🍃🍁
💠⇠ﻫﻴﭽﻮﻗﺖ ﻭﺍﺭﺩ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻫﻴﭻ ﺁﺩمی ﻧﺸﻮ ﻭ ﺯﻳﺮ ﻭ ﺭﻭﺵ ﻧڪﻦ ،ﺣﺘﻲ ﻋﺰﻳﺰﺗﺮﻳﻨﺖ !
ﺯﻳﺒﺎﺗﺮﻳﻦ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﻫﻢ ڪﻪ ﺑﻴﻞ ﺑﺰنے ﺣﺪﺍﻗﻞ ﻳﻪ ڪﺮﻡ ﺗﻮﺵ ﭘﻴﺪﺍ میڪنے
هرگز به ڪسی حسادت نڪن بخاطر نعمتی ڪه خدا به او داده ...
💠⇠زیرا تو نمیدانی خداوند چه چیزی را از او گرفته است ...
و غمگین مباش وقتی خداوند چیزی را از تو گرفت ...
زیرا تو نمی دانی خداوند چه چیزی را عوض آن به تو خواهد داد .
همیشه شاڪر باش و بگو ... شـڪر
💠⇠چه زیباگفت بزرگی :اگرروزی تصمیم به محاسبه ثروتت گرفتى پولهایت رانشمار. ڪافی است قطره اشڪى برروی گونه ات بریزی تعداد دستانی ڪه آنرا پاڪ میڪنند ثروت توست.
💠⇠ﺩﻟﻬﺎﯼ ﻣﺎ ڪﻪ ﺑﻬﻢ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﺎﺷﺪ،
ﺩﯾﮕﺮ ﭼﻪ ﻓﺮﻗﯽ ﻣﯽ ڪﻨﺪ ڪﻪ ڪﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺟﻬﺎﻥ ﺑﺎﺷﯿﻢ ﺩﻭﺭ ﺑﺎﺵ ﺍﻣﺎ ﻧﺰﺩﯾڪ ...
ﻣﻦ ﺍﺯ ﻧﺰﺩﯾڪ ﺑﻮﺩﻥ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﻢ ...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@dokhtaranchadorii .
#شخصیت_های_کربلا
💠 در حادثه کربلا با سه نمونه شخصیت روبرو میشویم:
🌷🌿🌷🌿🌷
💟 اول: امام حسین (ع)
حاضر نیست تسلیمِ حرفِ باطل شود.
تا آخر میایستد.
خودش و فرزندانش شهید میشوند.
هزینه انتخابش را میدهد
و به چیزی که نمیخواهد تن نمیدهد.
از آب میگذرد، از آبرو نه...
🔹دوم: یزید
همه را تسلیم میخواهد.
مخالف را تحمل نمیکند.
سرِ حرفش میایستد.
نوه پیغمبر را سر میٔبرد.
بی آبرویی را به جان میخرد
تا به چیزی که میخواهد برسد
🔹سوم: عمرِ سعد
به روایتِ تاریخ تا روز ٨ محرّم در تردید است.
هم خدا را میخواهد هم خرما را،
هم دنیا را میخواهد هم آخرت را
هم میخواهد حسین (ع)را راضی کند هم یزید را.
هم اماراتِ ری را میخواهد، هم احترامِ مردم را.
نه حاضر است از قدرت بگذرد، نه از خوشنامی.
هم آب میخواهد هم آبرو.
دستِ آخر اما عمرِ سعد تنها کسی است
که به هیچکدام از چیزهایی که میخواهد نمیرسد.
نه سهمی از قدرت میبرد نه از خوشنامی
ما آدمهایِ معمولی راستش نه جرات و ارادهِ حسینی شدن را داریم،
نه قدرت و ابزارِ یزید شدن را
اما در درونِ همه ما یک عمرِ سعد هست!
من بیش از همه از عمر سعد شدن میترسم...
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@dokhtaranchadorii .
💠 #رمان_آیه_های_جنون 🍂
💠 #قسمت_۱۱۵
نفس عمیقے میڪشد و میگوید:الان خودمونو ببازیم چے میشہ؟!
چادرم را ڪمے روے صورتم میڪشم:هیچے!
نگاهے بہ ساعت مچے اش مے اندازد و میگوید:من یہ فڪرے دارم البتہ اگہ شما همڪارے ڪنید!
ڪنجڪاو چشم بہ ڪتش چشم میدوزم،ادامہ میدهد:یہ سرے قضایا هست ڪہ نمیتونم بگم! اما همونطور ڪہ متوجہ شدید دلم یہ جاے دیگہ س و خانوادہ م همراهے نمیڪنن!
سوال احمقانہ اے مے پرانم:چرا؟!
چند لحظہ مڪث میڪند سپس جواب میدهد:چون قبولش ندارن! اصرارشون روے شماست! میدونم منم براے شما اجبارم!
سرم را بہ نشانہ ے تایید تڪان میدهم،دستے بہ گونہ اش میڪشد و میگوید:اگہ بهم جواب منفے بدید چے میشہ؟
لبم را میگزم،باید بگویم؟!
شاید بتواند ڪمڪم ڪند.
_حق درس خوندن ندارم و باید از خانوادہ م جدا بشم برم یزد پیش مادربزرگم.
ابروهایش را بالا میدهد:خب چرا؟!
سردرگم میگویم:خودمم نمیدونم دلیل این همہ اصرار بابا چیہ؟! از وقتے....
ادامہ ے حرفم را میخورم،میخواستم بگویم از وقتے شهاب وارد زندگے مان شد پدرم پافشارے را شروع ڪرد!
_ول ڪردن درس و خانوادہ براتون خیلے سختہ؟
مُردمڪ هاے چشمانم را روے گردنش ثابت میڪنم:سخت تر از اینا زندگے ڪردن با مادربزرگمہ! شاید سخت تر از تن دادن بہ این....
و باز حرفم را ادامہ نمیدهم.
انگشتانش را میان موهایش میبرد:میشہ امشب هیچ جوابے ندید؟ فقط بگید میخواید چند روز فڪر ڪنید!
با حرص میگویم:بعدش چے؟! خیلے دارہ ڪشدار میشہ!
ڪتش را برمیدارد و مے ایستد،همانطور ڪہ با ژست خاصے ڪتش را تن میڪند میگوید:بعد از چند روز بگید میخواید بیشتر باهم آشنا بشیم و شرط بذارید حاضر نیستید فعلا عقد دائم ڪنیم! بهونہ بیارید بگید بخاطرہ مدرسہ و دردسراش،از طرفے تا ڪامل منو نشناختید ازدواج دائمو قبول نمیڪنید.
متفڪر میگویم:خب!
یقہ ے ڪتش را مرتب میڪند و دوبارہ لبخند عجیبے بہ رویم مے پاشد:منم همین شرطا رو میذارم بہ علاوہ ے اینڪہ تا قضیہ رو رسمے نڪردیم نباید بہ اقوام بگن!
متعجب میگویم:این شبیہ ازدواج سورے نیست؟!
نگاہ عاقل اندر سفیهانہ اے میڪند و با لحن بدے مے پرسد:زیاد رمان میخونید؟!
اخم میڪنم:نہ هر رمانے!
رو بہ رویش مے ایستم،خونسرد میگوید:من ڪہ ازتون نخواستم نقش عاشق و معشوقو بازے ڪنیم یا وانمود ڪنیم همہ چیز خوبہ! ما داریم همون چیزے ڪہ هستو میخوایم،میخوایم بیشتر باهم آشنا بشیم تا تصمیم بگیریم بگیم آرہ یا نہ!
جدے نگاهم میڪند،برق چشمانش ذوبم میڪنند:اما از همین اولش میدونیم براے هم غیر ممڪنیم!
چہ خوب میدانستے هادے!
ڪہ غیر ممڪن ترین ممڪن منے!
بہ سمت در قدم برمیدارد،میخواهد دستگیرہ ے در را بفشارد ڪہ بہ سمتم برمیگردد:از همین اول بهم قول میدیم!
آهستہ میگویم:چیو؟!
لبانش آیہ اے واجب و سجدہ دار برایم قرائت میڪنند:تو این مدت دلبستن نداریم!
با غرور لبخند میزنم:قبولہ!
مغرور تر از من چشمانش را بہ نشانہ ے "باشه" باز و بستہ میڪند.
سپس در را باز میڪند و تعارف میڪند اول من خارج بشوم.
پیروز این میدان،نہ من بودم نہ تو!
عشق بود!
هر دو باختیم،
بہ عشق...!
از آن باخت ها ڪہ براے توصیفش روزے باید هزار بار خواند:احلے مِن العَسل!
#ادامہ_دارد...
نویسنده این متن👆:
#لیلی_سلطانی 👉
💠 #فدایی_خانم_زینب.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@dokhtaranchadorii .
♥️دختران حاج قاسم♥️
﴾﷽﴿ 💠 #رمان_آیه_های_جنون 💠 #قسمت_۱ آرام چشمانم را باز میڪنم،با چشم هاے خواب آلود اطرافم را دید می
ریپلای قسمت اول رمان آیه های جنون برای اعضای جدید ...
💥#وقایع_اتفاقات-روز_دوم_محرم
ڪاروان امام حسیـن (ع) در روز
#دوم_محرم
وارد سرزمین ڪربلا شد و تا عاشورا در این سرزمین ماند...
سرزمین ڪربلا در ۶۰ مایلے بغداد،
غرب فرات و ۵ فرسنگے نیـنوا قرار گرفته است.
این سرزمین خالے از سکنہ بوده و پستے،
بلندے و گودالهاے زیادے داشته است...
امام حسین (ع) در لحظه ورود به سرزمین ڪربلا، خاک را بویید و فرمود:
🔹همان است قتلگاه و خوابگاه ماســت.
🔸 اسب امام سوم شیعیان از ورود به
ڪربلا پرهیز کرد و امام بزرگوار هفت
اسب عوض ڪرد و با هفتمین اسب وارد سرزمین ڪربلا شد.
ایشان با لباس پیامبر وارد زمین ڪربلا شدند...😔
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@dokhtaranchadorii .
📖 #خاطرات_شهدا
🌹 #حر_انقلاب
#پیشنهــــادمطالعــہ
🌷ڪﺴﯽ ﺟﺮأﺕ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﺑﺎ ﺷﺎﻩ ﺍﯾﺮﺍﻥ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺑﺸﯿﻨہ ﻏﺬﺍ ﺑﺨﻮﺭﻩ ،
ﺍﻣﺎ ﻃﯿﺐ ﻣﯽ ﻧﺸﺴﺖ ...!؟
ﮔﻨﺪﻩ ﻻﺕ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﻮﺩ .
ﺷﺎﻩ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺖ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺧﺮﺍﺏ بشہ ،
می گفت:ﻃﯿﺐ ...
🌷یہ ﺭﻭﺯ ﺷﺎﻩ گفت:
ﺍﯾﻦ ﺩﻓﻌہ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﺑﻬﺖ ﻣﯿﺪﻡ ،
ﺑﺮﻭ ﻣﺠﻠﺴﯽ ﺭﻭ ﺧﺮﺍﺏ ڪﻦ ...
ﮔﻔﺖ:ڪﺠﺎﺳﺖ؟
ﻃﺮﻑ ڪیہ؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻓﻼﻥ ﺟﺎ ...
ﺳﯿﺪ ﺭﻭﺡ ﺍﻟﻠﻪ ﺧﻤﯿﻨﯽ ...
ﻃﯿﺐ ﺟﺎ ﺧﻮﺭﺩ !؟
ﮔﻔﺖ:
ڪی ؟
ﮔﻔﺘﯽ ﺳﯿﺪه !؟
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ: ﺁﺭﻩ ...
ﮔﻔﺖ:نہ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺘﯿﻢ !!!
ﻣﺎ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ(ﺱ ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﯿﻢ ...!
( ﺍﯾﻦ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﺑﻮﺩ ڪه ﺍﻣﺎﻡ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﻌﺮﻭﻑ ﻧﺸﺪﻩ ﺑﻮﺩ ڪہ ﺍﺳﻤﺶ ﺑﯿﻮفتہ ﺭﻭ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﺮﺩﻡ )
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ:
ﻫﺴﺘﯽ ﺗﻮ ﻣﯿﮕﯿﺮﻡ ،
ﻧﺎخنات ﺭﻭ میڪﺸﻢ ،
میدم تیڪہ تیڪہ ات ڪنن ...
ﮔﻔﺖ:ﻫﺮ ڪﺎﺭﯼ میخوای ﺑڪن ،
ﻣﻦ ﺑﺎ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (ﺱ ) ﺩﺭ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘﻢ ...
🌷ﺍنقدر شڪنجہ اش ڪردند ...
ڪہ ﻃﯿﺐ سینہ سپر ،
ﺷﺪ ﻧﯽ ﻗﻠﯿﻮﻥ ...
ﻭﻗﺘﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﻦ ﺍعدﺍﻣﺶ ڪﻨﻦ ،
یڪی ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ:
ﻃﯿﺐ ﭘﯿﺎﻣﯽ ﺑﺮﺍ ﺍﻣﺎﻡ ﺧﻤﯿﻨﯽ ﻧﺪﺍﺭﯼ ؟
ﮔﻔﺖ:
ﻣﻦ ﺍﯾﻨﻮ ﻧﻤﯿﺸﻨﺎﺳﻢ ،
ﻓﻘﻂ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﯿﻦ:
ﻃﯿﺐ ﮔﻔﺖ ﺍﻭﻥ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﻔﺎﻋﺘﻢ ڪﻦ ...
🌷ﻭﻗﺘﯽ ﭘﯿﺎﻣﺸﻮ ﭘﯿﺶ ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﺎﻡ ﮔﻔﺖ:
ﺍﻭﻥ ﻧﯿﺎﺯﯼ بہ ﺷﻔﺎﻋﺖ ﻣﻦ ﻭ امثال ﻣﻦ ﻧﺪﺍﺭﻩ ،
ﺍﻭﻥ ﺩﺭ ﻗﯿﺎﻣﺖ ﺍﻣﺖ ﻣﻨﻮ ﺷﻔﺎﻋﺖ میڪنہ ...!
ﺍﯾﻦ ﺷﺪ ڪہ طیب ،
ﻓﻘﻂ ﺍﺩﺏ ڪرﺩ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺣﻀﺮﺕ ﺯﻫﺮﺍ (ﺱ) ...
" و شد حر انقلاب "
(جناب حر هم به احترام مادر امام حسین ع ، ادب ڪرد و شد آنچه شد .... عاقبت بخیر شد .)
🌷ﻫﻤﯿﻦ ﺷﺪ ڪہ طلبہ ﻫﺎ ﻭ ﺭﻭﺣﺎﻧﯿﻮﻥ ﻗﻢ ﺟﻤﻊ ﺷﺪﻥ ﻧﻤﺎﺯ ﻭ ﺭﻭﺯﻩ ی ۶۰ ﺳﺎﻟﺸﻮ ﻗﻀﺎ ڪردن ...
🌷معرفت و ادب ڪہ داشتہ باشی ،
حتی اگہ بد باشی ،
بالاخره یہ روز بر می گردی ...
میشڪفی ...
پر می ڪشی ...
و اوج می گیری ...بله مردی و مردانگی زمان و مڪان نمیشناسہ ، مهم اینہ ڪہ جوهرش را داشتہ باشی .
شادی روحش صلوات
#حر_انقلاب_اسلامی
#شهید_طیب_حاج_رضایی ┈
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
@dokhtaranchadorii .