eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق به دنیا اومده... 🌺🍃 ولادت ستاره پرفروغ کوثر، بانوی فصاحت و اعجاز حضرت زینب سلام الله علیها مبارک باد. 💥حاج محمود کریمی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌دوراهی... انسان هر کاری که میخواهد بکند، خود را سر دوراهی می بیند. یک طرف دنیاست و طرف دیگر آخرت است. او باید به سمت آخرت برود. این معنای مراقبه است. در تمام کارها مراقبه داشته باشید که این کاری را که می کنید برای خداست یا برای غیر خدا. همه کارهایی که انجام می دهید باید برای خدا باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚨سرانجام جنايات رژیم صهیونیستی "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بهترین کار برای فرزندان... در روایت است که در قیامت خداوند از روی فضلش به یک عده‌ای به خاطر زحماتی که کشیدند مقاماتی می‌دهد و به یک عده‌ای که زحمت نکشیدند، همان مقامات را می‌دهد. ممکن است کسانی که ظرفیت ندارند بگویند خدایا این‌ها کلی زحمت کشیدند، ولی چرا به آنها که زحمتی نکشیدند مقام دادی؟ خدای متعال می‌فرماید این‌ها از ما خواستند و دعا کردند و ما به آنها دادیم. او زحمت کشید و این هم التجاء و التماس کرد. لذا برای پاک شدن از همه رذایل و رسیدن به همه فضائل و همه حقایق، یکی از مهمترین کلیدها دعاست. لذا دعاهایی که از معصومین [علیهم السلام] به ما رسیده، یکی از بهترین کارهایی است که آدم می‌تواند کند. می‌گوید آقا من برای فرزندم چه‌کار می‌توانم بکنم؟ بهترین کار دعاست. ما این را وسیله نمی دانیم! «الدُّعَاءُ سِلَاحُ الْمُؤْمِن» هرکجا که دستت کوتاه شد دستت را به طرف خدا دراز کن. دعا سپر مؤمن است. هر وقت زمین‌گیر شدید و دیدید که هیچ محافظی نداری، دعا بهترین سپر و بهترین سلاح است. امام سجاد علیه السلام در صحیفه سجادیه یک دعایی دارند که دعای والدین برای فرزند است. این را در عصر غیبت برای فرزندانتان بخوانید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مامانای عزیز شما چه یک بچه داشته باشید چه ۶ تا، باید جون داشته باشید وگرنه از پس مدیریت خونه زندگی بر نمی‌یاید. منم آدم ضعیفی نبودم و حتی در مقایسه با همکلاسی‌هام قوی محسوب می‌شدم. اما بارداری، یک واقعه مهم برای بدنه و یک انسان داره از وجود مادر تغذیه می‌کنه و بلافاصله بعدش شیردهی نیاز به قوی بودن مادر داره. من تو بارداری اول به شدت ضعف می‌کردم درد پا داشتم و متوجه شدم سطح ویتامین دی ۳ بسیار پایینی دارم. که برای جبرانش چند ماه آمپول می‌زدم. بعد تولد پسرم اونقدر درد مفاصل داشتم که برای بلند کردن نوزادم باید آتل می‌بستم! و دچار افسردگی بعد از زایمان شدم. دو سال و نیم بعد دخترم به دنیا اومد سر دخترم وضعم بهتر بود ولی همچنان موقع شیردهی ضعف شدید می‌کردم و افسردگی بعد از زایمانم اونقدر شدید شد که مجبور به مصرف دارو شدم. علت بسیاری از بی‌حوصلگی‌ها، زودرنجی، کم‌صبری و غرغر کردن‌ها ضعف بدنه. برای درد مفاصل سویق کامل و برای ضعف عمومی سویق گندم رو به پیشنهاد یکی از آشنایان مصرف کردم و عالی بود. (سویق رو از عطاری میشه تهیه کرد.) با سویق گندم من تونستم تو شیردهی هم روزه بگیرم. بعد یه دوره مصرف روغن زیتون فهمیدم علت اینکه بدنم زود خالی میکنه روغن بده. روغن زیتون و کره محلی و روغن زرد گاوی رو جایگزین روغن مایع کردم. پنیر رو از صبحانه حذف و تخم مرغ و ارده رو جایگزین کردم. خوردن پنیر رو همراه گردو به عصرانه موکول کردم. نمک یددار رو کنار گذاشتیم و سنگ نمک آسیاب شده رو جایگزین کردیم. من و همسر به شدت شیرینی دوست داریم خصوصا خامه‌ای. به همین دلیل اصلا نمی‌ذارم شیرینی بیاد تو خونه‌مون مگر در مناسبت‌ها و جشن‌ها. نوشابه شاید سالی یکی دو بار یا تو مهمونی‌ها. با همین تدابیر الحمدلله سر بارداری سومم خیلی راحت بودم نه ضعف داشتم نه درد مفاصل با اینکه هم کارهای خونه چند برابر شده بود هم سنم بالاتر رفته بود و با خوردن خرما بلافاصله بعد از زایمان و ادامه دادن تا سه ماه اصلا دچار افسردگی نشدم. و کاچی که مامانم با روغن زرد بعد از زایمان برام درست میکرد رو تا سه ماه ادامه دادم. الان هم که شیر میدم اصلا شیرم کم نمیشه و ضعف ندارم. کلا هر چی مامانا میگن بخورید حتما بخورید و نگید اه بو میده یا نمیتونم! بچه اول من به شدت دل درد داشت چون از آبمیوه مصنوعی تا شیر و هر غذای سردی رو میخوردم ولی سر دو تای بعدی که رعایت کردم دل درد و شب بیداری‌شون به حداقل رسید. شاید اینطور به نظر بیاد که سبک غذایی سالم خیلی گرون می‌شه. ولی من به شدت مخالفم. مگه شیرینی، نوشابه و تنقلات ارزونه؟ با پول یک کیلو شیرینی خامه‌ای میشه شیره انگور یا عسل خرید. به جای نوشابه میشه شربت سکنجبین گرفت. پول یک کیلو چیپس با یک کیلو مغز بادام برابری میکنه ولی چون تنقلات رو کم کم میخریم پولش به چشم نمی‌یاد. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نکته دوم در مورد روتین خواب بچه‌هاست. تا به دنیا اومدن فرزند دومم، بچه‌ها با ما می‌خوابیدن و با ما بیدار می‌شدن. این روند خیلی برای من کلافه‌کننده بود چون هیچ زمان تنهایی و خلوتی برای خودم یا زمان دو نفره با همسر نداشتم. یکی از علتهایی که شوهرا موافق بچه‌های بیشتر نیستن اینه که احساس میکنن هیچ مجالی برای نفس کشیدن ندارن. با خستگی از سر کار میان و تا لحظه خواب باید با بچه‌ها سر و کله بزنن. از طرفی هم عذاب وجدان داشتم که بچه‌ها دیر میخوابن برای بدنشون بده؛ چون هورمون رشد وقتی سر شب خواب باشن ترشح میشه. تنظیم خواب بچه‌ها از تصمیم تا انجام دو سه ماه طول کشید چون بچه‌ای که تا ۱۱ صبح می‌خوابه یا سه ساعت خواب بعد از ظهر داره مسلما ۹ شب خوابش نمی‌بره. پس اولین قدم من این بود که بچه‌ها زود پاشن و خواب بعد از ظهرشون رو کنسل کردم. خیلی کم کم باید این کارو انجام داد و تسلیم نشد. این که بچه ساعت ۹ بگه "شب بخیر مامان!" و بره تو اتاقش و بخوابه فقط مال فیلم خارجی‌هاست! در عمل نیم ساعت الی ۴۵ دقیقه طول میکشه از لحظه‌ای که میگیم وقت خوابه تا بخوابن. اول دستشویی و مسواک. بعد میریم تو اتاق و قصه میگیم و کتاب میخونیم. گاهی خاطره میگیم یا سوره میخونیم یا من یه کم ماساژشون میدم. اون زمان بهترین وقته برای ترمیم رابطه اگه روز خوبی با هم نداشتیم یا انتقال ارزشها در قالب قصه. اگه مناسبت مذهبی باشه در موردش صحبت میکنیم. مثلا محرم هر شب قصه در مورد یکی از شهدا بود یا قصه‌های قرآنی رو بعضی شبها میگم براشون. در ابتدا همه چراغهای خونه رو خاموش میکردم تا از همه جا ناامید بشن و بخوابن ولی الان که عادت کردن فقط چراغ اتاق خودشون رو خاموش میکنم و در رو میبندم. و بعد از اینکه خوابیدن از اتاق بیرون میام. با این شیوه مسئله جدا خوابی هم نداشتیم. بچه‌های من حدود ۱۱ ساعت میخوابن یعنی اگه ۹ شب خوابشون ببره تا ۸ صبح میخوابن و جالبه که نوزاد ۶ ماهه‌ام هم به طور اتوماتیک این روند رو داره. این در مورد تمام قانونها و روتینها صادقه و بچه‌های بعدی بدون صرف وقت و انرژی زیادی باهاش هماهنگ میشن. بعد اینکه خوابیدن، من خونه رو مرتب میکنم. اگه کار عقب افتاده‌ای داشته باشم انجام میدم. با همسر میتونیم در سکوت فیلم ببینیم و یه چایی بخوریم و صحبت کنیم. حتی بیرون یه قدم کوتاه بزنیم. وقتی من با همسر صحبت میکنم حتی یه گفت و گوی کوتاه ساده، کلی انرژی میگیرم و خستگیم در میره. فکر کنم همه خانمها همینطورند. نهایت دو ساعت بعد خواب اونا ما هم میخوابیم. شده زمانهایی که ما هم خسته بودیم و هم زمان با اونها بیهوش شدیم! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌درون دل تو چیست؟! بعضی‌ها عاشق اتومبیل لوکس‌شان هستند! چنان مواظب‌اند تا کثیف نشود و خط به آن نیفتد که ... ، این همان حرکات بچگانه است. این آهن‌پاره‏ای است، دل‌ بستن ندارد! دلی که در آن می‏تواند محبت خدا باشد، اگر محبت سنگ و خاک و آهن نفوذ کرد چقدر جفاست! به قول بزرگی که می‏گفت: دل‏های ما غالباً یا اصطبلِ اسب و الاغ است، یا گاراژ ماشین! درون دل تو چیست؟! ۸۷/۲/۱۱ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۵۲ من مادر دو دختر هستم. بعداز دیپلم تجربی که بخاطر پرستار شدن رفته بودم قبل از کنکور نداهایی درونی بهم میگفتن ادامه نده و دنبال دروس حوزه برو. چند حوزه در اصفهان که محل زندگیمون بود، گشتیم و مدرسه خوبی پیدا کردم و از ابتدای مهر شروع کردم. همون سال پسری که دوست داشتم با معیارهای من هماهنگ بود آمد و با وجودی که تازه فارغ‌التحصیل شده بود و سربازی باید می رفت، قبول کردم. بعد دو سال و تمام شدن سربازیشون عروسی گرفتیم و همون ابتدا باردار شدم. دخترم را گاهی به خواهرشوهر ومادرشوهر می سپردم و کلاس میرفتم. ۸سال درسم طول کشید البته ۲ سال در مرخصی، واحد کمتری گرفته بودم و بیشتر با دخترم بودم. آخرین امتحان را در حالی که دوباره باردار بودم دادم. با فاصله ۶ سال دختر ناز دیگه ای خدا هدیه کردو تا الآن که دختر کوچکم ۱۹ ساله شده و شوهر کرده در حال گرفتن ارشد هستم و از پا ننشستم و دوره های تفسیروحفظ را دنبال کردم برای دختر بزرگم که از اول دبیرستان خواستگارایی از فامیل و دوستان می‌آمدند. هر موقع جاری و خواهران شوهرم، می‌فهمیدن دخالت میکردن از طلبه و سپاهی و غریبه ما را میترسوندن و دخترم همه را رد می‌کرد و الآن که نگاه میکنم، میبینم نباید با اونها اصلا درمیون میذاشتم باید با توکل به خدا با کمک مشاورین خوب پیش میرفتم. سال پیش که دختر دومم دیپلم گرفت، خواستگاری که دوستش داشت اومد و ما با عبرتی که بخاطر دختر اولم گرفته بودیم، به مشاوره فرستادیم، هر دوشون بررسی شدند و خدارا شکر الان ازدواج کردند و سر زندگیشون هستند. رسم و رسومات دست وپا گیر را برداشتیم و انتظارمان را از داماد خیلی پایین آوردیم. در حالی که هر دو دانشجو هستند زندگی مشترک را با کمک هردو خانواده دارند. امیدوارم همه عزیزان دخترو پسرای خوب کشورم زير سایه آقا علی بن ابیطالب و خانم فاطمه زهرا علیهاالسلام زندگی سالم و پرباری داشته باشند🌺 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
زن باید عالمه باشد، باید روان شوهر را بشناسد، درس مهر را بیاموزد، همیشه تمیز و نظیف باشد، شاداب و بانشاط خود را نگه دارد، باید بداند كه از این نظر، روح شوهر به منزله‌ی یك كودك است و اوست كه باید پرستار این روح فرسوده باشد. 📚یادداشتهای استاد مطهری، جلد پنجم "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌سربازانی برای امام زمان عج کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۵۳ من متولد سال ۷۵ هستم و همسر جان متولد ۷۰، ما سال ۹۳ به صورت کاملا سنتی ازدواج کردیم. شرایط شغلی همسرم یه جوری بود که یک ماه ماموریت بودن، ۱۵ روز خونه. بخاطر همین از همون اول پدرشوهر عزیزم گفتن بالای سر خودمون بشینید که اینجور هم خیال خودشون راحت بود، هم همسرم که دیگه در نبودشون من کنار خانوادشون بودم. بعد از ۷ماه از زندگیمون که همسرم همش خونه نبودن از اونجایی که منم عاشق بچه😍 با همسر جان صحبت کردم که اجازه بدن انشاالله بچه دار بشیم اما ایشون اولش یه کم مخالفت کردن، گفتن که تو هنوز پیش دانشگاهی تو داری می خونی، منم نیستم. باشه انشاالله چند سال دیگه اما من بهش گفتم میتونم هم درسمو بخونم، هم بچه داری کنم. بعدشم شغل شما یه جوری که کلا نیستید خلاصه آقایی رو قانع کردم🥰 به خواست خدای مهربونم، خیلی زود باردار شدم. همسرم همچنان می‌رفت ماموریت میومد، تو ۱۸هفتگی بودم که همسرم رفتن ماموریت، منم روز بعدش آزمایش غربالگری انجام دادم که چند روز بعدش که از مدرسه تعطیل شدم، رفتم جواب آزمایش گرفتم که اونجا گفتن بچه شما ۹۰درصد مشکوک به سندروم دان هست. اونجا دنیا روسرم خراب شد، سن کمیم داشتم، میترسیدم به کسی بگم. همسرمم یه جایی ماموریت میرفتن که نمیپشد باهاشون تماس گرفت، باید خودشون چند روز یک بار تماس میگرفتن. همونجا نشستم گریه کردن که دکتر بهم گفت تو خودت بچه ای، بچه میخوای چیکار! به خانوادت خبر بده که اگه دوس دارید آمینیوسنتز انجام بدی. منم نمیدونستم آمینیوسنتز چیه گفتم میشه برام انجام بدید ایشون گفتن باید همسرتون باشه که انجام بدیم براتون، به رضایت ایشون نیاز داریم. منم گفتم تو رو خدا همسرم نیست، میشه خودتون انجام بدید اما قبول نکردن. من چون خانواده خودم یه شهر دیگه بودن با پدرشوهرم تماس گرفتم اون بنده خدا انقد ترسیده بودن که نمیدونم چطور خودشونو رسوندن من شب آمینیو سنتز انجام دادم. دکتر به پدرشوهرم گفتن که نیاز به استراحت دارن و خدا خیرشون بده که مثل دختر خودشون ازم مراقبت کردن اون با مادرشوهرم❤️ جواب آزمایش یک ماه دکتر گفتن طول می‌کشه که دقیقا وقتی همسرم چند روزی بود که از ماموریت برگشته بودن آماده شد بماند تو این یه ماه چه استرسی کشیدم مخصوصا همسرم که نبود و پدرشوهرم گفتن که بهشون چیزی نگم که ناراحت نشن. چون نه اجازه میدادن بیاد نه میتونست بیاد. دیگه منم نگفتم. وقتی رفتم دکتر بهم گفت خداروشکر بچه تون سالمه و یه دختر خانم هستن. خدارو خیلی خیلی شکر کردم. گذشت وقتی من امتحان کنکور داشتم ۶ ماهه باردار بودم. خدا خیر بده اون مراقب سر جلسه کنکور که وقتی فهمید خیلی حواسش بهم بود. من کنکورم قبول شدم اما دقیقا میخورد به موقع زایمانم و من باید میرفتم پیش مامانم که قم بودن زایمان میکردم تا چند وقت اونجا میموندم کلا دانشگاه رو کنسل کردم با ناراحتی همسرم... دخترم از همون اول زود زود مریض میشد مخصوصا وقتی باباش میرفت. تا دوسالگی ۹بار بستری شد، هر سریم ۷روز ۹روز دکتر با آزمایشای که انجام دادن فهمیدن گلبول سفید دخترم خیلی پایینه بخاطر همین هم هست که تند تند مریض میشه. خلاصه با تموم سختی های کع میکشیدم وجود خدای مهربونمو کنارم حس میکردم بخار حضرت آقام ک شده به خودم قول دادم که انشاالله برای امام زمانمم بازم بچه بیارم. دختر که ۱ ساله شد، تصمیم گرفتم به بارداری اما خواست خدای مهربونم یه چیز دیگه بود من تا هفت ماه باردار نشدم. بعد از هفت ماه فهمیدم که باردارم. به خاطر تجربه ی بارداری قبلیم، تصمیم گرفتم که دیگه آزمایشات غربالگری انجام ندم فقط سونوگرافی انجام بدم. ۱۳هفته که بودم رفتم سونو گرافی این سری همسرمم بودن، اونجا دکتر گفت که بچه تون ۳هفته است که قلبش از کار افتاده و به این مدل سقط ها، بارداری خاموش میگن اونجا دنیا رو سرم خراب شد اما راضی بودم به رضای خودش... چون همسرم میخواست بره ماموریت، بنده خدا مادر شوهرمم داشتن خونه میساختن به همسرم گفتم منو ببر قم پیش مادرم، اونجا که رفتم دکتر سریع بستریم کردن و کارهای درمانی انجام شد. خیلی ناراحت بودم. همونجا دعا کردم گفتم خدایا خواست خودتون اینجوری بود، پس انشاالله کمکم کنید که این بچه رو فراموش کنم یه جوری که اصلا یادش نیوفتم. خلاصه همسرجان طبق معمول منو خونه پدرم گذاشتن رفتن ماموریت بازم من موندمو یه دنیا غصه اما قشنگیش اینجا بود ک این سری کنار بی بی جانم حضرت معصومه بودم احساس بدی نداشتم. بماند که چه حرفای شنیدم که تو خودت بچه ای بچه می خوای چیکار؟ دیگه حق نداری از اینجورحرفا اما این حرفا تو گوش من نمی‌رفت چون تصمیم خودمو گرفته بودم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۵۳ بعد از یک ماه که همسرم اومدن سراغم، رفتم پیش دکترم، خدا خیرشون بده دکتر مریم بافی قدیمی که یه دکتر حاذق بودن، گفتن چون دارو زیاد گرفتی، بعد ۶ماه تا یکسال اقدام کنید. اما خواست خدا یه چیز دیگه بود که من خدا خواسته بعد از ۳ماه باردار شده بودم خودم نمیدونستم. همسرم گفتن کاش یه آزمایش بدی گفتم نه من خودم میدونم باردار نیستم و از این جور حرفا، تست زدم منفی بود. رفت دوباره بعد ۱۰روز انجام دادم بعععله من باردار بودم. کم کم حالم بد شد، ترسیدم که نکنه دوباره بچه بمیره و ترسیدم به کسی بگم تا اینکه شرایطی پیش آمد، مجبور بودم به خانواده خودم با همسرم بگم. همه دعوام کردن اما دیگه چاره ای نداشتن جز مراقبت ازم. مادرم ۱۰ روز اومد پیشم بعدش خواهر کوچیکم بنده خدا یک ماه دیگه، سه ماهم تموم شدم رفتم خونه پدرم اونجا موندم تا ماهگی، علی آقای ما ۷مرداد ۹۸ بدنیا اومدن که دقیقا شد تاریخ همون سقط سال... علی ۲و۳ ماه بود که من فهمیدم به بیماری رماتیسم مفصلی شدید دچار شدم و دکتر گفتن که دیگه باید به پسرم شیر ندم تا بتونم دارو بگیرم و گفتن دیگه حق ندارید که باردار بشی. خلاصه ما هر کاری کردیم پسرم شیشه شیر نمی‌گرفت. دکترم گفتن اشکال نداره یکی از قرصاتون که جز داروهای اصلیتون هست، کم میکنم اما هر اتفاقی که افتاد با خودتون... از اونجایی که بازم لطف خدای مهربونم شاملم شده بود خوب بودم تا اینکه دوره ام عقب افتاد دقیقا اون موقع اوج کرونا بودش، هر چقد آزمایش میدادم منفی بود دکترم گفت نگران نباش عوارض داروهای رماتیسم که تخمدان ضعیف میکنه. منم بی خیال تا اینکه یه کم بی حال شدم دوباره آزمایش برام نوشتن که روند بیماری رو چک کنن، بععله اونجا فهمیدن که من دوباره باردارم. همه از کوچیک و بزرگ دوتا خانواده بهمون حرف میزدن، میگفتن که تو شرایطشو نداشتی، می ذاشتی بعدا اما من به خدای خودم ایمان داشتم، میگفتم هیچ کار خدا بی حکمت نیست و به خدای خودم اعتماد داشتم، یه ذره ناراحت نشدم یا فکر و خیال بد سراغم بیاد. لعیا خانوم من ۱۹آبان۹۹ به دنیا اومد. دکتر رماتیسمم گفتن بعد زایمانت بیماری بدجوری پیشرفت میکنه باید مرتب کنترل بشه اما خدای مهربونم بازم بیشتر از هر وقتی مراقبم بود. وقتی بعد از یک ماه دوره درمان رو شروع کردم. دکتر خوش بام گفت تو چیکار کردی؟ اصلا بیماری تو بدن شما وجود نداره. گذشت شرایط شغلی همسرم همون جور بود، تغییر نکرد اما خدا خودش به ما لطف داشت، مراقبمون بود و از رزاقیت خدا و بچه ها پدرشوهرم وقتی خونه ساخت برای بار دوم، طبقه بالاشو به ما دادن و اونجا زندگی میکنیم و از همینجا ازشون تشکر میکنم بابت صبوریشون❤️ و من وقتی لعیا خانم یکسال و یک ماهه شد، باردار شدم و زهرا خانم ما ۱۹شهریور ماه ۱۴۰۱ به دنیا اومد و اینو بگم توفیق داشتیم با بچه ها دوبار اربعین بریم زیارت آقاجانمون اربعین پارسال وقتی برگشتیم من برای بار ۵ باردار شدم به فاطمه خانمم ک تا ۷ ماهگی به کسی نگفتم که باردارم چون همه مسخره ام میکردن بخاطر جنسیت بچه ها، سر زنشم میکردن اما بماند وقتی همه فهمیدن چه حرفا و چه نیش کنایه ها که نشنیدم اما من توکل کردم به خالق مهربونم حرف کسی برام مهم نیست چون اگه خدا میخواست خودش بهمون پسر می‌داد. رزق و روزیشون خدای مهربون خودش یه جوری میرسونه که اصلا احساس کمبود نمی‌کنیم، خودش همه جوره هوامون رو داره، بقول قدیمیا میگن آنکه دندان دهد نان دهد. شک نکنید به بزرگی خدا که ارحم الراحمین انشاالله هر کی اولا میخواد خدای مهربون دامنشو زیر سایه خانم جان رباب سبز کنه از شما عزیزان میخوام ک انشاالله برای عاقبت بخیر فرشته های من دعا کنید که انشاالله سرباز آقا امام زمان جانم باشن و منم لیاقت مادری داشته باشم انشاالله از شمام ممنون که کانال به این خوبی دارید. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🚨از جمله پیامدهای سالخوردگی جمعیت... 👈 براساس گزارش آژانس پلیس ملی، در سال جاری ۴۰ هزار ژاپنی، به تنهایی در خانه هایشان، فوت شدند. از این تعداد، نزدیک به ۴ هزار نفر بیش از یک ماه پس از مرگشان کشف شدند و ۱۳۰ جسد برای یک سال قبل از پیدا شدن، ناپدید شدند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
جلب رحمت الهی... قدیمی‌ها همیشه می‌گفتند: خدایا، ما یک دختری از تو می‌خواهیم که پای جنازه‌مان گریه کند و رحمت تو را جلب کند. من فکر می‌کردم این حرف عوام‌الناس است. اتفاقاً دیدم در روایت آمده است که امام صادق علیه السلام فرمودند: « حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام از پروردگارش درخواست کرد که به او دختری عنایت کند تا بعد از مرگش بر او گریه کند». خیلی عجیب است. حضرت ابراهیم علیه السلام که بعد از پیغمبر ما افضل همه‌ی انبیاست، از خدا درخواست دختر می‌کند تا بعد از او بر او بگرید و رحمت خدا را جلب کند. با اینکه فرزندان حضرت ابراهیم [اسماعیل و اسحاق علیهما السلام] پیغمبرند، ولی می‌دانسته که جای دختر را نمی‌گیرند. وگرنه شاید چنین درخواستی را نمی‌کرد. یکی از آشنایان ما فوت کرده بود. موقع دفن او دختر خانمی آنچنان گریه می‌کرد و ناله می‌زد که همه‌ی تشییع کنندگان شروع به گریه کردند. میگفت: ای خدا، یک وقت پدرم را عذاب نکنی! فشار قبر نبیند! فقط به فکر پدرش بود. خودش را فراموش کرده بود. 📚 تربیت فرزند، استاد حبیب الله فرحزاد "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌 «ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۵۴ با گذشت ۷ سال از زندگی مشترک ما، صلاح ما بر این نبود که فرزند دار بشیم. در این مدت یه بارداری دوقلویی داشتم که متاسفانه همون هفته های اول سقط شد و به دلیل تشخیص اشتباه دکتر، آسیب جدی ای بهم وارد شد. علاوه بر اون به دلیل استفاده فراوان آمپول ها و قرص های هورمونی، ذخیره تخمدانم به شکل چشمگیری کاهش پیدا کرد....😓 این شد که به فکر آوردن فرزند از پرورشگاه افتادیم. خواهر همسرم فرزند شیرخوار داشت و ما نباید فرصت رو از دست می‌دادیم. برای محرمیت به شیر ایشون نیاز داشتیم. مراحل رو گذروندیم تا اینکه بالاخره یه گل دختر نصیبمون شد.🎉🎊 خودمون اصرار داشتیم دختر باشه. چون احتمال بارداری من صفر نبود. و بحث محرمیت دخترم در صورتی که من بعدها پسردار می شدم، آسون تر بود. جالبه که به ما گفتن دختر کمه و معلوم نیست کِی بهتون داده بشه. اما مادرم برای بچه دار شدن ما چله گرفته بودن و دقیقا روز عید قربان، روز پایان چله شون دختر گل من متولد شده.☺️ چهارماه از آوردن این فرشته کوچولو نگذشته بود که تصمیم گرفتیم مراحل پزشکیم رو ادامه بدیم و آی وی اف کنم... سن مون داشت می‌رفت بالا. نباید بیشتر از این فرصت رو از دست میدادیم.مادرم هم نزدیکمون بودن و اطمینان دادن که کمکمون میکنن.💪 در کمال تعجب آی وی اف در همون مرحله اول موفق بود و من باردار شدم.🥲 قدم خیر دخترم. کم شدن استرس و روحیه خوبم با اومدنش. هورمون های مادرانه و... و البته لطف خداوند❤️ 📣📣📣 نکته اصلی ای که میخواستم بگم اینه... بارداری سختی رو پشت سر گذاشتم. نه ماه استراحت اجباری. تقریبا بیشترش رو به جز زمانی محدود، در منزل پدر و مادرم بودم، که با وجود دختر کوچکم، زحمات فراوانی رو متحمل شدن. ماه های اول ویار بسیار شدیدی داشتم. هیچ چیزی نمیتونستم بخورم. خیلی گریه میکردم😭 ماه های بعد درد های بسیار شدید. به حدی که احساس میکردم یکی از پاهایم به لگن سابیده میشه. استخوان درد وحشتناک در ناحیه لگن. دراز میکشیدم و گریه میکردم. نمیتونستم صاف راه برم. بدنم به یک طرف متمایل می شد.😖 علاوه بر اون،خارش شدید. به طوری که نصف شب بیدار میشدم. گاهی اوقات دست ها و پاهام زخم میشدن😞 خلاصه همه متعجب بودن از این بارداری سخت. روحیه ام رو باخته بودم. یادم میاد یک بار به خواهر همسرم گریه کنان گفتم که کاش میشد این درد ها رو در جایی ثبت کنم تا بعد ها به یادشون بیارم ... تا دیگه بچه نخوام.🤦‍♀ اشتباه من این بود که این شرایط سختم رو با دیگران مطرح میکردم، شاید بخاطر نیاز روحیم. نیاز داشتم بیشتر هوامو داشته باشن. این همه درد، نیاز به کسب توجه و محبت بیشتری داشت تا کمی التیام پیدا کنه. ❌اما این باعث شد مدام این جمله رو بشنوم: ان شاءالله بچه که به دنیا اومد، دیگه دو تا داری دیگه.کافیه. هم خودت اذیت شدی هم اطرافیانت. من هم که در اوج درد بودم. میپذیرفتم میگفتم. آره دیگه نمیارم😞 الحمدالله گذشت. و آجی کوچولوی دخترم به دنیا اومد.🥰 الان که از اون دردها خبری نیست، میبینم چقدررر داشتن فرزند شیرینه و دوست دارم باز هم فرزند داشته باشم. واقعا ارزش اون ۹ ماه سختی رو داره. ⚠️اما .... میدونم که خودم باعث شدم که اگر باز لطف خداوند شامل حالم بشه و فرزنددار بشم، شماتت های فراوانی رو خواهم شنید. اگر بیشتر صبوری میکردم و کمتر آه و ناله، همه نسخه دیگه نیاری، رو برام نمی پیچیدن... 📣 اینا رو گفتم تا دوستان از تجربه من استفاده کنن. ☝️اولا اینکه نقش همسر خیلی مهمه. تو این شرایط سخت همسر منم بسیار از لحاظ روحی آسیب دید. به دخترم وابسته بود و دخترم با من و منزل مادرم. این باعث شد که هر بار میامدن به دیدارمون، بداخلاقی کنن. چرا اینجا موکت نیست، بچه زمین میخوره. این رو به بچه ندین ضرر داره. بیرون نبرین، عادت میکنه و... یا وقتی میومدن، تمام توجه شون به دخترم بود.😭 این درصورتیه که خانم ها خوب میدونن که در زمان بارداری، به شدت نیازمند محبت و توجه از طرف اطرافیانشون هستن. و من این رو از طرف همسرم نداشتم😓 ✌️دومین نکته اینکه به جز خانواده که لازمه از حال شما مطلع باشن، سایرین رو در شرایطی که دارین، شریک نکنین. چون به محض ورود، اظهار نظر هم خواهند کرد. تبعات این دخالت ها در بارداری های بعدی تون هم دیده خواهد شد‌😒 🌹با دیدن الطاف خداوند و شکر گزار بودنه که میشه سختی ها رو گذروند و آه و ناله نکرد. ممنون از کانال خوبتون "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا