eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۷۲۰ متولد ۶۶ هستم. فوق لیسانس کامپیوتر، من عاشق درس خوندن و تدریس بودم و با وجود اینکه خواستگاران زیاد داشتم و مادرم برای ازدواج بهم اصرار داشت، اصلا به فکر ازدواج نبودم و میخواستم دکتری قبول بشم بعد، پدرم هم موافق نظر من بود. ترم سه ارشد دانشگاه تهران بودم و همزمان چندجا کلاس خصوصی کامپیوتر داشتم، تو موسسه آموزش عالی تدریس میکردم، کلاس حوزه میرفتم، تو مسجد تفسیر قرآن برای بچه ها و خانمهای همسایه داشتم، با دوستام کلاسهای مختلف هنری و کامپیوتر میرفتم، پارک، سینما. کل هفته ام رو مشغول بودم و خیلی خوش و پرانرژی و شاد بودم. که از طریق دوستم با همسرم آشنا شدم همسرم دانشجوی دکتری در تهران بودن، سال ۹۳ عقد کردیم و بعد یه دوره سخت در عقد، سال ۹۵ ازدواج کردیم و از شهرم راهی تهران برای زندگی شدم. دوری از خانواده ها و غربت، حذف شدن یکباره همه کارها و مشغولیاتم و خانه دارشدن، دنبال کار گشتن و کار متناسب با روحیات من پیدا نکردن در تهران، دوری از شهر و دوستان و تعلقاتم، انتقال از خانه بزرگ ویلایی پدرم به آپارتمان ۴۷ متری اجاره ای همسرم، اختلافات با همسرم، وابستگی زیاد همسرم به خانوادش و دخالت زیاد در زندگیمون، مشکلات مالی، همه و همه باعث شد من افسردگی بگیرم و چندسال اول زندگی ما در تنش و دعوا بگذره. با وجود اینکه من موافق فرزندآوری بودم ولی همسرم (چون دانشجو بود و درآمد چندانی نداشت و تو خرج خودمون و اجاره خونه مون هم مونده بودیم، خانوادش موافق نبودن و اجازه نمیدادن بچه دار بشیم و اختلافاتمون) موافقت نمیکرد تا اینکه در سال ۹۸ خداخواسته دخترم رو باردار شدم، بارداری و زایمانم سخت بود، در غربالگری سندرم داون تشخیص دادن و تا روز آخر بارداری به من استرس زیادی وارد شد، در غربت بودم و تنها، همسرم هم صبح زود میرفت سرکار تا ۹ شب، ولی خداروشکر با حمایت و محبتهای بی دریغ خانوادم همه گذشت و الان دختری سالم و شیرین و باهوش و خوش زبان دارم که همه خصوصا همسرم عاشقشن. از قدم دخترم همسرم استخدام شد، وضع مالیمون بهتر شد، ماشین خریدیم، خانه بزرگتر دوخوابه اجاره کردیم و تنش هامون کمتر شد الحمدلله. سال ۱۴۰۰ دوباره خداخواسته باردار شدم ولی با وجود تشکیل قلب، به دلیل ناشناخته، ایست قلبی کرد و جنین عزیزم حدود ۴۰ روز در رحمم مرده بود و من چون همه حالتهای بارداری و حتی ویار رو داشتم نفهمیده بودم و برای سونوی ۱۳ هفته که رفتم گفتن جنین در ۸ هفته رشدش متوقف شده و من باید هرچه زودتر کورتاژ بشم که رحمم عفونت نکنه، دلم اصلا به سقط راضی نمیشد و میگفتم شاید اشتباه شده باشه. متاسفانه سونوهای مجدد هم تایید کردن و به ناچار بیمارستان بستری شدم و با سختی و درد و رنج زیاد، سقط کردم. در شرایطی که همسرم در ماموریت کاری بودن و تماس هم نمی تونستن با من بگیرن. چندماه شرایط روحیم بد بود ولی اینم گذشت و دوباره خداروشکر به عشق دخترم سرپا شدم. زمستان سال ۱۴۰۱ با امیدواری زیاد، دعا و نذر، کلی چکاب قبل بارداری و رعایت احکام انعقاد نطفه، باز باردار شدم ولی این سری هم لایق مادری نبودم و رشد جنینم عقب بود و از اول دکترم گفت که احتمال زیاد اینم سقط بشه، متاسفانه قلب تشکیل نشد و با درد شدید در منزل و در آخر کورتاژ در بیمارستان، جنینم رو از دست دادم. و من الان موندم با یک افسردگی حاد، جسم و روح و روان و اعصاب خراب، ناامیدی زیاد، زمان کم برای فرزندآوری با توجه به سنم، ترس شدید از بارداری مجدد، تنش و اختلاف مجدد با همسر، اجاره نشینی و سختیهاش، خانواده همسری که مدام اذیتم میکنن و ... تنها امیدم به ادامه زندگی دخترم هست. کاش پایان داستان زندگی من هم، مثل بقیه دوستان به شادی ختم میشد. دعا کنید برام که خیلی محتاجم. دعا کنید که در امتحانهای الهی سربلند بشم و دوباره خداوند من را لایق مادری بدونه و بتونم نوزادی رو در آغوش بکشم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من معتقد به کثرت جمعیتم. 💥۳۰ اردیبهشت، روز ملی جمعیت گرامی باد. 👌نشر حداکثری کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۲۱ همیشه فکر می کردم تو سن ۱۸ سالگی ازدواج می کنم، همیشه حساب می کردم کی میشه ۱۸ سالم. تو فکر ۱۸ سال بودم که سال ۸۴ تو سن ۱۴ سالگی اولین خواستگار من اومد و من، هم ذوق داشتم هم استرس... خوب من تو ذهنم ۱۸ سالگی بود😜 یادمه بابا جونم خیلی بهم روحیه می داد، می گفت چیزی نیست اگه دوست نداری بگو نه... منم گفتم نه. دوباره با اصرار های مامان و مامان بزرگم راضی شدم و بعد چند روز اومدن خواستگاری. شب خواستگاری که تموم شد یه انگشتر دست من کردن و فردای اون روز دایی مادر بزرگم من و همسر جونی رو عقد دائم خوندن و بعدش به ما گفتن برید با هم صحبت کنید😍 دیگه حرفی نداشتیم چون اگه به تفاهم نمی‌رسیدیم باید خطبه طلاق می خوندیم 😄 الان خیلی خوشحالم که هیچ صحبتی نکردیم چون اگر پایبند به اون حرفا نبودیم، همیشه می گفتیم خودت گفتی این کارو می کنم. فقط یادمه تنها کاری که کردیم خواهر شوهرم اون انگشتری که شب تو دستم کردن در آوردن دوباره همسرم گذاشتن تو دستم😍 اون موقع ها ما شهرستان بودیم، همسرم تهران. برا همین من هر موقع تعطیل می شد، میومد پیشم. یادمه یه بار عید فطر اومد، از یه شیرینی فروشی خوب تو تهران برام شیرینی خریده بود. دو تا النگو و یه روسری برام خریده بود که همون شب اومدم النگو رو دستم کنم دیدم یکیشون شکست و من همون طوری نگه داشتم نبینه ناراحت بشه آخه تو خالی بودن اما بعداً بهم گفت صدای شکستنش اومده اون موقع ها خیلی وضع مالی خوبی نداشتیم آخه تازه رفته بود سر کار. اون موقع ها یادمه بهم قول داد که بعد عروسی یه سرویس طلا یک میلیونی برات می خرم. بعد ها که بهش میگفتم می گفت هنوز بعد عروسیه😄 اما الان میگه برو یه سرویس یک میلیونی پیدا کن تا برات بخرم. اما خیلی خدارو شکر می کنم که تو سن کوچیک ازدواج کردم، خیلی راحت می گرفتیم و دنبال هیچ تجملاتی نبودیم. فقط به فکر خوش گذرانی بودیم. بعد از ده ماه دوران نامزدی رفتیم خونه خودمون تو سن ۱۵ سالگی 😍 عروسی ما شهرستان بود، عروسی که تمام شد، فرداش باید میومدیم تهران. دوست داشتم چند روز دیگه اون جا باشیم اما نشد موقع خدا حافظی خیلی سختم بود، موقعی که می خواستم با بابام خداحافظی کنم گریه امونم نمی‌داد.😭 بعد از ۶ ساعت به خونه مون رسیدیم و زندگی دو نفره رو شروع کردیم😍 یادمه اون اوایل گریه می کردم و دلم تنگ میشدم بعد یه مدتی بهتر شدم و به کلاس خیاطی رفتم و خودمو مشغول کردم چون که سنم پایین بود برام سخت بود برم مدرسه بزرگسالان آخه محیطشو دوست نداشتم و باید تا دیر وقت کلاس می رفتم. تصمیم به استخاره شد که زنگ زدم، گفتن استخاره تون خیلی بده و هلاکت داره. دیگه بعد از سه سال که از زندگیمون می گذشت همه می گفتن بچه بیارید و ما هم می گفتیم کوچیکیم بعد از چهار سال از زندگیمون تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۲۱ بعد چهار سال که تصمیم داشتیم بچه دار بشیم، اما تا هشت ماه من باردار نشدم. روزای سختی بود خیلی استرس داشتم. می ترسیدم بچه دار نشم. اون موقع ها غیر حضوری درس می خوندم اول دبیرستان یه کلاس زبان هم با همسرم می رفتیم تو اون روزها فهمیدیم که داریم مامان و بابا میشم. تو سن ۱۸ سالگی خیلی ذوق داشتیم، همسرم گفت دیگه هیچ کلاسی رو نرو، فقط استراحت کن. خیلی روزهای خوبی بود تا اینکه سه ماهم شدم. وقتی رفتم دکتر گفتن یه کیست بزرگی داری و برای بچه خیلی خطر داره. روزای خیلی سختی بود خیلی گریه می کردم پیش چند تا دکتر دیگه هم رفتم، همون حرفو زدن و گفتن که سه شبه بیام برای عمل همون جا نشستم و گریه می کردم. آخه بهم گفته بودن احتمال داره بچه سقط بشه 😭😭 از روی تخت بلند نمی‌شدم و همچنان گریه می کردم. دکتر که دید کوتاه نمیام گفت فردا برو پیش خانم دکتر مهرداد و اون جا یه زنگ به من بزن تا با دکتر صحبت کنم. رفتم پیشش وخانم دکتری که گفته بودن عمل لازمه صحبت کردن و بعد سونو منو دید و گفت برو تو هیچ مشکلی نداری. باورم نمیشد داشتم پر در میاوردم از خوشحالی. بعد نه ماه صبر کردن موقع زایمان بهم گفتن قلب بچه خیلی کند میزنه اگه بچه تا چند ساعت به دنیا نیاد، سزارین میشی و دوباره گریه های من تو راهرو بیمارستان شروع شد و همسرم همش به من دلداری می داد بهم گفت وقتی تو داخل اتاق بودی یه خانمی که زایمان کرده بود رو آوردن و وقتی همسرش به استقبالش رفت دو تایی داشتن می خندیدن. بهم گفت دوستدارم توهم زود از اتاق زایمان بیرون بیای و با هم دیگه بخندیم. حالم خیلی بهتر شد فقط به این فکر می کردم کی میشه از اتاق زایمان بیام بیرون وبعدش دوتایی بخندیم. خوب تجربه ای از زایمان طبیعی هم نداشتم، فقط از سزارین که میدونستم شکم رو پاره میکنن می ترسیدم. وقتی منو بردن اتاق ریکاوری دردی نداشتم. به پرستار ها گفتم من دوست دارم برم کنار پنجره بشینم و بیرون رو تماشا کنم. فکر می کردم هر موقع بچه بخواد بیاد خودش میاد. وقتی که آمپول فشار رو زدن به خودم اومدم که چه خبره بعد از ۵ ساعت درد خدا یه کنیز حضرت زهرا به ما هدیه کرد به نام فاطمه😍 بعد از دوسال و چند ماه دیگه تو سن ۲۲ سالگی دوباره باردار شدم و خدا یه دختر ناز دیگه به ما داد به نام ریحانه، حالا تو خونه مون دوتا کنیز حضرت زهرا داریم. با اومدن این دوتا دختر ناز خدا خیلی به ما روزی های زیاد داده بزگترین روزیه ما اربعین بوده، سال ۹۸ وقتی ما اربعین کربلا بودیم من همش آرزوی دوقلو می کردم و دستمو به ضریح می زدم. نمی‌دونستم که باردارم وقتی که از کربلا اومدیم حالت تهوع داشتم و وقتی که آزمایش دادم، دیدم دوباره دارم مامان میشم. خودم و همسرم خیلی ذوق داشتیم. فقط نمی‌دونستم اطرافیان که خیلی مخالفن، چی میگن... آخه مامان و خواهرهای من خیلی با بچه زیاد موافق نیستن اما خدا انقدر مهر این بچه رو به دل همه انداخته بود، وقتی بهشون گفتم همه خوشحال بودن. بعد از چند ماه به مشهد رفتیم و من رفتم سونو گرافی دارالشفاء حرم و اون جا فهمیدم که خدا می خواد یه غلام رضا به ما هدیه کنه. من تو کل بارداریم فقط دوسه بار سونو گرافی رفتم و هیچ دکتری تا روز های آخر بارداریم نرفتم و بعد برای زایمان به بیمارستان که رفتم گفتن پروندت رو بده گفتم پرونده من سفیده 😅 منو که داخل اتاق ریکاوری بردن چند تا دستگاه به من وصل کردن، گفتن تکون نخور چند ساعت تو اون حالت بودم تا صبح که شد یه خانم دکتر بد اخلاق اومدن و آمپول فشار رو زدن و بعد نیم ساعت بچه به دنیا اومد و بعدا فهمیدم که همه مادر ها رو تا صبح نگه داشتن. بعد نیم ساعت به نیم ساعت آمپول فشار رو زدن که شب راحت باشن. شب سختی بود، خدارو شکر پسرم صحیح و سالم به دنیا اومد و من دوباره برای بار سوم تو سن ۲۸ سالگی مامان شدم. محمد که سه ماهش بود، اربعین رفتیم کربلا و تا شش ماهگی پسرم سه بار مشهد رفتیم و این ها همه روزی بچه های معصوم است که من و همسرم در کنارش از این روزی ها استفاده می کنیم بعضی ها فکر می کردن من پسر می خوام اگه پسر بیارم دیگه فکر بچه از سرم میره، هر موقع میپرسن چند تا بچه دیگه می خوای میگم معلوم نیست هر چند تا خدا بده و برام دعا کنید آخه می خوام بعدی رو با فاصله کمتری بیارم می خوام همه رو سورپرایز کنم. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کار فرهنگی تمیز... اوایل دهه ٩٠ بود که مطالبات پی در پی رهبر معظم انقلاب مبنی بر ضرورت افزایش‌ جمعیت و فرزندآوری و اهمیت تبیین این مسئله برای عموم مردم فکرمان را به شدت مشغول کرده بود. به خصوص که این بار جنس تقاضای ایشان متفاوت از موضوعات دیگر بود. آنجا که فرمودند: "ما باید این را بدانیم چه‌كار داریم می كنیم. یعنی واقعاً این آسیبها را بفهمیم. یكی از خطراتی كه وقتی انسان درست به عمق آن فكر میكند، تن او میلرزد، این مسئله‌ی جمعیّت است؛ مسئله‌ی جمعیّت را جدّی بگیرید؛ جمعیّت جوان كشور دارد كاهش پیدا می كند. یك جایی خواهیم رسید كه دیگر قابل علاج نیست. یعنی مسئله‌ی جمعیّت از آن مسائلی نیست كه بگوییم حالا ده سال دیگر فكر می كنیم؛ نه، اگر چند سال بگذرد، وقتی نسلها پیر شدند، دیگر قابل علاج نیست" فروردین ماه سال ١٣٩۶ "دوتا کافی نیست" فعالیت خود را در پیام رسان های اجتماعی مختلف آغاز کرد. طی این چند سال سعی کردیم تحت هر شرایطی فعالیت کانال تداوم داشته باشد، (هرچند که گاهی اوقات با فراز و فرود هایی همراه بود). خداوند متعال را شاکریم که در این مدت همراه و مدد کار ما بود و ما را در این مسیر یاری و هدایت فرمود. از اعضای محترم کانال نیز به خاطر همراهی و مشارکت فعال شان در زمینه‌ های مختلف سپاسگزاریم. حقیقتا حضور فعال و موثر شما در ارسال تجارب، نظرات و تصاویر فرزندان دلبندتان، براي ما انگیزه بخش بوده و خواهد بود. در ادامه، همزمان با "روز ملی جمعیت" بخشی از نظرات و بازخوردهای اعضای محترم کانال منتشر می گردد تا ضمن اطلاع اعضای محترم از میزان اثرگذاری کانال، به کارشناسانی که انجام کار فرهنگی در شرایط اقتصادی فعلی را بی فایده می دانند، ثابت کنیم که با عنایت خداوند متعال، کار فرهنگی تمیز اثرگذار است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بازخورد مخاطبین ١ 04-May-2023 19-15-23.pdf
37.11M
میزان اثرگذاری کانال "دوتا کافی نیست" بر سبک زندگی و فرزندآوری مخاطبین... 💥انتشاربه مناسبت روز ملی جمعیت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
بازخورد مخاطبین ٢ 04-May-2023 19-24-30.pdf
48.71M
میزان اثرگذاری کانال "دوتا کافی نیست" بر سبک زندگی و فرزندآوری مخاطبین... 💥انتشاربه مناسبت روز ملی جمعیت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خرجت زیاد شده، اجاره کمتر بده... 📌 خانه‌ی خشتی و ساده‌‌‌ شيخ که از پدرش به ارث برده بود در خيابان مولوی کوچه شهيد منتظری قرارداشت. وی تا پايان عمر در همين خانه‌ی محقر زيست. نكته‌ی جالب اين است که چندين سال بعد، جناب شيخ يكی از اتاق‌های منزلش را به يك راننده تاکسی، به نام «مشهدی يدالله»، ماهيانه بيست تومان اجاره داد، تا اين که همسر راننده وضع حمل کرد و دختری به دنيا آورد، که مرحوم شيخ نامش را «معصومه» گذاشت. هنگامی که در گوش نوزاد اذان و اقامه گفت، يك دو تومانی پر قنادقش گذاشت و فرمود: «آقا يدالله! حالا خرجت زياد شده! از اين ماه به جای بيست تومان، هيجده تومان بدهيد.» 📚 کیمیای محبت کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
يَا فَاطِمَةُ اشْفَعِي لِي فِي الْجَنَّةِ فَإِنَّ لَكِ عِنْدَ اللَّهِ شَأْنا مِنَ الشَّأْنِ  ✨ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم: "دختران چه فرزندان خوبى هستند؛ با لطافت و مهربان، آماده به خدمترسانى، یار و غمخوار [اعضاى خانواده]، با برکت و پاکیزه کننده [در خانواده براى پدر و مادر.]" 📚مستدرك الوسائل ج ١۵، ص١١۵ 🌺 ولادت باسعادت حضرت معصومه سلام الله علیها و روز دختر مبارک باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دختر این طور است... 💕 محبت دختر و مادر خیلی در مردها اثر می‌گذارد. قدرتِ ظلم را از آنها می‌گیرد.ان شا الله اگر در خانه دختر دارید او را درست با رأفت نگاه کنید. ببینید از روزی که در دست و بالت خلق می‌شود و پهلویت می‌آید همه‌اش به بابایش نگاه می‌کند. خواستی هم ندارد که این را بده. به زور به او یاد می‌دهند که به آقایت بگو این را بدهد. این کار را با زحمت زیاد به گردن او می‌اندازند. 💕 او فقط می‌خواهد بابایش را نگاه کند. آنقدر این معنی قوی است که بعضی پدرها متوجه نیستند. با بچه‌ها، پسر و زن، سر و کله می‌زنند. دختر آنجا نشسته است و او را نگاه می‌کند. مواظب باشید از دستتان در نرود. دختر این‌طور است. یک وقت مسافرتی بروی تا بفهمی که او گریه افتاده است. و اِلّا تا در خانه هستی چیزی نمی‌گوید که او را در عدد بشماری. مواظب باش از دستت نرود. ... 💕 ببینید که خداوند وقتی دختر می‌دهد چه به مخلوقش داده است. پیامبر صلی الله علیه و آله چقدر شرافت برای زنها نشان داد! دختر رحمت است که بر خلق می‌بارد. رحمت، انسان را حفظ می‌کند، لازم نیست شما او را حفظ کنید. نمی‌خواهد شما دخترتان را روزه‌گیر و نمازخوان کنید. او خودش می‌خواند. همین‌که مادر چادر سرش کرد او هم رفت و اهل نماز شد. 📚 طوبای محبت ۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۷۲۲ من متولد ۱۳۸۱ هستم دانشجو رشته علوم تربیتی و متاسفانه تا ۱۸ سالگی تک فرزند بودم😊 سال ۱۳۹۹ در سن ۱۸ سالگی با پسرخاله مادرم ازدواج کردم و خدا خواسته مادرم هم همزمان برای بار ششم باردار شدن😍😍 مامانم متولد ۱۳۶۰ هستن و من رو وقتی ۲۰ ساله بودن، به دنیا آوردن و بعد از من ۴ بار سابقه سقط داشتن 😔😔 واقعا هر دفعه مامانم باردار میشدن و سقط میشد ما خیلی شرایط سخت و بدی داشتیم، چون من آرزو داشتم خواهر یا برادر داشته باشم و پدر مادر هم خیلی بچه دوست بودن ولی هر بار متاسفانه... مادرم اما باز هم ناامید نشدن، خیلی دکتر میرفتن و انواع آزمایشات و سونو هارو انجام میدادن و اما این بارداری مادرم فرازو نشیب های زیادی داشت. از یه طرف ازدواج من و کنکورم و از طرفی بارداری مامان در ۴۰ سالگی بعداز ۴ تا سقط که دکتر گفت باید تا زایمان استراحت مطلق باشند. با همه این سختی ها من خوشحال بودم 😁😁😁 خدا همزمان نعمت های خوبش رو به سمت من و خانوادم سرازیر کرده بود 😃😃😃😃😃 همسرم و خانوادش واقعا ما رو درک میکردن و کمک حال ما بودن و خدا یه خواهر هم داشت نصیبم می‌کرد. البته اینو هم بگم ما این بار هم خیال میکردیم که جنین سقط میشه اما در کمال ناباوری خدا آبجیم رو برامون نگه داشت و وقتی مامان سونوگرافی رفتن و قلب جنین تشکیل شده بود خیلی خوشحال شدیم 🤩🤩🤩 سال ۱۴۰۰ سال پر ماجرایی داشتیم. من بعد از کنکور کرونا گرفتم و مامان با اینکه باردار بودن ۱۲ روز از من پرستاری کردن و بعد من متاسفانه خودشون در ۸ ماهگی بارداری کرونا گرفتن😢😢😢😢 باز شرایط خیلی سختی برای هممون پیش اومد، مادرم خیلی حالشون بد بود، ۲۵ درصد ریه درگیر شده بود یک هفته توی خونه ازشون پرستاری کردم و بعد بیمارستان بستری شدن، ۳ روز در بخش مراقبت های ویژه بستری شدن و بعد از ۲ روز آوردنشون توی بخش و الحمدلله مادرم خوب شدن اینو بگم در این دوران سخت ما همسرم همه مارو دلداری میداد، خیلی به من دلداری میداد و همچنین به پدر و مادرم 😊😊 و اما 🥳🥳🥳 روز ۲۵ شهریور ۱۴۰۰ آبجی قشنگ من به دنیا اومد 😘😘😘😘😘😘😘😘 خیلی خوشحال بودم یه حس خوشحالی عجیبی که اولین بار بود تجربه میکردم، مخصوصا وقتی آبجیم رو دیدم و بغلش کردم خیلی خدارو شاکرم🤲 که خدا این لیاقت رو به من داد که صاحب خواهر بشم و الحمدلله که پدر و مادرم بعد از این همه انتظار صاحب فرزند جدید شدند از برکات وجود خواهرم بگم که باعث شد من مستقل بشم و خانه داری رو در مدت بارداری مامان یاد بگیرم، از لحاظ مادی هم حقوق پدرم افزایش پیدا کرد و الحمدلله در شرایط خوبی به سر می‌برند. و دعا کنید انشاالله خدا چندتا کوچولو هم نصیب منم بکنه و سایه پدر و مادرم و همسرم رو بالای سرم نگه داره کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌تقصیر کانال دوتا کافی نیسته... 🙄😂 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
در مراسم دیروز، همایش ، اولین جایزه ملی جمعیت تقدیم شد به یک ❤️ یک خانواده یزدی آقا، با وجود مدرک دانشگاهی و امکان کار دولتی، اشتغال آزاد به صورت تولیدی و کارآفرینی رو انتخاب کرده بودن. مادر خانه دار اما فعال فرهنگی و مشغول هیئت و... فرزندان محصل (اعضای کمیته داوری گویا باهاشون تماس گرفته بودند؛ فرزندان بسیار مؤدب و فهمیده.) این خانواده، ۹ فرزندی بود 😍☺️ در طی ۱۸ سال زندگی مشترک (تا جایی که شنیدم و یادمه) یک خانواده یزدی سخت کوش، بی ادعا و صد البته گمنام. در ایران عزیز خانواده های ۹ و ۸ و ۷ و... فرزندی کم نیستند، ولی خب، تصمیم ستاد گویا بر انتخاب «یک» خانواده به عنوان برگزیده بود (البته تنها ملاک انتخاب، تعداد فرزند نبود! سن ازدواج زوجین، نوع ظهور و بروز اجتماعی، موفقیت های فردی و خانوادگی، کارآفرینی، حسن سابقه و شهرت به نیکی و...). بهرحال، دلچسب بود که اولین جایزه ملی جمعیت، به یک خانواده اهدا شد. خانواده است که بار اصلی این مسئله رو به دوش میکشه. و البته که اول نفع این انتخاب، به خودش میرسه 🔁💪 ما و چند خانواده چندفرزندی دیگر هم در تالار حضور داشتیم. در واقع رئیس جمهور تأکید کرده بودن که مراسم نباید خشک و خالی، با تعدادی از مسئولین برگزار بشه؛ باید خانواده ها با فرزندان شون حضور پیدا کنن ☺️ ولی گویا مشکلی پیش اومد و ساعتی قبل از شروع مراسم، گفته شد که نمیتونن بیان. عملکرد چندتن از مسئولینی که امروز حاضر بودند رو مدتی از نزدیک دیدم، انصاف بخوام داشته باشم و بی تقوایی نکنم، کار داره دلسوزانه و دغدغه مندانه انجام میشه. هرچند که تا رسیدن به مقصد و حد مطلوب و جبران مافات و اصلاح نادرست ها و خطاها، راه بسیااار است. و نیز این مسئله، ذو ابعاد و پیچیده و عمیق... درست است که کم کاری ها هست، بی توجهی ها هست، نفهمیدن مسئله و بحران هست، اما در این مسیرِ پر مانع و سخت بازده، نشر حرف خلاف واقع، تنفرپراکنی و قضاوت نادرست و بی تقوا نسبت به عملکرد نهادهای مختلف، اظهارنظر قاطع راجع به نادانسته ها و ناامیدسازی مردم از کلّهم جمیعاً مسئولین و روندها، بسیار ناپسند، و حتماً گناهی نابخشودنی است.... ✍ خانم دکتر موحدی نیا @hejrat_kon کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اونایی که خواهر بزرگتر داشتن، اینو میفهمن!😂😂 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
💥از من پیشی گرفته... ✅ بحمدالله خانه‌ی ما همواره تاکنون، از زوائد زندگی و زرق‌وبرق‌های دنیوی – که حتی در خانه‌های معمولی مردم یافت می‌شود – به دور مانده است. و همسرم در این امر، بالاترین سهم و مهم‌ترین نقش را داشته است. ✅ درست است که من زندگی‌ام را به همین شکل آغاز کردم و همسرم را نیز در این مسیر هدایت کردم و این روحیه را در او زنده کردم، اما صادقانه می‌گویم که او در این زمینه، بسیار از من پیشی گرفته است. ... ✅ [همسرم] هیچ‌وقت برای خود زیورآلات نخرید. مقداری زیورآلات داشت که از خانه‌ی پدری آورده بود و یا هدیه‌ی برخی بستگان بود. همه‌ی آنها را فروخت و پول آنها را در راه خدا صرف کرد. او اینک حتی یک قطعه زروزیور و حتی یک انگشتر معمولی هم ندارد. 📚 خون دلی که لعل شد کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
علاج وسواس... خواهران و برادران، بسياري از شما داراي وسواس هستيد، تنها راه علاج وسواس عدم اعتناء وعدم تمرکز روی مساله ای است که درگیر آن شده اید. اين افكار كه به ذهنتان مي آید، رویش توقف نكنيد، روی آنها متمرکز نشوید، ذهنتان را به موضوع دیگری مشغول کنید در وسواس، شيطان سر نخ را به انسان میدهد، اگر سرنخ را گرفتید و کشیدید، تا قيامت بايد این قرقره ي نخ را بكشيد که موجب مختل شدن زندگی خودتان و بقیه میشود! متاسفانه بعضي براي درمان اين وسواس به دعانويس ها و مدعيان دروغي مراجعه میکنند و آنها هم با دریافت مبالغ زیاد، دستور العمل میدهند! بدانید تمام اینها دروغ گو و دکان دار هستند! علاج وسواس در عدم اعتناء است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
👌«ما کوثریم و کم نمی شویم» کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075