فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها #حاج_حسین_سیب_سرخی
nohe-zire-saye-parcham.mp3
9.79M
#نوحه
#شب_سوم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
نوحه
#زیر_سایه_سار_پرچم
زیرسایه سار پرچم
بهترین پناه عالم
دردی و دوای دردی
مرده ها رو زنده کردی
با قیامت محرم2
ذکر دل شکسته ها حسین
یا من اسمه دوا حسین
من بدون کربلا بیچاره ام
پیشت نباشم اربعین آواره ام
یا اباعبدالله
بی تو قسمتم خزان شد
قسمت تو خیزران
درد دل ندارم امشب
غیر غصه های زینب
عمه قامتش کمان شد
عمه شد سپر برای من
گشته پیر غصه های من 2
پیش نگاه خواهرت جان میدهم
از غصه ی زخم سرت جان میدهم
یا اباعبدالله
.
#شهادت #حضرت_رقیه #علیها_سلام
#غزل
اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟
بازیچه ی شمر و سنان شد معجر من
تو جان من بودی و بعد از رفتن تو
جانی نمانده بی گمان در پیکر من
بر نیزه ها رفتی مقام تو رفیع است
پایین بیا، یک لحظه بنشین در بر من
الگوی دختر می شود بابا مگر نه؟
مثل سرت بابا شکسته شد سر من
دستم به پهلو دست دیگر روی بازو
این درد ها ارثیه شد از مادر من
هر لحظه می خوانم تو را: بابایِ خوبم
ای کاش می گفتی تو هم: جان!دختر من
#شهریار_سنجری
.
#شهادت_حضرت_رقیه_علیها_سلام
#غزل
غیر از بیابان ها دگر جایی ندارم
آن قدر سیلی خورده ام نایی ندارم
باید بیایند و تو را اینجا ببینند
آن ها که می گفتند بابایی ندارم
در بین صحرا می کشیدم زجر و حالا
می خواهم از جا پا شوم پایی ندارم
مانند هجده سالگی مادر تو
سرو کمانم قد و بالایی ندارم
با چشم دل روی تو را باید ببینم
من تازگی چشمان بینایی ندارم
این روزها گیسوی زیبایی نداری
این روز ها گیسوی زیبایی ندارم
تنها یک امشب را شدی مهمانم اما
شرمنده اسباب پذیرایی ندارم
#شهریار_سنجری
.
سرت کو؟ سرت کو؟ که سامان بگیرم
سرت کو؟ سرت کو؟ به دامان بگیرم
سراغ سرت را من از آسمان و
سراغ تنت از بیابان بگیرم
تو پنهان شدی زیر انبوه نیزه
من از حنجرت بوسه پنهان بگیرم...
قرار من و تو شبی در خرابه
پیِ گنج را کنج ویران بگیرم...
هلا! میروم تا که منزل به منزل
برای تو از عشق پیمان بگیرم
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#محمد_رسولی
#پنجم_صفر #شب_سوم_محرم
......................
.
#حضرت_زهرا
#فاطمیه
#زبانحال_حضرت_زهرا_با_سلمان
#غزل_مثنوی
ای مصطفی را محرم اسرار #سلمان
ای مرتضی را یاور و غمخوار سلمان
مِنّایِ اهلالبیت، آقایم غریب است
غم از روی دوش علی بردار سلمان
پشت علی خالی شده یاری ندارد
خیری ندیده از همین انصار سلمان
در این سه ماهه صورتم بسکه کبود است
دائم گرفتم از علی رخسار سلمان
اصلا خبر داری چه آمد بر سر من؟
خوردم زمین بین در و دیوار سلمان
چشمم سیاهی میرود هم روز هم شب
انگار در چشمم نشسته خار سلمان
سویی ندارد چشمم از ضرب کشیده
میبینم حتی چهرهات را تار سلمان
از تو چه پنهان، نیمه شبها چند وقتیاست
از درد پهلو میشوم بیدار سلمان
با زخم بستر خو گرفتم گرچه، اما
کشته مرا این زخمِ بد رفتار سلمان
وقتی که سر وا میکند زخمی که دارم
پیراهن من میشود گلدار سلمان
با اینکه هجده سال از عمرم گذشته
افتاده دست و بازویم از کار سلمان
چون پوستی بر استخوانی مانده از من
حالم شده این روزها غمبار سلمان
در خانهام هم از در و دیوار خوردم
هم از مغیره هم نوکِ مسمار سلمان
وقتی که در، روی تنم افتاد، چرخید
دور سر من گنبد دواّر سلمان
آن لحظهای که پشت در آتش گرفتم
شد آسمانها بر سرم آوار سلمان
دیگر امید زنده ماندن هم ندارم
از این مدینه گشتهام بیزار سلمان
تا چشمهایم میشود بسته، دوباره
کابوس کوچه میشود تکرار سلمان
این روزهای آخری از بین بستر
پا میشوم با زحمت بسیار سلمان
#کربلایی_رضا_باقریان ✍
.
.
سلام کرد و نشان داد جای سلسله را
چه بی مقدمه آغاز می کند گله را
نه از سنان و نه از شمر گفت نه خولی
بهانه کرد فقط طعنه های حرمله را
نگاش چون که به رگهای نامرتب خورد
نکرد شکوه و پوشاند زخم آبله را
از استلام لب و خیزران حکایت کرد
از اینکه چوب رعایت نکرد فاصله را
کشید زجر هم از دست زجر هم پایش
شبی گمشده گم کرده بود قافله را
ودر ازای دو تا بوسه داد جانش را
ندیده چشم کسی اینچنین معامله را
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#محمد_بیابانی
#شب_سوم_محرم #پنجم_صفر
. ..................
#حضرت_رقیه
به چشم خیس خودش خیره شد مقابل را
نزول آیه ی «یا ایّها المزمّل» را
فراگرفت دو دریای سرخ از سر شوق
به وسعت گل رویش کران و ساحل را
لهوف پرپر خود را ورق ورق می خواند
مرور کرد به همراه او مقاتل را
برای اینکه ببوسد تمام هستی خویش
زدود از آینه ی دل غبار حائل را
فقط به پهلو و پایش اشاره کرد و نکرد
حدیث نخوت شلّاق را سلاسل را
هر آنچه را که شنیدند پیش رویش دید
جراحت لب و دندان و زخم قاتل را
چه گیسوان سپید و چه گونه های کبود!
کسی به طفل ندید اینچنین شمایل را
نگاه جاری بابا به حرف آمد و گفت:
سه ساله با چه توان طی کند فواصل را؟!
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#مجید_لشکری
.........................
نور خورشیدم که در ظلمت سرا افتاده ام
دختر شاهم که در ویرانه ها افتاده ام
روزگاری بالش زیر سرم دست تو بود
اُف به این دنیا کجا بودم کجا افتاده ام
از سر دست عدو دندان شیری ام شکست
روضه خوانت بودم اما از صدا افتاده ام
صورت و دستم کبود و پای من پر آبله
از شب جاماندنم از دست و پا افتاده ام
نه غذایی خورده ام نه آب عمّه شاهد است
بعد تو بابا من از آب و غذا افتاده ام
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#نوید_طاهری
▪️
.
#حضرت_رقیه
#شهادت_حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
■ جواد بنی اسدی
لبم زمانِ بیانِ «سلام» میلرزد
ببخش... موقعِ صحبت صدام میلرزد
چقدر سنگ زدند از فراز بام به ما
تنم ز خاطرهی سنگ و بام میلرزد
از آهِ عمه و فریادها و نالهی من
هنوز هم که هنوز است «شام» میلرزد
چقدر زجر کشیدم، چقدر...گفتم زجر؟؟
به محضِ دیدنِ او دست و پام میلرزد
پس از تو سوی خیامت هجوم آوردند
دلِ رقیه از این ازدحام میلرزد
رباب، بعدِ به نی رفتنِ سرِ اصغر
به گریه انس گرفته، مدام میلرزد
عجیب نیست بمیرم، خرابه نیز امشب
ز خشکیِ لبت ای تشنهکام! میلرزد...
#شب_سوم_محرم #پنجم_صفر
.