دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد
به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران
به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد
ترازو گر نداری پس تو را زو رهزند هر کس
یکی قلبی بیاراید تو پنداری که زر دارد
تو را بر در نشاند او به طراری که میآید
تو منشین منتظر بر در که آن خانه دو در دارد
به هر دیگی که میجوشد میاور کاسه و منشین
که هر دیگی که میجوشد درون چیزی دگر دارد
نه هر کلکی شکر دارد نه هر زیری زبر دارد
نه هر چشمی نظر دارد نه هر بحری گهر دارد
بنال ای بلبل دستان ازیرا ناله مستان
میان صخره و خارا اثر دارد اثر دارد
بنه سر گر نمیگنجی که اندر چشمه سوزن
اگر رشته نمیگنجد از آن باشد که سر دارد
چراغست این دل بیدار به زیر دامنش میدار
از این باد و هوا بگذر هوایش شور و شر دارد
چو تو از باد بگذشتی مقیم چشمهای گشتی
حریف همدمی گشتی که آبی بر جگر دارد
چو آبت بر جگر باشد درخت سبز را مانی
که میوه نو دهد دایم درون دل سفر دارد
#مولانا
#غزل
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وان که این کار ندانست در انکار بماند
اگر از پرده برون شد دل من عیب مکن
شکر ایزد که نه در پرده پندار بماند
صوفیان واستدند از گرو می همه رخت
دلق ما بود که در خانه خمار بماند
محتسب شیخ شد و فسق خود از یاد ببرد
قصه ماست که در هر سر بازار بماند
هر می لعل کز آن دست بلورین ستدیم
آب حسرت شد و در چشم گهربار بماند
جز دل من کز ازل تا به ابد عاشق رفت
جاودان کس نشنیدیم که در کار بماند
گشت بیمار که چون چشم تو گردد نرگس
شیوه تو نشدش حاصل و بیمار بماند
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر
یادگاری که در این گنبد دَوار بماند
داشتم دلقی و صد عیب مرا میپوشید
خرقه رهن می و مطرب شد و زنار بماند
بر جمال تو چنان صورت چین حیران شد
که حدیثش همه جا در در و دیوار بماند
به تماشاگه زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
#غزل
#حافظ
دوش وقت سحر از غصه
نجاتم دادند
واندر آن ظلمت شب آب
حیاتم دادند
بیخود از شعشعه پرتو
ذاتم کردند
باده از جام تجلی صفاتم
دادند
چه مبارک سحری بود و
چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه
براتم دادند
بعد از این روی من و آینه
وصف جمال
که در آن جا خبر از جلوه
ذاتم دادند
من اگر کامروا گشتم و
خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها به
زکاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده
این دولت داد
که بدان جور و جفا صبر و
ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز
سخنم میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ
نباتم دادند
همت حافظ و انفاس
سحرخیزان بود
که ز بند غم ایام نجاتم
دادند
#حافظ
#غزل
دام دگر نهادهام تا که مگر بگیرمش
آنک بجست از کفم بار دگر بگیرمش
آنک به دل اسیرمش در دل و جان پذیرمش
گر چه گذشت عمر من باز ز سر بگیرمش
دل بگداخت چون شکر بازفسرد چون جگر
باز روان شد از بصر تا به نظر بگیرمش
راه برم به سوی او شب به چراغ روی او
چون برسم به کوی او حلقه در بگیرمش
درد دلم بتر شده چهره من چو زر شده
تا ز رخم چو زر برد بر سر زر بگیرمش
گر چه کمر شدم چه شد هر چه بتر شدم چه شد
زیر و زبر شدم چه شد زیر و زبر بگیرمش
تا به سحر بپایمش همچو شکر بخایمش
بند قبا گشایمش بند کمر بگیرمش
خواب شدست نرگسش زود درآیم از پسش
کرد سفر به خواب خوش راه سفر بگیرمش
#مولانا
#غزل
خورشیدِ پشتِ پنجرهی پلکهای من
من خستهام! طلوع کن امشب برای من
میریزم آنچه هست برایم به پای تو
حالا بریز هستی خود را به پای من
وقتی تو دلخوشی، همهی شهر دلخوشند
خوش باش هم به جای خودت هم به جای من
تو انعکاسِ من شدهای... کوهها هنوز
تکرار میکنند تو را در صدای من
آهستهتر! که عشق تو جُرم است، هیچکس
در شهر نیست باخبر از ماجرای من
شاید که ای غریبه تو همزاد با منی
من... تو... چهقدر مثل تو هستم! خدای من!!
#نجمه_زارع #غزل
من چه در وهم وجودم ،
چه عدم ، دلتنگم
از عدم تا به وجود آمده ام
دلتنگم
خوشه ای از ملکوت تو مرا
دور انداخت
من هنوز از سفر باغ اِرم
دلتنگم
ای نبخشوده گناه پدرم ،
آدم ، را!
به گناهان نبخشوده قسم ،
دلتنگم
باز با خوف و رجا سوی تو
می آیم من
دو قدم دلهره دارم ، دو قدم
دلتنگم
نشد از یاد برم خاطره ی
دوری را
باز هم گرچه رسیدیم به
هم دلتنگم
#فاضلنظری #غزل
هواخواه توام جانا و میدانم که میدانی
که هم نادیده میبینی و هم ننوشته میخوانی
ملامتگو چه دریابد میان عاشق و معشوق
نبیند چشم نابینا خصوص اسرار پنهانی
بیفشان زلف و صوفی را به پابازی و رقص آور
که از هر رقعه دلقش هزاران بت بیفشانی
گشاد کار مشتاقان در آن ابروی دلبند است
خدا را یک نفس بنشین گره بگشا ز پیشانی
ملک در سجده آدم زمین بوس تو نیت کرد
که در حسن تو لطفی دید بیش از حد انسانی
چراغ افروز چشم ما نسیم زلف جانان است
مباد این جمع را یا رب غم از باد پریشانی
دریغا عیش شبگیری که در خواب سحر بگذشت
ندانی قدر وقت ای دل مگر وقتی که درمانی
ملول از همرهان بودن طریق کاردانی نیست
بکش دشواری منزل به یاد عهد آسانی
خیال چنبر زلفش فریبت میدهد حافظ
نگر تا حلقه اقبال ناممکن نجنبانی
#حافظ #غزل
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی
دل بی تو به جان آمد وقت است که بازآیی
دایم گل این بستان شاداب نمیماند
دریاب ضعیفان را در وقت توانایی
دیشب گله زلفش با باد همیکردم
گفتا غلطی بگذر زین فکرت سودایی
صد باد صبا این جا با سلسله میرقصند
این است حریف ای دل تا باد نپیمایی
مشتاقی و مهجوری دور از تو چنانم کرد
کز دست بخواهد شد پایاب شکیبایی
یا رب به که شاید گفت این نکته که در عالم
رخساره به کس ننمود آن شاهد هرجایی
ساقی چمن گل را بی روی تو رنگی نیست
شمشاد خرامان کن تا باغ بیارایی
ای درد توام درمان در بستر ناکامی
و ای یاد توام مونس در گوشه تنهایی
در دایره قسمت ما نقطه تسلیمیم
لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی
فکر خود و رای خود در عالم رندی نیست
کفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی
زین دایره مینا خونین جگرم می ده
تا حل کنم این مشکل در ساغر مینایی
حافظ شب هجران شد بوی خوش وصل آمد
شادیت مبارک باد ای عاشق شیدایی
#حافظ #غزل
هدایت شده از ^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
ما رو با این هشتگ ها دنبال کنید:
#غزل
#بیو
#شعر
#تکبیت
#دلتنگى
#تنهایی
#جمعهای
#رمان #بازگشت
#بدون_تو_هرگز
#حبل_الورید
#عبورزمانبیدارتمیکند
#عکس_نوشته
#تکست
#معرفیکتاب
#تیکهکتاب
#داستانک
#انگیزشی
#رفیقانه
#پروفایل
#دلبرانه
#ناشناس
#به_وقت_عاشقی
#به_وقت_دلتنگی
#به_وقت_شعر
#داستان_کوتاه
#صبح_بخیر
به کـــلبــ🏠ــه رمــانـــ خوش آمدید!
میتونید ما رو با این هشتگ ها دنبال کنید:
#صبح_بخیر🌞
#غزل📝 #شعر #تکبیت
#بیو #دلتنگى 🚶♂ #تنهایی🚶♂
#جمعهای #نیازمندیها
#به_وقت_عاشقی❣
#به_وقت_دلتنگی
#به_وقت_شعر 🕯
#رمان #بازگشت
#بدون_تو_هرگز #حبل_الورید
#عبورزمانبیدارتمیکند
#عکس_نوشته 📸 #پروفایل
#کلیپ 🎥 #دکلمه
#تکست 🏷 #معرفیکتاب📚
#تیکهکتاب 🔖 #داستانک 📖
#داستان_کوتاه📜
#انگیزشی
#رفیقانه ✌️
#دلبرانه💟 #کلبه_رمانــ🏠
#ناشناس
#چالش♨️ #پاییز 🍁
هدایت شده از ^ کـلـبــ🏠ــه رمــانـــ ^
به کـــلبــ🏠ــه رمــانـــ خوش آمدید!
میتونید ما رو با این هشتگ ها دنبال کنید:
#صبح_بخیر🌞
#غزل📝 #شعر #تکبیت
#بیو #دلتنگى 🚶♂ #تنهایی🚶♂
#جمعهای #نیازمندیها
#به_وقت_عاشقی❣
#به_وقت_دلتنگی
#به_وقت_شعر 🕯
#رمان #بازگشت
#بدون_تو_هرگز #حبل_الورید
#عبورزمانبیدارتمیکند
#عکس_نوشته 📸 #پروفایل
#کلیپ 🎥 #دکلمه
#تکست 🏷 #معرفیکتاب📚
#تیکهکتاب 🔖 #داستانک 📖
#داستان_کوتاه📜
#انگیزشی
#رفیقانه ✌️
#دلبرانه💟 #کلبه_رمانــ🏠
#ناشناس
#چالش♨️ #پاییز 🍁
#شعر
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست
غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دامِ راه میبینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست
خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
#غزل #حافظ
#شعر
جز آستان توام در جهان پناهی نیست
سرِ مرا به جز این در، حواله گاهی نیست
عدو چو تیغ کِشد، من سپر بیندازم
که تیغِ ما به جز از نالهای و آهی نیست
چرا ز کویِ خرابات روی برتابم
کز این بِهَم، به جهان هیچ رسم و راهی نیست
زمانه گر بزند آتشم به خرمنِ عمر
بگو بسوز که بر من به برگِ کاهی نیست
غلامِ نرگسِ جَمّاشِ آن سَهی سَروم
که از شرابِ غرورش به کس نگاهی نیست
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن
که در شریعتِ ما غیر از این گناهی نیست
عِنان کشیده رو ای پادشاهِ کشورِ حُسن
که نیست بر سر راهی که دادخواهی نیست
چنین که از همه سو دامِ راه میبینم
بِه از حمایتِ زلفش مرا پناهی نیست
خزینهٔ دلِ حافظ به زلف و خال مده
که کارهای چنین، حَدِّ هر سیاهی نیست
#غزل #حافظ
°•♡ @downloadamiran ♡•°
°•♡@downloadamiran_r♡•°