eitaa logo
دوتا کافی نیست
46.6هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.3هزار ویدیو
31 فایل
کانالی برای دریافت اخبار مهم و نکات ناب در زمینه فرزندآوری، خانواده و جمعیت (دوتا کافی نیست، برگزیده دومین رویداد جایزه ملی جمعیت در بخش رسانه) ارتباط با مدیر @dotakafinist3 تبلیغات👇 https://eitaa.com/joinchat/3841589734Cc5157c1c6e
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
وسیع الرزق... اگر می‌خواهید بچه‌هایتان در بزرگی وسیع الرزق شوند، چیزی به آن‌ها بدهید و تشویقشان کنید که به دست خودشان و بدون دخالت شما، به فقیر کمک کنند و به این کار عادت کنند. 📚 راه رشد - جلد چهارم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
لبخند مادری... خانواده های کم برخورداری که فرزند سوم به بعد آنها در سال ۱۴۰۲ به دنیا آمده اند، جهت دریافت بسته "لبخند مادری، شامل ۴۰ قلم از موارد مورد نیاز نوزاد با در دست داشتن مدارک ذیل: ۱. کپی صفحات شناسنامه مادر یا پدر ۲. کپی صفحه اول شناسنامه نوزاد ۳. شماره تماس ولی نوزاد به معاونت اجتماعی ستاد اجرایی فرمان حضرت امام(ره) استان محل سکونت خود مراجعه کنند. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📍لیست اعتکاف مادر و کودک استانها بوشهر https://eitaa.com/jamiyat/3509 مشهد https://eitaa.com/jamiyat/3510 همدان https://eitaa.com/jamiyat/3511 نهاوند https://eitaa.com/jamiyat/3524 سمنان https://eitaa.com/jamiyat/3526 تهران مسجد حضرت خدیجه https://eitaa.com/jamiyat/3527 اصفهان https://eitaa.com/jamiyat/3528 بیرجند https://eitaa.com/jamiyat/3530 مشهد، مسجد موسی بن جعفر بلوار پیروزی https://eitaa.com/jamiyat/3531 اسلامشهر https://eitaa.com/jamiyat/3532 بجنورد https://eitaa.com/jamiyat/3533 https://eitaa.com/jamiyat/3544 واوان، اعتکاف خانوادگی https://eitaa.com/vavan_khabar/5748 مشهد گلبهار https://eitaa.com/jamiyat/3534 شهرضا https://eitaa.com/jamiyat/3536 مشهد، مسجد حضرت رسول مجتمع یاس https://eitaa.com/jamiyat/3537 قم، اعتکاف مادر و دختری https://eitaa.com/jamiyat/3539 ازنا، اعتکاف مادر دختری https://eitaa.com/jamiyat/3540 فیروزآباد، فارس https://eitaa.com/jamiyat/3542 زرندیه https://eitaa.com/jamiyat/3546 زرندیه۲، مسجد جامع خورشیدآباد https://eitaa.com/jamiyat/3547 رفسنجان، پدر و پسر ، دختر و مادر https://eitaa.com/jamiyat/3548 تهران، مسجد لیله القدر https://eitaa.com/jamiyat/3553 البرز https://eitaa.com/jamiyat/3554 https://eitaa.com/jamiyat/3578 نیشابور https://eitaa.com/jamiyat/3561 کبودرآهنگ https://eitaa.com/jamiyat/3562 کردکوی https://eitaa.com/jamiyat/3563 ارومیه https://eitaa.com/jamiyat/3564 ماهشهر https://eitaa.com/jamiyat/3569 چهاردانگه، گلشهر (مادر دختری) https://eitaa.com/jamiyat/3572 مشهد https://eitaa.com/jamiyat/3573 گرگان https://eitaa.com/jamiyat/3574 شیراز https://eitaa.com/jamiyat/3576 پل سفید https://eitaa.com/jamiyat/3583 بیرجند https://eitaa.com/jamiyat/3584 اندیمشک https://eitaa.com/jamiyat/3586 🔆 این لیست تکمیل می شود...
نه چشمی دیده، نه گوشی شنیده... در ماه رجب، بلند شو و داد بزن! مبادا داداش‌جون وقتت را به‌ بطالت و کارهای بی‌خود بگذرانی! هر‌قدر می‌توانید بکوشید که توجّه و مراقبه داشته باشید، هر ساعت و دقیقۀ این ماه، غنیمت است. نام دیگر ماه رجب، شهرالله الاصبّ است. شهر الله الاصبّ یعنی‌ چه؟ فرموده‌اند: این ماه، ماهی است که رحمت فراوان در آن، بر بندگان ریزش می‌کند و خداوند تبارک و تعالی کرامت‌ها و ثواب‌هایی به آن‌ها عطا می‌کند که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده و نه حتّی به قلب و خیال کسی خطور کرده است. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
″ماه رجب بود... در رحمت خدا خیلی باز بود...″ 👌صدای شهید آقا مصطفی صدرزاده رو میشنوید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
خانواده موفق...  کنار گذاشتن منیت در زنـدگـی‌ مشترک، تقویت گفتگوهای درون خـانوادگی، تکیه بر نقاط‌ مثبت‌ طرف‌ مقابل، حفظ حرمت خانوادهٔ یـکـدیـگـر، محبت و عـشــق‌ورزی زن و شوهر نسبت‌ به‌ هم از مهم‌ترین‌ شـاخصه‌های‌ زندگی موفق بوده و شکل‌گیری گفتگوی یک‌ ساعته فـــــارغ از بـحـث‌ و دعـوا یـک مـعـیـار مهم در سـنـجـش خانواده مـوفـق اسـت. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
چندسال قبل از پیروزی انقلاب زمانی که ۹ سال داشتم با صلاح دید پدرم، ازدواج کردم. وقتی تازه حال و هوای خاله بازی به سرم زده بود، باید خانه داری می‌کردم، دختربچه ای نحیف بودم که بلوغ رو تو خونه شوهر تجربه کردم. همسرم شهر کار می‌کرد و در ماه چندباری به روستا میومد. یادمه ۱۲ ساله بودم که با لطف خدا باردار شدم، به مادرشوهرم خدا بیامرز خیلی اصرار می کردم اجازه بده که منم برم پیش پزشک، اما اجازه نمی‌داد و می‌گفت ما پیش پزشک نرفتیم و راحت هم زاییدیم. روزهای سختی می گذروندم، من با جثه ضعیف، کار های زیاد و همراهی نکردن بقیه به استقبال زایمان رفتم و ازونجایی که لگنم کوچک بود متاسفانه بچه مرده به دنیا اومد. یادمه خیلی سخت گذشت بهم، خیلی اما همش به خودم روحیه می‌دادم که خدا به زودی های زود دامنم رو سبز می‌کنه اما هیچ‌وقت فکرشم نمی کردم این زودی های زود، بخواد بشه یک انتظار طولانی... 😔 بله من بعد از بارداری ناموفقم، باردار نشدم، از سختی هاش بگم دل سنگ رو آب رو میکنه، چه برسه دل شیعیان رو من در حسرت فرزند، خیلی تلاش می‌کردم، کل زندگیمون رو خرج دوا درمان می‌کردیم، قالی های زیادی می‌بافتم و هر رج قالی من با خون دلم و طعنه و کنایه های بقیه بافته می‌شد، چه حرف ها نباید می‌شنیدم و اما....‌ از دست دکترای شهرم، کاری برنیامد اما من کوتاه بیا نبودم تا تهران هم رفتم برا درمان آمپول های سنگین، تغذیه های سنگین.... خدا بیامرزه پدرم رو، خیلی حمایتم کرد خیلی یک مدت بچه ی یکی از آشناهامون رو آوردم به فرزندخواندگی، بندگان خدا قبول هم کردند اما بچه بهانه می‌گرفت، یادمه شوهرم می‌گفت ببرش بده بهشون، خدا بخواد به ما هم بچه میده اما من ته دلم راضی نبودم. هست و نیستم رفت برا اولاد، هر کی می‌رسید می‌گفت باز نشد، ای داد بیداد و....یکی از روی ترحم، یکی هم..... همسرم مرد خوش قلبی بود، طوری که وقتی زمزمه های زن مجدد میومد، می‌گفت خدا به منم بچه میده حالا دیر هم بشه عیب نداره... تا اینکه یک روز همسرم که از شهر اومد، گفت یکی از دوستاش گفته یزد یک پزشک خیلی مجربی هست، ما که این همه دویدیم، یک سری هم بریم اونجا، یادمه محرم بود، بدجور دلشکسته بودم، اینم بگم وضع مالی‌مالیمون ضعیف بود و از طرفی حمایتی هم نداشتیم و ما کل حقوق همسرم و دستمزد فرش بافی خودم رو توشه راهمون کردیم... 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
رفتیم یزد و مطب اون پزشک که متاسفانه گفتن رفته خارج و چند وقتی نمیاد، دلم دوباره شکست😢😢 داخل پارک بودیم همسرم سرش رو پاهام بود و خواب رفته بود قرص ماه کامل بود و من خیره به آسمان روشن تو دلم گفتم یعنی جمال حضرت عباس هم عین این ماه بوده، اینقدر خیره کننده ته دلم اما آرام شده بودم، گفتم مگه جز اولاد چی می‌خوام‌، خدایا به حق قمر بنی هاشم دامنمو سبز کن خسته شدم🤲 ما برگشتیم و چند وقتی گذشت، زمستان سردی بود، یادمه سال ۷۰ بود، که نفت تقسیم می‌کردن و ما داخل صف بودیم، پیت های نفت به صف بودن یک خانمی که خوب می شناختمش هی خیره شده بود به من، پیت نفت رو پر کردن تا اومدم بلندش کنم، خانمه اومد از دستم گرفتش! گفتم چرا اینطوری میکنی؟ گفت سنگینه، نمیتونی گفتم "میتونم، زحمت میشه" یادمه گفت: رحمته گفتم شوخیت گرفته!! نوبتت رفت. گفت عیب نداره دوباره برمی‌گردم ومن مونده بودم هاج و واج 😳😳. یهویی گفت تو خودت نمیدونی؟ گفتم چی؟ گفت حامله ای... گفتم نه بابا! منو حامله؟!! گفت بریم پیش خواهرم معاینه کنه☺️☺️ خدا رحمت کنه 🤲 خواهرش قابله بود و اونم از خواهرش یکم آموخته بود، خلاصه منو معاینه کرد و گفت بله بارداری😍😍😍😍 و مژدگونیش برا منه، بچت هم پسره الهی که اون لحظه هزاران بار نصیب آرزومندان😄😄 کلی سفارش کرد که کارسنگین نکن و.... من رفتم تحت نظر شدم پیش کسی، تا مدت ها نگفتم باردارم، هرکی می‌گفت بیا اینو بلند کن میگفتم دیسک دارم و... ویار خوبی داشتم بیشتر شکمو بودم تا حالت تهوع و...😉😉😉 وقتی به همسرم خبر بارداریم رو دادم، خیلی خوشحال شد، خندید و گفت: "خداروشکر نوبت منم شد." از ماه ششم، زمزمه بارداری من همه جا پیچید، ما هم داخل روستا، محیط کوچیک گذشت و گذشت تا رسیدیم به جای خوشش، شب تاسوعای حسینی بود من هم حسابی سنگین شده بودم که یهویی کیسه آب پاره شد و من راهی بیمارستان شدم. سزارین شدم گل پسری زیبا و سفید که از عنایت و الطاف قمر منیر بنی هاشم نامش رو عباس گذاشتیم، بسیار شیرین زبان بعد از خان پسرم، بازم باردار شدم که متاسفانه نموند دوباره اقدام کردم که خداروشکر دو فرزند دیگه خدا بهم عنایت کرد. سختی بوده، شیرینی هم بوده، دومادشون کردم، نوه دار هم شدم، درسته الان هم سن های من نوه هاشون ازدواج می‌کنند و من تازه نوه دار شدم اما خوبه خدا رو شکر... همگی دعا کنیم که از لطف خدا جا نمونیم سرتون رو درد آوردم حلال بفرمایید کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
👌سربازانی برای امام زمان عج...😍 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
یکی از علمای نجف نقل میکردند: دیدم آیت الله سید علی قاضی ره، در دکانی کاهو می‌خرید، ولی برخلاف سایر مشتری‌ها که کاهوی مرغوب و نازک را جدا می‌کردند، ایشان کاهوهای غیر مرغوب و غیر قابل استفاده را جدا کرده، پولش را دادند و حرکت کردند. من به‌دنبالشان رفتم. عرض کردم: چرا حضرتعالی کاهوهای خوبی جدا نکردید؟ فرمودند: فروشنده، آدم فقیری است، میخواهم به او کمکی کرده باشم. در ضمن نمیخواهم مجانی باشد که شخصیت او محفوظ بماند و هم او به پول مجانی عادت نکند، این کاهوها را کسی نمیخرد برمیدارم و پولش را به او میدهم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به مسئله حجاب با این چشم نگاه کنید. 🔹۱۹ دی ماه ۱۴۰۲ در دیدار با مردم قم کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
✨امام جواد علیه السلام «هر کس برادرش را پنهانی پند دهد، ‌او را آراسته است و هر که او را آشکارا موعظه کند، ‌بدنام و بی آبرویش کرده است.» 📚کشف الغمّه، ‌ج ۲، ص ۳۵ 🌺 خجسته میلاد با سعادت امام جواد علیه السلام و روز پسر بر شما مبارک باد. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
برو سراغ امام جواد علیه السلام.... اگر کسی وضع زندگی‌اش خوب نیست، از امام جواد علیه السلام حاجت بگیرد. امام جواد علیه السلام مدینه بود. امام رضا علیه السلام در ایران و در مرو بود. برای امام رضا علیه السلام خبر آوردند که خادم‌ها هر وقت می‌خواهند پسرشان را از خانه خارج کنند از در پشتی می‌برند تا فقرا نفهمند که ایشان دارد می‌رود و درخواستی بکنند. حضرت نامه‌ای به پسرش امام جواد (ع) نوشت: «به من رسیده است که تو از درب کوچک بیرون می‌روی. به حق من بر تو که بیرون نروی مگر از درب بزرگ و همراه خودت درهم و دینار فراوان بردار و هر کس در راه از تو درخواست کرد به او عطا کن». این سفارش بابایش است که کسی از تو محروم نشود! از این جهت وقتی محتاج هستی، گرفتار هستی، کمبود داری برو سراغ امام جواد علیه السلام . دو رکعت‌ نماز برای امام جواد علیه السلام بخوانید و از ایشان بخواهید گرفتاری‌هایتان را رفع کند. خدا برای ما، دوازده امام گذاشته. «قد علم کل أناس مشربهم؛ هر گروهی بدانند از کجا آب می‌خورند». آن که بدهکار است بداند مَشربش امام جواد علیه السلام است؛ مَشکش را برود آن جا پر بکند. فقه می‌خواهد برود سراغ امام صادق علیه السلام... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
روز مرد، جوراب ها را اینطوری هدیه دهید😁😃😅 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۱ یک دختر درسخوان در مدرسه و دانشگاه بودم، تک دختر خانواده به همراه دو برادر... پدر نداشتم، مادرم بهترین مونس زندگیم در دوران مجردیم بود. از سن ۱۸ سالگی خواستگار داشتم ولی مادرم بدون اینکه به من بگه رد می‌کرد و می‌گفت دخترم میخواد درس بخونه، دوران دبیرستان رو با بهترین نمرات در رشته ریاضی فیزیک گذراندم و بعد از کنکور وارد دانشگاه شدم. تو دانشگاه هم خواستگار داشتم اما فکرم تو درس بود و اصلا تو حال و هوای ازدواج نبودم، نمیگم اصلا حس عاطفی و غریزی نداشتم سعی میکردم تو دانشگاه حجب و حیا داشته باشم و فکرم بیشتر به درس و هدف اصلی در دانشگاه باشه نه چیز دیگه برام خیلی اعتقاداتم مهم بود، همین دلیل برکت هایی بود که خدا تو زندگیم بهم عنایت کرده بود. تو فامیل پدری و مادری خواستگار داشتم ولی مادرم می‌گفت نه البته منم خیلی ازدواجی نبودم 😂 البته این رو بگم واقعا زود ازدواج کردن خیلی برکات زیادی داره که الان میفهمم یعنی اگر هم علاقمند به درس باشی، میتونی هم درس بخونی و هم ازدواج آسان و به هنگامی داشته باشی این دوتا در کنارهم شدنی هستن😍 تا اینکه ترم ۵ لیسانس یه خوااستگاری اومد که از همکاران مادرم بود نمی‌دونیم چطور شد اما همه چیز انگار با قسمت پیش می‌رفت من اصلا اهل تشریفات نبودم، عروس اول خانواده شدم، همسرم هیچی نداشت نه خونه،نه ماشین،نه کار ثابت،تازه درسش تمام شده بود و به صورت نیمه وقت در اداره مادرم کار می‌کرد و تازه ۱ ماه بود آمده بود و من رو در اداره مادرم که برای انجام کاری رفته بودم دیده بود. وقتی خواستگاری آمد مادرم گفت ایمان و صداقت مهمترین چیزی هست که من ملاک اصلی برای ازدواج دخترم می‌دونم و این رو از ته دلش می‌گفت. مادرم می‌گفت اگر ایمان به خدا داشته باشه و توکل به خدا و ائمه همه ی مشکلات و موانع حل میشه،راست هم می‌گفت. همسرم انسان صادق و باایمانی بود و یه جورایی بین برادر و خواهراش سرآمد بود، من بله رو بعد از طی چند نوبت رفتن و آمدن آشنایی بیشتر گفتم و حالا دیگه ترم ۶ دانشگاه بودم و دوست داشتم ۷ ترمه دانشگاه رو تموم کنم و همینطور هم شد. ما یکسال عقد بودیم، من ۷ ترمه لیسانس گرفتم و با استعداد درخشان بدون کنکور وارد مقطع ارشد شدم. بعد از یک سال عقد و فراز و نشیب های بسیار، عروسی گرفتیم. عروسی هم خیلی خوب پیش رفت. من در خانه پدر شوهرم در یکی از واحدها، زندگی مشترکم را با کلی آرزو و خوشبختی شروع کردم. خانه پدرشوهرم سه واحد بود و یک واحد را به ما دادن. چون شوهرم پولی برای خرید و یا اجاره خونه نداشت. ناگفته نماند، بعد از عقد به گفته ی خود همسرم برکت مالش زیاد شده بود واقعا یکی از درهای رحمت خدا بعد از ازدواج باز میشه و به دنیا آمدن هر فرزند روزی مادی و معنوی چند برابر خواهد شد. این ها افسانه نیستن، واقعیت‌های زندگیم هستن و تک تک این عنایتهای رو در وجودم و زندگیم احساس کردم. یک ماه بعد از عروسی همسرم از مکانی که کار میکرد بنا به دلایلی بیرون اومد و تا ۵ ماه بیکار شد البته تو این مدت سعی و تلاش خیلی زیادی کرد برای کار، سعی میکرد از حرفه ای که داشت استفاده کند تا روزی مون رو در بیاره با تمام وجودم میگم که این رو هم حکمت خدا میدونستم. مطمئن بودم کنار این اتفاقات و سختی ها قطعا قراره رشد زیادی داشته باشیم، من اعتقاد دارم هر کدوم از این حکمتهای خدا باعث رشد زیاد تربیتی و اخلاقی در زندگیمون میشه، کافیه بهش اعتماد کنیم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۱ من دقیقا با شروع زندگی مشترکمون در مقطع ارشد پذیرفته شدم. نداشتن پول در بعضی از روزهای زندگی، خیلی برای یک تازه عروس سخت بود، سخت می‌گذشت. گاهی وقتها یک هزار تومانی هم تو جیب مون پول نبود، من و همسرم هیچ وقت نه به خانواده خودم نه به خانواده همسرم نمی گفتیم پول نداریم اصلا دوست نداشتیم ازشون کمک یا پول بگیریم. اخلاقمون بود و هست. سخت می‌گذشت ولی توکل داشتیم به همون خدایی که همیشه کنارمون بود و هست، حتی با اینکه در یک ساختمان زندگی میکردیم اما هیچ وقت نمی ذاشتیم خانواده همسرم بفهمه ما کمی و کسری داریم، همیشه همیشه شکرگزار بودیم. یک سال بعد از عروسیمون تصمیم گرفتم برم سر کار، خیلی دنبال کار گشتم. همزمان درس هم می‌خوندم. اولش همسرم مخالف بود ولی بعدش راضیش کردم تا اینکه در یکی از مدارس شروع به کار کردم. هم درس می‌خواندم وهم کار می‌کردم. شرایطمون خیلی بهتر شد. من ارادت خیلی زیاد به امامان و اهل بیت دارم و همیشه با نذورات و توسل به این بزرگواران حاجتم رو میگیرم. دانشگاه رفتن و همزمان کار کردن و رسیدن به پایان نامه، خیلی خستم کرده بود، طوری که منی که عاشق درس بودم به خاطر زندگیم و همسرم دقیقا زمانی که تمام درسهام رو پاس کرده بوده بودم و نوبت پایان نامم شده بود، دیگه بریدم چون پایان نامم رو باید خیلی وقت می ذاشتم، هم صبح و هم عصر، چون سرکار میرفتم دیگه توان نداشتم و با کمال ناباوری درسم رو رها کردم. خیلی ناراحت بودم، ولی چون برام هدفم تغییر کرده بود و دوست داشتم کمک همسرم باشم. در مدت ۲ سالی که از زندگی مشترکمون می‌گذشت خانواده همسرم مدام میگفتن بچه اما منو و همسرم چون شرایط مالی خوبی نداشتیم، عقب می‌انداختیم. چون من هم درس می‌خواندم و هم کار میکردم وقتی برای بچه نبود. ناگفته نماند که اشتباه می‌کردیم. من فکر میکردم باید حتما اوضاع مالی مون مطلوب بشه، بعد بچه بیارم اما خدا در تمام شرایط حواسش به ما هست کافیه بهش اعتماد کنیم. البته اطرافیان بویژه خانواده خودم هم بی تاثیر نبودن اونا اصلا موافق نبودن بچه بیارم، حتی مستقیم بهم میگفتن بچه نیار بچه میخواهی چه کار کنی و ... بعد از ۲سال و نیم، تصمیم به بچه گرفتیم شرایط مالی مون خیلی بهتر شده بود. در حالی که یادم میاد یک روز برای نماز مغرب رفتیم مسجد بعد از نماز از کنار یک مغازه عبور کردیم به همسرم گفتم یه پفک هوس کردم برام می‌خری؟ همسرم گفت بیا برات ضرر داره، نگو هیچی پول نداره نمی‌خواد به من بگه اما من فهمیدم. می‌خوام بگم روزهای سخت برای همه هست، مهم اینکه کنار همسرت باشی و اون رو تنها نذاری و هدفهای زندگیت رو با توجه به شرایط زندگیت عوض کنی اگر من همراه همسرم نبودم و اگر قناعت نداشتم هیچ وقت به این مرحله‌ ای که الان توش هستیم نمیرسیدم. بعد از دوسال و نیم از زندگی مشترکمون با وجود اینکه خیلی از اطرافیان هنوز مخالف بچه دار شدن ما بودن و مدام بهم میگفتن حیف هم این همه استعداد، برو درست رو ادامه بده اما من و همسرم تصمیم جدی برای بچه داشتیم با وجود اینکه بدنم خیلی ضعیف شده بود و دکتر زنان بهم گفته بود ممکن هست دیر بچه دار بشی اما من بعد از دوماه بچه دار شدم و خدا یک دختر زیبا در ماه رجب بهم عنایت کرد. یه دختر زیبا و پر روزی، واقعا بعد از تولد دخترم روزی مادی و معنوی مون چند برابر شد و این رو با تمام وجود احساس می‌کردیم. دخترم هنوز یکسال نشده بود که خونه خریدیم و رفتیم خونه خودمون و همزمان با رشد و بزرگ شدن دخترم، من هم رشد میکردم. از لحاظ صبوری و حس مادری و... مادرم چون کارمند بود، من بعد از ده روزگی دخترم، تنها شدم و واقعا دست تنها بودم، خانواده همسرم هم، مادرشوهرم اصلا کمکم نبود، من هم اصلا بهش رو نمی نداختم. مادرم انقدر به دخترم وابسته شده بود که مرخصی می‌گرفت، می اومد خونه مون کمک می‌کرد. من اوایل تجربه کافی نداشتم و خیلی اذیت میشدم ولی با توکل به خدا کم کم همه چیز رو به راه شد. خانواده همسرم دخترم رو خیلی دوست داشتن و دارن اما اهل اینکه کمک حالم باشن نبودن حتی در دوران بارداری سر کار میرفتم تا ۹ ماهگی بارداریم اما اصلا مادرشوهرم نمی‌گفت امروز ناهار بیایید خونه مون حالا سرکار بودی خسته ای امروز من ناهار درست میکنم، با اینکه در یک ساختمان زندگی می‌کردیم. من هم هیچوقت بدون دعوت خونه شون نمی‌رفتم خلاصه با تمام سختی ها گذشت. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۹۰۱ دخترم سه سالش شد، من دچار کیست زنان شدم، به طوری درد های وحشتناکی داشتم و دکترم گفته بود اگر عمل کنی دیگه بچه دار نمیشی، اگر هم عمل نکنی با وجود کیست اصلا بچه دار نمیشی. با وجود درهای شدید انواع داروهای گیاهی رو مصرف کردم و ۸ ماه دردهای شدید داشتم چون اصلا دوست نداشتم عمل کنم تا اینکه قصد زیارت امام رضا رو کردیم. رفتیم پابوس آقا و ازشون خواستم از شر این مریضی من رو نجات بدن. وقتی از مشهد برگشتیم بعد از ۱۰ روز علایم بارداری رو تو خودم دیدم. اما باور نمی‌کردم باردار باشم، آخه دکترا گفتن امکان نداره باردار بشم، آزمایش دادم و مثبت بود. دوران بارداری سختی داشتم. چون با بزرگ شدن بچه ممکن بود کیستم پاره بشه اما مثل همیشه با توکل به خدا و توسل به ائمه دوران سخت بارداری رو گذراندم و و دختر زیبای دومم به دنیا اومد و همزمان با تولدش کیست هم عمل کردم. در دوران بارداری دومم از همون ابتدا خیلی سختی کشیدم به خاطر شرایط کیستم وقتی که غربالگری دکتر بهم گفت ریسک بالایی برای تولد این بچه هست، انگار دنیا روی سرم خراب شد و باید آمینیو سنتز کنی من اصلا قبول نکردم خدا می‌دونه که چقدر استرس داشتم. چقدر غصه می خوردم تا اینکه تصمیم گرفتم با همون آزمایش سل فری نتیجه رو به خدا بسپارم. خدایی که خودش این هدیه رو بهم داده بود. واقعا دکترم بهم استرس میداد می‌گفت اگر نری آزمایش آمینیو سنتز، خیلی خطرناک هست اما من زیر بار نمیرفتم توکل کردم به خدا و توسل کردم به حضرت علی ع چون ماه مبارک رمضان بود تا اومدم جواب آزمایش خیلی نگران بودم اما یه چیزی ته قلبم می‌گفت هیچی نیست نگران نباش ،حتی مسئول آزمایشگاه بهم گفت اینقدر نگران نباش هر کی تاالان اومده آزمایش مرحله دوم رو داده مثل شما اولش نگران بوده ولی نتیجه هیچ مشکلی نداشته، مطمئنم بچه شما هم سالمه... الحمدلله دخترم سالم به دنیا اومد. از لحاظ مادی و معنوی هر دوتا دخترای گلم خیلی پر روزی هستند و من و همسرم خیلی رشد زیادی در زندگیمون داشتیم. وجود هر فرزند در خونه برکت زیادی به همراه داره این رو با تمام وجودم میگم می‌دونم از لحاظ اقتصادی و تربیتی سخته اما هیچ جهادی راحت نیست هر قدمی که برای تربیت سربازان امام زمان برمی‌دارید، بسپارید به خود حضرت و خدا، مطمئن باشید نتیجه خیلی خوب میگیرید. با وجود این کانال ارزشمند من هم انگیزه پیدا کردم انشالله دخترم بزرگتر بشه انشالله برای سومی اقدام کنم. ناگفته نمونه در دوران بارداریم خیلی قرآن و دعا می‌خوندم، وقتی بچه ات رو نذر سربازی امام زمان عج می‌کنی، مطمئن باش اهل بیت هم در تربیت اونها به شما کمک خواهند کرد. و همه از وجود فرزندان شما لذت می‌برن... انشاالله خداوند خودش حافظ و نگهدار همه ی بچه ها باشه و الهی که خدا چراغ دل مادران عزیزی که در انتظار فرزند هستند رو روشن کند. الهی آمین . کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075