eitaa logo
ضُحی
11.5هزار دنبال‌کننده
509 عکس
452 ویدیو
21 فایل
﷽ کانال داستان‌های شین الف 🖋 #ضحی #فانوسهای‌بیابانگرد #نت_آب(چاپ اول) 🪴کانال شخصی @microwriter 🪴کانال آموزشی @ravischool 🪴تبلیغات https://eitaa.com/joinchat/3423469688C4b18e5272e 👈رمان قمردرعقرب بقلم نویسنده دیگری میباشد
مشاهده در ایتا
دانلود
ضُحی
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ #قمردرعقرب🕷 بقلم #الهه_بانو #قسمت1171 •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۷۱
🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕 🦂 ♡﷽♡ 🕷 بقلم •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• ۱۱۷۲ - کار شما هم از فردا استارت می خوره مهندس کمالی ؟ با لبخندی که شنیدن این حرف از سوی کاظم به لب هایم هدیه می کند نگاهم را به او دوخته و جوابش را می دهم - بله آق معلم ! همه که مثل شما نیستن ؛ سیزده روز عید پا به پای طبیعت بهاری تعطیل سه ماه تابستون پا به پای بچه ها تعطیل کرونا هم که اومد دیگه تعطیلی الی ماشاالله ! - شما که راست میگی حتماً همین طوره ! سر تکان می دهد جوابم را می گیرم در حالی که خوب می دانم آنچه گفتم فقط در حد شوخی بود در طول همین دوران کرونا دیده بودم با چه ستمی محتوا آماده کرده و به بچه ها درس می دهد البته گاهی که فشار بیماری کم شده و فرصتی برای نفس کشیدن و تجدید قوا می داد بچه های کلاس را داخل حیاط مدرسه دور یکدیگر جمع کرده و با حفظ فاصله ها برایشان چند ساعتی کلاس حضوری می گذاشت او هم دنیای جالبی داشت عاشق شغل و حرفه ات که باشی در سخت ترین شرایط هم برای خودت فضایی برای لذت بردن می سازی - بعد از ناهار راه میوفتم دیگه نیستم تا روز مراسم خاله حلیمه ! - مراسم ؟ بنده خدا تا بره سر خونه زندگیش پیر میشه از دست حرف مردم - بی خیال ! حرف مردم همیشه هست دیروز نبوده که امروز نباشه ؟ وقت سختی ها کی کنار زن بیچاره بود که حالا ادعای دلسوزی داشته باشه لااقل اینجوری هم خدا راضیه هم این دو نفر از تنهایی در میان میگم .... حالا آقا ذبیح میاد اینجا یا خاله حلیمه رو می بره خونه ی خودش ؟ - تو‌ چی فکر کردی پیش خودت حیدر ؟ ندیدی خونه ی آقا ذبیح رو ؟ همین که چوپانی مردم رو می کنه فکر کردی سقف بالا سر نداره ؟ نیمه ی شعبان که حلقه ی غلامی این خونواده رو بندازه دور انگشتش ، دو تا پا داره دو تای دیگه هم قرض می کنه تا خودشو زن و زندگیش و از مش مراد دور کنه بیکار نیست زندگیشو بیاره کنار لونه زنبور که ! - خدارو شکر من یکی که خیلی خوشحالم هم آقا ذبیح مرد خوبیه هم خاله حلیمه حق داره بعد از این همه وقت روی آرامش رو ببینه راستی میگم کاظم ! پیشنهاد می دادی خاله که رفت خونه ی خودش رضا و خانومش بیان اینجا هم خونه خالی نمونه ، هم اونا یه چند سانت به استقلال نزدیک بشن ! - خیال می کنی نگفتم ؟ گفتم ولی رضا که می دونی بی اجازه ی باباش قدم از قدم بر نمی داره چه رسد به گرفتن همچین تصمیم کبرایی مادرشم که این پسر نباشه از بی نفسی هلاک میشه - جک میگی کاظم ؟ ده فرسخ که فاصله نیست ! یه دیوار و یه حیاط از هم دور میشن اینبار شانه ای به معنای ندانستن بالا می اندازد داستانی شده بود زندگی این دختر خاله پسر خاله زیر سلطه ی خانواده ! بالاخره کاظم سیب زمینی ها را از دل خاکستر بیرون کشیده و قبل از همه سهم خانم ها را داخل بشقاب گذاشته می برد خوشم می آید از این حمایت های ریز ریز ولی با ارزش که در برابر همسر و مادر و زن های دیگر از خودش نشان می دهد کاظم مرد زندگی بود ، کاش روزی می توانستم با اطمینان این حرف را در مورد رضا هم بزنم ...... •┈┈••✾🌕🌖🌗🌘🌑🌒🌓🌔🌕•✾••┈┈• پرش به پارت اول♡👇 https://eitaa.com/dhuhastory/15776 ●|رمان قمر در عقرب مختص مخاطبان کانال👇 |√• https://eitaa.com/joinchat/1365966931C6f6bcfaad8 •√| ⛔️کپي حرام⛔️ 🦂 🌕🦂🌕 🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂 🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂🌕🦂