eitaa logo
شهدایی🥹🥹
721 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
1.1هزار ویدیو
3 فایل
اینجــا‌یہ‌نفر‌هسٺ‌ڪہ‌نزاره‌🥺 احسآس‌تنہایـے‌کني اینجــاحرف‌‌از‌‌رفاقتــہ❤️ #برادرشهید‌م بابک نوری کپی حلاله به شرط اینکه صلوات برای شهدا بفرستین شروع خادمی.1403/2/17 @MZmmmmz : آیدی مدیر ناشناسمون https://eitaa.com/joinchat/3223323503C7348c57498
مشاهده در ایتا
دانلود
از آدم‌های سیاسی کشور زیاد انتقاد می‌کرد. می‌گفت: فلان کار اشتباه بوده، فلان کار درست بوده. بهش می‌گفتم: تو که هیچ‌کی رو نذاشتی بمونه، آخر سر طرفدار کی هستی؟ می‌گفت: فقط آقا؛ هر چی آقا بگه.❣ گاهی وقت‌ها که دلش می‌سوخت می‌گفت: آرزوم اینه سرم رو بذارم روی سینه‌ی آقا و دردِدل‌هایی رو که نمی‌تونم به کسی بگم، بهش بگم. 🕊 ┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دست نوشته خداست..! درهمـٰان لَحظـه ڪه مـٰا غـٰافل عشق یــار بودیم؛ عـٰاشق شدند، وخدا پاے عشقشان ایستاد..♥️! شهیدم🥹🥹😭 شهدا شرمنده ایم🥹🥹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهــدا دُعـا بِخوانید بَراۍ عاقبٺ بِخیریماݩ شمایۍ ڪِه خَتم به خیر شُد عاقبتتان . . !❤️🌱 ‌
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_پنجاه #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا -خب اما من شش ماهیه منتظر تماستونم حاج رضا:
تو شش ماه من از گذشتم به حاج رضا گفتم گاهی تحسینم میکرد گاهی اخم گاهی گریه اما کلا همیشه بهم میگفت تو نظر کرده حاج همتی امروز پنجشنبه است به عادت همیشگی اول راهی مزار شهدا دوتا دست گل خریدم یکی برای شهدا یکی برای حاج رضا اول رفتم قعطه سرداران بی پلاک و آخر مزاری که به یاد حاج ابراهیم همت بود از مزار خارج شدم از همون راه قصد آسایشگاه دیدن حاجی کردم 🙈🙈🙈 تا آسایشگاه سه ساعتی تو راه و ترافیک بودم مستقیم رفتم اتاقش -سلام 😍😍😍 رضا: سلام چرا زحمت کشیدید 🙈🙈 -زحمتی نیست رضا: مادر شمارو فردا ناهار دعوت کردن دلم میخاست جیغ بکشم از خوشحالی رفتم خرید یه روسری خیــــــــــــــــــلی خوشگل خریدم تا رسیدم خونه چادر مهمونیم اتو کردم چادر معمولی مهمونیم گذاشتم تو کیفم مانتو سفیدم درآوردم با شلوار کرم رنگ وای خدایا از هیجان خوابم نمیبره تا ده صبح همش به ساعت نگاه میکردم تا ده شد با ذوق حاضر شدم وسط راه یه سبد گل رز قرمز و سفید خریدم ┄┄┅┅┅❅شهدایی❅┅┅┅┄
شهید مصطفی صدر زاده با حضرت زینب سلام الله علیها بی‌ بی زینب آن زمانی که شما در شام‌، غریب بودید؛ (بر شما چه) گذشت؟ دیگر به احدی اجازه نمی‌دهیم به شما و به سلاله‌ی حسین (علیه السّلام) بی‌احترامی کند. دیگر دوران مظلومیت شیعه تمام شده. بی‌بی‌ جان انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم. بی‌بی عزیزم مرا قاسم خطاب کن. مرا قاسم خطاب کن. روی خون ناقابل من هم حساب کن ... شرمنده ایم🥹😥🥹
فکرشو بکن تو محشر ببینی حضرت فاطمـه دارن شفاعت می‌کنن! بری سمتشون بگی منممم چادرییی بودم!!! حضرت بگن: 'تو حرمت چادر رو نگه نداشتی' اونجاست که عالم و آدم روی سرت خراب میشه💔 .. خرابش نکن خواهر من! این کار نیکِت رو با آرایش و برخی تیپ هاخراب نکن - چادر حضرت زهرا حرمت داره🌱♥️ شهدایی🥺🥲 https://eitaa.com/dfhjvccdddf
شهادت شهید حججی • اسارت و شهادت در تاریخ دوشنبه ۱۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۶، حججی در منطقه تنف، در منطقه مرزی سوریه، عراق و اردن اسیر می‌شود. منطبق بر فیلمی که خبرگزاری داعش آن را منتشر کرده‌است، محسن حججی در پشت سنگری است. اجساد نیمه جان تعدادی از همرزمانش در اطراف سنگر او افتاده‌است و در واپسین لحظات در برابر حمله غافلگیرانه داعش از خویش دفاع می‌کنند. صدای تیراندازی پراکنده به گوش می‌رسد. کمی بعد یکی از نیروهای داعش محسن حججی را اسیر می‌کند. شهید محسن حججی در سال ۱۳۹۱ ازدواج کرد، ثمر ازدواج وی پسری به‌نام علی است. وي روز دوشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۶ به اسارت دشمن درآمد و در روز چهارشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۶ در سوریه به درجه رفیع شهادت نائل شد. سپاه پاسداران ایران جنازهٔ محسن حججی را روز ۷ شهریور تحویل گرفت و با انجام آزمایش دی‌ان‌ای، هویت او را تأیید کرد. یک ماه بعد از تأیید هویت، در تاریخ ۳ مهر ۱۳۹۶ هم‌زمان با عزاداری‌های ماه محرّم جنازهٔ وی به ایران بازگشت. محسن حججی شرمنده ایم 🥹🥹🥹🥹
8.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گمنـــامـی؛تنها برای نیست! میتونی زنده باشی، و سرباز حضرت‌زهراسلام‌اللّٰہ‌عليها باشی.. اما یه شرط داره!!! باید فقط برای کار کنی نه ریا...✋🏻
شهدایی🥹🥹
جامانـدھ‌ ڪھ باشے‌؛ دیگـࢪ جامانـدھ‌ اے‌..!🥲💔 درد دارد دویدن و نرسیدن.. کھ دویدنِ ما ؛ درجا زدن است
شهادت را نخواستیم و به خیالِ خودمان عاشق شهادتیم ، بسنده کردیم فقط بـھ عکس چسبانده شده‌ی دیوار اتاق ! کانال های ایتا و پیامرسان هایی که پر شده از صوت و روایتگری های .. وتصویر زمینه‌ی گوشی هایمان، وَسنگینی‌نگاه‌شهید‌را‌درک‌نکردیم..✋🏻
شهدایی🥹🥹
#بسم_رب_الشهدا #قسمت_هفتاد_نهم #بنده_نفس_تا_بنده_شهدا اولين و برجسته ترين حادثه در شرهاني غرق شد
قلم و کاغذ گذاشتم کنار لب تاپ رو میز چادرمو سر کردم از اتاق خارج شدم مامان: کجا میری -مزارشهدا مامان :باشه تا رسیدن به مزار یکی دوساعت طول کشید از قطعه شهدای مدافع حرم وارد مزار شهدا شدم بعد رفتم قطعه سرداران بی پلاک با اشک گفتم نمیدونم کدومتون برای شرهانی هستید اما ازتون ممنونم😔 یکی دوساعت همون جا بودم برای نماز بلند شدم که با حاج آقا رمضانی چشم تو چشم شدم -سلام حاج آقا حاج آقا:سلام دخترم ماشالله چقدر تغییر کردین -حاج آقا دارم ۵ساله میشم یه نیم ساعت باهاش حرف زدم از این چندسال گفتم آخرشم بهش گفتم خادم شرهانی ام با لحنی که مخصوص یه رزمنده است گفت من را عشق شرهانی دیوانه کرده است عشق بازی را شرهانی عاشق کرده است اون لحظه نفهمیدم یعنی چی ۴ماه بعد وقتی پا ب دشت شقایق ها گذشتم فهمیدم اینجا نقطه مرزی ایران امنیت بیداد میکند ۵سال از مسخره کردن شهدا میگذره و حالا به کمک همون چهارتا استخوان و یه پلاک دست از کشیدم و شدم به کمک الان 😊 پایان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ شهدایی شهدایی شهدایی🥺🥺
شهدایی🥹🥹
"برون‌نمی‌رودازخاطرم خیال‌ِوصالت... گرچہ‌نیست‌وِصالی ولی‌... خوشم‌بہ‌خیالت❤️" #شهید‌بابڪ‌نورۍ‌هریس
خاطــره📚 مردم ما بدونند واقعاپاک هستند. بابڪ‌ما سرباز لشکر بود؛لشکر ۱۶قدس. یکی از دوستای اون تو شهید شد..❤️‍🩹! من‌گفتم:بابڪ‌چرا اینقدر ناراحتی؟چرا گریه میکنی؟🤔 گفت:"رضا، تو نمی شناسی این آدم کی بود، نمیشناختی این آدمو، اینقدر پاک بود، اینقدر آدم سالمی‌بود"(: حرف‌بابڪ‌روحالافهمیدم‌! هرکسۍ نمیشہ‌!!! انسان‌هاےواقعاپاک,راست,صادق . .🙂✋🏻
و مبارزه با نفس یک بار دیدم دست محمدهادی به طور خاصی سوخته،ده روز بعد دوباره محمدهادی را دیدم؛بعد از گذشت ده روز هنوز دستش التیام نیافته بود. به او گفتم:این زخم پشت دستت برای چیه؟ نمی خواست جواب بده و هی موضوع را عوض میکرد،اما بالاخره قضیه را فهمیدم. گفت:مدتها قبل در یک شب بسیار اذیت شدم،شیطان به سراغ من آمده بود؛ من هم تنهاچاره ای که به دستم رسید سوزاندن دستم بود.