eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
۸۱۶ من متولد سال ۷۶ هستم. من دختری پرانرژی، مذهبی، خوش اخلاق 😁 و عاشق درس بودم تاحدی که تا ۳ صبح می خوندم، ساعت ۶ میرفتم مدرسه. اول دبیرستان بودم که مادرم همراه دوستان شون برای سفر زیارتی رفتند قم، وقتی برگشتن، گفتن وقتی حجم بالای طلبه های قم رو دیدم دلم شکست و همون جا تو رو نذر دین کردم و ازدواج با طلبه خوب رو از خدا برات خواستم. مدتی بعد یکی از همسایه های قدیمی مون که پسر طلبه داشتن که بسیار آوازه نیکی داشت، اومد خواستگاریم، منم که مشتاق بودم با طلبه خوب ازدواج کنم بعد از تحقیقات عقد کردیم. ولی مدتی بعد در کمال ناباوری فهمیدم این آقا دچار بدبینی و بددلی شدید هستند، با اختلافات بسیار زیاد بعد از ۱ سال جدا شدیم. در همین روزهای طلاق من همچنان درس می خوندم و شاگرد اول میشدم و رتبه های کشوری میاوردم. خیلی گیج شده بودم، اصلا معادلات ذهنیم و اتفاق های افتاده باهم جور نبود، چراکه من صادقانه نیتم فقط دین و اخلاق اون آقا بود و اصلا انتظار این جریان رو نداشتم ولی این قدر اذیت شدم که بعد از جدایی رفتم پابوس امام رضا علیهم السلام و نماز شکر خوندم، البته که یاور من در سپری کردن این مشکل امام رضا علیهم السلام بودم، کلا حرم بودم و درخواست کمک از حضرت داشتم. بلاخره ۹ ماه گذشت و همسرم به خواستگاری من اومدن، ایشون با افتخار طلبه هستند، در کمال ناباوری از ته دل می دونستم اونی که منتظرش بودم ایشون هستن، اطرافیان به خاطر ازدواج قبلی م که طلبه بودن منو منع می کردن و راضی نبودن فقط من و مادرم راضی بودیم. پدرم وقتی رضایت من رو دیدن و از طرفی همسرم که فامیل بودن رو می شناختند بالاخره راضی شدن 😍 بعد از اینکه با همسرم عقد کردم، می خواستم آماده بشم برای پیش دانشگاهی و کنکور، همسرجان فرمودن اون چیزی که شما دنبالش هستی توی دانشگاه نیست ! و همین حرف ایشون مسیر زندگی منو ۱۸۰ درجه تغییر داد. ... الحمدلله که از لحاظ اخلاق و ایمان و علایق و سلایق شبیه هم بودیم انگار که از قبل همه چیزو درگوشی با هم هماهنگ کرده بودیم ☺️ بالاخره تصمیمم رو گرفتم و به فضل و عنایت الهی در سن ۱۸ سالگی شروع به حفظ قرآن کردم و در ۲۰ سالگی حافظ کل قرآن شدم🙂 سال ۹۵ مراسم عروسی گرفتیم و رفتیم خونه بخت. اواخر سال ۹۶ خدا محمدآقا رو به ما عنایت کردند، حفظ خودم در دوران بارداری ضعیف شده بود و همین دغدغه ذهنی من بود تا اینکه بعد از تولد محمدجان شروع به تثبیت قرآن کردم الحمدلله ۱ ساله توفیق شد ۲۰ جزء رو دوباره مسلط بشم. محمدجان که درآستانه ۱ سالگی بود متوجه شدیم خدا فرزند دیگه به ما عنایت کرده، چند روزی شوک بودیم ولی در عین حال خوش حال😀 هرچند اطرافیان ناآگاه مون حرف ها و زخم زبون هایی هم می زدنن، که دعا می کنم خدا از جهل بیرون بیاردشون و آگاه بشن🤔 خلاصه توی بارداری دومم خداروشاکر بودم و همون ۲۰ جزء رو مرور می کردم و تا اینکه دخترم به دنیا اومد و ماهم به احترام علاقه امام زمان عج به عمه جان شون اسم فرزندمون رو زینب گذاشتیم 💐💐 بعد از تولد زینب جان تثبیت ۱۰ جزء آخر رو هم شروع کردم، زندگی ما حال و هوای خیلی خوبی داشت و داره، زندگی دور از تجمل، همراه بودن همسرم، هیاهوی بچه ها و خلاصه هزاران نعمت از جانب خداوند🌷 بالاخره امتحان سخت زندگی ماهم شروع شد، زینب جان ۳ ماهه بود که همسرم دید چشم راست شون تار شد، رفتیم دکتر گفت شماره عینک باید عوض بشه و دید همسرم درست شد. ولی بعد از دوسال سال ١٤٠٠ فهمیدیم که دوسال پیش شبکیه چشم همسرم پاره شده و به خاطر قصور پزشکی ،خدا ازشون نگذره، این پارگی بسیار وسیع شده و کار از کار گذشته بود.😭 همسرم در یک سال ٣ مرتبه عمل کردند چه قدر که از لحاظ جسمی ضعیف شدند و سرانجام بینایی چشم راست شون از دست رفت.😓 خیلی شرایط سختی بود، بچه ها کوچیک بودن و درک کردن شرایط ما براشون سخت بود و همسرم و خودم خیلی ضعیف شده بودیم ولی همچنان معتقد بودم که همسرم سرباز واقعی حضرت هستند و خودشون عنایت لازم رو دارند. ادامه در پست بعدی... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۱۶ شاید باور کردنش سخت باشه ولی در همون ایام مریضی همسرم من به چندتا آرزوی همیشگیم رسیدم و به نظرم از برکات وجود فرزندانم و صبر بر مشکلاتم بود. در همون ایام توسط یکی از اساتید بنده مربی حفظ قرآن در یکی از موسسات کشور شدم. آزمون های حفاظ{ درجه ۳} رو با موفقیت پشت سرگذاشتم ،دوره ۶ ماهه تحصیلی برام ایجاد شد که دروس کارشناسی رشته علوم قرآن و حدیث رو خوندم و کارشناسی رو گرفتم. سال بعد با مطالعه مجدد دروس، ارشد همین رشته با رتبه دو رقمی دانشگاه فردوسی مشهد رو تونستم قبول بشم. .... درحال حاضر هم منتظر کوچولوی سوم خانواده هستیم. 🙃 همه زندگی ها دچار فراز و نشیب هایی میشه ولی برخورد ما با اون ها مهمه. زندگی اونایی موفق تره که قدرت حل مساله داشته باشن من با توجه به سختی های سال های اخیر زندگیم فهمیدم بزرگ ترین نعمت و خوشبختی اینه که در کنار عزیزانت قدر لحظات رو بدونی و حتی یه لیوان چای ساده رو بی دغدغه کنارشون نوش جان کنی 😍 دوستان من توی ایام مادر بودنم به نکاتی رسیدم شاید به دردتون بخوره... اول اینکه مامان گلی ها دنبال پیشرفت خودشون باشن در هر زمینه ای، آشپزی،درس،هنری، ورزشی و... همین ها باعث شادابی و سرزندگی مادر میشه دوم اینه که ما مادرها باید روی خودمون کار کنیم تا نسل خوبی داشته باشیم قطعا سلایق و علایق مادر تاثیرات زیادی بر زندگی فرزندان داره. بچه هام با اینکه سن شون کمه ولی از بس قرآن و کتاب دست منو پدرشون دیدن میگن ما در آینده طلبه بعدم حافظ میشیم😁😂 سوم از همین جا دوست داشتم بگم مذهبی بارآوردن بچه هامون هیچ منافاتی با عدم شادی و نشاط اونها نداره چراکه میشه با سیاست و عدم سخت گیری های بی مورد بچه هامون دین دارانه و با نشاط زندگی کنن. همه با تعجب به بچه های من نگاه می کنن چراکه توقع این همه شیطونی و بازیگوشی و شوخ و شنگ بودن بچه خانواده مذهبی رو ندارن، پس قطعا میشه! و در آخر توی پیام ها خیلی توسل به اهل بیت و شهدا رو دیدم و مایه مباهات هست ولی از یه گنج دیگه فراموش نکنیم اونم قرآنه! که خداوند می فرماید آن را مایه شفا و رحمت برای مومنین قرار دادیم ❤️ در پایان هم آرزوی موفقیت و تندرستی برای تمام مادران سرزمینم و حاملان نسل حضرت علی علهیم السلام را از خداوند خواستارم🙏🙏 التماس دعا کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خواهر برادری... 😅😂 این شیرینی تمام شدنی نیست...😍😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
تقاضای به اشتراک گذاری تجارب بارداری در سنین بالا.... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
دکتر شکیبا محبی تبار به عنوان دبیر ستاد ملی جمعیت منصوب شد. رئیس جمهور، ضمن تشکر از دکتر سید کاظم فروتن در طول دوران خدمت، در حکمی، خانم دکتر محبی تبار را به سمت دبیر ستاد ملی جمعیت منصوب کرد. خانم دکتر محبی تبار، از فعالان حوزه جمعیت، متخصص رادیو انکولوژیست، محقق و متخصص درمان سرطان و مدیرعامل هلدینگ میلاد سلامت تامین اجتماعی، پیش از این مشاور مدیرعامل سازمان تامین اجتماعی در امور زنان و خانواده و معاون درمان بیمارستان نجمیه تهران بوده است. 👈 «دوتا کافی نیست» ضمن عرض خدا قوت به آقای دکتر فروتن و تبریک خدمت خانم دکتر محبی تبار، از خداوند منان، توفیق روزافزون ایشان را خواستار است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌تخریب یکی از پیشکسوتان اثرگذار حوزه جمعیت... می خواهند دکتر محمودی را تخریب کنند، مهمترین فرد دانشگاهی که سبب تغییر سیاست‌های جمعیتی کشور شد. کسی که بیش از یک دهه، دلسوزی ها و دویدن هایش را از نزدیک دیده ام. کسی که در دوران روحانی، وسایل اتاقش را در وزارت علوم بیرون ریختند، مگر او را بشکنند... عجب آقا، عجب بادِ سفاهتی می وزد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
مسئله توسل به پیامبر اکرم(ص) و اهل‌بیت(ع)، امری نیست که کسی بتواند در آن تشکیک کند. مگر نه اینکه خداوند متعال در قرآن مجید فرموده است: ✨«وَابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسِيلَةَ»؛ یعنی برای رسیدن به خداوند و تقرب به درگاه او وسیله بجویید. چه وسیله و واسطه‌ای مهم‌تر و اساسی‌تر از پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) می‌باشد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۸۱۷ من متولد ۶۰ هستم، یه ازدواج سنتی داشتم. مادرم رو در بچگی از دست دادم و با نامادری بزرگ شدم. خیلی زود ازدواج کردم و بعد از چند سال ازدواج، حاصل ازدواج مون دو پسر بود. همسرم شغل ثابتی نداشت، خیلی اشتباهات تو زندگی انجام می‌داد که باعث می‌شد زندگی ما پیشرفتی نداشته باشه😐 پسرام یکی ۲۰ ساله و اون یکی ۱۲ ساله بود. چون شوهرم شغل ثابتی نداشت و زندگی همیشه روی خوشی بهم نشون نمی‌داد و از آنجایی که همسرم بیکار بود، تصمیم گرفتم که مراقبت از خانم سالمندی را که مشکل پارکینسون و گرفتگی نخاع داشت به عهده بگیرم. لااقل میتونستم اینطور تو خونه ای که میدادن می‌نشستم و مبلغی هم بهم میدادن. چند باری که خیلی تو زندگی کم آورده بودم اینکارا انجام دادم. تقریبا یک سالی بود مراقبت اون خانم را به عهده داشتم از صبح ساعت ۷ که میرفتم تا ۷ غروب اجازه نداشتم برا خودم باشم، باید دراختیار ایشان می بودم، برا غذا خوردن درحد ۲۰ دقیقه بود، بعضی وقتا برا همون بیست دقیقه هم باید جواب میدادم نمیدونم چطور غذا میخوردم. کار را برا خدا از ته دل براش انجام میدادم ولی نمیدونم چرا مرتب ایراد میگرفت. یه خانه قدیمی که موش هم توش زندگی می‌کردبه من داده بودن😫🐭 چاره ای نبود منم راضی بودم چون سرپناهی نداشتم، شبا از ترس نمیتونستم راحت بخوابم🥺 گذشت تا اینکه چند روزی از زمان دوره ام گذشته بود و دلم درد می کرد ولی خبری نبود. یادم افتاد سر پسر دومم همینطور بود، اونم خدا خواسته بود. رفتم بی بی چک گرفتم، مثبت بود، نمیدونستم باید خوشحال باشم یا ناراحت چطوری با این شرایط زندگیم به کسی بگم باردارم. گفتم این بچه هدیه خداس، منم با جون ودل اونو قبول میکنم☺️ کم کم اطرافیان فهمیدن. شروع کردن زنگ زدن برو سقطش کن😢 تو با این شرایط زندگی ... منم گفتم حرامه، بپرسین اگر گناه نبود من اینکارو میکنم من چه کاره ام خدایی که بعد از این همه سال این بچه را داده، خودشم روزیش رو میده ❤️ برام اهمیت نداشت حرف دیگران، خانمی که پیشش بودم، متوجه شد. گفت تعهد بهم بده اگر بچه سقط شد گردن من نباشه و خودت مسئول باشی و بیای، منم قبول نکردم. یه مهلت یه ماهه خواستم بشینم تو خونه شون تا جایی پیدا کنم حالا دیگه کارهم نداشتم. مهم نبود برام اما استرس داشتم. خداراشکر تونستم جایی را بگیرم و بعد از کمتر یه ماه از اونجا برم😃 بعضی وقتا همسرم میگفت من نمیتونم مخارج این دوتا رو بدم بچه میخوام برای چی؟ مخصوصا الان که میدونست دختره میگفت نمیخوایم، برو سقطش کن. خیلی ناراحت میشدم، چطور میتونه اینطور بگه! همسرمم تو بارداری خیلی اذیت کرد😡 کسی خوشحال نشد از هدیه ای که خدا بهم داده بود حتی همسرم... ولی فقط خدا را در نظر میگرفتم و از خدا میخواستم کمکم کنه دوران بارداریم ویار داشتم و مشکل سنگ کلیه و کرونای بدی گرفتم که خداراشکر خدا خودش نگهدار نی نی کوچولوم بود و همه جوره حواسش بهش بود و مشکلی براش پیش نیومد. دختر گلم تو ماه نهم طبیعی به دنیا آمد یه دختر دوست داشتنی و زیبا 😍 بهتر از بچه های هم سن و سالش زودتر از همه دندون دراورد، چهار دست و پا رفت، بعد هم یازده ماهه راه افتاد😍 الان همسرم خیلی دوسش داره از پسرام بیشتر، نمی‌تونه دوریش رو تحمل کنه... قبل از دخترم زندگیمون خیلی کسل کننده شده بود، هم برا پسرام، هم شوهرم و هم خودم... خودمم بدتر از همه مرتب فکر و غصه میخوردم. الان پسرم با خواهرش بازی میکنه، دوسش داره. دخترم یه شور و شادی دیگه به خونه مون داده، بعضی وقتا میگم خونه مون خیلی سوت وکور بود به قول معروف الان یه انرژی و گرمی و نشاط دیگه داره، جالب اینکه همسرم خیلی با ذوق و انگیزه کار میکنه میگه به خاطر دخترم... از نظر مالی هم خداراشکر تونستم یه خونه رهن کنم با وام فرزندآوری دخترم و با اندک پس اندازی که داشتم. یه ماشین برنده شدم، نتونستم نگهش دارم ولی تونستم با فروشش مقداری پول تو دستمون بیاد خداراشکر، حتی تونستم مقداری طلا درحد کم خداراشکر برا خودم بگیرم. الانم هم ثبت نام کردیم برا زمین ان شاءالله که زودتر بهمون بدن با اومدنش زندگیم خیلی تغییر کرد با خودش به زندگیم شادی رزق و روزی آورده، امید دارم بهتر هم بشه. از رزق و روزی ای که خدا به این طفل میده ما هم داریم زندگی می‌کنیم. من توکل به خدا کردم و ایمان داشتم خدا مصلحت بنده هاشو بهتر می‌دونه. هیچ موقع از ترس نداشتن و مشکلات اقتصادی بچه هاتون رو سقط نکنین خدا خودش روزی رو می رسونه. التماس دعا دارم از همگی🙏 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075