Fadaeian_Shab09Moharam1403_07.mp3
9.75M
📋 برا مشک و علمت گریه کنم
#واحد #حضرت_عباس
#شب_نهم_محرم
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
برا مشک و علمت گریه کنم
برا دست قلمت گریه کنم
گریه میکنم برات گریه زیاد
کی میگه گریه به مَردا نمیاد
تو زمین خوردی و خوردم زمین
میخنده لشکر ابن زیاد
زدنت عباس، میزنم ناله
علم افتاده زمین و شمر خوشحاله
آخرین کارش، توی گوداله
علم افتاده زمین و شمر خوشحاله
چجوری غمت رو باور بکنم
چشم درهمت رو باور بکنم
قد بلند هاشمی آخه چطور
بدن کَمِت رو باور بکنم
پیش هم بچینم اعضای تو رو
پیش بازوهات دستای تو رو
من دیگه فکر نمیکردم وای
که بخوان قطع کنن پای تو رو
صورتت واسم كاشِفُ الْكَرْبِه
به همین صورت حیدری زدن ضربه
بیهوا خوردی وای از این حَربه
به همین صورت حیدری زدن ضربه
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
Fadaeian_Shab09Moharam1403_08.mp3
12.19M
#واحد_امام_حسین
#حضرت_عباس
📋 سایهی مستدامِ این پرچم
#واحد
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سایه ی مستدامِ این پرچم
تا روزی که رو سَرِ نوکرهاس
بزرگ نوکرا اباالفضل و
ام بنین مادر نوکرهاس
دلدارم اباالفضل
کس و کارم اباالفضل
خوش به حال دل من که تو رو دارم اباالفضل
دنیامی اباالفضل
تو آقامی اباالفضل
تَه مردونگی و عشق و مرامی اباالفضل
تو دلت دریاس، لقبت سَقّاس
تا خود محشر، عَلَمت بالاس
« یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل»
میگن قدیمیترامون وقتی
گره توو کارشون میافتاده
توو خونهشون یه سفره مینداختن
با نونْ پنیر و سبزیِ ساده
سلطانه اباالفضل
بیکرانه اباالفضل
همه عالم روزی خورده سَرِ خوانِ اباالفضل
جنگآور اباالفضل
سَر و سَرور اباالفضل
میشه دست تو شَفیعم روز محشر اباالفضل
کَرَمت غوغاس، حَرَمت زیباس
تو قَدِ ارباب، عَلَمت بالاس
« یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل»
هر کسی که به غیر تو دل داد
یه روزی آخرش پشیمون شد
هر کسی که تو بِش نگاه کردی
روزیِ زندگیش فراوون شد
ای دلخواه اباالفضل
قَمَر الله اباالفضل
میدرخشه روی ماه تو مثه ماه اباالفضل
محبوبم اباالفضل
با تو خوبم اباالفضل
تا آخر سنگت و به سینه میکوبم اباالفضل
با تو پا برجاس، غیرت و احساس
توو جوون مردی، علمت بالاس
« یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل، یا ابوفاضل»
#وحید_محمدی ✍
.
Fadaeian_Shab09Moharam1403_10.mp3
15.92M
📋 زد علمدار کربلا
#تک #حضرت_عباس
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
زد علمدار کربلا
به قلب قوم اشقیا
چه ضرب شستی مرحبا
جنگید عین مرتضی
عباس یابن المرتضی
شده مات این اُبُهَّت لشکر
ابوفاضل آمده یا حیدر
او قدم میزند
تا عَلَم میزند
لشکری را فقط
با نگاهش بهم میزند
چه علمداری، عباس علی
به چه سرداری، عباس علی
باوفا یاری، عباس علی
مرد پیکاری، عباس علی
دلبر و دلداری، عباس علی
سید و سالاری، عباس علی
جان عجب حیدر کرّاری، عباس علی
«عباس یابن المرتضی»
به عشیره قمر تویی
به فاطمه پسر تویی
به شیعه بال و پر تویی
به شام غم سحر تویی
عباس یابن المرتضی
قمر از تو آبرویی دارد
رقیه عجب عمویی دارد
شیر ام البنین
باوفا مَه جَبین
دست از تن جدا
لنگر آسمان و زمین
یار اربابی، عباس علی
حضرت آبی، عباس علی
ماه جذابی، عباس علی
نور مهتابی، عباس علی
جِلوهی آدابی، عباس علی
مایهی اعجابی، عباس علی
در وفا الگوی اصحابی، عباس علی
«عباس یابن المرتضی»
شده دنیا پُر از بلا
پُر از ستم پُر از جفا
الیوم یوم العاشورا
غزه شده کرب و بلا
عباس یابن المرتضی
اباالفضلی با تو پیمان بستیم
حسینی و عاشورایی هستیم
مرگ بر صهیونیسم
این فقط شعار نیست
در نبرد با ستم
الگوی ما حسین علیست
از تو میخوانیم، عباس علی
با تو میمانیم، عباس علی
پای پیمانیم، عباس علی
مرد میدانیم، عباس علی
ملت ایرانیم، عباس علی
لشکر سلمانیم، عباس علی
گوش به فرمان حسین جانیم، عباس علی
عباس یابن المرتضی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
Fadaeian_Shab09Moharam1403_11.mp3
14.68M
📋 یه ساله چشم انتظارم
#شور_امام_حسین #شور_محرمی
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
یه ساله چشم انتظارم
شب و روز طی بشه و
مُحَرَّم سر برسه
کاسهی چشمام و بیارم
زیر بارون غمت
رزق نوکر برسه
شوق من برا مُحَرَّم
یه حِسّ غیر عادیه
فطرتاً حسینی بودن
یه اصل اعتقادیه
زندگی بدون حسین
یه لحظه اشم زیادیه
واسه گریه توو روضه
خیلی غصه میخوردم
مگه غیر از عشق تو
سود دیگهای بردم
سر سال نوکری
خمس گریه آوردم
«یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات»
همیشه خیمهت پناهه
دلای ناامید و
کسایی مثل منه
خدا نگهداره هرکی
برات روضه بگیره
برات سینه بزنه
من به هیچ کسی به جز تو
پناه نمیبرم حسین
توی سختیای دنیا
امید آخرم حسین
حتی مهربونتری از
پدر و مادرم حسین
دیگه فرصتی نمونده
خیلی عمرم و باختم
دارم حسرت میخورم
که تو رو نمیشناختم
یه نگاه کردی به من
سرنوشتم و ساختم
«یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات»
هزار و چهارصد مُحَرَّم
گذشته اما هنوز
تازگی داره غمت
همیشه عاشورا تکرار
میشه باید بمونم
پای عشق و علمت
زیر پرچم تو نفرت
به عاشقی بدل میشه
تلخیای روزگارم
با عشق تو عسل میشه
مشکلات زندگیها
توو روضهی تو حل میشه
مگه یادم میره این
دوستای حسینیم و
دور هم جمع شدیم با
عشق تازه حِسّی نو
چقدر خوبه حسین
همدلی با عشق تو
«یا قتیل العبرات، من جوونیم به فدات»
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.
Fadaeian_Shab09Moharam1403_12.mp3
11.4M
فرصت برای با خدا بودن مهیا بود
لحظه به لحظه زندگی کردن چه زیبا بود
دلها دلها دلها دریا بود
جوونای جوونمرد و
پیرِ مردای جوونتر
توی میدون میجنگیدن
با همه غیرت و باور
شلمچه چذابه جای دونه دونشونه
کارون و اروند و طلائیه خونشونه
آی شهدا دست منو هم بگیرید
****
این لشکر شیدای آخرالزمانی هاست
این صحنه میدون نبرد آخر دنیاست
غوغا غوغا غوغایی برپاست
لشکری از شهیدامون
برمیگردن برا یاری
رئیسی و بهشتی و
باکری و شهریاری
چمران و خرازی در کنار سلیمانی
من هستم عضو این لشکر صاحب زمانی
آی شهدا دست منو هم بگیرید
#شور_شهدایی
#سید_رضا_نریمانی 🎤
#شهدا #رجعت
#شب_تاسوعا محرم 1403
.
📋 ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_عباس (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
از همون روزی که از برادرش حسین شنید گفت:« عباسم! نبودی یه روزی ریختن در خونه، در خونهمون و آتیش زدن»...
از همون روز هی میگفت:« حسین! ایشالله یه روزی بشه انتقام بگیرم».
از همون روزی که شنید از حسینش:« عباسم! نبودی انقدر غلاف به بازوی مادرم فاطمه زدند»؛ هی با خودش میگفت ایشالله دستام قطع بشه، ایشالله بازوهای من فدائیه مادرت بشه...
سوار مرکب که میشد، این پاها رو زمین کشیده میشد؛ از بس که قد رعنایی داره. پا در رکاب مرکب نمیره، اینقدر قد و بالاش بلنده...
یه روزی همچین که سوار مرکب شد، زهیر اومد جلو گفت:« عباس! وقت داری یه خاطره برات تعریف کنم»؟!
گفت:« بگو؛ میشنوم».
گفت:« یادمه بابات بعد از فاطمه (سلام الله علیها) دنبال یه زنی میگشت رشیده باشه، ازش بچههای رشیدی بیاره؛ مادر تو رو بهش پیشنهاد دادند. رگ غیرت عباس بیرون زده، حرف مادر ما رو داری میزنی؟! آره وقتی امیرالمومنین این خانم و باهاش ازدواج کرد فاطمه وقتی اومد توو خونهی علی، از امیرالمومنین بچهدار شد؛ خدا تو رو به علی داد. مادرت ام البنین قنداقهی تو رو دور سر حسین میچرخوند؛ میگفت:« بلاگردون حسین میشی».
- چی میخوای بگی زهیر؟!
- مادرت اصلا منتظر این روز بوده، بابات علی منتظر امروز بوده، قرار بوده تو بیای بلاگردون حسین بشی.
- حالا که اینجور شد زهیر نشونشون میدم، مادرم منتظر بوده من بیام دور حسین بگردم؟! چنان نهیبی به اسب زد، رکاب اسب پاره شد. مگه کسی جرئت میکنه مقابل عباس بایسته؟! فلذا ابی عبدالله میدونه عباس بره میدان کسی رو زنده نمیگذاره. عباسش و صدا زد:« عباسم»!
- جونم داداش
- یه حرف در گوشی بهت بزنم
- جونم داداش، قربونت برم
- عباسم! بالاخره امروز من و تو میریم. ما هرچه قدرم بجنگیم اونا خیلیان عباس، میبینی که؛ با چند نفر از اونا میتونیم بجنگیم؟! چند نفرشون و من و تو میتونیم بکشیم؟!
عباسم! بالاخره من و تو میریم، من و تو امروز کشته میشیم.
- خوب جونم داداش چی میخوای بگی؟!
- اگه میشه عباسم میخوای بری دست به قبضه نبر، دست به شمشیر نبر.
- چرا داداش؟!
- آخه هر ضربهای به اینا بزنی، اینا به دخترم میزنند؛ هر ضربهای به اینا بزنی اینا به خواهرم میزنند؛ اینا به رباب میزنند.
- خوب چی کار کنم داداش؟!
- هرچی بهت زدن نیزه، شمشیر؛ هیچ کاری نکن. یعنی داداش هرچی من و زدند...
- آره! هرچی زدنت جوابشون و نده.
- باشه داداش.
فلذا همچین که میخواست بره میدان، مشک و برداشت اول رفت توو خیمهی بچهها؛
- الهی قربونتون بره عباس، رقیه رو بغل گرفت. قربونت بره عباس رقیه جون، من دارم میرم ولی فکر نکنی تنهات میذارما؛ از بالای نیزه هم حواسم بهت هست. هرجایی زدنت بگو یا اباالفضل من خودم و میرسونم.
رفت میدان، نیزه نبرد؛ شمشیر نبرد؛
چهار هزار تیرانداز همه به یه نقطه خیره شدن، همه یه نقطه رو نشونه گرفتند. تیرا رو همه برداشتن، ولی این چهارهزار تیرانداز، تیرهای پیدرپی پرتاب میکردند. همهی چهار هزار نفر یه نقطه رو نشونه گرفتند یه مرتبه عباس یه نگاه کرد دید بارون تیر داره میاد؛ خودش و انداخت رو مشک این تیرا به مشک نخوره، آنقدر تیر به این پشتش خورد، وقتی خودش و رو اسب انداخته رو مشک، انقدر تیر به این پشت خورد، مثل خارپشت شده؛ بدنش پر از تیره. اما یه جایی دیدن با تیر و کمانم از پس عباس برنمیان، راهش و بستن، دورهش کردن؛ جلوش و گرفتن.
- کجا داره میره؟!
- سمت خیمهها، اومدن صف کشیدن جلوی خیمهها رو گرفتن؛ هرچی از این طرف میره دوباره صف میکشیدن راهش و میبستند
همچین که دیگه تیر به مشک خورد، این آبا قطره قطره داره میریزه. دیگه وقتی امید عباس ناامید شد؛ همچین که دیگه کار تموم شد آب مشک خالی شد. رو اسب نشسته دیگه امیدی به چیزی نداره؛ دستا قطع شده؛ رو اسب نشسته با پاهاش اسب و محکم گرفته؛ تیر به سینه خورده؛ تیر به چشمش خورده دیگه جایی رو هم نمیبینه؛ دست هم نداره افسار اسب و بگیره هی کنه اسب و به سمت خیمهها. دستا قطع شده رو اسب نشسته با پاها محکم اسب و محکم گرفته. یهو اون نامرد اومد جلو، ها عباس! انقدر هی میگفتن عباس، عباس تویی؟!
- گفت:« نامرد یه موقعی اومدی من دست به بدن ندارم؛ اگه دست داشتم بهت نشون میدادم».
- عباس! تو دست نداری من که دارم؛ عمود آهن و برد بالا، چنان با عمود آهن به فرق عباس زد از بالای اسب
....
من و اینجا رها کن و برگرد
تا نبینند که خالیه دستم
به رقیه بگو عمو گفته
من همیشه مراقبش هستم
پیش پای تو مادرت اومد
چادرش رو کشید روی سَرَم
من میتونم داداش صدات کنم
چون که زهرا صدام زد پسرم
مادرت روضهی تو رو میخوند
روضهی سینهای که سنگینه
فاطمه گریه کرد و من دیدم
با همین چشمی که نمیبینه
.
.
📋 عباسم من و نشناختی مادر ؟!
#روضه_حضرت_زهرا (س)
#روضه_حضرت_اباالفضل (ع)
حاج سید رضا نریمانی
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
روضه حضرت عباس اینه، خودش فرموده:« شب تاسوعا این روضه رو بخونید. هر شخصی میخواد از بالا بلندی رو زمین بیوفته، دستاش و سپر بدنش میکنه؛ صورتش آسیب نبینه، بدنش آسیب نبینه، تیر توو سینه فرو رفته، تیر توو چشم فرو رفته، این تیر توو چشمه.
همچین که رو اسب نشسته، دید این تیر داره اذیتش میکنه؛ تیر و بین دو زانو قرار داد تا سر و خم کرد کلاهخود از سر عباس زمین افتاد. فرق عباس مشخص شده، اون نامرد اومد جلو، چنان با عمود به فرق عباس زد؛ از بالای اسب چنان زمین خورد...
این تیر تا نیمه توو چشم فرو رفته بود، ولی همچین که زمین افتاد دیگه تا ته تیر توو چشم فرو رفت. دیگه چشم عباس جایی رو نمیبینه، فقط یه بویی به مشامش میرسه.
- چقدر این بو برام آشناست؛ یه مرتبه دید یه خانمی دید داره میگه:« مادرم! عباسم!».
آخه مادر من که اینجا نبوده، ام البنین که کربلا نبوده، این صدا صدای کیه؟!
- عباسم! من و نشناختی مادر؟!
نه بیبی جان! نشناختمت؛ چشمامم که نمیبینه کی هستی؟!
دست به کمر گرفته عباسم! قربونت برم؛ دستات و که بریدن، تازه مثل من شدی؛ تازه دستات مثل دست من شده. عباسم! درد که نداری قربونت برم؟! نه خانم جان؛ نمیخوای معرفی کنی خانم جان؟! آخه بین این همه لشکر شما اینجا چی کار میکنی؟! کی هستید شما؟! چقدر صداتون مثل خواهرم زینبه.
صدا زد:« عباسم! من مادر حسینم. اینقدر عباس خجالت کشید.
- من جلو حسینم پاهام و تا حالا دراز نکردم، جلو مادر حسین...
هی با خودش میگفت:« خدایا من و داری امتحان میکنی»؟!
هی این پاها رو رو زمین میکشید.
- مادرم! قربونت برم چته؟!
مادر جان ببخشید من و طاقت ندارم از زمین بلند شم و اِلا جلوی پای شما باید بایستم.
- قربونت برم عباسم! منم مثل تو سه ماه توو بستر افتاده بودم، تو یه ضربه خوردی عباسم من اون نامرد انقدر یه بازوم زد...
........
#روضه_امام_حسن (ع)
دو نفر در این عالم با غم ناموس کشته شدن، یکیشون امام حسن بود. توو کوچهها وقتی دید مادرش و دارن میزنند دیگه تا آخر عمر با همین غم سر میکرد، آخرم با همین غم کشته شد. یکیم عباسه، همچین که رو زمین افتاده دید ابی عبدالله داره بهش نزدیک میشه...
اکبر ناظم روضه میخوند شب تاسوعا رو منبر، داشت داد میزد:
سقای دشت کربلا اباالفضل اباالفضل
دستش شده از تن جدا اباالفضل اباالفضل
ام البنین در کربلا نبودی واویلا واویلا
بر فرق عباست زدند عمودی واویلا واویلا
قد حسین بن علی تا شده واویلا واویلا
پای عدو به خیمهها وا شده واویلا واویلا
داشت این حرفا رو میزد، اکبر ناظم بالا منبر داره شعر میخونه شب تاسوعا برا عباس، بچهش مریض بوده؛ یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!»
- گفت:« جونم؛ وسط نوحه»
- حاج اکبر! دخترم مُرد، از دنیا رفت، تموم کن بریم خونه»
- چی؟! شب عباسه. دخترم مرده مرده، کار من برا عباس نوحه خوندنه؛ کار عباسم مرده زنده کردنه. چند لحظهای گذشت نوحهش و خوند، خم به ابروش نیومد یهو یه نفر اومد گفت:« حاج اکبر!»
- گفت:« جونم»
- گفت:« بچهت زنده شده»
کار دست عباس امشب
Fadaeian-Komeil-14030429 (1).mp3
36.08M
🔸مراسم #دعای_کمیل سحر
📆 جمعه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 بخش اول #مناجات| کشیدم از عذاب دوری ات چه دردسر هایی
متن 👇
https://eitaa.com/emame3vom/98874
Fadaeian-Komeil-14030429 (2).mp3
38.77M
🔸 #دعای_کمیل سحر
📆 جمعه ۲۹ تیر ماه ۱۴۰۳
🔷 حاج #سید_رضا_نریمانی
🔊 بخش دوم #دعای_کمیل | اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِرَحْمَتِكَ الَّتِي وَسِعَتْ كُلَّ شَيْ ءٍ
🔊 بخش سوم #دعای_کمیل و #روضه | اللَّهُمَّ فَاقْبَلْ عُذْرِى، وَارْحَمْ شِدَّةَ ضُرِّى
🔊 بخش چهارم #دعای_کمیل | اَوْ تُبْعِدَ مَنْ اَدْنَيْتَهُ اَوْ تُشَرِّدَ مَنْ آوَيْتَهُ
👇👇👇
Fadaeian-Komeil-14030429 (3).mp3
16.73M
بیا نگار آشنا شب غمم سحر نما
https://eitaa.com/emame3vom/2000
از ما که گذشت الهی هیچ کس از حرم جانمونه
https://eitaa.com/emame3vom/83485
مقتل نوشته روی تنت پا گذاشتند
https://eitaa.com/emame3vom/96020
دوید و دویدم ، برید و بریدم سرت را سر نیزه دیدم
https://eitaa.com/emame3vom/14627