eitaa logo
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
34.7هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
4.2هزار ویدیو
297 فایل
رفیق به محفل شهدا خوش آمدی😉 در مناسبت های مختلف موکب شهدایی داریم😍 ✤ارتباط‌‌با‌خادم↯ @ya_fatemat_al_zahra ✤تبلیغات↯ @ebrahim_navid_delha_tabligh ✤کانال‌های‌ما↯ @ebrahim_babak_navid_keramaat @ebrahim_babak_navid_mokeb
مشاهده در ایتا
دانلود
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌸هوالعـشق🌸 . 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_دوم فرحناز دست خواهرش را می گیرد و آرام دستش را نوازش میک
🌸هوالعـشق🌸 . 📜 💟 فرحناز دست خواهرش را می گیرد و آرام دستش را نوازش میکند؛ - غصه نخور عزیزم نمیشه که همه مثل هم باشن ،درست میگی کمیل تو یه خانواده ی مذهبی و نظامی بزرگ شده و همه ی مردا و پسرای اطرافش نظامین اما دلیل نمیشه خودشو ارش هم نظامی باشن - من نمیگم نظامی باشن میگم این مخالفتشون چه دلیلی داره؟؟؟الان ارش میگیم بچه است تازه دانشگاه رفته جوگیر شده ،اما کمیل چرا بیست و نه سالش داره تموم میشه ،نمیدونم شاید بخاطر باشگاهی که باز کرده باشه ،معلوم نیست کی میره کی میاد ! - حرص نخور سمیه خداروشکر پسرت خیلی با حیا است ،چشم پاک نماز روزه اش رو هم میگیره خدا تو شکر کن. سمیه خانم آهی می کشد و خدایا شکرت را زیر لب زمزمه می کند . سمانه با دیدن سینی مرغ های به سیخ کشیده در دست زهره زندایی اش از جایش بلند می شود و به کمکش می رود . کمیل مثل همیشه کباب کردن مرغ هارا به عهده می گیرد و مشغول آماده کردن منقل می شود سمانه سینی مرغ ها را کنارش می گذارد: - خیلی ممنون سمانه خواهش میکنم آرامی زیر لب می گوید و به داخل ساختمان و اتاق مخصوص خودش و صغری که عزیز برای آنها معین کرده بود رفت. چادر رنگی را از کمد بیرون آورد و به جای چادر مشکی سرش کرد.رو به روی آینه ایستاد و چادر را روی سرش مرتب کرد . با پیچیدن بوی کباب نفس عمیقی کشید و در دل اعتراف کرد که کباب هایی که کمیل کباب می کرد خیلی خوشمزه هستند ،با آمدن اسم کمیل ذهنش به سمت پسر خاله اش کشیده شد. . کمیل که خیلی به رفتارش مشکوک بود .حیا و مذهبی بودنش با مخالف نظام و ولایت اصلا جور در نمی آمد. . با اینکه در این ۲۵ سال هیچ رفتار بدی از او ندیده بود . اما اصلا نمی توانست با عقاید او کنار بیاید و در بعضی مواقع بحثی بین آنان پیش می آمد . به حیاط برگشت و مشغول کمک به بقیه شد . فضای صمیمی خانواده ی نسبتا بزرگش را دوست داشت ، با صدای کمیل که خبر از آماده شدن کباب ها میداد. همه دور سفره ای که خانوم ها چیده بودند، نشستند. سر سفره کم کم داشت بحث سیاسی پیش اومد .که با تشر سید محمود ،همه در سکوت شام را خوردند. بعد صرف شام ،ثریا زن برادر سمانه همراه صغری شستن ظرف ها به عهده گرفتند و سمانه همراه زینب و طاها در حیاط فوتبال بازی می کردند ، سمانه به جای بازی بیشتر انها را تشویق میکرد با صدای فریاد طاها به سمت او چرخید -خاله توپ و شوت کن سمانه ضربه ای به توپ زد که محکم به ماشین مدل بالای کمیل که در حیاط پارک شده بود اصابت کرد . سمانه با شرمندگی به طرف کمیل چرخید و گفت: - شرمنده حواسم نبود اصلا -این چه حرفیه اشکال نداره سمانه برگشت و چشم غره ای به او دو وروجک رفت! با صدای فرحناز خانم، مادر سمانه که همه رابرای نوشیدن چای دعوت میکرد به طرف آن رفت و سینی را از او گرفت و به همه تعارف کرد و کنار صغری نشست ، که با لحنی با نمک زیر گوش سمانه زمزمه کرد: -انشاءالله چایی خواستگاریت ننه سمانه خندید و مشتی به بازویش زد ،سرش را بلند کرد و متوجه خندیدن کمیل شد ، با تعجب به سمت صغری برگشت وگفت: -کمیل داره میخنده یعنی شنید؟؟؟ نویسنده : فاطمه امیری ... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
📖🔰«««﷽»»»🔰📖 🔈 √|| گروه ختم قران و ذکر ❣||√ ┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ 💠 جهت حاجت روایی خود در گروه ختم قران و ختم ذکر نام خود رابه ایدی خادمین ما بفرستید 💫خادمین گروه ختم قران👇 🆔 @Khademalali 💫خادمین گروه ختم ذکر👇 🆔 @Zahrayyy 🔴همچنین هر شب جمعه هیئت مجازی در کانال های مجموعه برگزار خواهیم کرد منتظر همراهی و حضور گرمتون هستیم😊 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa
🌼 🌼 قرنها منتظر يار غائب ايم بر ديوِ يأس با صبر غالب ايم درپشت ابر خورشيدديده ايم شب تاسحر منتظر صبح صاحب ايم 🌻تعجیل درفرج صلوات🌻 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♥️ 💞 همیشه در مقابل بدی دیگران گذشت داشت ! بارها به من می گفت: طوری زندگی و رفاقت ڪن ڪہ احترامت را داشته باشند مے گفت:👇👇👇 💞این دعواها و مشڪلات خانوادگی را ببین بیشتر به خاطر اینه ڪه ڪسی گذشت نداره ! بابا دنیا ارزش این همه اهمیت دادن نداره آدم اگه بتونه توی این دنیا برای خدا ڪاری کنه ارزش داره. خدای خوب ابراهیم @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
|○•°♥️🍃 〖به قول سعدی : بزرگان نکردند در خود نگاه خدا بینی از خویشتن بین مخواه !_🌱•'`〗 دیدن این فیلم برای شناختن امام کافیه... :))) چجوری رومون میشه مغرور بشیم؟!🙃 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🍃🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃 عرض سلام و ارادت خدمت شما همراهان همیشگی بزرگوارانی که تمایل به همکاری در برگزاری زیارت نیابتی شهدا در شهر خودشون هستند لطفا به ایدی زیر مراجعه کنند 🆔 @Kararr سپاس از همراهی شما بزرگواران
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
🌸هوالعـشق🌸 . 📜 #رمان_پلاک_پنهان 💟 #پارت_دوم فرحناز دست خواهرش را می گیرد و آرام دستش را نوازش میک
📜 . 💟 🌸هوالعشق🌸 . صغری استڪان چایے اش را و برداشت و بیخیال گفت: —شایدڪلاڪمیل گوش هاے تیزے داره عزیزبا لبخند بہ دخترا خیره شد و گفت: _نطرتون چیہ امشب پیشم بمونید؟ دخترا نگاهے بہ هم انداحتند؛ از خدایشان بودامشب را ڪنار هم سپرے کنند ڪلے حرف ناگفته بود ڪہ باید بہ هم میگفتند. با لبخند به طرف عزیز برگشتند و سرشان را به علامت تایید تڪان دادند. _ولے راهتون دور میشه دخترا با صحبت سمیه خانم,لبخند دخترا محو شد کمیل جدے برگشت و گفت: _مشکلےنیست فردا من میرسونمشون . _خب مادر جان توهم امشب بمون _نه عزیزجان من نمیتونم بمونم سید محمود لبخندے زد رو بہ ڪمیل گفت:. _زحمت میشه پسرم _نه این چہ حرفیہ دخترها ذوق زده به هم نگاهے ڪردند و آرام خندیدند با رفتن همہ صغری و سمانہحیاط راجمع کردند و بعد از شستن ظرف ها,شب بخیرے بہ عزیز گفتن و بہ اتاقشان رفتند؛روے تخت نشستند و شروع به تحلیل و تجزیه همہ ے اتفاقات اخیر ڪہ در خانواده و دانشگاه اتفاق افتاد کردند . بعد از کلے صحبت بالاخره بعداز نماز صبح اجازه خواب را به خودشان دادند. سمانہ باشنیدن سروصدایے چشمانش راباز کرد؛ با دستانش دنبال گوشیش مے گشت که موفق به پیدا کردنش شد, نگاهے به ساعت گوشیش انداخت با دیدن ساعت سریع نشت و بلند صغری را صدا کرد: _‌بلند شو صغری,دیوونه بلند شو دیرمون شد _‌جان عزیزت سمانه بزار بخوابم _صغری بلندشو,کلاس اولمون با رستگاریه اون همینجورے از ما خوشش نمیاد,تاخیر بخوریم باور کن مجبورمون میکنه حذف کنیم درسشو. _باشه بیدار شدم غر نزن سمانه سریع به سرویس بهداشتے مےرودودستوصورتش را میشورد و در عرض ده دقیقه آماده مے شود به اتاق بر مے گردد کہ صغرے را خوابالود روے تخت مےبیند. _‌اصلا به من ربطے نداده میرم پایین تو نیا چادرش را سر مے کند و کیف و بہ دست از اتاق خارج مےشود تا مے خواست از پله ها پایین بیابد با ڪمیل روبه رو شد _‌سلام کجایید شمادیرتون شد _سلام دیشب دیر خوابیدیم . _صغرے ڪجاست؟ _خوابیده نتونستم بیدارش کنم _من بیدارش میکنم . سمانه از پله ها پایین مے رود اول بوسه ای بر گونہ عزیز زد و بعد روے صندلے مے نشنید و برای خودش چایی میزیزد. _هرچقدر صداتون کردم بیدار نشدید مادر,منم پام چند روز درد میکرد دیگه کمیل اومد فرستادمش بیدارتون کنه _شرمنده عزیز دیشب بعد نماز خوابیدیم راستی پاتون چشه؟ نویسنده: فاطمه امیری .... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🕊بنام پروردگار هستی بخش🕊 📦💌 🖇درخواست از نیکوکاران و خیرین برای کمک رسانی فوری، آگاهانه و مستقیم 📩 📌در راستای پیشرفت و گسترش مجموعه و برنامه های فرهنگی نیـازبه تبلیغ بزرگ‌و گسترده هست 🚺 لذا از همراهان عزیز درخواست دارم بـه نیت چهارده معصوم وبرآورده شـدن حوائج کمکهای نقدی خود را به شماره حساب زیر پراخت نمایند⤵️ 💳 ‏6037997291276690 💌 ❣. 🌷 اَللهُ یُبٰارِڪُ فیــِڪ❣ ❤️🌺🌸💕⚜✨
هردم بخوان آیات جاری حسن را جود و سخا و بردباری حسن را🌿 در زیرقبه‌که‌دعاهامستجاب است✨ کن آرزو خدمتگزاری حسن را😍☝️ 💚 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
VID_20200914_092945_767_s02_a01.mp3
3.08M
🎥 💽 « چرا امام حسین علیه السلام قیام‌کرد؟ چرا سایر ائمه قیام نکردند» @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌱 🌾گر طالب بدان✋🏻 خوبه اول وقت باشه✨ وگرنه همه بلدن... اول غذا بخورن... اول یه دل سیر چت کنند...📱 اول ... خلاصه اول همه رو انجام میدن😑بعد بخونن....💡 کسی که دنباله باید از تموم تعلقات دنیا بکشه...☝️ @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
||○》🌿🖤 پلک بر‌هم میزدی ڪرب‌وبلا میشد مرور مَـقتلے کاملتر از چشمت در این عالم نبود @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
♡ ابراهیم‌ بابک‌ نویدِ دلها ♡
📜 #رمان_پلاک_پنهان . 💟 #پارت_سوم 🌸هوالعشق🌸 . صغری استڪان چایے اش را و برداشت و بیخیال گفت: —شایدڪ
🌸هوالعشــق🌸 . 📜 💟 _هیچی مادر پیری و هزارتادرد _این چه حرفیه تازه اول جونیه _الان به جایے رسیده منو پیرو دست میندازے سمانه خندیدو گفت: _واه عزیز من غلط بکنم. _صبحونت بخور دیرت شد سمانہ مشغول صبحانه شد که بعد از چند دقیقه صغرے اماده همراه ڪمیل سر میز نشستند سمانه براے هر دو چایے میریزد. خانما زودتر دیر شد دخترا با صداے کمیل از عزیز خواحافظے کردندو سوار ماشین شدند. صغرے به محض سوار شدن چشمانش را بست و ترجیح داد تا دانشگاه چند دقیقه ای بخوابد اما سمانه با وجود سوزش چشماش از بے خوابے و صندلے نرم سعي کرد که خوابش نبرد چون مے دانست اگر بخوابد تا اخر کلای چیزے متوجه نمے شود. نگاهے به صغری انداخت که متوجه نگاه کمیل شد که هر چند ثانیه ماشین هاے پشت سرش را با آ ینه جلو و کنارے چک مے کرد دوباره نگاهی به ڪمیل انداخت که متوجہ عصبی بودنش شد اما حرفی نزد. . سمانه از آینه کناری کمیل متوجه ماشین مشڪی رنگ شده بود که از خیلے وقت آن ها را دنبال مے کرد با صداے •لعنتی• کمیل از ماشین چشم گرفت مطمئن بود که کمیل چون به او دید نداشت فکر میکرد او خوابیده است و الا کمیل همیشه خونسردو آرام بود و عکس العملے نشان نمیداد. نزدیک دانشگاه بودند اما ان ماشین همچنان ان هارا تعقیب ميکرد سمانه در کنار ترسی که بر دلش افتاده بود کنجکاوے عجیبی ذهنش را مشغول کرده بود. کمیل جلوے در دانشگاه ایستاد وصغری که کنارش خوابیده بود بیدار کرد همراه دخترا پیاده شد سمانه با تعجب به کمیل نگاه کرد او همیشه آن هارو مے رساند اما تا دم در دانشگاه همراهے نمیکرد با این کار وآشفتگے اش سمانه مطمئن شد اتفاقی رخ داده. _دخترا قبل اینکه کلاستون تموم شد خبرم کنید میام دنبالتون تا صغری خواست اعتراضے کند با اخم کمیل روبه رو شد. _میام دنبالتون الانم برید تا دیر نشده سمانه تشکرے کردو همراه صغری با ذهنے مشغول وارد دانشگاه شدند. . سر کلاس استاد رستگارے نشسته بودند سمانه خیره به استاد در فکر امروز صبح بود. . نمیدانست واقعا آن ماشین آنهارا تعقیب میکند یا او کمے پلیسے به قضیہ نگاه میکرد اما عصانیت و کلافگی کمیل اورا بیشتر مشکوک میکرد. با صدای استاد رستگاری به خودش آمداستاد رستگارے که متوجه شده بود سمانه به درس گوش نمیدهد او را صدا کرد تا مچش را بگیرد و دوباره یکی از بچه هاے بسیج و انقلابے را در کلاس سوڙه خنده کند اما بعد از پرسیدن سوال سمانه با مطالعه ای که روزهای قبل روے کتاب داشت سریع جواب سوال را داد و نقشه ے شوم استاد رستگارے عملی نشد. نویسنده:فاطمه امیرے . ..... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به گفته مادرش، مراقبه‌ها در مورد هادی پیش از تولدش آغاز شد، از همان کودکی راهش مشخص بود، نمازشب میخواند در قنوتش شهدا را دعا میکرد . کسی که همه‌اش زمزمه یا حسین (ع) روی لب دارد، عشقش به اهل بیت مشخص میشود، به همین خاطر شهید ذوالفقاری مداح هیئت رهروان شهدا و عاشق هیئت موج ‌الحسین بود؛ کمدش پر بود از عکسهای حاج همت، شهید دین ‌شعاری و ابراهیم هادی، بیشتر وقتش برای بسیج و کار فرهنگی برای شهدا بود، و آخر عشقش به طلبگی ختم شد، نجف را انتخاب کرد و از این راه به شهادت رسید . 🌷 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
@shahed_sticker۹۱۵.attheme
159K
😍 📲 • ♥️ ایتایی متفاوت تر را تجربه کنید @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌸هوالعشق🌸 📜 💟 . بعد از پایان کلاس صغری با اخم رو به سمانه گفت: _ حواست کجاست سمانه ؟؟شانس اوردی جواب دادی والا مثل اون بار کارت کشیده مے شد به ریاست دانشگاه سمانه بی حوصله کیفش رابرداشت و ازجایش بلند شد؛ _بیخیال اونبارهم خودش ضایع شد فک کرده نمیدونیم میخواد سوڗهخنده خودس و بربچ های سلبریتیش بشیم _باشه تو حرص نخور حالا باهم به طرف بوفه رفتند و ترجیح دادنددر این هواے سرد شکلات داغ سفارش بدهند. یکی از آلاچیق هاکنار هم نشستند سمانه خیره به بخار شکلات داغش خودش را قانع میکرد که چیزی نیست و زیاد به اتفاقات پرو بال ندهد. بعد پایان ساعت دوم دیگر کلاسی نداشتند هوا خیلی سرد بود سمانخپاتو وچادرش را دور خود محکم پیچانده بود تا کمی گرم شود سریع به خروجی در میرفتند که یکی از همکلاسی ها صغرا را صدا زد سمانه وقتی دید حرف هایشان تمامی ندارد رو به صغری گفت: _الان دیگه کمیل اومده من نیرم تو ماشین تا توبیای صغری سری تکان دادوبه صحبتش ادامه داد!!! سمانه سریع از دانشگاه خارج شد وبادیدن کمیل که پشتاو ایستاده بود و باعصبانیت مشغول صحبت کردن با تلفن بود کنجکاوے تمام وجودش را فرا گرفت سعی کرد با قدم های آرام به کمیل نزدیک شود و کمیا آنقدر عصبی بود که اصلا متوجه نزدیکی کسی نشد. _دارم بهت میگماینبار فرق میکنه کمیل کلافه دستی در موهایش کشید ودر جواب طرف مقابل مےگوید: _بله فرق میکنه از دم درخونه تادانشگاه تحت تعقیب بودم اگه تنها بودم به درک خواهر و دختر خالم همرام بودن یعنی دارن به مسائل شخصیم هم پی میبرن من الان از وقتی پیادشوت کردم تا الان دم در دانشگاه کشیک میدم . سکوت می کند و کمے ارام می شود‌؛ _‌این قضیه رو سپردم به تو محمد نمیخوام اتفاقی که براے رضا افتاد برای منم اتفاق بیفته _یاعلی سمانه شوکه درجایش ایستاده بود نمیدانست کدام حرف ڪمیل را تحلیل کند کمی حرفهای کمیل برای او سنگین بود. کمیل برگشت تا ببیند دخترا آمده اند یا نه؟؟ با دیدن سمانه حیرت زده درجایش ایستاد!!! نویسنده:فاطمه امیرے ..... @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🌷بسمِ اللهِ الرحمنِ الرحیم🌷 مجموعه ی ما رو در لینک های زیر دنبال کنید🙏🙏 🔷ابراهیم و نوید دلها تا ظهور👇 http://eitaa.com/joinchat/1859584013C1086636d4f 🔷کانال عشق یعنی یه پلاک👇 https://eitaa.com/joinchat/4128309256Ceb3eab9e2f . 🔷کانال استیکر شهدا 👇 https://eitaa.com/joinchat/983367697C7be3391d80 . 🔷 بیت الشهدا (ختم قرآن )👇 https://eitaa.com/joinchat/3245735947C1e77479f6c 🔷بیت الشهدا(ختم ذکر)👇 https://eitaa.com/joinchat/2455502859Ce3a0724733 🌷ایدی ما در اینستاگرام: Instagram.com/ebrahim_navid_delha 💫در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست ┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
صل الله علیک یا اباعبدالله ع...💔 〖سلام حضرت آقا گدا نمی خواهی؟ برای خادمیت جان فدا نمی خواهی؟ تو را به جان عزیزت ردم مکن آقا اسیر مفلس بی دست و پا نمی خواهی؟؟•'`〗 نمی خواهی آقا...؟؟😭 @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆
🧐 🚫 🌷ابراهیـم‌ همیشہ‌ میگفـت : 🔺 تا وقتی که زمان ازدواجتون نرسیده هیچ وقت دنبالِ با نروید ؛ 🔺چون آهسته آهسته خودتون رو بہ میڪشونید ! .... 🔺 فضا، فضای مجازی است ، ولی نامحرم، نامحرم واقعی است ! برایش تک‌تک حرفها و شکلکها حقیقی است. روی قلبش اثر میگذارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ⛔️ اگر دو تا در فضايي باشند که سومي نتواند وارد بشود ، بدانيد نفر سومي که وارد مي شود است ♨️ بر اساس اين معيار خيلي ها فکر ميکنند که خلوت یعنی در اتاقي برويم و در را ببنديم ⛔️ ولي متناسب با مسائل روز خيلي از تلفنها و پيامک ها ☎️ خيلي از چت ها ، اين ها همان است ♨️ ملاکش جايي است که نفر سومي نتواند بيايد . مي گويد : من پيام مي دهم و طرف را هم نديده ام ، خوب چرا پيام میدهی⁉️ 1⃣ آيا اين پيامک هايي که مي دهيد حاضر هستيد کس ديگري آنرا ببيند؟ 2⃣ حاضر هستيد ديگري هم بخواند ؟ اگر نه معلوم است که اين همان مصداق خلوت کردن با نامحرم است. @ebrahim_navid_delha @pelak_shohadaa @shohadaa_sticker ═══°✦ ❃ ✦°═══ ❀.👆