eitaa logo
احسان تبریزیان
981 دنبال‌کننده
137 عکس
105 ویدیو
9 فایل
این کانال جهت به اشتراک گذاشتن و نشر اشعار و معارف اهلبیت تشکیل شده است. نظرات شما یاری دهنده ماست...
مشاهده در ایتا
دانلود
علیهاالسلام ...تو کیستی؟ که عقل مجنون توست عشق به تو عاشق و مدیون توست تویی جگرگوشهٔ آل کسا به درک تو عقلِ رسا، نارسا... چشم علی محو تماشای تو به جای پای فاطمه پای تو... تو بوده‌ای سنگ صبور همه تو برده‌ای فیض حضور همه... دفاع تو، صبر تو، احساس تو حسین تو، حسن تو، عباس تو... روی تو حسرتِ دل آفتاب موی تو شب ندیده حتّی به خواب خاک رهت به عرش پهلو زده پیش قدِ تو سرو زانو زده... مدرسهٔ تو دامن فاطمه معلّمی ندیده و عالمه صدای تو دل از علی می‌برد ناز تو را فاطمه هم می‌خرد فاطمه فخر مصطفی بر همه از تو ولی، فخرکنان فاطمه... نیست فلک به قدر، هم پایه‌ات ندیده همسایهٔ تو سایه‌ات عمۀ ساداتی و زینِ اَبی عقیلهٔ هاشمیان زینبی لبت «یکی گوی» دو تا نگفته هر چه شنیده جز خدا نگفته ولادتت ولادت گریه بود گریهٔ تو شهادت گریه بود ای تو، به هر غمی امید حسین کشتهٔ عشقی و شهید حسین تو روح صوم و معنی صلاتی تو ساحل سفینۀ نجاتی... نام شما هر دو به دنبال هم آینهٔ همید و تمثال هم معنی اگر ز خالق و رب یکی‌ست نام حسین و نام زینب یکی‌ست... 📝
(س) ندیده عالم امکان چنین مردآفرین بانو به این شوکت ندیدم غیر زهرا پیش از این بانو به عالم، دختر شیر خدا در شام ثابت کرد که دارد ذوالفقاری در کلام آتشین بانو ز بانگ اُسکُتوا در کوچه‌های کوفه فهمیدم که دارد یک یدالله دگر در آستین بانو برای مدح او این بس‌که هردفعه صدا می‌زد درون خانه او را حضرت ام‌ّالبنین: بانو نمی‌فهمم اگر این زن، مقامش فوق عصمت نیست چرا معصوم امّید دعا دارد از این بانو چنان دُرّی که در بین رکابش ناب می‌ماند مقام و رتبه‌ی او را فقط عبّاس می‌داند
به گوش باش جرس را ، به گوش ای دل غافل! گذشت قافله ی عشق و خفته پای تو در گِل به گوش ای دل غافل ، چو تخته پاره مبادا به حرف موج بگردی بر آب عاطل و باطل به ورطه های بلاخیز، ناخدا که نباشد نمی رسد به سلامت کسی به پهنه ی ساحل به هر چه چنگ زنی عاقبت تباه ترینی... به تار چادر زینب مگر شوی متوسل سلام خواهر طوفان، سلام خواهر خورشید سلام خواهر دریا، سلام خواهر ساحل اگر امام بخوانم تو را گزافه نگفتم نمی رسید قیام حسین بی تو به منزل به هر کجا که بدوزیم چشم رد تو پیداست شمار داغ تو پنهان به سطر سطر مقاتل تن شکسته و موی سپید و قد خمیده... به پای عشق برادر ندارد این همه قابل سری به نیزه بلند ست در برابرت ای وای شهید زنده ای اکنون، چه حاجت ست به قاتل مگر که راه ترا ، نیزه ها جدا کند از او وگرنه بین دو دلبسته نیست فاصله حائل کرامت تو چه ها می کند که سلسله حتی به دست و پای تو افتاده مثل کودک سائل زبون شمردن رنج اسارت ست چه آسان به دوش بردن بار امانت ست چه مشکل چه ها که بر سرت آورد داغ طفل سه ساله رسید جان تو بر لب، بریدی از نفست دل خدا کند که نجوییم هیچ جا سندش را روایتی که سرت را زدی به چوبه ی محمل چه غم که نیست توان، می کنی نشسته " قُمِ الیل" در اوج داغ نکردی شبی تو ترک نوافل جلیله، فاضله، امنیه، باکیه، جبل الصبر فصیحه، عالمه، بنت الهدی، ملیکه خصایل عقیله، قُرَة عین الامیر، سِرُّ ابیها (تو را ز فضل پدر کس نگویدت که چه حاصل) به قتلِ کفر کمر بست تیغ خطبه ات آنسان که می نمود ابا الحرب ذوالفقار حمایل چه زَهره ها که نمود آب ابن آکله ،آنجا که با خطابه ی زهرایی تو گشت مقابل هنوز هم به سر آسمان شام بلا خیز نگشته صاعقه ی غیرتی شبیه تو نازل خوشا به حال مریدی که شد به حق تو عارف... تویی مراد طریقت، تویی شریعت کامل که طالبان حقیقت، به فرض وهم بگردند مگر به صبح قیامت به فیض درک تو نائل
نشستم شعر بنویسم، سحر شد، ظهر شد، شب شد نشستم از نگاه او ببینم، پیکرم تب شد گمان کردم که او در قالب یک شعر، می گنجد مضامین را به دریا ریختم، دریا لبالب شد نشستم هرچه کردم باز دیدم دست من خالی ست نشستم گریه کردم، حاصلش یک عمر مطلب شد گمان کردم کسی از غربتش چیزی نمی فهمد به توصیفش زبان وا کردم و دنیا مخاطب شد مفسرها به شرح خطبه اش دفتر کم آوردند همین که خطبه خواند اشک مورخ ها مُرکب شد نبردند آن هزاران تیغ برّان سهمی از تاریخ فقط یک خطبه زینب خواند و آن یک خطبه مکتب شد دری را جز در بیت علی هرگز مکوب ای دل که جبراییل هم تا رد شد از این در، مقرّب شد □ و زهرا هستی خود را به نام مرتضی می کرد گواهم این که نام دختر او نیز زینب شد
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست پی نبردیم به یکتایی نامت زینب کار ما نیست شناسایی نامت زینب من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد جبرئیلم همۀ بال و پرم می‌سوزد من در اعماق خیالم... چه بگویم از تو من در این مرحله لالم چه بگویم از تو چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است چه بگویم که خداوند روایتگر توست تار و پود همه افلاک نخ معجر توست روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد آمدی شمس و قمر پیش تو سوسو بزنند تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد باز تکرار همان سورۀ «اَعطینا» شد عشق عالم به تو از شوق مکرر می‌گفت به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت: بی‌تو دنیای من از شور و شرر خالی بود جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
پائین تر از آنیم ز بالا بنویسیم یا اینکه بخواهیم شما را بنویسیم ما کوزه ی اندیشه مان کمتر از آن است تا اینکه بخواهیم ز دریا بنویسیم آنقدر به ما وقت ملاقات ندادند تا گوشه ی چشمی ز تماشا بنویسیم ما را لُلُلُک  لُکنت محض آفریدند تا مدح تو با لهجه ی موسی بنویسیم هر جا که حسین ابن علی حک شده باید زیرش مددی زینب کبری بنویسیم از وسعت نوری بنویسیم که تابید ای نقطه ی تاریک حوالی تو خورشید بسیار شنیدیم ولی کم ز تو گفتند ناگفته زیاد است اگر هم ز تو گفتند نُه ماه تو در کالبد فاطمه بودی گاه متولد شدنت عالمه بودی از چهره ات اینگونه گرفتند نتیجه هم مادر و هم دختر زهراست خدیجه بر روی زمین از تو بگوییم چگونه ای شیوه ی تفسیر تو در عرش نمونه لب باز کنی هرچه نفس بند میآید از حنجرت آیات خداوند میآید پیوند صمیمانه ی دریا زده بر باد آرامش آمیخته با لهجه فریاد قول تو فصیح است بدانگونه که زهرا این غرش شیر است همانگونه که مولا دستی به در قلعه ی خیبر زد و از جا لا حول ولا قوه ای وای مبادا...  ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را در دست اگر تیغ دو صد مرد ندارد برپای اگر از تاختنش گرد ندارد پیشانی او پارچه زرد ندارد این دختر مولاست همآورد ندارد ای کوفه بخاطر بسپار این عظمت را گاهی که به ناگاه گذر میکند از راه با طرز وقاری که برش کوه شود، کاه خورشید فراروی وی و پشت سرش ماه جز این نبود منزلت دختر یک شاه ای کوفه به خاطر بسپار این عظمت را ای کوفه چه زود این همه از یاد تو پر زد این لکه ی ننگ از چه ز دامان تو سرزد زینب که دمی راهی بازار نمیشد از معجر او باد خبر دار نمیشد اکنون به چه جرم است وِ را کوچه به کوچه... دشنام ، تماشا، سر بر نیزه، چه و چه از گریه ی بر دختر حیدر بنویسیم یک مرتبه خواهر دو برادر بنویسیم
دوست دارم که ترک لاف کنم خلوتی رفته، اعتکاف کنم تا شوم مُحرم حریم دمشق کعبه‌ی عشق را طواف کنم سخن از کاف و ها و یا گویم صحبت از عین و شین و قاف کنم حرف از معنی حجاب زنم یاد از بانوی عفاف کنم اوّلین حرف و آخرین مطلب السّلام علیکِ یا زینب! السّلام ای ملیکة الدّنیا! السّلام ای شفیعة العقبا! السّلام ای نبیره‌ی یاسین! السّلام ای نتیجه‌ی طاها! السّلام ای سلالة الحیدر! السّلام ای سلیلة الزّهرا! السّلام ای حسن ز پا تا سر! السّلام ای حسین سر تا پا! بردی ای نور عین و عین نور! تو از این پنج نور، فیض حضور ای تو ناموس قادر متعال! مایه‌ی افتخار احمد و آل فاطمه عصمت و علی خصلت مجتبی سیرت و حسین کمال ای حریم تو احسن المأمن! وی مدیح تو افضل الاعمال! دم ز تو می‌زنیم در همه دم یاد تو می‌کنیم در همه حال ای که یادت نمی‌رود از یاد! پدر و مادرم فدای تو باد! فاطمه زاده و علی حسبی علوی ذات و فاطمی نسبی کرمت شامل رجال و نسا حرمت مستجار شیخ و صبی ای ملقّب به زین اب! زینب! تو سزاوار این‌چنین لقبی زینبت خوانده است گر چه خدا به خدا زِین جدّ و امّ و ابی ای تو آیینه‌ی صفات حق! عفّت تام، عصمت مطلق خطبه‌هایت مبلّغ مکتب گریه‌هایت مروّج مذهب از تو باید سرود در هر روز بر تو باید گریست در هر شب چه بگویم که در رساله‌ی عشق عشق فتوا دهد بر این مطلب: با ادب با وضو بباید برد نام عُلیا مخدرّه زینب وه! که نامت به وحی، تمثیل ست زآن که نام‌آور تو جبریل ست عقل، مجنون توست سیّدتی! عشق، مفتون توست سیّدتی! ماندگار است تا ابد اسلام لیک مدیون توست سیّدتی! حج و صوم وصلوة وخمس و زکات همه مرهون توست سیّدتی! نه فقط کربلا و کوفه و شام کعبه ممنون توست سیّدتی! همه هستیّ خود فدا کردی دِین خود را به دین ادا کردی محو صبر تو حضرت ایّوب مات اشک تو یوسف و یعقوب یاد تو در ضمیر جان محفوظ نام تو در کتاب دل مکتوب گَرد و خاک حریم پاک تو را حور با گیسویش کند جاروب تویی آن کس که بس مصیبت دید شد به امّ المصائبی منسوب چه مصائب؟ که پیر کرده تو را بلکه از عمر، سیر کرده تو را آن که از بار غم خمیده تویی داغ بر روی داغ دیده تویی آن که هم بوده مادر دو شهید هم شده مادرش شهیده تویی آن که از خیمه‌گاه تا گودال همه‌ی راه را دویده تویی آن که فریاد واحسینایش از زمین بر فلک رسیده تویی تویی آن زن که رفت مردانه کوفه، زندان و شام، ویرانه تویی آن بانویی که فاضله بود بری از نقص بود و کامله بود تویی آن بانویی که در دل شب گرم راز و نیاز و نافله بود تویی آن بانویی که بر لب او نه گلایه نه شِکوه نه گله بود تویی آن بانویی که چل منزل در اسیری امیر قافله بود راه را با حسین کردی طی تو به محمل، حسین بر سر نی ای مهین جلوه‌ی دلارایی! وی بهین اسوه‌ی شکیبایی! ما همه ذرّه و تو خورشیدی ما همه قطره و تو دریایی ای وجودت مطاف درد و غم در لقب کعبة الرّزایایی آن همه داغ دیدی و گفتی من ندیدم به غیر زیبایی همه مبهوت و مات بینش تو آفرین‌ها بر آفرینش تو گر شود صبر با تو رو در رو پیش پای تو می‌زند زانو صابران را تو برترین اسوه شاکران را تو بهترین الگو درد جان را محبتت درمان زخم دل را ولایتت دارو ما فقیر تو و تو مستغنی ما گدای تو و تو شه‌بانو هر چه هستیم خوب یا که بدیم چنگ بر تار چادر تو زدیم من کجا مدح دخت دخت رسول؟ نازپرورده‌ی علیّ و بتول ای عقیله میان هاشمیان! عاجز از درک تو تمام عقول تا بیایم به آستان‌بوسی کی به من می‌دهی تو اذن دخول؟ به سر آمد مدیحه و پایش بزن از راه مهر، مُهر قبول "تربتم" لیک کم‌ترم از خاک باد ارواح العالمین فداک!
زینب آن بانوی عظمایی که دست قدرتش کهکشان چرخ را بر پا طناب انداخته شمسه ی کاخ جلال و رفعتش از فرط نور مهر عالمتاب را از آب و تاب انداخته دختر مرد دو عالم آنکه گاه خشم خویش رعشه بر این چار مام و هفت باب انداخته این همان بانوست کز نطق و بیان همچون علی انقلاب از کوفه تا شام خراب انداخته مرتضی از تیغ آتشبار راس کوفیان در یم خون روز هیجا چون حباب انداخته دخترش در کوفه از تیغ زبان چون ذوالفقار مغز جان خصم را در التهاب انداخته گر زبانش ذوالفقار حیدری نبود چرا؟ خصم را در دل شرر همچون شهاب انداخته همتش چون بازوی خیبر گشای حیدری بارگاه کفر را در انقلاب انداخته کشتی دین کربلا شد غرق از طوفان کفر همت زینب ز نو آن را برآب انداخته حلم او صبر وتوانایی زدست صبر برد علم او ازدست هر دانا کتاب انداخته تا قیامت وصف او (موزون ) اگر گویم کم است زانکه حق او را چو خود در احتجاب انداخته موزون اصفهانی
به وقت خطبه خوانی مثل حیدر می شود زینب به هفده معجزه بر نی پیمبر می شود زینب من از نامش که زینت بر علی گشته ست فهمیدم زمانی زینت الله اکبر می شود زینب زمین باید بگردد تا ابد دور چنین بیتی که درآن مادرش زهرا و دختر می شود زینب سه تا آیه سه دفعه مادری پیش سه تا حجت به علم جَفْر، اینجا شرح کوثر می شود زینب حباب دور مصباح الهدی چون می شود عباس به کشتی نجات خَلق لَنگَر می‌ شود زینب خودش یک لشکر است از کربلا تا شام، دروقتش؛ دل آور، جنگ آور، آب آور می شود زینب به این نکته توجه کن اگر که در وفاداری؛ برادر می شود عباس، خواهر می شود زینب پس از حیدر اگر بابا، پس از زهرا اگر مادر پس از عباس هم قطعا برادر می شود زینب همانگونه که از اول به یادش مانده از کوچه دم آخر میان خیمه مادر می شود زینب دوتا روح است دریک جسم وقت بوسه از حنجر که یک آن فاطمه یک آن دیگر می شود زینب
قصد كرده است خدا جلوه ي ديگر بكشد سوره يِ مريمي از سوره يِ كوثر بكشد بگذاريد همين جا به قدش سجده كنم نگذاريد دگر كار به محشر بكشد دختر اين است اگر، فاطمه پس حق دارد از خداوند فقط مِنَّت دختر بكشد مادر ِ دَهر نزائيد و نخواهد زائيد آنكه را از سر ِ اين آينه معجر بكشد بالِ جبريل به اين قُبه تمايل دارد تا دمشق هست چرا جاي دگر پر بكشد؟! زينب آنقَدر بزرگ است كه آماده شده است يكسره جام بلاي همه را سر بكشد
اي دست خدا و فوق هر دست، علي اي رشته ي كائنات در دست، علي دست من و دامنت كه امروز تو را قنداقه ي زينب است در دست، علي
داری نفحاتی از لبی می شنوی از درد و غمش قدر تبی می شنوی در فهم تو نیست درک زینب ممکن زینب می گویی و زینبی می شنوی
از غیب ترنّم حضوری آمد از قلۀ آسمان چه نوری آمد بعد از حسن و حسین در خانۀ وحی «زینب» چه فرشتۀ صبوری آمد
بزرگ شدم تو سایه علم تو آرزومه یه شب بیام حرم تو حالا که با عشق تو ساز دلم دوباره شد ساز می خونم توی رویا واسه خودم قصه پرواز با پرو بال عشق پر میکشم تا دمشق میام به پابوس تو ای خدای عشق یا زینب یا زینب یا زینب یا زینب _________ خدا به حضرت زهرا دختر داده دختر نگو به مرتضی 'حیدر'داده جبرییل از جانب حق آورده پیامی امشب میگه که خدا گذاشته اسم این مولودو زینب تو بغل هیچکی آروم نمیگیره شده به چشمای داداش حسین خیره یا زینب یا زینب یا زینب ______ به کوری چشم همه وهابی ها پای دفاع از حرم جون میدیم ما ماها که قد کشیدیم تو سایه ی پناه زینب می جنگیم تا آخرین قطره خون تو راه زینب با مدد مولا بیرقمون بالاست پشت ماها گرم به حضرت عباس یازینب یازینب یازینب ______ تا به ابد نمیره از خاطر ما عهد و پیمانی که بستیم با شهیدا اونها که جونشون را به پای عشق تو گذاشتند اونها که گمنام بودند و هیچ ادعایی نداشتند زندگیشون یکسر شور و رشادت بود تو دلشون تنها عشق شهادت بود یازینب یا زینب یا زینب
علیهاالسلام خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی شکفتی ای گل صبر و شکیب دامن زهرا تو زینبی و چو نام تو نیست نادره نامی اگر پرندهٔ جانم سلام من نرساند «مَنِ المبلّغُ عَنّی اِلی سُعادَ سلامی» چگونه وصف تو گویم که در کلام نگنجی چه از قیام تو گویم، که قامتی ز قیامی سخن ز صبر نگویم، که خویش اسوهٔ صبری رسالتت نستایم، که در پیام تمامی تویی تو، زینت «اَب» زینب ای عصارهٔ عصمت تو حلم فاطمه، علم علی، تو روح پیامی.. جمال عشق درخشید با پیام تو آن‌سان که در کمال بدین جلوه کس ندید کلامی سزد که از تو شود سرفراز رایت قرآن که زان خطابه بلرزد ز خشم، دشمن خامی اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید کجا ز عهده برآید ز وصف چون تو مقامی تو سایه‌بان یتیمان، طلایه‌دار حسینی صلای نهضت حق، قسط و عدل را تو دوامی.. مراست آرزوی آن‌که آستان تو بوسم تو ای فروغ دل ما، تو ای که زینت شامی خوشا طواف سر کوی دوست کردن و مردن چنین خوش است «سپیده»! سفر به حُسن ختامی 📝
علیهاالسلام هرچند نامِ نیک فراوان شنیده‌ایم نامی به باشکوهیِ زینب ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداری دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی عقیلة‌العرب از عشق دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلف یار و گرفتار می‌کند از چشم یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب شنیدنی‌ست آن شیرزن که زینت شیر خدا شود باید امیر قافلۀ کربلا شود در پایمردی از همۀ مردها سر است کوثردلی که در رگ او خون حیدر است... زن دیده‌اید در سخنش، برقِ ذوالفقار؟ دربند و سربلند، اسیر و امیروار... زن دیده‌اید اسوۀ هر مرد و زن شود؟ زن دیده‌اید مثل علی بت‌شکن شود؟ غیر از جمال، در دل خون و بلا ندید جز شوق یار، در عطش کربلا ندید شد پیش حق، دلیلِ مباهات اهل‌بیت وقتی که نور چشم علی گفت: «ما رَاَیت» با «ما رَاَیت» بندگی‌اش را تمام کرد حمدی نشسته خواند و دو عالم قیام کرد... «از هرچه بگذری، سخن دوست خوش‌تر است» این دخترت، علی! چقَدَر، شکل مادر است! هر بار تا صدا زده‌ای نام زینبت انگار نام دیگر زهراست بر لبت آن زهره‌ای که چادر زهراست بر سرش ناموس کبریاست، شبستانِ معجرش باغ حیاست؛ کوچ بیابانی‌اش مبین فخرُالنّساست؛ بی‌سر و سامانی‌اش مبین... بانوی صبر! صبر سواران سر آمده آه از نهاد مردم عالم، برآمده... بانو! دعا کن آن مه پنهان عیان شود روشن زمین، به جلوۀ صاحب‌زمان شود 📝
علیهاالسلام 🔹زهرای کربلا🔹 گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری گفتیم دختر اسدالله غالبی ‌ایام کوفه آمد و دیدیم، حیدری تو از زمان کودکی‌ات تا بزرگی‌ات شیواترین مُفَسِّر الله اکبری تو از کدام طایفه هستی که مستقیم فیض از حضور علم خداوند می‌بری بر شانه‌های سبز تو بار رسالت است تو اولین پیمبر بعد از پیمبری ای آفتاب روشن شب‌های کربلا ای زینب مدینه و زهرای کربلا :: «ای ماورای حد تصور، کمال تو» بالاتر از پریدن جبریل، بال تو... غیر از حسینِ فاطمه چیزی ندیده‌ایم در انعکاس‌ آینه‌های زلال تو نزدیک سایه‌های عبورت نمی‌شویم نامحرمان عشق کجا و خیال تو؟ گیرم که خیمۀ تو به تاراج رفته است گنجینه‌های باغ بهشت است مال تو از گوشه‌های چشم تو، ساحل درست شد از سایۀ عفاف تو، محمل درست شد :: ای سایۀ بلند اباالفضل بر سرت ای بال جبرئیل گلستان معبرت مهتاب هم رشیدی قد تو را ندید از بس که چون هلال گذشت از برابرت شب‌زنده‌دارِ شامِ غریبانِ کربلا! دل‌بستۀ نماز شب تو برادرت ای خطبۀ رسای تو نهج‌البلاغه‌ات وی محمل بدون جهاز تو منبرت ای قلۀ نجابت و ایثار جای تو عطر حضور فاطمه دارد صدای تو 📝
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ ای نور دیده ی رسول،خورشید حضرت امیر من غرق ظلمت و غمم ، یازهرا دستمو بگیر سایه ی چادر تو کم نشه از سر من از دعات می‌رسه روزی من مادر من بانوی آب و آیینه پشت در خیل مسکینه لطف تو بسکه شیرینه یا فاطمه یا زهرا ################ تفسیر قدر و هل اتی،تأویل آیه‌های نور به شیعه صحت و شفا، بخشیدی با دعای نور نوری و میشه جنت روشن از خنده ی تو تو کنیز خدا و عالمی بنده ی تو مهر تو حضرت مادر شد عجین با سرشت هر شیعه مرتضی حیدر یا فاطمه یا زهرا ############# با نسلت ای خیر کثیر،عالم رو بردی زیر دین مولای سائلا حسن، آقای بی کسا حسین از دعای سر سجاده ی تو همیشه روز ما بی توسل بر حسین شب نمیشه ما شدیم عبد این درگاه تا ابد بنده ی این شاه جان ما نذر ثارالله یا فاطمه یا زهرا ########## : 🆔 @goosheye_oshagh
قالَ النَبی: یا فاطمه ۲ مَن صَلی علیک، غَفَرالله لَه ۲ به فرموده پیغمبر / به آیه آیه کوثر خدا می بخشه هر کس رو / که بت سلام بده مادر به نیابت از آقام امام رضا به نیابت از شهید سر جدا به نیابت از همه حسینیا سلام میدم صلی اللهُ علیکِ یا فاطمهَ الزهرا ۳ . 🆔@ehsantabriziyan
ما سر به دار بیعت غدیریم تا جون داریم رهرو این مسیریم حتی با دست خالی,هر جوری هس روضه برا مادرمون میگیریم ای مادر،فدای غربت تو ای مادر,شکسته حرمت تو کجاست تربت تو؟! کوثر و قدر و طاها،مادر سلام امیده نا امیدا،مادر سلام _ تا که خدا هست و تا دنیا دنیاست عزای فاطمه همیشه برپاست نمیشه از فاطمیه گذر کرد فاطمیه خط مقدم ماست آی دنیا ! باب عطا رو کشتند آی دنیا ! نور خدا رو کشتند مادر ما رو کشتند شعله که سهم بال پروانه نیست شهادت مادرم افسانه نیست __ ساقه اگه شکسته، ریشه زنده است کوریه دشمن،شیر بیشه زنده است دمشق و غزه و یمن،شاهدم مکتب حاج قاسم همیشه زنده است: این مکتب،ضامنه عزت ماست این مکتب،شکوه ملت ماست جلوه ی غیرت ماست کلیده فتحه قدسه/یا فاطمه خیالمون راحته/با فاطمه 🆔@ehsantabriziyan
بر در خانه تو گدایم من اگر عاشق کربلایم مادری کرده ای تو برایم چشم ما و کرمت مادر دست ما و علمت مادر قلب ما شد حرمت مادر مولاتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها --------------- مادر من آی عالم تا زهراس رزق و روزیه سالم با زهراس ذکر تحویل سالم یا زهراس مدیونم به پرچم زهرا می میرم پای غم زهرا از داغ سن کم زهرا مولاتی فاطمه الزهرا سلام الله علیها 🆔@ehsantabriziyan
سلام الله علیها 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ فاطمیه شد - دل پریشونه آسمونم از - غصه گریونه همه عالم - سینه زن میشه وقتی که زهرا - نوحه میخونه: "جَمَعوا الحَطَبَ الجَزل عَلی بابِ داری ..." * هیزم آوردن دست بسته علیمو کشیدن بردن غربتو‌ دیدن ولی مردم به جای یاری خندیدن ۲ (وای / یا رسول الله شد ادا آخر / حقِ ذِی القربی) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ این چه رسمیه؟ - اف به تو دنیا آتیش و جنت؟! - سیلی و حورا؟! واژه ها دارن - همه می‌سوزن وقتی که مقتل - میرسه اینجا: "وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي ..." * شعله زد آتیش عاقبت تبانی کرد با لگد آتیش دود بود و دود هیچ رحمی نمی کرد آتیش نمرود ۲ (وای / عاقبت در سوخت من توی آتیش / ولی حیدر سوخت) ۲ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ چی بگم از این - غم بی تکرار راز ناگفته است - قصه ی مسمار هنوز انگاری - از دل تاریخ داره می خونه - مادری غمخوار: "رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَی" * با لگد در زد نالمو شنید ولی باز مکرر زد توو سکوتی سرد رد شدن از روی در چل نفر نامرد ۲ (آه / "وَ أنا حامل" بچمو گرفت ازم / ضربه قاتل) ۲ * فجمعوا الحطب الجزل على بابى // بر در خانه ام هيزم و خاشاک آوردند. * وَ النَّارُ تُسْعَرُ وَ تَسْفَعُ وَجْهِي // در حالی که آتش شعله ور بود و حرارتش صورتم را می سوزاند. * رَکَلَ البابَ بِرِجلِهِ فَرَدَّهُ عَلَیَّ // با پایش به درب لگد زد و درب را به روی من به عقب فشار داد و باز کرد. بر اساس روایت بیان ماجرای هجوم به بیت وحی از زبان فاطمه سلام الله علیها 📖در کتاب” ارشاد القلوب” ابی محمّد حسن بن محمّد دیلمی (متوفّای ۷۷۱ هـ) ، داستان به آتش کشیده شدن در خانه ی حضرت زهرا و وقایع مربوطه را از زبان خود حضرت زهرا (س) نقل میکند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــ من اومدم بازم، پریشون و مضطر رسیدم اینجا تا ،نگام کنی مادر بریدم از این همه گناه این همه زمین خوردن از این همه اشتباه و رسوایی به بار آوردن تو رو صدا می‌زنم و از ،قلبم ناامیدی میره دعای مادرونه تو، آخر دستمو می‌گیره ########### محبت مادر، نداره اندازه نگاه پرمهرش، دنیامو می‌سازه چه فرقی داره یتیمی یا سائلی یا اسیری از در خونه ی فاطمه دست خالی نمیری اشک تو روضه‌هاش کلید ،هرچی قفل بین عالم از برکات فاطمیه است ،رزق روز و ماه و سالم ############ نداره تعریفی، حال دل نوکر دوای درد ما، یه کربلاس مادر یه نیم نگاه تو زیر و رو می‌کنه دلامونو با دست مهربونت بده رزق کربلامونو بغضی نشسته تو گلومو و چشمام بی امون میباره دلم بهونه ی ضریح شش گوش حسینو داره ######## : 🆔@goosheye_oshagh