eitaa logo
دورهمگرام؛ شبکه‌زنان‌روایتگر
505 دنبال‌کننده
1.3هزار عکس
221 ویدیو
7 فایل
با قصه‌ها زندگی کن اینجا زنان برش‌های واقعی زندگی خود را می‌نویسند. #دورهمگرام شبکه زنان روایتگر منتظر روایت‌های شما هستیم: @dorehamgram2 ❗انتشار مطالب تنها با ذکر منبع مجاز است.
مشاهده در ایتا
دانلود
4⃣0⃣3⃣ راست قامت | قسمت۱ ایستاده‌ام لب ایوان و به درخت خرمالو چشم دوخته‌ام. شاخه‌ها تنک شده و برگ‌هایش جز تعداد کمی که در برابر باد مقاومت کرده، باقی ریخته‌اند. روی زمین و توی باغچه انباشته شده از برگ. امسال کمتر بار داده ولی باز هم خدا را شکر. پارسال که هرسش کردیم، شاخه‌های جدیدی سبز شدند که پر شدند از میوه‌های ریز و پشت‌سرهم. مثل دختری که موهای فرفری بلندش را دورش ریخته و جلوه‌گری می‌کند. عاشق پاییزم، به باغچه که نگاه می‌کنم، خبری از برگ‌های سبز و باطراوت و شاداب نیست. در عوض برگ‌های نارنجی و قهوه‌ای و تک‌و‌توک قرمز، رقصان کف حیاط می‌افتند. صدای افتادن آن‌ها، هرچند خیلی آهسته است را دوست دارم. صدای خش‌خش برگ‌ها روحم را می‌نوازد. درخت توت و نارنج هنوز سبز هستند. روی شاخه‌های انگور برگ‌های خشک به شاخه‌ها چسبیده‌اند. بالای آن‌ها یک خوشه انگور خشک شده، منظره‌ی درخت را زیبا کرده. گویی کشمش‌ها به مبدا خود برگشتند. به یاد درخت راست قامتی می‌افتم که اکنون خزان اوست و هر روز برگ‌هایش ناجوانمردانه روی زمین می‌ریزند. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
4⃣0⃣3⃣ راست قامت | قسمت۲ چشم‌هایم پر از اشک و قلبم فشرده می‌شود. ولی این شجره‌ی طیّبه به انتظار بهار، مثل کوه ایستاده است تا دوباره جوانه بزند، سبز و با طراوت برویَد و شجره‌ی خبیثهی صهیون را با قدرت ایمان بشکند. شاخ و برگ زرد و بی‌بر آن را بر زمین بریزد و مدفون کند. سپس فرزندانش به جای هر شهید درختان میوه و زیتون بکارند و خاکش را سبز و بالنده کنند. دوباره شور و شوق زندگی جریان پیدا کند. مادران شب‌ها برای بچه‌ها از حماسه‌ی پدران و مدربزرگ‌هایشان لالائی بگویند. بچه‌ها بخندند. بازی کنند و با خیال راحت به مدرسه بروند. در امنیت بزرگ شوند. سرزمینشان را آباد کنند و سرنوشت خود را قوی و مقتدر بسازند. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
📝 هم‌قلم شُدید تا صدای مظلومیت شهدای غزه و کرمان باشید. با سلاح‌هایتان که امروز قلم‌های شماست مجاهدانه تلاش کردید و در این میدان خوش درخشیدید. 🏆 کسب عنوان روایت برگزیده از اولین جشنواره ملی روایت را به افراد منتخب از خانواده بزرگ دورهمگرام (شبکه‌ی زنان روایتگر) ارج می‌نهیم. 📜 بدون شک این موفقیت نتیجه زحمات و تلاش‌های خالصانه‌ی تک‌تک اعضای هسته‌ی دورهمگرام است که برای رشد همدیگر تلاش کردند. عزیزانی که «من» را کنار گذاشته و برای «ما» شدن فعل خواستن را صرف کردند. 🎯 این نقطه، شروع راهی پرپیچ‌وخم است که انتهای آن به روایت فتح قدس خواهد رسید، ان‌شالله. ✨عزیزان دورهمگرامی: فراشاه 🏳 امید که پرچم روایتگری در عرصه‌ی جهاد تبیین همیشه بر دوش شما باشد...! 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱 با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
8⃣6⃣6⃣ نه به خانه‌تکانی اجباری | قسمت۱ اجاق گاز را کشیدم جلو و روی سرامیک‌ها زانو زدم. صدای ناله‌‌اش می‌خکوبم کرد: «چیکار می‌کنی... مگه نمی‌دونی کار سنگین برا من بده‌؟» اسکاچ را پشت و زیر اجاق کشیدم و با دستمال خشک کردم. گاز را سُر دادم سر جایش. پشتم گرم بود به سلامی که صبح موقع بیدارشدن به حضرت مادر (س) دادم و کمکی که از ایشان خواستم. گفتم:« نترس زانو جون. از وقتی تمرینای اصلاحی انجام می‌دم، حالت بهتره.» با بقیه‌ی مواد رفتم سراغ کابینت‌ها. گرمِ سابیدن بودم که گردنم جیغ کوتاهی کشید: «اگه رگ من بگیره از کار و زندگی میفتیا. بعد کی کمکت می‌کنه؟ دخترات که بچه‌ دارن و خودشون کلی کار دارن، دست تنهایی. بسه دیگه برو استراحت کن.» هم‌زمان صدای مهره‌ی پایینی کمرم هم در آمد: «باهاش حرف نزن. این خانوم از اولم فکر ما نبود. دکتر بهش گفته‌ چن تا دیسکات نزدیک پاره شدنه ولی کو گوش شنوا؟ تا ما رو داغون نکنه ول‌کن نیس.» عجله‌ی پهلویم که بغل ستون فقرات فال‌گوش ایستاده‌بود، تا شنید، تیری کشید و کلیه را توی خودش جمع کرد: «ناراحت نباشین بِچا...هَمِی‌مون هم‌دردیم. ایشون به منا آجیمَم محل نی‌می‌ذارِد. دو سه ساله‌ نرفته‌ سونو، بیبینِد ما سنگ داریم یا نه. می‌گوی نه؟ الان منا می‌بنددا دوواره میُفتِد به کار.» ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها
8⃣6⃣6⃣ نه به خانه‌تکانی اجباری | قسمت۲ روسری پشمی‌ را روی بخاری داغ کردم و بستم به کمرم. درد توی کمر و کلیه‌ام پیچیده‌بود. آهسته خزیدم سمت تخت. پتوی سفری را انداختم روی پاهای سردم. عضلاتم را کش و قوسی دادم تا کمی استراحت کنم. رفته‌رفته درد کم شد. ذهنم را چند لحظه از فکر خانه‌تکانی فارغ کردم. گوشی را برداشتم. فایل صوتی را باز کردم. سعی کردم تمرکز کنم و به خاطر بسپارم. فکر کارهای نکرده ذهنم را قلقلک می‌داد. بعد از چند دقیقه انگار صدایی گفت: «پاشو...پاشو ..کمرت بهتر شد. چیزی به سال جدید نمونده‌.» زانویم قرچی کرد: «کی بهتر شده‌؟ من که هنوز درد دارم.چیه هی کار کار کار؟ بابا یکم فکر ما باشین. عید میاد و میره. تاوانشو باید ماها بدیم.» از اینکه سال‌ها با بی مبالاتی بدنم دچار عارضه شده‌بود، استغفار کردم: «خدایا من برای انجام کارهام، از کسی کمک نمی‌خوام.... تو هم به من حقیر رحم کن.» از روی تخت بلند شدم و سرگرم پختن افطار. بوی غذا که پیچید توی آشپزخانه، معده‌‌ی بیچاره تازه یادش افتاد روزه‌ است و از سحر چیزی نخورده. اذان شد. شعله‌ی اجاق را کم کردم. وضو که گرفتم از ته دل گفتم: «خدایا شکرت که امروزم به مدد مادر مهربان (س) تونستم خودم کارامو انجام بدم. خدایا دست ما رو از دامنشون کوتاه نکن.» قطره اشکی چکید روی چادر نمازم. سلام دادم به امام حسین( ع) و قامت بستم.. ✍ 🌀 دورهمگرام؛ شبکه زنان روایتگر فرصتی برای ثبت لحظات گوارای زندگی🌱با ما از طریق لینک زیر همراه شوید: 📲 دورهمگرام در ایتا | بله | دیگرپیام‌رسان‌ها