#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
#مربع_ترکیب_بند
#شاعر_محمد_حسین_رحیمیان
🌿🌿🌿🌿🌿
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ...
بیش از 500 مداحی و اشعار و مرثیه را در نوای مقتل در ایتا و تلگرام ببینید.
با هشتک #اربعین
کانال نوای مقتل تلگرام
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
#مربع_ترکیب_بند
#شاعر_محمد_حسین_رحیمیان
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
#حاج_سید_رضا_تحویلدار
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
#حاج_سید_رضا_تحویلدار
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ... #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#استاد_حیدرزاده
تا ابد بانیِ
کل مهربانی ها ، حسن
لافتی الا علی و
لا کریم ، الا حسن
#مربع_ترکیب_بند
#شاعر_محمد_حسین_رحیمیان
شب کربلا مثل روز است روشن
( کربلا رفته ها ، بینُ الحرمین رو نگاه کنید ، مثل روز روشنه ، حرم امام حسین ... )
شب کربلا مثل روز است روشن
بقیع تو اما ، شبی تار دارد
ضریح حسین است شش گوشه اما
ولی دورِ قبر تو دیوار دارد
#آقا_جان
تو در کوچه های مدینه غریبی
( گفت با امام حسن « علیه السلام » میرفتیم ، یه مرتبه دیدم ، رنگ آقا تغییر کرد ، بدنش شروع کرد به لرزیدن ، تکیه به دیوار داد ، گفتم آقا چی شد ؟ چرا بدنتون می لرزه ؟ چرا رنگتون تغییر کرد ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میاد ، این مُغیره یک روز تو این کوچه ها ، مادر مارو میزد ؟
الهی بشکند دست مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
#حاج_سید_رضا_تحویلدار
مپرس از ماجرای کوچه
با کس هم نخواهم گفت
ولی آنقدر میگویم
آرزوی مرگ خود کرد
( اصلا فکر این که ، کسی مادرت رو بزنه ، آزارت میده ، چه برسه به اینکه ببینی کسی مادرت رو میزنه ؟ یه عمر همین فکر آزارت میده ... )
ای کاش من حسن را
با خود نبرده بودم
تا پیشِ چشم این طفل
سیلی نخورده بودم ...
#حاج_سید_رضا_تحویلدار
چه می شد گر مرا مادر
از آن کوچه نمی بردی
من آن جا را نمی دیدم
توهم سیلی نمی خوردی ؟
امام حسن ، مادریه ، مادریه ، یه مرگ داره ، یه شهادت داره ... به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا ، چرا روضه مارو نمیخونی ؟ گفت آقا من همیشه روضه شمارو میخونم ، فرمود : نه روضه مارو نخوندی ... گفت آقا روضه شما کدومه که من نخوندم ؟ فرمود : روضه ی ما اون وقتی بود که مادرمون رو میزدند ...
همین که چشمت اشک آلود شد ، پیغمبر خدا (ص) فرمود : هر چشمی که برای حسنم گریه کنه ، کور وارد محشر نمیشه ...
#آقا_جانم
مرغ پریده دلم
خدا خدا خدا کند
گِرد مدینه گردد و
حسن حسن ، صدا کند
تیغ فلک هزار بار
اگر سرم جدا کند
به حقِ حق ، نمیشوم
ز کوی تو جدا حسن ... #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
2. دوباره مرغ روحم.mp3
6.66M
#زمزمه_کربلا
#حاج_حسن_خلج
#دستگاه_همایون
دوباره مرغ روحم
هوای کربلا کرد
دل شکسته ام را
اسیر و مبتلا کرد
#ملودی_دوم
زِ سر گذشته اشکم
به لب رسیده جانم
که هر چه کرده با من
فراق کربلا کرد
( حالا آروم ها ، جوری که خودت بشنوی و اربابت بشنوه : )
« حسین حسین
حسین جان ... » تکرار
#شاعر_استاد_سازگار
( گفتند : خانم شما چهارتا ازبچه هاتو کربلا کُشتند ؟ چرا فقط میگید حسین حسین ؟ خب یه بار هم عباس رو صدا بزنید ... یه عونی بگو ، یه جعفری بگو ... گفت اولا من این بچه هارو به دنیا آوردم که فدای حسین بشن ، بعد هم هرچی فکر میکنم می بینم که ، بچه های من مادر دارند ، اما حسین فاطمه ... )
#ملودی_اول
دست از طلب ندارم
تا کامِ من برآید
یا تن رسد به جانان
یا جان ز تن برآید
#حافظ
#ملودی_دوم
بر تربتم قدم نِه
بعد از وفات و بنگر
کز آتش فراقت
دود از کفن برآید
« حسین حسین
حسین جان ... » تکرار
#زمزمه_همایون#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
1. ای ماهی دریا.mp3
2.61M
#نوحه_امام_حسن_مجتبی
( علیه السلام )
#حاج_سید_حسن_گلخطمی
#دستگاه_شور
ای ماهی دریا برایت
گریه کرده
پیغمبر وزهرا برایت
گریه کرده
#ملودی_دوم
جانم فدای غربتت
زائر ندارد تُربتت
(مظلوم حسن جان ) تکرار
ای اولین مظلومِ عالَم
بعدِ بابا
در خانه ی خود هم غریب
از ظلم اعدا
#ملودی_دوم
جانم فدای غربتت
زائر ندارد تُربتت
(مظلوم حسن جان ) تکرار
#شاعر_استاد_سازگار✍
#نوحه_دستگاه_شور
#سبک_در_کودکی_شد_قسمت_من_خانه_داری #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
قسمت چهارم گریز به :
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اما بمیرم برای اون مادری که توو شهر خودش غریب بود ، گفت یاعلی : غَسِّلْنِی بِاللَّیْلِ ،كَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ ... منو شبانه دفنم کن ، شبانه به خاکم بسپار ، قبر من مخفی باشه ... این معلومه چرا باید قبر بی بی مخفی باشه ؟ برای اینکه نمیخواست قبرش نمایان باشه ، تا دشمنان ندانند ، بدانند به بی بی ظلم کردند ... اما سئوال من اینه : چرا گفت ، یاعلی غَسِّلْنِی بِاللَّیْلِ منو شبانه غسل بده ؟ میخواست نگاه امیرالمومنین به بدن مجروح بی بی نیوفته ...اما حس لامسه کار خودش رو کرد ، نیمه شب همین که بدن رو غسل میداد ، یه مرتبه بچه ها دیدند بابا دست از غسل دادن کشید ، سرش رو روی دیوار گذاشت ، هی داره بلند بلند ناله میزنه : فاطمه ، فاطمه ، ... معمولا بابا به این زودی ها گریه نمیکنه ، بابا مظهر اقتدار خونه است ، اگه بخواهد هم گریه کنه ، جلوی بچه هاش گریه نمیکنه ، اما وقتی بابا گریه کنه ، همه گریه میکنند ، بچه ها دیدند صدای ناله ی بابا بلند شد ، با امیرالمومنین همه گریه کردند ، اسماء آمد جلو ، آقا جان از فقدان بی بی گریه میکنید ، حق دارید ، شاید فرموده باشند : اسماء از دل علی بردار ... الان دستم رسید به وَرم بازو ...
تو می بینی علی را
زار و خسته
نمی بینی تو پهلوی شکسته
*
آن قبر که در مدینه شد گم
پیدا شده در مدینه ی قم ...
#شاعر_استاد_سازگار
*
من علي ام که خدا
قبله نما ساخت مرا
جزخدا و نبي و فاطمه
نشناخت مرا
منکه يکباره در از
قلعه ی خيبر کندم
داغ زهرا ، بخدا
از نفس انداخت مرا
#شاعر_ژولیده_نیشابوری
( محمد حسن فرحبخشیان )
***
این سخن وِردِ زبانها افتاد
دیدی آخِر علی از پا افتاد
#شاعر_استاد_انسانی
#حرم_مطهر_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها )
#پخش_زنده_از_شبکه_دو
25/8/1400
12. تنهایی در غربت.mp3
2.83M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اما میدونید غربت امیرالمومنین کجا نمایان شد ؟ وقتی میخواست بدنِ فاطمه اش رو دفن کنه ، ... معمولا خانومی رو که بخواهند دفن کنند ، میگن نامحرما عقب بروند ، دوتا محرم بیان ، بدن رو دفن کنند ... امیرالمومنین تنهای تنها ، اگه داخل قبر بره ، کی بدن رو دستش بده ؟ اگه بالای قبر بمونه ، کی بدن رو ازش بگیره ؟ علی که همه جا یار پیغمبر(ص) بود ، علی که توو جنگ احد مثل پروانه دورِ پیغمبر(ص) میگشت ، از هر طرف دشمن می اومد میدید علی ظاهره ، علی که لیلة المبیت ، توو بستر مرگ ، جای پیغمبر(ص) خوابید ، شب تنهائیش ، پیغمبر(ص) ، علی رو تنها نمیگذاره ، یه مرتبه دید دو تا دست از میان قبر بیرون آمد « اِلَیَّ ، اِلَیَّ ، اِلَیَّ» ، یه نگاه به دستها کرد دید دست ها شبیه دستهای پیغمبره ... شاید نگاه کرد به دستها ، یادش اومد یه شبی این دستها ، دستِ فاطمه رو توو دستش گذاشت ، گفت : هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِ الله ... یه عبارتی توو بحار مرحوم مجلسی می دیدم ، شب عروسی وقتی فاطمه و امیرالمومنین تنها شدند ، پیغمبر(ص) روبند صورت بی بی رو کنار زد ، فرمود یا علی صورت همسرت رو ببین ، برا اولین بار امیرالمومنین نگاه به صورت فاطمه کرد ، ... من میگم پیغمبرخدا(ص) میخواست به امیرالمومنین منظوری رو برسونه ، بگه یاعلی ببین صورتش سالمه ، یاعلی ببین جای سیلی نداره ...
دخترم آن شب که من
دست علی دادم تو را
جای پنج انگشت سیلی
در رُخت پیدا نبود ...
#شاعر_استاد_سازگار
#حرم_مطهر_حضرت_معصومه
( سلام الله علیها ) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
12. تنهایی در غربت.mp3
2.83M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اما میدونید غربت امیرالمومنین کجا نمایان شد ؟ وقتی میخواست بدنِ فاطمه اش رو دفن کنه ، ... معمولا خانومی رو که بخواهند دفن کنند ، میگن نامحرما عقب بروند ، دوتا محرم بیان ، بدن رو دفن کنند ... امیرالمومنین تنهای تنها ، اگه داخل قبر بره ، کی بدن رو دستش بده ؟ اگه بالای قبر بمونه ، کی بدن رو ازش بگیره ؟ علی که همه جا یار پیغمبر(ص) بود ، علی که توو جنگ احد مثل پروانه دورِ پیغمبر(ص) میگشت ، از هر طرف دشمن می اومد میدید علی ظاهره ، علی که لیلة المبیت ، توو بستر مرگ ، جای پیغمبر(ص) خوابید ، شب تنهائیش ، پیغمبر(ص) ، علی رو تنها نمیگذاره ، یه مرتبه دید دو تا دست از میان قبر بیرون آمد « اِلَیَّ ، اِلَیَّ ، اِلَیَّ» ، یه نگاه به دستها کرد دید دست ها شبیه دستهای پیغمبره ... شاید نگاه کرد به دستها ، یادش اومد یه شبی این دستها ، دستِ فاطمه رو توو دستش گذاشت ، گفت : هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِ الله ... یه عبارتی توو بحار مرحوم مجلسی می دیدم ، شب عروسی وقتی فاطمه و امیرالمومنین تنها شدند ، پیغمبر(ص) روبند صورت بی بی رو کنار زد ، فرمود یا علی صورت همسرت رو ببین ، برا اولین بار امیرالمومنین نگاه به صورت فاطمه کرد ، ... من میگم پیغمبرخدا(ص) میخواست به امیرالمومنین منظوری رو برسونه ، بگه یاعلی ببین صورتش سالمه ، یاعلی ببین جای سیلی نداره ...
دخترم آن شب که من
دست علی دادم تو را
جای پنج انگشت سیلی
در رُخت پیدا نبود ...
#شاعر_استاد_سازگار
12. تنهایی در غربت.mp3
2.83M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
اما میدونید غربت امیرالمومنین کجا نمایان شد ؟ وقتی میخواست بدنِ فاطمه اش رو دفن کنه ، ... معمولا خانومی رو که بخواهند دفن کنند ، میگن نامحرما عقب بروند ، دوتا محرم بیان ، بدن رو دفن کنند ... امیرالمومنین تنهای تنها ، اگه داخل قبر بره ، کی بدن رو دستش بده ؟ اگه بالای قبر بمونه ، کی بدن رو ازش بگیره ؟ علی که همه جا یار پیغمبر(ص) بود ، علی که توو جنگ احد مثل پروانه دورِ پیغمبر(ص) میگشت ، از هر طرف دشمن می اومد میدید علی ظاهره ، علی که لیلة المبیت ، توو بستر مرگ ، جای پیغمبر(ص) خوابید ، شب تنهائیش ، پیغمبر(ص) ، علی رو تنها نمیگذاره ، یه مرتبه دید دو تا دست از میان قبر بیرون آمد « اِلَیَّ ، اِلَیَّ ، اِلَیَّ» ، یه نگاه به دستها کرد دید دست ها شبیه دستهای پیغمبره ... شاید نگاه کرد به دستها ، یادش اومد یه شبی این دستها ، دستِ فاطمه رو توو دستش گذاشت ، گفت : هَذِهِ وَدِيعَةُ اللَّهِ وَ وَدِيعَةُ رَسُولِ الله ... یه عبارتی توو بحار مرحوم مجلسی می دیدم ، شب عروسی وقتی فاطمه و امیرالمومنین تنها شدند ، پیغمبر(ص) روبند صورت بی بی رو کنار زد ، فرمود یا علی صورت همسرت رو ببین ، برا اولین بار امیرالمومنین نگاه به صورت فاطمه کرد ، ... من میگم پیغمبرخدا(ص) میخواست به امیرالمومنین منظوری رو برسونه ، بگه یاعلی ببین صورتش سالمه ، یاعلی ببین جای سیلی نداره ...
دخترم آن شب که من
دست علی دادم تو را
جای پنج انگشت سیلی
در رُخت پیدا نبود ...
#شاعر_استاد_سازگار#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
3. دیدم که خصم.mp3
1.78M
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
مادر مادر مادر ... الهی اگه مادر رو میزنند ، جلوی دخترش نزنند ، دختر به مادرش می نازه ، یه بیت آقای سازگار گفته ، غوغا کرده ، اونایی که دختر دارند میدونند ، جایی هم بخواهی دخترت رو ببری ، میگه اگه مادرم بیاد منم میام ، دختر از مادرش جدا نمیشه ، توو خونه ، خدا نکنه با خانومت نزاعت بشه ، حرفت بشه ، یه مقدار بلند با خانومت حرف بزنی ، دخترت یه جوری بهت نگاه میکنه ، با نگاهش میگه بابا چرا اینجوری با مادرم حرف میزنی ؟ ... قربون اون زینب پنج ساله ای برم که توو کوچه می دید دارند مادر رو میزنند ، بگم اون یه بیت رو ؟ آماده ای ؟ :
دیدم که خصمِ ستمکار
ریخت بر سرت
قدّم نمی رسید که خود را
« سپر کنم ... »
#شاعر_استاد_سازگار
#محفل_اشک_حرم_مطهر
10/2/1401#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا
مادر نفَس زنان
به پشتِ در بود
اشکِ خجالت بر رخِ پدر بود
اصلا کسی پرسیده ، چرا امیرالمومنین را صدا نزد ؟ چرا گفت فضَه تو بیا ... معمولا برای زن اگه مشکلی توو خونه پیش بیاد ، اول مردش رو صدا میزنه ، ... بزار رازش رو برات بگم ، آخه به علی قول داده بود ، یاعلی صبر میکنم ، اون روزی که از مسجد برگشت ، دید امیرالمومنین نشسته ، زانو توو بغل گرفته ، گفت « یَا ابْنَ اَبِی طَالِب ، اشْتَمَلْتَ شَمْلَةَ الْجَنِین » چرا مثل طفلی که توی رحم مادره نشستی ؟ زانوتو توی بغلت گرفتی ؟ مگه تو علی یِ خیبر نیستی ؟ علی شمشیرِ بُرانت چی شد ؟ علی از جا بلند شد ، فرمود فاطمه جان ، علی همون علی یِ ، تا شمشیرش رو برداشت و میخواست از درِ خونه بیرون بیاد ، صدای موذن بلند شد ، الله اکبر ، ... حضرت روشو کرد جانب بی بی ، ... فاطمه جان میخواهی این صدا بالای ماذنه باقی بمونه ؟ بله یا علی ... فرمود فاطمه جان باید صبر کنی ، اینجا مادرِسیدا ، سرش رو پائین انداخت ، ... چشم یاعلی صبر میکنم ... قربونِ صبر مظلومانه ات برم مادر ، دیگه سیلیش زدند به علی نگفت ، بین در و دیوار پهلوش رو شکستند ، علی رو صدا نزد ، توو کوچه های می زدنش ، نگفت علی کمکم کن
دلم بهرِ علی میسوخت
چون قُنفذ مرا میزد
نگاهِ دردناکش
بیشتر میداد آزارم
#شاعر_استاد_سازگار
#محفل_اشک_حرم_مطهر
30/2/1402#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
آرزوهای مرا
در پشت در آتش زدند
کاش می بستند جای دست
چشمان مرا ...
( هان ، ناله داری ، یه بیت دیگه بگم و عرض دعای من ... همه ی روضه ی بی بی و امیرالمومنین ، توو این یه بیتِ ... )
دستِ من بسته
ولی دستِ مُغیره باز بود
از همه بیشتر اون روز ، مُغیره مادر رو می زد ، اونقدر مادر رو زد ، که وقتی امام حسن می دیدش ، بدنش می لرزید ، گفتند آقا چرا بدنتون می لرزه ؟ فرمود : مگه نمی بینی ، مُغیره داره میآد ...
الهی بشکند دستِ مُغیره
که بینِ کوچه ها ،
بی مادرم کرد ...
#شاعر_استاد_سازگار
اونچنان بی بی رو زد ، توو مقتل می دیدم ، مادر با صورت زمین خورد ، ... یازهرا یازهرا ... نمیدونم بروم جلوتر یا نه ؟ ... الهی هیچ کسی نبیه مادرش زمین میخوره ، حتی زمین خوردن مادرت را هم تحمل نداری ، فوری میدوی زیر بغلش رو میگیری ، میگی مادر چی شد ، چرا زمین خوردی ؟ تا برسه که کسی جلوی چشمت ، مادرت رو بزنه ...
آقا جان ... از اول اهلبیت با صورت زمین خوردن ، مثل اینکه یه رسمی شد ، ... مادر ، مدینه ، با صورت توو خونه زمین خورد ، امیرالمومنین توو محراب کوفه ، وقتی ابنِ ملجم ملعون ، شمشیر به فرقش زد ، با صورت زمین خورد ، لذا یه بیت زبان حال امیرالمومنین با اون ابن ملجم معلون هست :
بزن طوري بفهمم مثل زهرا
كه با صورت زمين خوردن
چه سخت است ؟
#شاعر_علی_صالحی
#مجمع_یاس_کبود
12/9/1402#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
2. مگر ز اهل مدینه.mp3
5.54M
|⇦• مگر ز اهل مدینه...
#روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها اجرا شده فاطمیه ۱۴۰۲ به نفس حاج عباس حیدرزاده
●━━━━━━───────
رفتی و مانده در دلم
ناله ی بیصدای تو
چه زود مستجاب شد ،
فاطمه جان دعای تو !
#شاعر_استاد_سازگار
#مدح_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
سلام ای ذکر خاص حق ثنایت
درود ای گفته احمد من فدایت
تو فرقانی تو یاسینی تو طاها
تو زهرائی تو زهرائی تو زهرا
تو حبل محکم حبل المتینی
امید رحمة للعالمینی
تو بسم الله
سماواتت کتابند
تو خورشیدی و
عالَم ماهتابند
حیات عشق از خونِ حسینت
بلندی ، خاک بوس زینبینت
#بی_بی_جان
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
یه خانومی که شصت سالش باشه ، پنجاه سالش باشه ، وقتی ازدنیا بره میگن سنی نداشت ، اما مادرِ هجده ساله چی ؟ مادری که دختر پنج ساله داره ، دختر پنج ساله جاش روی زانوی مادره ، مادر موهاشو شانه میکنه ، مادرلباساشو عوض میکنه ، اما این شبا دیگه بی مادر میشه زینب ، این شبا دیگه ابی عبدالله یتیم میشه ، این شبا دیگه صفای خونه ی علی رخت بر می بنده ...
#بی_بی_جانم
مکان، عبد ذلیلی در رهِ توست
زمان ، مَرهونِ عمرِ کوته توست
کِرامت ، خشتی از قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مستمندت
#شاعر_استاد_سازگار
تا اون گدا گفت بی بی جان این پوست منو سیر نمیکنه ، این پوست خرج راهم نمیشه ، دست بُرد گردنبندش رو درآورد داد به سائل ، پیغمبر خدا (ص) آدرس داد ، گفت هر کی گداست برود درِ خونه ی فاطمه ، دخترم کسی رو دست خالی برنمیگردونه ، ... مرد سائل وقتی توو مسجد مدینه گفت آقا یا رسولَ الله ، برهنه ام ، گرسنه ام ، خرج راه ندارم ، حضرت فرمود من که چیزی همراهم ندارم ، بِلال ، پاشو این مرد رو ببر درِ خونه ی دخترم فاطمه ، ... روزیِ سالت رو باید از فاطمیه بگیری ، گدا اگه اسیر هم باشه ، بی بی ردش نمیکنه ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱
#مدح_حضرت_زهرا
#روضه_حضرت_زهرا
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بی_بی_جانم
کِرامت ، خشتی از
قصر بلندت
سخاوت تا قیامت مُستمندت
#فاطمه_جان
امامان آبرومندِ جلالت
امیرِمؤمنان مَحوِ کلامت
پیمبر (ص) عاشقِ راز و نیازت
خدا فخریّه دارد بر نمازت
تمام آفرینش ، پای بستت
پیمبر (ص) خم شد و
بوسید دستت ...
#شاعر_استاد_سازگار
اما اون دست دیگه این شبا بالا نمیآد ، اون دست دیگه نمیتونه زینبو بغل بگیره ، لذا گلایه زینب اینه ، مادر مادر مادر ...
دگر به سينه و پهلو
مرا نميگيري ؟
مگر به سينه و پهلو
چه ديدي ، اي مادر ؟
#شاعر_استاد_موید
بگم بی بی جان مگه اون روز نبودی ، بینِ درو دیوار ، مادرت زمین خورد ... مگه اون روز ندیدی مادرت صدا میزد : فِضّه بیا بیا بیا ..
صدای ناله ی او را
زِ پشتِ در شنیدم من
خدا داند که از زینب
خجالت می کشیدم من
یه نگاه میکردند می دیدند مادر روی زمین افتاده ، یه نگاه میکردند بابا بیاد کمک ؟ اما می دیدند بابارو دارند میکِشونند می برند ...کمک مادر برم ؟ یا کمک بابا کنم ؟ خیلی روز عجیبی بود ، بزار یک بیت از زبان امام حسن بخونم :
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
( به خدا اگه فکرکنی مادرت حتی زمین بخوره ... ، چه حالی بهت دست میده ؟ ، تا چه برسه به اینکه ببینی کسی داره مادرت رو میزنه ... ؟ )
سه نفر مادر مرا
بر درِ خانه میزدند
خواهرانم نفَس نفَس
چه غریبانه میزدند
#شاعر_استاد_سازگار
مُغیره میزد ، قُنفذ میزد ، اما یه کسی که تا حالا اسم نحسش رو کمتر شنیدی ، اون هم میزد ... او بدتر از همه میزد ... « خالدِ بنِ ولید » ، تاریخ نوشته ، یه تازیانه به سرِ حضرت زد ، ... دیگه مادرتون سردرد میکرد ، « مُعَصَّبَةَ الرَّأْس » دستمال به سرش می بست ، مادرمادر مادر ... نفسم حبس شد به دل ... اصلا یادش می افتی میخواهی داد بزنی ... تازیانه به سرِ مادر خورد ، لذا از اون روز دیگه سردرد میکرد ، سرش رو با دستمال می بست « مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ، ناحِلَةَ الْجِسْمِ ، باكِيَةَ الْعَيْن ... »
نفسم حبس شد به دل
اشک چشمم ستاره شد
مادرم را که میزدند
جگرم پاره پاره شد ...
#شاعر_استاد_سازگار
لذا به عبدالزهرا فرمود : عبدالزهرا چرا روضه مارو نمیخونی ؟ عرض کرد آقا من همش روضه شمارو میخونم ، حضرت فرمود : نه روضه مارو نمیخونی ، گفت آقا روضه شما کدومه که من نمیخونم ، فرمود : روضه ما اون روزی بود که مادرمون رو جلوی چشمِمون زدند ...
در کودکی لرزاند به هم
پیکرِ مارا ، پیکرِ مارا
در پیشِ چشم ما زدند
مادر مارا ، مادر مارا
مدینه جلو چشم دختر ، مادر رو میزدند ، جلو چشم پسر، مادر رو میزدند ، ... توو مجلس یزید هم جلو چشم دختر ، یزید با چوب میزد به لب و دندانِ حسین ... هان اگه ناله داری ، این ناله ات رو حبس نکن ، چون خیلی سخت بود این صحنه ، اونقدر سخت بود ، زینب گریبان پاره کرد ، یه روایتی دیدم ، اگه حقشو ادا میکنی بگم ؟ نوشتند یزید آنقدر با چوب محکم میزد ، دندان های ثنایای ابی عبدالله شکست ... ؟؟؟ حسییین ...
#هیئت_ثارالله_قم
۴ دی ماه ۱۴۰۱#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#مدح_حضرت_ام_البنین
#روضه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#کربلایی_زهیر_سازگار
سلام ما به تو ای
هاجرِ چهار ذبیح
درود ما به تو ای
مریمِ چهار مسیح
سپهرِ نورفروزِ
سه اختر و یک ماه
عجب نه خوانم اگر
مادرت به ثارُ الله
سلام بر تو و
ابناء و شوهرت ، مادر
بـه عطرِ
دامنِ عباس پرورت ، مادر
ادب به قامت زهرایی ات
قیام کند
وفا به غیرت عباس تو
سلام کند
اگر چه با همه گفتی
کنیزِ زهرایی
به چشم آل محمّد
عزیز زهرایی
( فرمود بچه ها ، آقازاده ها ، من نیومدم براتون مادری کنم ، من کجا و مادر شما فاطمه ی زهرا کجا ؟ من اومدم کنیزِ درِ خونه ی مادرتون زهرا باشم ... )
تو بعد فاطمه
در بیت وحی ، فاطمه ای
تو آسمان ادب را
همیشه قائمه ای
به نفس پاکِ محمّد
تو همدمی مادر
مسیحِ عشق و ادب را
تو مریمی مادر
#بی_بی_جانم
بهشت ،شیفته چار لاله یاست
کلید بابِ حوائج
به دست عبّاست
هـزار قافله دل
پای بست فرزندت
نشان بوسه مولا
به دست فرزندت
( یه روز دید مولا ، قنداقه عباسشو بغل گرفته ، هی دستاشو می بوسه ، ... آقاجانم ، آیا دستای بچم ، عیب و نقصی داره ؟ ... نه اُمُّ البنین ، دارم این دستهارو می بوسم ، آخه یه روزی قراره برای حسینم ازبدن جدا بشه ... )
حسین را که بسی داشت
در کنار ، « شهید »
به جز تو نیست کسی
مادرِ چهار شهید
به چار ماهِ خود
اشکی نریختی ز دو عین
گریستی به حسین و
گریستی به حسین
( گفتند اُمُّ البنین عباست رو کُشتند ، گفت از حسین چه خبر ؟ اُمُّ البنین ، یکی یکی پسرایت را کشتند ، گفت بگید از حسین چه خبر ؟ ... انگار نه انگار ... فقط اول براش مهم این بود ، ببینه چه بلایی بر سرِ حسین اومده ... )
اگر تو نام نبردی
ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا
برای عبّاست
( یه مادر از یک پسر احترام گرفت ، یه مادر هم از یک پسرِ دیگه احترام گرفت ، دو تا مادر تلافی کردند )
اگر تو نام نبردی
ز شاخه یاست
گریست دیده ی زهرا
برای عبّاست
( تو اینجا گفتی « حسین » ، فاطمه هم کنار علقمه ، هی صدا میزد : آی پسرم ، عباسم ... )
الا تمام وجودت
پُر از نوایِ حسین
به گریه نایبه الزینبی
برای حسین
روایتِ عطشِ کربلاست
در اشکت
سلامِ گریه کنان حسین ،
بر اشکت
سرود زخم گلوی حسین
وِردِ لبت
خلوص زینب و عبّاس
در نماز شبت
#بی_بی_جانم
تو مادر شهدا ،
همسرِ علی هستی
هزار حیف ،
غریبانه چشم خود بستی
( چرا میگه غریبونه ، مگه شب برداشتند ، نه والله ، روز برداشتند ، اما : )
خزان رسید چو بر برگِ
لاله یاست
نبود ، جعفر و عثمان و
عون و عبّاست
( مادرِ چهارتا پسره ، اما وقتی از دنیا رفت ، یه دونه پسراش نبودند زیرِتابوتش رو بگیرند ؟ این مادر خیلی غریبانه تشییع شد ... )
#بی_بی_جان
سپهر و مِهر و مَه و
کوکبت کجا بودند ؟
علی ، حسین ، حسن ،
زینبت کجا بودند ؟
هماره ریخت به رخ
از دو دیده ، یاقوتت
اگر به دوش
غریبانه رفت تابوتت
#اما_مادر
دگر به پیکرت
آثار تازیانه نبود
دگر مراسم تشییعِ تو
شبانه نبود
تو داغدارِ
شهید کنار علقمه ای
همیشه فاطمه بودی
همیشه فاطمه ای
نگه به خاطرِ
ذریّه ی بتولم کن
مرا که «میثم» آلوده ام ،
قبولم کن ...
#شاعر_استاد_سازگار
( روزها می اومد ، چهار صورت قبردرست میکرد ، می نشست ، اونقده گریه میکرد خانم ، حرف دلش این بود : )
دیگرمرا ، اُمُّ البنین نخوانید
زیرا که من ، دیگر پسر ندارم
( حالا داد بزن ، حسییین ) #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
4_5782850319314589548.mp3
418.2K
#نوحه_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#کربلایی_زهیر_سازگار
تسلیت بر آلِ خیرُالمرسلین
رفته از دارِجهان ، اُمالبنین
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
حضرت عباس ، ماهِ علقمه
دستهگل ،آرد برای فاطمه
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
مادر پاک شهیدانِ حسین
در جَنان گردیده مهمانِ حسین
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
ای مدینه ،آن بهشت یاس کو؟
وامصیبت مادر عباس کو؟
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
روزِ یاران
زین غمِ عُظما شب است
این همان
تکراردا غِ زینب است
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
او به یاد حضرتِ عباس بود
اشک چشمش
وقف خیرالناس بود
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
عون و جعفر !
دیده از خون تر کنید
امشب استقبال از مادر کنید
( باز، داغ فاطمه
تازه شد بهرِ همه ) ۲
#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
#شاعر_استاد_سازگار
6. دل هر ذره.mp3
4.38M
#پندیات
#آواز_بیات_اصفهان
دل هر ذرّه
دعایی و ثنایی دارد
تا ببینیم
که گوش شنوایی دارد
هرگز از ظلمِ
ستمکارِ قوی پنجه مترس
بیم از آن کن
که ضعیف است و خدائی دارد
سال ها در طلبِ
کوچه دل ،گردیدی
کوی دلدار ندیدی
چه صفایی دارد
بیم از لشگر فرعون
نشاید هرگز
تا که موسی به کفِ خویش
عصایی دارد
حیف اگر روز
زبان را ، به گناه آلاید
آنکه در خلوت شب
ذکر و دعایی دارد
پیروی کرده زشیطان و
بوَد بنده ی او
هر که در ذات خدا
چون و چرایی دارد
ما عجب گوشِ دلِ
ناشنوایی داریم
« جَرَسِ مرگ ... »
چه فریاد رسایی دارد
این توُ ،
این کفّه میزانِ عدالت زِنهار
هر ثواب و گُنهی
اجر و جزایی دارد ...
چه نیازی
به گُلستانِ جنانش « میثم »
هر که در کویِ علی
حال و هوایی دارد ...
#شاعر_استاد_سازگار
#شعرخوانی_بیات_اصفهان
7. یا مولا.mp3
1.56M
#نوحه_امام_جواد
( علیه السلام )
#حاج_امیر_عباسی
( یامولا جوادالائمه) تکرار
اَلا کرَم ز تو مشهور
یا امام جواد
کلام توست همه نور
یا امام جواد
ائمهاند جواد و
توئی جواد همه
که گشته جود تو مشهور
یا امام جواد
اگر چه نزد شما
آبروی نیست مرا
مکن ز درگه خود دور
یا امام جواد
( یامولا جوادالائمه) تکرار
گداییام به درت
جز بهانهای نبوَد
مراست وصل تو منظور
یا امام جواد
به روی زائر تو
بوسه میزند جبریل
به ذکر «سعیک مشکور»
یا امام جواد
به کاظمینِ تو
روی نیاز برده کلیم
سلام میدهد از طور
یا امام جواد
جحیم اگر تو نگاهش کنی
حدیقۀ گل
بهشت بی تو کم از گور
یا امام جواد
اگر چه ران ملخ هم
ندارم ای مولا
مرا بخوان به درت مور
یا امام جواد
قضا به حکم تو محکوم،
ای ولیِ خدا
قدر به امر تو مأمور
یا امام جواد
خدا ثنای تو را گفته
و چگونه مرا
بوَد ثنای تو مقدور
یا امام جواد
لب تو داشت تبسّم،
ولی دلت را بود
هزارها غم مستور
یا امام جواد
ندید دختر مأمون
جلال و قدر تو را
چو بود چشم دلش کور
یا امام جواد
هزار مرتبه نفرین
به دختر مأمون
که شد به قتل تو مَسرور
یا امام جواد
فراز بام
به گرد تن تو بگرفتند
پرندگان هوا شور
یا امام جواد
شهادت تو
در آن حجره با لب تشنه
بوَد تجسّم عاشور
یا امام جواد
عنایتی که شود
روز حشر «میثم» هم
به دوستی تو محشور
یا امام جواد ...
#شاعر_استاد_سازگار
#شهادت_امام_جواد. #کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
6. دل هر ذره.mp3
4.38M
#پندیات
#آواز_بیات_اصفهان
دل هر ذرّه
دعایی و ثنایی دارد
تا ببینیم
که گوش شنوایی دارد
هرگز از ظلمِ
ستمکارِ قوی پنجه مترس
بیم از آن کن
که ضعیف است و خدائی دارد
سال ها در طلبِ
کوچه دل ،گردیدی
کوی دلدار ندیدی
چه صفایی دارد
بیم از لشگر فرعون
نشاید هرگز
تا که موسی به کفِ خویش
عصایی دارد
حیف اگر روز
زبان را ، به گناه آلاید
آنکه در خلوت شب
ذکر و دعایی دارد
پیروی کرده زشیطان و
بوَد بنده ی او
هر که در ذات خدا
چون و چرایی دارد
ما عجب گوشِ دلِ
ناشنوایی داریم
« جَرَسِ مرگ ... »
چه فریاد رسایی دارد
این توُ ،
این کفّه میزانِ عدالت زِنهار
هر ثواب و گُنهی
اجر و جزایی دارد ...
چه نیازی#کانال_نوحه_یازینب_سلام_الله_علیها
به گُلستانِ جنانش « میثم »
هر که در کویِ علی
حال و هوایی دارد ...
#شاعر_استاد_سازگار
#شعرخوانی_بیات_اصفهان