#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
اي دست خدا و فوق هر دست، علي
اي رشته ي كائنات در دست، علي
دست من و دامنت كه امروز تو را
قنداقه ي زينب است در دست، علي
#سید_رضا_موید
#حضرت_زینب_مدح
#رباعی
داری نفحاتی از لبی می شنوی
از درد و غمش قدر تبی می شنوی
در فهم تو نیست درک زینب ممکن
زینب می گویی و زینبی می شنوی
#ایوب_پرندآور
#حضرت_زینب_ولادت
#رباعی
از غیب ترنّم حضوری آمد
از قلۀ آسمان چه نوری آمد
بعد از حسن و حسین در خانۀ وحی
«زینب» چه فرشتۀ صبوری آمد
#عباس_شاه_زیدی
#رباعی
ما فاتح جنگ نابرابر بودیم
ما یک سر و گردن از شما سر بودیم
روزی که پناهگاهتان خیبر بود
پیش از همه پیشمرگ حیدر بودیم
#رباعی
با ننگ سکوت جا به دشمن ندهیم
با این خفگی هوا به دشمن ندهیم
وقت است که شاعران روشن باشیم
با خاموشی گرا به دشمن ندهیم
#رباعی
ما هشت بهار با خزان جنگیدیم
با دست تهی پیر و جوان جنگیدیم
روزی که جهان پشت به پشت آمده بود
ما پشت به پشت با جهان جنگیدیم
#عباس_شاه_زیدی
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#رباعی
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
این خانم کوچک سهساله چه کسیست؟!
سوی تو خلاف جمعیت میآید
#زهرا_سپه_کار
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#شهادت
#رباعی
هم اشک یتیم را درآوردی تو
هم دست به سوی معجر آوردی تو
بگذار برای صبح،قدری آرام!
مأمور طبق،مگر سر آوردی تو ؟!
بابای مرا بیار، بابایی که …
دستی بکشد میان موهایی که …
هر روز ز روز قبل کمتر می شد
با شعله ی بام های آنجایی که …
شد وارد شهر محمل ساداتی
دادند به این قبیله نان خیراتی
از جنگ،سران کوفه معجر بردند
آن روز برای طفل شان سوغاتی
در راه سری بریده همسایه م بود
یک باغچه خار داخل پایم بود
نه! خواب نبود،داخل انگشتش
انگشتری عقیق بابایم بود
بر نیزه پر پرستویم را بردند
سنجاق میان گیسویم را بردند
تا از گل سر خیالشان راحت شد
بابای گلم،النگویم را بردند
آن مرد که نای گفتن از پایش نیست !؟
می گفت : بیا،بیاکه بابایش نیست
سیلی زد و بعد مدتی حس کردم
که لاله ی گوش من سر جایش نیست
آرامش خواب هر شبی را هم که …
گیسوی به آن مرتبی را هم که …
هنگام شلوغی وسط خیمه ی مان
زیبایی چادر عربی را هم که …
#علی_زمانیان
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_علیه_السلام
#رباعی
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و صورتی همچون ماه
ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست:
«لا حول و لا قوّة الا بالله»
#سیدمحمد_خسرونژاد
#رباعی
نوخاستهای ز نسل درد آمده است
با گرمی خون و تیغ سرد آمده است
اردوی ستم به لرزه افتاده، مگر
بَدر است و، محمّد به نبرد آمده است؟!
محمدرضا سهرابی نژاد
#رباعی
آه است به روی لب عالم، آه است
هنگام وداع سخت مهر و ماه است
این اشک حسین بر علیاکبر نیست
بر پیکر صدچاکِ رسولالله است
راضیه جعفری
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#رباعی
برخیز و کفن بپوش سر تا پا را
تا گریه کنند آن قد و بالا را
آغوش کفن را به تنت رنگین کن
تا زنده کنی پیام عاشورا را
آن آینهای که یک علیاکبر داشت
در چهرۀ خویش نقش پیغمبر داشت
در فصل مهیب برگریز پاییز
دست از گل بهترین بهارش برداشت
غلامرضا شگوهی
#شهادت_حضرت_علی_اکبر_علیه_السلام
#اشعار_محرم
#رباعی
سوز جگر از دل به زبان آمده بود
بابا سوی میدان، نگران آمده بود
جانی شد و بر تن علی، جان بخشید
آن لب که ز تشنگی به جان آمده بود
سیدمهدی حسینی
#شب_عاشورا
#رباعی
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
فرداست که این بیشه شود لجّۀ خون
هرکس جگر شیر ندارد برود
#عباس_شاهزیدی