eitaa logo
امام حسین ع
19.2هزار دنبال‌کننده
399 عکس
2هزار ویدیو
1.9هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ . این نفسای آخرو بزا بکشم تو حرمت همه اومدن و من نیومدم این دوره از کرمت هرکی اومده حرمو دیده میگه ببرم ببرم ببرم ببرم یه ضریحه و یه کرب و بلا یه حسینِ و یه حرم یه حرم یه حرم .............. *حالا چشم سرتو ببند و با چشم دل نگاه کن^: مثلاً تو قبول کردی کوله بارمو من بستم  مثلاً من الآن توی راه کرب و بلا هستم  مثلاً رسیدم دارم زیارت نامه میخونم  مثلاً رو به ایوونِ حرمت زیر بارونم  مثلا دم شیش گوشه پیشِ قبر حبیبم من خونهء مادریم اینجاس کی میگه که غریبم من ای باوفا منو ببر به کربلا .👇
. 🔊 شور احساسی فوق العاده زیبا... ⭕ متن:دلم گرفته، دوباره... 🎙️ مداح:حاج 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 دلم گرفته دوباره این شبا برا حرم گرفته میبینی بازم چه‌جوری روز و شبمُ ازم گرفته دلم اسیره غروب کربلا رو که یادم نمیره هر دفعه آقا عکس ضریحُ میبینم گریه‌م میگیره سرمو سروری تو/دلمو دلبری تو فقط آقایی بود والله/روزای نوکریِ تو آقام آقام حسین آقام 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 دوای دردم این دفعه که بیام دیگه برنمیگردم مثل همیشه بزرگی کن اگر که من جوونی کردم منو صدا کن مثل قدیم تو روضه‌ها به من نگاه کن حالم خرابه این روزا آقا برا من خیلی دعا کن منم عاشق، یه دلداده/که دلش دست‌ت افتاده همه دار و ندارم رو/خود آقام بهم داده آقام آقام آقام آقام... 🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴🌴 دل بیقراره ولی همیشه یه نفر، هوامو داره هرچی که باشم مگه میشه امام رضا، تنهام بزاره گلو بریده مثل تو کشته‌ای غریب کسی ندیده بمیره مادر کی اومده موی سر تورو کشیده چه نامرتب سرت به‌روی نی تنت به زیر مرکب سرت جدا شد جلو چشای خواهرت بیچاره زینب 👇
4_5879741465797593747.mp3
7.04M
دلم گرفته دوباره این شبا ...
. متن روضه 🔸یک اربعین همین نه برای تو سوختم 🔸عمری بود که من به هوای تو سوختم برادر خوبم... حسین جان... 🔸قربانیان عشق همه کشته می شوند 🔸جز من که بارها به هوای تو سوختم ای همه دار و ندارم... زینب به فدات حسین... 🔸هر زن به پای زندگیش سوخت گر که سوخت 🔸اما من ای حسین بپای تو سوختم داداش حسین... خیلی برام سخت بود لحظه ای که دیدم... 🔸تو در میان مطبخ و من در میان حبس 🔸شرمنده ام از اینکه جدای تو سوختم اومد کنار قبر برادر نشست... صدا زد آی حسین نبودی... 🔸ای پاره پاره تن بنگر کاروان رسید 🔸زینب برای دیدن تو، قد کمان رسید برادر بلند شو ببین قدم خمیده... موهام سفید شده... 🔸یک اربعین برای تو سینه زدم حسین 🔸دم بوده وا حسینم و هر بازدم حسین 🔸خم گشته قدِ من چو قدِ مادرم حسین 🔸حالا ببین که خواهر تو نوحه خوان رسید 🔸از کربلا به کوفه و شام غصه خورده ام 🔸هرشب شمار زخم تنت را شمرده ام 🔸بگذر اگر که در غم تو من نمرده ام 🔸برخیز و بین که زینب تو ناتوان رسید 🔸یادم نمیرود که صدا میزدی تو آب 🔸یادم نمیرود که زخون کرده ای خضاب (نقطه گریز به روضه روز عاشورا: اینجا میتواند نقطه اتصال برای وارد شدن به یکی از روضه های روز عاشورا باشد.) هیچ وقت یادم نمیره اون لحظه ای رو که... شمر نانجیب با خنجر برهنه وارد قتلگاه شد... 🔸آندم بریدم از زندگی دل 🔸که آمد به مسلخ شمر سیه دل 🔸او می دوید و من می دویدم 🔸او سوی مقتل من سوی قاتل 🔸او می نشست و من می نشستم 🔸او روی سینه من در مقابل 🔸او می کشید و من می کشیدم 🔸او از کمر تیغ من آه باطل سادات منو ببخشید.. امام زمان منو ببخشید... 🔸او می برید و من می بریدم 🔸او از حسین سر من غیر از او دل (روضه با روش شعر محور) .
. روضه 🔸عشق است کربلای تو لبیک یا حسین 🔸جان و تنم فدای تو لبیک یا حسین اربعین سیدالشهداء و... بازم اسم کربلا شده ذکر هر مجلسی... بازم دلها به سمت حرم با صفاش پر میکشه... 🔸گفتی به خلق: کیست که یاری کند مرا 🔸قربان آن ندای تو لبیک یا حسین آقا... یه روزی صدای غربتت بلند شد... کسی جوابت رو نداد... اما الان میلیون ها زائر دارند می آیند به سمت حرمت... 🔸کی میشود که آیم و از جان صلا دهم 🔸در صحن با صفای تو لبیک یا حسین 🔸احرام بسته، تلبیه گویان، کفن به تن 🔸آیم سوی منای تو لبیک یا حسین : محمد مهدی سیار بازم جا موندم آقا... کی میشه منم دعوت کنی حسین... خوش به حال اونایی که الان کربلا رسیدند... خوش به حال اونایی که الان بین الحرمینن... اونایی که رفتند میدونند... بهترین لحظه زندگی... اون لحظه ای که وارد کربلا میشی... همش سراغ حرم رو میگیری... تا نگاهت به حرم با صفاش میفته... نا خودآگاه اشکت جاری میشه... دستهات روی سینه میزاری میگی... اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ وَ عَلَى الاَْرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِناَئِکَ ________ حالا هر کی دلش کربلائی‌ شده بسم الله ... کربلا کربلا 8 🔸این دل تنگم عقده ها دارد1 🔸 گوئیا میل کربلا دارد 1 (یا حسین مظلوم) 8 🔸من که از کودکی عاشقت بوده ام2 🔸تو قبولم نما گرچه آلوده ام1 🔸ای حسین ما را کربلایی کن2 🔸بعد از آن با ما هر چه خواهی کن‌1 یا حسین مظلوم 8 (در صورتی که تسلط روی سبک زمزمه نداشتید میتوانید زمزمه را حذف کنید). ________ یکی از زایران ابی عبدالله... جابر بن عبدالله انصاریِ ... تا رسید کربلا... با آب فرات غسل کرد... با خضوع و خشوع... اومد کنار قبر ابی عبدلله نشست... دست گذاشت رویِ قبر مبارک... سه مرتبه از سوز دل صدا زد... یا حسین... اما جوابی نیومد... صداش به ناله بلند شد... حَبیبٌ لا یُجیبُ حَبیبَهُ ... ؟ آیا دوست جواب دوستش رو نمیده؟ خودش جواب داد... گفت جابر... جواب سلام میخواهی... از آقایی که... بین سر و بدنش جدایی افتاده... ناله بزن یا حسین... 🔸گذرم تا به در خانه ات افتاد حسین 🔸خانه آباد شدم، خانه ات آباد حسین الا لعنه الله علی القوم الظالمین. .👇
. ی انگار بین زائرانت جای مانیست امسال هم‌ گویا نصیبم کربلا نیست آخر چه خاکی باید از این غم به سر کرد هجرا ن برای عاشقان کم از بلا نیست جامانده ها راهی به جز گریه ندارند جز اشک بر درد فراق ما دوا نیست رفتندو ما ماندیم با قلبی شکسته آری شکستن هم یقینا بی صدا نیست ما از حرم دوریم اما دل که داریم بُعد مسافت مانع دلداه ها نیست از دوست هر چه میرسد نیکوست اما ای دوست مارا طاقت این ابتلا نیست شاعر: ............ ی حال دلسوخته ها را چه کسی می فهمد؟ دلِ جامانده ی ما را چه کسی می فهمد؟ در هیاهوی پر از جاذبه ی شهر گناه هوس کرببلا را چه کسی می فهمد؟ شهر دارد خفه ام می کند از دلتنگی نوکر سر به هوا را چه کسی می فهمد؟ همه در راه سفر، پای تو در گل مانده غمِ این بی سر و پا را چه کسی می فهمد؟ تو فراموش شدی از طرف اربابت؟ طعنه و سنگ جفا را چه کسی می فهمد؟ رفقایت بروند و تو بمانی تنها واژه ی حسرتنا را چه کسی می فهمد؟ غیر چشمان پر از خون امام حاضر روضه ی شام بلا را چه کسی می فهمد؟ شاعر: .
YEKNET.IR - vahed - 11 safar 1443 - ramezani.mp3
7.15M
🍃می‌نویسم حسین می‌خونم کربلا 🍃سر و سامونم و درمونم کربلا 🎤 ۱۴۰۰
YEKNET.IR - zamine 3 - 11 safar 1443 - ramezani.mp3
4.44M
🍃ای دل ای دل ای دل ای دل 🍃ای دل من یکم بگیر آروم 🎤
YEKNET.IR - zamine 2 - 11 safar 1443 - ramezani.mp3
3.3M
🍃ساده به دست نیاوردیم 🍃این نوکری رو تو می‌دونی 🎤 ۱۴۰۰
YEKNET.IR - shoor - 11 safar 1443 - ramezani.mp3
2.86M
🍃سفره‌ی درد و دلمو برای تو باز ‌می‌کنم 🍃حرفمو آغاز می‌کنم 🎤 ۱۴۰۰
. / ✍🎤 ای برادر شهیدم هر جوری که بود رسیدم شده زینبت دوباره کربلائی کربلائی موقع زیارت اومد زینب از اسارت اومد بارون از چشام میباره پس کجایی پس کجایی پاشو ای گلو بریده پاشو مهمونت رسیده یااخا ای باوفا شد این چهل روزه چهل سال خسته ام پربسته ام چطور بازم بیام تو گودال آه چشمام دیگه وانمیشه دیگه پا نمیشه پای خواهر آه خسته از محن شده ام پیرزن شده ام ای برادر کنار خاکت عزیزم چه خاکی بسر بریزم جون نداره دست و بالم ای برادر ای برادر تنم و لاله گرفته صدام از ناله گرفته خیلی آهسته مینالم ای برادر ای برادر یادته مقتل و دیدم از تنت نیزه کشیدم با شتاب دنبال آب رفتم به هر طرف برادر از جفا واویلتا آبت دادن با نوک خنجر آه وقتی ناله ها میزدی دست و پا میزدی آه کشیدم آه باسر سوی تو اومدم رو سرم میزدم آه کشیدم با رباب و با سکینه چطوری برم برم مدینه آسمون روی سر من شده آوار شده آوار با همین چند تا گل یاس میزنم یه سر بزنم به عباس وقت درد و دل رسیده باعلمدار باعلمدار باز میخوام پیشش بشینم قبرش و میخوام ببینم بعد از اون فصل خزون اومد سراغ ما بهار رفت شد حرم دریای غم از صورتم نقاب کنار رفت آه پیش دیده های رباب روضه خون شده آب وای برادر آه رو دست مشک پاره داره سر بخاک میزاره وای برادر 👇
. ای مدینه دوباره برگشتم با دل پر شراره برگشتم بی علی ، بی رقیه ، بی عباس با همین گاهواره برگشتم از مسیری که بهرِ سنگ زدن می گرفتند استخاره، برگشتم همرهم بود زیور آلاتم ولی بی گوشواره برگشتم آه، از خیمه ای که غارت شد با دو چشم ستاره برگشتم از کنار تن لگد مال و بدنِ پاره پاره برگشتم با حجابی که بینِ آتش سوخت از دل هر نظاره برگشتم .
زبانحال آورده غریبی غم دل بهر غریبی افتاده حبیبی به روی قبر حبیبی بیمار فراقی شده مهمان طبیبی نه تاب و توانی، نه قراری، نه شكیبی   می گفت: حبیبی كه غمت كرده كبابم من دوستم آخر، بده ای دوست جوابم   * ای نام تو روشنگر دل جان كلامم ای یافته سبقت ز سلامم به سلامم ای دادرس و رهبر و مولا و امامم هم عاشق و هم دوست و هم پیر غلامم   با یاد تو در این سفر از شهر مدینه تا كرب و بلا كوفته ام بر سر و سینه   * گردون ز غمت در همه جا ولوله انداخت تا شام ز سر تا بدنت فاصله انداخت بر گردن تنها پسرت سلسله انداخت بر پای یتیم تو گل آبله انداخت   دور از تو ولی مرغ دلم همسفرت بود گه پیش بدن گاه به دنبال سرت بود * ای نور دل فاطمه آخر تو نبودی؟ كز دوش پیمبر به رخم دیده گشودی هم خنده زدی هم دلم از دست ربودی بر گردن من بازوی خود حلقه نمودی   یاد آر از آن خاطره ای نور دو دیده با من سخنی گوی ز رگ های بریده *  ای دیده ی گریان مرا نور، عطیه صحراست پر از زمزمه و شور، عطیه این ناله ی پیوسته و این ولوله از كیست؟ برخیز و خبر آر كه این قافله از كیست؟ * … از شیون این قافله پر، دامن صحراست آوای جرس را خبر از ناله زهراست بر گوش دلم زمزمه زینب كبراست فریاد شهیدا و غریبا و حسیناست   از گریه گلوی من رنجور گرفته این كیست كه با «یا ابتا» شور گرفته؟ * بر قلب عطیه سخن او اثری كرد از خویش در آن وادی محنت، سفری كرد بر دیدن آن قافله هر سو نظری كرد هر لحظه به رخ جاری، خون جگری كرد   از سینه برآمد به فلك ناله و آهش افتاد چو بر سید سجاد نگاهش *  تا كرد به آن قافله از دور نظاره چو شمع ز سر تا به قدم، ریخت شراره در مقدم آن ماه رخان ریخت ستاره برگشت به سوی حرم عشق دوباره   زد ناله كه عاشور دگر آمده، جابر برخیز كه زینب ز سفر آمده، جابر *  بلبل گل خود را به سراغ آمده، جابر آلاله دگر باره به باغ آمده، جابر بر تربت عشاق چراغ آمده جابر برخیز كه یك قافله داغ آمده، جابر   برخیز و بده آب به گل های مدینه سقاست خجل از لب عطشان سكینه *  برخیز سرودی ز غم تازه بخوانیم برخیز شرار غم دل را بنشانیم برخیز كه خود را به اسیران برسانیم برخیز كه گل در ره سجاد فشانیم   بالای سرش آیه ی تطهیر بگیریم گل بوسه ز زخم غل و زنجیر بگیریم *  آن محرم محرم شده در آن حرم «هو» آن عاشق دلسوخته آن پیر خداجو آغشته به خاك شهدا كرده سر و رو با چشم دل خویش نظر كرد به هر سو   می خواست كه صد باره به هر گام بمیرد تا یك خبر از سید سجاد بگیرد  * پر بود از اشك جگر سوخته، جامش می ریخت شرار دل سوزان ز كلامش زد رایحه ی عطر حسینی به مشامش بشنید سلام از لب جانبخش امامش گفت: ای ز سلام تو خجل پیر غلامت یادآور اخلاق پدر بود سلامت *  آن زائر دلسوخته، آن پیر سرافراز شد طایر روحش ز تن خسته به پرواز زد ناله و كرد از دل و جان، دست ز هم باز بگرفت در آغوش حسین دگری باز   افكند به گردون، شرر تاب و تبش را بر زخم غل جامعه بگذاشت لبش را   مولا چو نظر كرد حبیب پدرش را قد خم و سوز دل و اشك بصرش را سوزاند دوباره شرر غم جگرش را بگذاشت روی شانه ی آن پیر، سرش را   كای گلشن وحی از نفست بوده معطر افسوس كه یك باغ گل از ما شده پرپر
‍ ‍ . جابر نتوان گفت چه آمد به سر ما کز جور خزان ریخت همه برگ و بر ما غلتید به خون، پیکر پاک پدر ما شد قاتل او با سر او همسفر ما ما زخم زبان در ملأ عام شنیدیم بی جرم و گنه، از همه دشنام شنیدیم (از کجای این سفر برات بگم:) از زمزمه و گریه ی آهسته بگویم از دست به زنجیر ستم بسته بگویم از کعب سنان و بدن خسته بگویم از بارش سنگ و سر بشکسته بگویم اینها همه از دخت علی خم نکند پشت ای لاله ی پرپر شده، داغ تو مرا کشت ما بر کف پا نقش گل از آبله دیدیم رأس شهدا را جلوی قافله دیدیم کعب نی شادی و کف و هلهله دیدیم یک سلسله را بسته به یک سلسله دیدیم دادند به ما جا به ره ظلم ستیزی خواندند عزیز دلمان را به کنیزی تنها نه در امواج بلا یاد تو بودم از لحظه ی میلاد، گرفتار تو بودم شبها به بر فاطمه بیدار تو بودم با هر نگهم طالب دیدار تو بودم دردا که دگر انس به داغ تو گرفتم برگشتم و از خاک، سراغ تو گرفتم ای کاش جدا می شد، پیش از تو سر من می رفت فرو تیر غمت بر جگر من می ریخت چو نخل قد تو برگ و بر من می شد ز ازل کور دو چشمان تر من من روی زمین، پیکر صد چاک تو دیدم آویزه به دروازه، سر پاک تو دیدم ای پای سرت خصم زده نای و دف و چنگ ای بر سر نی گشته جبینت هدف سنگ ای طلعت زیبای تو گردیده ز خون رنگ برخیز برادر که دلم تنگ شده، تنگ بردار سر از خاک که روی تو ببوسم برخیز که رگ های گلوی تو ببوسم من کوه بلا را به سر دوش کشیدم یک گام نلرزیدم و یک دم نبریدم در طشت طلا تا گل رخسار تو دیدم فریاد زدم پیرهن صبر دریدم چون چوب به لب های تو می خورد به شدت من بر سر خود می زدم، اطفال به صورت در شام بلا بود، بلا بود، بلا بود بالله قسم سخت تر از کرب و بلا بود ظلم و ستم و کفر و ظلالت به ملا بود خورشید رخت جلوه گر از طشت طلا بود آئینه صفت، چشم تو در دور زدن بود دیدم نگهت در همه احوال به من بود باز آمده ام تا ز من از شام بپرسی از بودن ما در ملأ عام بپرسی از خنده و از طعنه و دشنام بپرسی از خون سر و سنگ لب بام بپرسی اما دگر از قصه ویرانه نپرسی ای گوهر یکدانه ز دردانه نپرسی این دختر باز آمده از شام خرابت این فاطمه و نجمه و کلثوم و ربابت برگشته ز ره، قافله ی پر تب و تابت گل ها همه بر خاک فشانند گلابت جا مانده یکی در یتیم از صدف تو در شام بلا گشته سفیر از طرف تو .
. نخستين زيارت 📜شيخ ابوجعفر محمد بن ابي القاسم محمد بن علي طبري به سندش از عطيه ي عوفي نقل مي‌كند: همراه جابر بن عبدالله انصاري به قصد زيارت قبر حسين بن علي بن ابي طالب عليه السلام بيرون آمديم. هنگامي كه به كربلا وارد شديم، جابر خود را به كنار فرات رساند و غسل كرد. لنگ به كمر بسته و حوله را بر دوش انداخت و خود را خوشبو ساخت. هر گامي كه برمي داشت ذكر خدا مي‌گفت، تا آن گاه كه نزديك قبر رسيد. به من گفت: دستانم را بر قبر او بگذار. چنان كردم. خود را بر قبر مطهر انداخت و بي هوش افتاد. قدري آب بر او پاشيدم. وقتي كه به هوش آمد، سه بار گفت: «يا حسين! »، سپس گفت: حبيب لا يجيب حبيبه؛ آيا دوست پاسخ دوستش را نمي دهد؟ آن گاه گفت: چگونه پاسخ دهي و حال آن كه رگهاي گردنت بر پشت و شانه ات آويخته و بين بدن و سرت جدايي افتاده است(۱) 👆جا دارد عرض کنیم یا جابر شما رفتید داخل فرات شدید به راحتی غسل زیارت کردید و آمدید و به گواه تاریخ هیچ کسی مانع شما نشد ، اما دلها بسوزد برای غریب کربلا حسین علیه السلام ، سیدابن طاووس در اللهوف آورده ، وقتی امام حسین و برادرش حضرت اباالفضل دیدند کودکان حرم تشنه هستند با هم به میدان رفتند . در آن حال برادر آن امام جناب ابوالفضل العباس، در پيش روى آنحضرت حركت مى كرد. در همین زمان لشكر ابن سعد تبهكار سر راه بر امام حسین علیه السلام گرفتند فَرَمى رَجُلٌ مِنْ بَنِى دَارِمِ الْحُسَيْنَ عليه السّلام بِسَهْمٍ فَاءَثْبَتَهُ فى حَنَكِهِ الشَّريفِ. فَانْتَزَعَ صَلَواتُ اللّهِ عَلَيْهِ السَّهْمَ وَبَسَطَ يَدَيْهِ تَحْتَ حَنَكِهِ حَتّى امْتَلاََتْ ر احَتاهُ مِنَ الدَّمِ، ثُمَّ رَمى بِهِ وَقالَ: اءَللّهُمَّ إِنّى اءَشْكُو إِلَيْكَ ما يَفْعَلُ بِابْنِ بِنْتِ نَبِيِّكَ. ثُمَّ اقْتَطَعُوا الْعَبّاسَ عَنْهُ، وَاءَحاطُوا بِهِ مِنْ كُلِّ جانِبٍ وَمَكانٍ، حِتّى قَتَلُوهُ قَدَّسَ اللّهُ رُوحَهُ، فَبَكَى الْحُسَيْنُ عليه السّلام بُكاءً شَديدا مردى از قبيله بنى دارم تيرى به جانب سيّدالشهداء عليه السّلام انداخت كه آن تير در زير چانه شريف آن شهيد راه دين محكم بنشست. پس تير رابيرون كشيد و هر دو دست مبارك را در زير چانه مجروح نگاه داشت و چون پر از خون شد، به سوى آسمان انداخت و اين مناجات را به درگاه قاضى الحاجات، مَرْهَم دل مجروح ساخت كه الها! به سوى تو شكايت مى آورم از آنچه از ظلم و ستم نسبت به فرزند دختر پيغمبرت به جا مى آورند. برادرش عبّاس را از او جدا نمودند و آن روباهان در ميان آن دو فرزند اسداللّه الغالب، حايل شدند و از هر جانب بر دور جناب ابوالفضل عليه السّلام گردآمدند و ايشان را احاطه نمودند تا آنكه آن كافران غدّار فرزند حيدر كرّار، عباس نامدار را مقتول و قرة العين بتول را در مصيبت برادر، ملول نمودند. امام حسين عليه السّلام در شهادت برادر با جان برابر خود، دُرّهاى سيلاب اشك چو رود جيحون از ديده بيرون ريخت، و گريه شديد در عزاى آن مظلوم وحيد، نمود. (۲) منابع📚 ۱- حسيني پژوهشي در بازگشت اهل بيت عليهم السلام از شام به كربلا/ محمدامين پوراميني با مقدمه معرفت صفحه۳۰ ۲- متن و ترجمه اللهوف صفحات ۱۵۸الی۱۶۱ ‌
. 📜جابر كه با عطيّه عوفي يكي از دانشمندان روزگارش، خود را در روز اربعين به كربلا رسانيدند، در شط فرات غسل كرد، با دو پارچه مانند حاجيان مُحْرم شد، با سر و پاي برهنه، با دلي پر از غم و اندوه به زيارت قبر محبوب خود، حسين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه مشرّف شدند. در آن هنگام، ورود كارواني نظر آنان را به خود جلب كرد. جابر به عطیه گفت: اينان كيستند؟ اگر از كارگزاران يزيدند، خودمان را پنهان كنيم و اگر زين العابدين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه و همراهان او هستند، تو را در راه خدا آزاد مي‌كنم. عطیه رفت و برگشت و گفت: زين العابدين صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه همراه با عمه‌ها و خواهران و همراهانند. آنان هنگامي كه نزديك شدند، جابر با سر و پاي برهنه از آنان استقبال كرد و همگي گريستند. صداي شيون بلند شد. جابر خود را روي قدمهاي امام سجاد صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْه انداخت و مي‌بوسيد و تسليت مي‌گفت؛ 👆این یک استقبال بود ، یک استقبال هم در شهر شام انجام گرفت، علاّمه مجلسى رحمه اللّه در (جَلاءُ العُيُون) فرموده كه در بعض از كتب معتبره روايت كرده اند كه سهل بن سعد گفت: من در سفرى وارد دمشق شدم. شهرى ديدم با منازل بى شمار و ديدم كه بازارها را آئين بسته اند و پرده‌ها آويخته اند مردم زينت بسيار كرده اند و دفّ و نقاره و انواع سازها مى نوازند. با خود گفتم مگر امروز عيد ايشان است، تا آنكه از جمعى پرسيدم كه مگر در شام عيدى هست كه نزد ما معروف نيست؟ گفتند: اى شيخ! مگر تو در اين شهر غريبى؟ گفتم: من سهل بن سعدم و به خدمت حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم رسيده ام. گفتند: اى سهل! ما تعجّب داريم كه چرا خون از آسمان نمى بارد و چرا زمين سرنگون نمى گردد. گفتم: چرا؟ گفتند: اين فرح و شادى براى آن است كه سر مبارك حسين بن على عليه السّلام را از عراق براى يزيد به هديه آورده اند. گفتم: سبحان اللّه! سر امام حسين عليه السّلام را مى آورند و مردم شادى مى كنند! پرسيدم كه از كدام دروازه داخل مى كنند؟! گفتند: از دروازه ساعات. من به سوى آن دروازه شتافتم چون به نزديك دروازه رسيدم ديدم كه رايت كفر و ضلالت از پى يكديگر مى آوردند، ناگاه ديدم كه سوارى مى آيد و نيزه در دست دارد و سرى بر آن نيزه نصب كرده است كه شبيه ترين مردم است به حضرت رسالت صلى اللّه عليه و آله و سلّم پس زنان و كودكان بسيار ديدم بر شتران برهنه سوار كرده مى آورند، پس من رفتم به نزديك يكى از ايشان و پرسيدم كه تو كيستى؟ گفت: من سكينه دختر امام حسين عليه السّلام. گفتم: من از صحابه جدّ شمايم، اگر خدمتى دارى به من بفرما. جناب سكينه عليهاالسّلام فرمود كه بگو به اين بدبختى كه سر پدر بزرگوارم را دارد از ميان ما بيرون رود و سر را پيشتر برد كه مردم مشغول شوند به نظاره آن سر منوّر و ديده از ما بردارند و به حرمت رسول خدا صلى اللّه عليه و آله و سلم اين قدر بى حرمتى روا ندارند. (۲) منابع📚 ۱- اربعین مهدی آقابابایی به نقل از بِحار الاَنْوار، ج ۱، ص ۳۲۹، باب ۲۵ ٢-منتهی الآمال جلد۱ صفحه۴۰۱ به نقل از جلاءالعیون علامه مجلسی .
. 📜پاداش همراهی خوب حارث بن كعت مي‌گويد: فاطمه دختر علي بن ابي طالب عليه السلام به من گفت: به خواهرم زينب عليها السلام گفتم: اين مرد شامي كه از شام به همراه ما آمد، شرائط خدمت را نيكو بجاي آورد، بجاست كه او را صلتي و يا پاداشي دهيم زينب سلام الله عليها گفت: بخدا سوگند چيزي نداريم كه به او هديه كنيم بجز همين زيورها! گفتم همين‌ها را به او خواهيم داد! فاطمه دختر علي عليه السلام مي‌گويد: من دست بند و بازوبند خود را بيرون آوردم و خواهرم نيز چنين كرد! و آنها را براي آن مرد شامي فرستاديم و عذر خواسته و براي او پيغام فرستاديم كه اين پاداش همراهي خوب تو با ما استآن مرد شامي زيورهاي ما را بازپس فرستاد و گفت: اگر من براي دنيا هم اين خدمت را كرده بودم پاداشي كمتر از اين سزاوار من بود، ولي بخدا سوگند كه آنچه كرده‌ام براي خشنودي خدا بوده و به پاس خويشاوندي شما با رسول خدا بوده است 👆با اين روايت دلها روانه ى كربلا شد ، جا دارد اينجا اشاره كنيم به زمان غارت خيمه ها راوى مي كويد : پس از آنكه امام عليه السلام را شهيد كردند، سپاه كوفه دست به تاراج و غارتگري اموال و خيام حرم زدند و خيمه‌ها را آتش زدند و براي ربودن اشياء و زيور آلات زنان حرم از يكديگر سبقت مي‌گرفتند، دختران زهرا در حالي كه خسته و فرسوده و غارت شده بودند و انگشتر از دستشان بيرون آورده، و گوشواره‌ها از گوششان كشيده و خلخال از پايشان درآورده بودند از شر آنها پا به فرار گذاشته و در اطراف بيابان صدايشان به گريه بلند بود، مردي كه مي‌خواست گوشواره های ‌ام كلثوم را بربايد با كشيدن آنها لاله‌ی گوشش را پاره كرد . مرد ديگري آمد خلخال پاي فاطمه دختر امام را بربايد، در حالي كه خلخال را بيرون آورد گريه مي‌كرد، فاطمه از او پرسيد: چرا گريه می‌كنی؟ جواب داد: چگونه گريه نكنم و حال آنكه من زيور آلات دختر پيغمبر خدا (ص) را غارت مي‌كنم؟! فاطمه به او گفت: دست از من بردار و غارت مكن! آن مرد گفت: مي‌ترسم ديگري بيايد آن را ببرد منابع📚 ١- قصه ى كربلا علی نظرى منفرد صفحه ٥٣٥ تاريخ طبري ٢٣٣ / ٥ ٢- ترجمه مقتل مرحوم مقرم صفحات ٧٥٢ .
‍ ‍. مراسم تشییع جنازه مرحوم حسن جمالی علیه السلام زیر صدای 🎤 تو سجده میگم الحمدلله که اسم من شد نوکر اباعبدالله یه روزی پیرغلام تو میشم ایشالا بند اول: من اون چشمی که تو روضه نمیباره نمیخوامش زبونی رو که اسمترو نمیاره نمیخوامش من اون دستی که واسه تو نزد سینه نمیخوامش رفیقی که توی روضه نمیشینه نمیخوامش اشک چشامون سلاح ما شد حسینیه و هیاتا پناه ما شد با قطره اشک روضه پاک گناه ما شد بند دوم: اگه تنهام تواین دنیا خدارو شکر تو رو دارم همه دارو ندارم رو به لطف تو بدهکارم —------------— بند دوم: شده اشک چشام جاری شده گریه به تو کارم میدونم که دوستم داری منم آقا دوست دارم از تربت تو شفا میگیرم میگم حسین و زیر قبه جا میگیرم از دستای رقیه کربلا میگیرم بند سوم: ازون اول با یک ذره ز خاکت وا شده کامم ازون اول شدم نوکر شده عبدالحسین نامم چی میخوام من ازین بهتر منم نوکر تو آقامی منو تنها نمیذاری قیامت هم تو باهامی *1: جواب این شعر از نوحه محمود کریمی برداشته شده است جواب: بذار بگم با زبون ساده همین حسین حسینم از سرم زیاده زهرا اجازشو به هر کسی نداده *1 👇
Haj_Hasan_Jamali.mp3
16.04M
من اون چشمی که تو روضه،نمیباره،نمیخوامش زبونی رو که اسمت رو نمیاره،نمیخوامش من اون دستی که واسه تو،نزد سینه،نمیخوامش رفیقی که توی روضه،نمیشینه،نمیخوامش ... 🏴 ◼️ نواهنگ بسیار زیبای 🎤 مرحوم ▪️ (اگر دلتون شکست و اشکتون جاری شد شادی روح حاج حسن جمالی صلواتی هدیه بفرستید)
. سبک ببینید۲ گلم رنگ ندارد اگر آمده میدان ... دل زینـب کبـری، یــمِ خـون شـده یا رب به اطفال جگرخون، تسلی دهد امشب ز کف رفته توانش                      ببین قد کمانش (۲) امام از دل زینب امان از دل زینب۲ غریبان همه جمعند در این شام غریبان چنـان گیسوی زینب، دل جملـه پریشان همـه همـدم آهند                  که بی‌یار و پناهند (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب۲ سر طفل یتیمی فتاده به روی خاک پر از اشک غریبی شده دامن افلاک چو نی گشته نواگر                      ز هجران برادر (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب۲ دو دردانه ز زینب خدا گم شده امشب نشانی ز که جویم که جان آمده بر لب کجا؟ رو به که آرم؟                    دگر چاره ندارم (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب ۲ اگـــر کـــوه صبــورم دگــــر حـوصلـــه‌ام نیـست کِشم هرچه ز یار است ز دشمن گله‌ام نیست خدایـا بـه که گویم؟           که بشکسته سبویم؟ (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب۲ چـرا زینـب دلخـون سـوی قتلگه آید؟ کند مویه چه دیده چرا نوحه سراید؟ که یا رب شده پرپر                    دوگل‌های برادر (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب۲ چـــرا دسـت تــأسف زنـد بـر سـر زانـو؟ چه دیده که پریشان کند سنبل گیسو؟ دو خنجر به دو پهلو                 دو نیزه به دو بازو (۲) امان از دل زینب امان از دل زینب۲ ............ سلام‌الله‌علیها زینب چو دید پیکر آن شه به روی خاک از دل کشید ناله به صد درد سوزناک: کای خفته خوش به‌بسترخون دیده باز کن احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن ای وارث سریر امامت ز جای خیز بر کشتگان بی کفن خود نماز کن طفلان خوب به ورطه‌ی بحر بلا نگر دستی به دستگیری ایشان دراز کن سیرم ز زندگانی دنیا ، یکی مرا لب بر گلو رسان و ز جان بی نیاز کن برخیز صبح شام شد ای میر کاروان ما را سوار بر شتر بی جهاز کن یا دست ما بگیر و از این دشت پر هراس بار دگر روانه به سوی حجاز کن «اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّک‌َالفَرَج» «اللهم العَن الجِبت والطّاغوت والنّعثل» 📚 دیوان نیر .