایی روایتی را صرفا به خاطر مکاتبه بودن ضعیف شمرده است.
امام صادق عليه السلام و کتابهای ساختگی در مصادری که پيرامون تاريخ حديث نگاشته شده، نگاشته های حديثی ای به ائمه (عليهم السلام) نسبت داده شده است. در اين ميان برخی در حد يک رساله کوچک هستند مثل رساله ای که در کافي به امام صادق عليه السلام نسبت داده شده است. (کافی، ج8، ص397)؛ و برخی ديگر در حد واندازه يک کتاب اند، مثل تفسير منسوب به امام حسن عسکری (عليه السلام). اما در اين ميان امام صادق عليه السلام چهره ای متمايز دارند و کتاب های متعددی به ايشان نسبت داده شده که ـ بر اساس معيارهای ارزش يابی شکی در ساختگی بودن آنها نيست. در اين ميان تنها به سه کتاب اشاره می کنم: 1. 2. کتابی در تعبير خواب با نام کتاب که ظاهری در کتاب الإشارات في علم العبارات از آن بسيار بهره برده وآن را يکی از کتب معتبر در علم تعبير خواب می داند. (الإشارات في علم العبارات، ج1، ص8) و نزديک به سيصد بار از آن در تعبير رؤيا ها مطالبی نقل می نمايد. 3. تفسير قرآن، که سلمی در حقائق التفسير آن را نقل می کند. در مورد مطالب زيادی نوشته شده است، اما نگارنده تا کنون در مورد دو کتاب ديگر به مقاله مفيد و جامعی بر نخورده است. (در مورد تفسير در دانشنامه جهان اسلام در مدخلی به همين نام مطالبی آمده است. در تذکرة الألياء، ص10ـ16 هم مطالبی از آن آمده) نکته جالب توجه اين که هر سه کتاب دارای مضامين صوفيانه و تأويل گرايانه است. به هر حال سؤالی که هنوز برای آن پاسخی نيافته ام علت انتساب اين کتاب ها به امام صادق عليه السلام است. آنچه ـ و البته تنها به صورت احتمال به نظرم می رسد جايگاه امام صادق (عليه السلام) نزد باعث انتساب اين کتاب ها به ايشان است. از اين رو شايد بعيد نباشد صادقی که مؤلف اين کتاب ها است اصلا يک شخص حقيقی نباشد بلکه يک شخصيت نمادين است و حتی ممکن است اصلا مؤلف اين کتاب ها چند نفر باشند، مثل آنچه در مورد مجموعه اتفاق افتاده است. درباره صوفیه و نقش آنها در جعل حدیث پس از این هم خواهم نوشت، ان شاءالله.
لزوم توجه به تعابیر و الفاظ کشی به سند صحیح از قول یونس بن عبد الرحمن آورده است که«حریز لم یسمع عن ابی عبدالله علیه السلام الا حدیثین». ظاهرا نجاشی هم این سخن یونس بن عبد الرحمن را پذیرفته است چرا که سخن او را بدون هیچ گونه حاشیه ای و به صراحت از قول او نقل کرده است. توجه کنید تعبیر «عدم سماع» است نه «عدم روایت»، بنابراین نقض این سخن به این که چند صد روایت از امام صادق علیه السلام نقل کرده است (چنان که مرحوم آقای خویی این گونه نقض کرده اند) از اساس درست نیست. درباره این موضوع به تفصیل در مقاله ای (که در ادامه فایل متن آن را قرار داده ام) بحث کرده ام.
نکته هايي در منهج حديثي شيخ صدوق (1) احاديث تکراری در آثار شيخ صدوق نگارنده از چند سال پيش عمده اوقاتم را به مطالعه آثار حديثي ورجالي اختصاص داده ام. در اين کنکاش ها وجستجو گاه به نکاتي دست يافته ام که سعي می کنم آنها را به صورت يادداشت کوته منتشر نمايم. از جمله نکاتی که با دقت در اسانيد صدوق برايم روشن شد تکرار غير معمولی احاديث در آثار اين محدّث بزرگ است. با نگاه به آثار صدوق وکنکاش در احاديث کتب او می بينيم مرحوم صدوق در بسياری از مواقع يک حديث را در چند کتاب آورده است. به عبارتي روشن تر به نظر می رسد شيوه صدوق در تأليفات خويش پردازشی نو از محتوای تکراری است. در اين يادداشت ـ که در حقيقت گزيده مقاله ای سازمان نيافته است ـ تنها به احاديث تکراری در کتاب عيون أخبار الرضا (عليه السلام) می پردازم تا روشن شود چه تعداد از احاديث اين کتاب در ديگر آثار صدوق هم آمده است. بديهی است حکم قطعی، تنها با بررسی تمام آثار صدوق امکان پذير است؛ البته با تتبعی ناقص شبيه به اين نتائج در مورد کتاب امالی هم به دست آمد. اميدوارم اين نگاشته مختصر، زمينه ساز قدم های ديگر در اين موضوع باشد؛ بمنّه وکرمه. نتيجه گيری وتحليل کتاب عيون اخبار الرضا (عليه السلام) دربردارنده 967 حديث (در 69 باب) است که از اين تعداد 416 حديث تکرای است، يعنی 43 درصد احاديث کتاب تکراری است. (أبواب: 2ـ4، 9، 27، 35، 36، 39، 41، 42، 45ـ57، 59ـ62، 64، 69 دارای هيچ حديث تکراری نيست.) از مجموع احاديث تکراری 380 حديث مربوط به 40 باب اول کتب است که اين ابواب دارای 804 حديث است، يعنی 47 درصد احاديث اين چهل باب تکراری است. شايد بتوان گفت: از بين رفتن بسياری از آثار صدوق ـ از جمله کتاب دراز دامن او يعني کتاب مدينة العلم ـ به خاطر همين تکرای بودن بسياری از احاديث کتب اوست. يعنی علمای اماميه ـ با توجه به اين که در بسياری از آثار صدوق روايات جديد ومتفرّدی نديده اند ـ چندان توجهی (از طريق اجازه، قرائت، سماع، کتابت) به آنها نکرده اند، که بالطبع اين امر در مرور زمان باعث از بين رفتن اين کتب وآثار گرديده است.
برای مطالعه مباحث کلیات علم رجال پرداختن به مباحث کلیات علم رجال به صورت نگاشته های مستقل،سابقه دیرینه ای ندارد.حال در این میان کتاب های نسبتا متعددی نگاشته شده است که شاید بتوان گفت سودمندترین آنها عبارت اند از: -مقدمه کتاب تنقیح المقال مرحوم مامقانی -مقدمه کتاب قاموس الرجال مرحوم محقق شوشتری -مقدمه کتاب معجم رجال الحدیث مرحوم آیت الله خوئی -بحوث فی علم الرجال آیت الله محمدآصف محسنی -کلیات فی علم الرجال آیت الله سبحانی:این کتاب شاید از لحاظ ترتیب مباحث و همچنین شمولیت مسائل ،منبعی مناسب برای آموزش این گونه مباحث باشد. -بحوث فی مبانی علم الرجال شیخ محمد السند -قبسات فی علم الرجال:این کتاب تقریر مباحث آقای سید محمدرضا سیستانی است و از حیث قوت علمی اثری ارزنده می باشد. -اصول علم الرجال تقریر مباحث آیت الله شیخ مسلم داوری -دانش رجال الحدیث آقای حسن ربانی -پژوهشی در علم رجال آقای ترابی شهررضائی:این کتاب در بسیاری از مباحث همانند کتاب کلیات فی علم الرجال آیت الله سبحانی است.
برای علم درایة الحدیث منابع علم درایة الحدیث در شیعه به پیروی و اقتباس از منابع درایة الحدیث اهل سنت نوشته شده است.در این میان کتاب "رعایة شهید ثانی" به خوبی تاثیرپذیری مباحث این کتاب از منابع اهل سنت را نشان می دهد. به هر حال برای آشنائی با علم درایة الحدیث منابع زیر سودمند است: -رعایة تألیف شهید ثانی -وجیزه شیخ بهائی که البته به علت اختصار این کتاب، می بایست در کنار آن به شرحی -مانند نهایة الدرایة مرحوم صدر که گویا بهترین شرح کتاب وجیزه است- مراجعه شود. -لب اللباب فی علم الرجال تالیف مرحوم استرآبادی -مفصل ترین کتاب در زمینه درایة الحدیث،کتاب مقباس الهدایة مرحوم مامقانی است که خلاصه ای سودمند از آن توسط مرحوم علی اکبر غفاری با عنوان دراسات فی علم الدرایة،چاپ و منتشر شده است. -اصول الحدیث و احکامه اثر آیت الله سبحانی -دانش درایة الحدیث آقای محمدحسن ربانی در کنار مراجعه به این مصادر توصیه می شود به یکی از نگاشته های معتبر اهل سنت در این زمینه نیز مراجعه شود.مثلا کتاب تدریب الراوی جلال الدین سیوطی یا کتاب علوم الحدیث و مصطلحه صبحی صالح،منابعی مناسب برای این امر هستند.
جعالان حدیث و بی توجهی به تاریخ۱ در بسياری از کتب رجال و تراجم، توقيعی از حضرت امام حسن عسکری (عليه السلام) خطاب به علی بن حسين بن بابويه (پدر شيخ صدوق) نقل شده که در ابتدای آن چنين آمده است: «أمّا بعد، أوصيك يا شيخي ومعتمدي أبا الحسن عليّ بن الحسين القمّي وفّقك الله لمرضاته». (فائق المقال، ص360؛ خاتمة المستدرك، ج3، ص277 به نقل از احتجاج طبرسی البته در نسخه چاپ شده احتجاج اين توقيع نيامده است؛ طرائف المقال، ج2، ص521؛ الكنى والألقاب، ج1، ص222 ) اما نگاهی به تاريخ و رجال ما را در صدور اين توقيع با ترديد جدی مواجه می کند. اين مطلب در ضمن بيان چند مطلب روشن می شود: 1. سال تولد علی بن حسين بن بابويه در هيچ يک از مصادر معتبر نيامده است، اما وفات او را نجاشي به سال 329 گزارش کرده است (رجال نجاشی، رقم: 329). 2. نه شيخ طوسی و نه نجاشی و نه هيچ کس ديگری از رجاليون و ارباب تراجم او را از معاصرين حضرت امام عسکری (عليه السلام) ذکر نکرده اند. 3. در هيچ يک از مصادر روايي (حتی مصادر غاليان نصيريه ای ) روايتی ضعيف السند به واسطه علی بن حسين بن بابويه از امام عسکری (عليه السلام) نقل نشده است! 4. تاريخ شهادت امام عسکری (عليه السلام) بنا بر نص بسياری از محثان وفقهای اماميه سال 260 هجری است (الكافي، ج‏1، ص503؛ الهداية الكبرى ، ص327؛ المقنعة، ص 485؛ الإرشاد، ج‏2، ص 336؛ عيون المعجزات ، ص138؛ تهذيب الأحكام، ج‏6، ص92؛ و...) يعنی حدود هفتاد سال پيش از وفات علی بن حسين بن بابويه! 5. تعبير از علی بن حسين بن بابويه به «شيخي ومعتمدي» آن هم در محيط عملی و شيعی قم با وجود زنده بودن بسياری از اجلاء، مستلزم اين است که در آن روزگار لا اقل به مقتضای معنای لغوی شيخ (رک المخصص، ج1، ص42؛ لسان العرب، ج3، ص31)، او پنجاه ساله باشد، و حتی اگر اين توقيع در سال پايانی عمر امام عسکری (عليه السلام) صادر شده باشد يعنی علی بن حسين بن بابويه لا اقل صد وبيست سال عمر کرده است و او را بايد از معمّرين شمرد، در حالی که هيچ يک از رجاليين ـ خصوصا نجاشی که علاقه مند به ذکر جزئيات زندگی شخصی راويان است ـ به اين مساله اشاره ای گذرا نکرده اند.
جعالان حدیث و بی توجهی به تاریخ ۲ اعتبار سنجی احادیث با سنجه تاریخ گاه در پرتو توجه به تاریخ، تحریف و یا جعلی بودن یک حدیث بدون نیاز به استدلالهای دیگر روشن می شود. به عنوان مثال: 1. ماجرای حضور عباس عموی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در ماجرای بستن درهای خانه مسلمانان که در مسجد النبی صلی الله علیه و آله باز می شد. این مطلب در تفسیر منسوب به امام حسن عسکری علیه السلام آمده است در حالی که بدون شک عباس در آن سال ها در مکه می زیسته است. 2. ماجرای حضور اسماء بنت عمیس در خانه حضرت زهرا سلام الله علیها هنگام تولد امام حسن مجتبی علیه السلام. (عیون اخبار الرضا علیه السلام، جلد دوم ، صفحه بیست و پنج) در حالی که بنا بر گزارش های متعدد تاریخی ، اسماء در آن روزگار همراه شوهرش جعفر بن ابیطالب در حبشه زندگی می کرده است. 3. در رجال کشی گفتگویی بین حضرت صادق علیه السلام و زراره آمده است. در بخشی از این گفتگو حضرت صادق علیه السلام به زراره (که می گوید هنوز ازدواج نکرده ام) می فرمایند: پس چگونه (فشار های غریزه جنسی را) در این سن جوانی تحمل می کنی؟! (رجال کشی، صفحه صد و چهل و یک) اما مراجعه به کتب رجال خصوصا فهرست ابو غالب زراری نشان می دهد زراره اگر از امام صادق علیه السلام بزرگتر نبوده از ایشان کوچکتر هم نیست. البته در کافی این روایت از امام باقر علیه السلام نقل شده است (کافی جلد دوم ، صفحه چهار صد و دو) که به نظر می رسد همین صحیح است. 4. بلاذری در باب فتح جرجان و طبرستان و نواحیها ، فتح گرگان و طبرستان و اطراف آن نقل میکند که حسنین در فتح طبرستان حضور داشتند و طبری نیز دامنه فتوحات خلفا در طبرستان را حتی تا شهر تیمشه ( آسیاب شهر خرابه) در سواحل دریای خزر می رساند (فتوح البلدان‌، ص‌330؛ تاریخ الطبری ، ج5 ص 2116). اما کذب این خبر این گونه مشخص میشود که طبرستان بدلیل کوهستانی و صعب العبور بودن اخرین نقطه ایران است که توسط مسلمانان والبته در روزگار منصور عباسی فتح شد. البته سپاه مسلمانان در سال هجدهم هجری به حوالی طبرستان رسیدند . و لی نتوانستند به منطقه صعب العبور و کوهستانی طبرستان وارد شوند، و لذا تا زمان حکومت خلفا اصولا اعراب نتوانستند وارد طبرستان شوند. (این نمونه چهارم را در جایی دیده ام که متاسفانه منبع آن اکنون از خاطرم رفته است). و دهها نمونه دیگر مرحوم محقق شوشتری در کتاب ارزشمند الأخبار الدخیلة فصلی گشوده است و در آن روایاتی را آورده که از لحاظ تاریخی با مشکل مواجه است.
اهل سنت و فهرست برخی از محدثان اهل سنت مجموعه طرق و اسانیدشان به مصادری که در اختیار داشته اند را با تدوین فهرستی نقل نموده اند. این فهارس با فهارس علمای شیعه تفاوت بسیار دارد، هر چند شباهت هایی نیز بین این دو سنخ فهرست به چشم می خورد. از مشهورترین فهارس اهل سنت می توان به فهرست ابن خیر و نیز فهرست ابن عطیه اشاره کرد. در ادامه لینک این دو فهرست را قرار می دهم تا مراجعه و مقایسه آن ها با فهارس موجود شیعه — یعنی فهرست شیخ و نجاشی — آسان تر باشد. ان شاءالله در آینده به تفصیل به بررسی وجوه تشابه و تفاوت این دو گونه فهرست خواهم پرداخت، بمنه و کرمه. ➖➖➖➖➖➖➖➖ لینک فهرست ابن خیر 👇👇👇👇 https://upload.wikimedia.org/wikisource/ar/8/85/%D9%81%D9%87%D8%B1%D8%B3%D8%A9_%D8%A7%D8%A8%D9%86_%D8%AE%D9%8A%D8%B1_%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B4%D8%A8%D9%8A%D9%84%D9%8A.pdf لینک فهرست ابن عطیة 👇👇👇👇 http://elibrary.mediu.edu.my/books/DRM3704.pdf در میان فهارس اهل سنت شاید فهرست ابن حجر با نام المجمع المؤسس للمعجم المفهرس از همه دراز دامن تر باشد. (این فهرست را دوست فاضلم جناب آقای دکتر حمید باقری به من معرفی کرد). این هم لینک کتاب المجمع المؤسس للمعجم المفهرس ابن حجر 👇 https://archive.org/details/MujamMuassis
دخل و تصرف در متون حدیثی بازمانده کتاب طب النبی مستغفری از جمله مصادر طب روایی است که به دست ما رسیده است. با این حال به نظر می رسد آنچه از این کتاب به دست ما رسیده است از دستخوش تغییرات در امان نمانده است. شاهد این ادعا چند روايتی است که در مصادر اهل سنت به نقل از کتاب الطب مستغفری آمده است. اين چند روايت نشانگر مسند بودن روايات اين کتاب است. 1. ابن حجر در فتح الباری اين گونه نگاشته است: أخرج المستغفري في كتاب الطب من طريق حسام بن مصك عن عبيد الله بن بريدة عن النبي ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: إن هذه الحبة السوداء فيها شفاء؛ الحديث. قال: وفي لفظ قيل: وما الحبة السوداء؟ قال: الشونيز. قال: وكيف أصنع بها؟ قال: تأخذ إحدى وعشرين حبّة فتصرها في خرقة ثمّ تضعها في ماء ليلة، فإذا أصبحت قطرت في المنخر الأيمن واحدة وفي الأيسر اثنتين، فإذا كان من الغد قطرت في المنخر الأيمن اثنتين وفي الأيسر واحدة، فإذا كان في اليوم الثالث قطرت في الأيمن واحدة وفي الأيسر اثنتين. 2. ابن حجر بار ديگر در همين کتاب آورده است: وقفت على صفة النشرة في كتاب الطبّ النبوي لجعفر المستغفري قال: وجدت في خطّ نصوح بن واصل على ظهر جزء من تفسير قتيبة بن أحمد البخاري قال: قال قتادة لسعيد بن المسيب: رجل به طب أخذ عن امرأته أيحلّ له أن ينشر؟ قال: لا بأس، إنما يريد به الإصلاح، فأمّا ما ينفع فلم ينه عنه. قال نصوح: فسألني حماد بن شاكر: ما الحلّ وما النشرة؟ فلم أعرفهما، فقال: هو الرجل إذا لم يقدر على مجامعة أهله وأطاق ما سواها، فإنّ المبتلي بذلك يأخذ حزمة قضبان وفأسا ذا قطارين ويضعه في وسط تلك الحزمة، ثمّ يؤجج ناراً في تلك الحزمة حتّى إذا ما حمى الفأس استخرجه من النار وبال على حره فإنّه يبرأ بإذن الله تعالى. وأمّا النشرة فإنّه يجمع أيّام الربيع ما قدر عليه من ورد المفاره وورد البساتين ثمّ يلقيها في إناء نظيف ويجعل فيهما ماء عذباً ثمّ يغلي ذلك الورد في الماء غلياً يسيراً ثمّ يمهل حتّى إذا فتر الماء أفاضه عليه فإنّه يبرأ بإذن الله تعالى. 3. سيوطی در تفسير روائی اش نوشته است: أخرج المستغفري في الطبّ عن جابر بن عبد الله ـ رضي الله عنه ـ قال: قال رسول الله ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ: ماء زمزم لما شرب له من شربه لمرض شفاه الله أو جوع أشبعه الله أو لحاجة قضاها الله. اين سه حديث ـ علاوه بر آن که نشانگر مسند بودن روايات کتاب طبّ النبی ـ صلی الله عليه وآله ـ مستغفری است ـ نشانگر دخل و تصرف در متون روايات اين کتاب هم می باشد، چرا که هيچ کدام از اين سه روايت در نسخه های موجود از کتاب طبّ النبی ـ صلی الله عليه وآله ـ به چشم نمی خورد. در مورد دخل و تصرف در متون حدیثی ، بعد از این هم سخن خواهم گفت، بعونه و کرمه.
آیا عدم استثناء از رجال نوادر الحکمه دلالت بر وثاقت می کند؟ ابن وليد ـ وبه تبع او شيخ صدوق ـ رواتی را از کتاب نوادر الحکمه استثناء کرد ه اند. (الفهرست: 511ـ512، رقم: 813؛ رجال نجاشي، رقم: 939.) از اين استثناء، دو مطلب استظهار شده است: 1. تضعيف استثناء شده گان. (رجال الطوسي، رقم: 5973؛ 5974؛ 6263؛ 6264 و...) 2. وثاقت استثناء نشده گان. ( التعليقة على الاستبصار: 17؛ عدّة الرجال: 26؛ مناهج الأخيار في شرح الاستبصار: 1/85؛ 1/342؛ ذخيرة المعاد: 2/191؛ 2/233). به نظر می رسد استثناء، دلالت بر ضعف می کند، اما عدم استثناء ، دلالت بر وثاقت نمی کند. توضيح آن که محمّد بن آحمد بن يحيی در نوادر الحکمه از دو گونه مصادر نقل می کند: مصادر مشهور، و مصادر غير مشهور. اين که کسی استثناء نشده، همان گونه که ممکن است به خاطر وثاقت او باشد، ممکن است به خاطر شهرت کتابی باشد که او نقل می کند. مثلا کتاب يونس کتابی مشهور بين شيعه بوده است، و محمّد بن عيسی که از جمله راويان کتاب است استثناء شده است. اما از جمله راويان اين کتاب که استثناء نشده است ، شخصی با نام اسماعيل بن مرار است. برخی خواسته اند با توجه به عدم استثنای او، وثاقتش را ثابت کنند، اما به نظر می رسد (ولا اقل اين احتمال وجود دارد) که عدم استثنای اسماعيل بن مرار به خاطر شهرت کتابی است که او نقل می کند، در اين صورت وثاقت اسماعيل بن مرار ثابت نمی شود، چرا که حتی اگر او جاعل هم بود باز ـ به خاطر شهرت کتاب ـ ضرری نمی رساند. اما استثناء دلالت بر ضعف می کند. مثلا صدوق در مورد يکی از مصادر نوادر الحکمه ـ يعنی کتاب يونس ـ می گويد: از ابن وليد شنيدم كه باور داشت كتاب هاي يونس بن عبد الرحمن كه توسط راويان نقل شده است مورد پذيرش قرار مي گيرد و به آنها اعتماد مي شود، مگر رواياتي كه تنها محمّد بن عيسى نقل كرده است و كسي ديگر آنها را نقل نكرده است، كه به اين روايات اعتمادي نيست و بر اساس آنها نمي توان فتوا داد. (الفهرست: 511ـ512، رقم: 813.) يعنی از آنجا که وثاقت محمّد بن عيسی ثابت نيست، به متفردات او از کتاب يونس نمی توان اعتماد نمود، پس استثناء دلالت بر تضعيف می کند. مرحوم شيخ نيز از همين استثناء، استظهار ضعف نموده است. (رجال الطوسي، الرقم: 5758.) ➖➖➖➖➖➖➖ تفصیل این مطلب را در حاشیه ای از جلد سوم خلاصه الاقوال (خاتمه کتاب/فائده که پیرامون مستثنیات نوادر الحکمه است) که به تصحیح این حقیر در حال چاپ و نشر است آورده ام.
دخل و تصرف در متون حدیثی بازمانده 2 زیاد شدن احادیث در متون و مصادر روایی در صحیحه یونس بن عبد الرحمن از حضرت امام رضا علیه السلام آمده است که اصحاب ابو الخطاب احادیثی را به کتب اصحاب امام باقر و صادق علیهما السلام اضافه کرده اند. (رجال کشی، ترجمه یونس بن عبد الرحمن) اما گاه این اضافه شدن نه در اثر نیرنگ و فریب جعالان و حدیث سازان، بلکه از سر بی دقتی کاتبان و نسخه نویسان است که حدیثی را از حاشیه به متن برده اند. به عنوان مثال به علل الشرائع 384/2 ح 2 نگاه کنید. این حدیث در وسائل ( 528/10 - 529 ) و بحار ( 462/72 ) هم به نقل از علل آمده است . ولی به احتمال زیاد این حدیث توسط ناسخی بی دقت از کافی به کتاب علل راه پیدا کرده است . توضیح آن که : در کافی همین حدیث به همین سند در بابی مشابه با باب علل الشرائع آمده است و ناسخ هم با توجه به اتحاد موضوع روایت کافی و علل ، این حدیث را از کافی در حاشیه نسخه علل افزوده و سپس در نسخه برداری های بعدی ، این حدیث به متن رفته است . آنچه نشان میدهد این حدیث اضافه شده سند حدیث است که با علی بن بندار شروع میشود در حالی که علی بن بندار استاد صدوق نیست بلکه استاد کلینی است. توجه داشته باشید که حدیث اول علل الشرائع ( باب مذکور ) هم هرچند در کافی آمده اما از خود صدوق است یکی به خاطر سندش، دیگر این که این حدیث در علل تکه ای اضافه بر کافی دارد . (نمونه های دیگر از این دست را بنگرید در : علل الشرائع 276/3 ح 4 ؛کافی 276/3 ذیل ح 4 ؛ 434/3 ذیل ح 1 ؛ 443/3 ذیل ح 5 ؛ نیز قصص الانبیاء راوندی ص 272 ح 322 و مقایسه کنید با همان ح 321و 324 و نیز کافی 434/7 ). البته سخن در این زمینه بسیار دراز دامن تر از یک یادداشت مختصر است، و می بایست این مسئله لا اقل در چند مقاله مفصل پیگیری و دنبال شود ، با این حال و از باب تذکر، این یادداشت می تواند سودمند واقع شود؛ بعون الله الملک الوهاب.