eitaa logo
امام حسین ع
21.9هزار دنبال‌کننده
413 عکس
2.1هزار ویدیو
2هزار فایل
کانال مداحی و شعر و سبک https://eitaa.com/emame3vom
مشاهده در ایتا
دانلود
. سلام_الله_علیها ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها ص مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ.... در بین بستری و مداوا نمی شوی بانوی آسمانی من! پا نمی شوی!؟ برخیز ای شکوفه ی باغ بهاری ام برخیز ای توسلِ شب‌زنده‌داری ام برخیز و حال و روز مرا روبه راه کُن با چشم کَم سوی‌ات به علی هم نگاه کُن زهرِ بدونِ یارشدن را چشیده ام من کم محلی از همه ی شهر دیده‌ام تنها تو اعتنا به کلامم کُنی بس است جای تمام شهر سلامم کُنی بس است برخاستی و شد پُر خون جای پیکرت آلاله کاشتی وسط باغ بسترت خونابه را به ورطه ی سیلاب می کِشی این رختخواب را چِقَدَر آب می کِشی! مَرهَم به پیش زخم تنت سد نمی شود ردِّ غلافِ بازوی تو رد نمی شود دردت به جانِ من..،تو قنوتِ دُعا نگیر با دستِ بی تعادل خود رَبَّنا نگیر حجم غم تو در دل من بی حساب شد آن بانویِ رشیده‌ی من آبِ آب شد ثانیه های رفتن تو تند می شود دارد نفس نفس زدنت کُند می شود با سنگ،شیشه ی دل من را محک زدند آئینه ی مرا وسط کوچه چک زدند در کوچه..،خاک بوی لباس تو را گرفت آن تکّه‌گوشوارِ تو را مجتبی گرفت لطفاً بیا بمان و نرو یارِ غارِ من زهرا!نمی شود نَروی از کنارِ من!؟ مهتابِ من سری به دلِ شب نمی زنی!؟ شانه به زلف درهم زینب نمی زنی!؟ گیسوی پُر گره شده را غرق بوس کن زهرا بمان و زینبمان را عروس کن خانُم!دعای رفتَنَت از خانه زود بود خانُم!سه ماه آخرِ عمرت کبود بود آه اِی کتاب عشق که بندت گسسته شد آه ای کبوتری که پر تو شکسته شد لطفاً بمان و ترک نکن اهل لانه را بگذار روبه راه کنم وضع خانه را من آن دری که بر سر تو خورد..،می کَنم آن میخ کج که بر پر تو خورد..،می کَنم ای خانه دارِ عرش! سرت درد می کند جارو نزن‌..،تمام پرت درد می کند این آسیا ست گریه نموده به حال تو دستاسِ خانه سُرخ شد از شرمِ بال تو من دست هم به لقمه یِ امشب نمی زنم نانی که پخته‌ای بخدا لب نمی زنم دست از کفن بشوی و علی را کفن نکن این قدر خون به قلبِ حسین و حسن نکن بی تو حسین چشم به خوابی نمی بَرَد این تشنه! لب به کاسه ی آبی نمی برد باشد..،برو..،محل نده زهرا به اشک و آه باشد..،قرار و وعده ی ما بین قتلگاه https://eitaa.com/emame3vom/86835 .
بسوزیم و بسوزانیم با گریه دو عالم را که سوزاندند ناموس رسول الله اعظم را لگد بر شاخه خورد و بار افتاد از درختی که به زیر سایه اش گیرد از آدم تا به خاتم را شب تشییع زهرا در سکوت کوچه های شهر علی میبُرد روی شانه اش عرش معظم را علی زهرای خود را خاک کرد و زیر لب میگفت از امشب میکِشم من انتظار ابن ملجم را به قدری گریه کرد آن شب به بالای سر قبرش ز قلبش شُست با اشکش خوشی های مجسم را شتاب دست سنگین را فقط مقداد می فهمد چِشیده صبح دفن فاطمه سیلیِ محکم را تمام نخل ها هستند هر شب شاهد اینکه علی در چاه میریزد تمام درد عالم را زنش را عده ای نامرد کوبیدند بر دیوار به که باید بگوید مرد عالم اینچنین غم را همانکه همسرش را زد به طعنه سر سلامت و با تسلیت خود زنده کرد آنروزِ ماتم را شعر از گروه" " https://eitaa.com/emame3vom/86866 .
. دم میدم موقع سینه زنیه روضه ی فاطمه ناگفتنیه بچه ها بلند بلند گریه کنید به خدا مادرمون رفتنیه مرد میدونیم ولی گریه کنیم همه بی معطلی گریه کنیم بیشتر از فاطمه این روزا باید به حال و روز علی گریه کنیم مردم مدینه اکثرا بدن دست رد به سینه ی علی زدن بسکه بُردن علی دیدنی بود خیلیا برا تماشا اومدن من خودم فدای اشک چشماتون خدا پشت و پناه مادراتون بچه سیدا منو حلال کنین روضه ناموسی میخونم براتون اومدن به هر دلیلی بزنن گل یاسو رنگ نیلی بزنن فکرشو بکن چهل تا بی حیا توو کوچه زنت رو سیلی بزنن تو برو بیا میزد فاطمه رو خیلی بی هوا میزد فاطمه رو علی حق داره بمیره به خدا یه غلام سیاه میزد فاطمه رو خیلی بی عاطفه هستن به خدا راهشو توو کوچه بستن به خدا توی لفافه میگم غیرتیا بار شیشه شو شکستن به خدا علیرضا خاکساری✍ . .
. . اخاالمظلوم ، رسیده لحظه دیدار بیا امشب ، سرم رو از زمین بردار دیگه امشب ، هوای پر زدن دارم روی سینه م ، یه کهنه پیرهن دارم خزانی شد ، پس از تو گلشن زینب بیا امشب ، کفن کن بر تن زینب حسین من حسین من حسین من .............. یه سال و نیم ، پر از غصه پر از دردم یه سال و نیم ، با غمهات زندگی کردم یه سال و نیم ، کارم شد گریه و ناله خودم اینجام ، ولی قلبم تو گوداله یه سال و نیم ، رو شونه کوه غم دارم یه سال و نیم ، دارم زخمات و میشمارم .............. می یاد یادم ، گلای آل هاشم رو می یاد یادت ، تن پامال قاسم رو می یاد یادم ، کنارم لاله و یاس و می یاد یادت ، رو خاکا دست عباس و می یاد یادم ، سایه ت بود بر سر زینب می یاد یادت ، که رفتی از بر زینب .............. لب تشنه ت ، ببین برده امونم رو تن زخمیت ، به لب آورده جونم رو خودم دیدم ، چجور جسم تو غارت شد خودت دیدی ، که سهم من اسارت شد خودت دیدی ، چجور از کربلا رفتم خودت دیدی ، به روی ناقه ها رفتم .............. خبر داری ، خمیده قامت زینب خبر داری ، شکسته حرمت زینب خبر دارم ، سرت کنج تنور رفته تنت داداش ، زیر سم ستور رفته خبر داری ، راهم تو بزم می افتاد خبر دارم ، که رأست از رو نی افتاد .......................... بسم الله ای اهل حرم با دل بی تاب،بیایید باز است در روضه ی ارباب،بیایید این خانه دگر حضرت مظلومه ندارد با اشک خروشان و غم ناب بیایید دنیای حسین است و دل آرام اباالفضل در مجلس ختمش به صد آداب،بیایید دلسوخته تر از نفس شهر مدینه همدرد شوید ای همه،با آه سکینه هم صحبت آن مادر بی یار و شهیده یک روز خوش از رسم جهان دیده؟ندیده یک روز یتیمی و دگر روز اسارت دیگر چه غمی مانده که زینب نچشیده؟ با این همه غم،باز جوان بود...ولی آه از کرب و بلا آمد و با رنگ پریده دلسوخته تر از نفس شهر مدینه همدرد شوید ای همه با آه سکینه ✍ .
. با موضوع شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام ای دلشکسته در دل صحرا ،امامنا عمری اسیر ِ غربت عظمی' ،امامنا می دانم از گناه من ِ شیعه خسته ای روز وشب از سیاهی قلبم شکسته ای بنگر گرفته حال و هوای تمام شهر تنها ظهور توست امان از بلای دهر این روزها که از غم شیعه مکدّری صاحب عزای حضرت موسی بن جعفری پیش ضریح حضرت معصومه و رضا برپا نموده ای تو کجا مجلس عزا یا کاظمین رفته ای و پیش غربتش جاری شده ست اشک تو بر روی تربتش می نالی از مصیبت دستان بسته اش در بین کُند و سلسله،ساق شکسته اش هر روز و شب شده تن مجروحش آشنا با ضرب تازیانه ی سندی بی حیا آخر دوای جدّ تو زهر جفا شده از شرّ ظلم و کینه ی هارون رها شده از چه امام ِ رافضی اش خوانده دشمنش آثار کند و سلسه ها مانده بر تنش آقا به حقّ کشته ی قَعر ِ سُجون بیا از بند ظلم،شیعه ی خود را رها نما ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .................. . علیه السلام با عج امان از ظلم هارون ستم کردار مهدی جان که از بیداد او خون شد دل اخیار مهدی جان برو در شهر بغداد و بگو بر سندی شاهک که بر زندانیش کمتر کند آزار مهدی جان برای این که راحت جان به جانانش کند تسلیم غل و زنجیر را از گردنش بردار مهدی جان ندیده دیده گیتی به عالم روزه داری را که با سیلی کند جای غذا افطار مهدی جان علیه_السلام علیه_السلام .................. . به موسی بن جعفر علیه السلام: تجلی داده ای با هر دعایت روح عرفان را فضیلت داده القابت تجلی‌گاه انسان را تورا باب الحوائج! کاظم آل عبا خواندم عبا بر سر کشیدی جان ببخشی جسم بی جان را؟ رسول الله را وقتی در آن لحظه پدر خواندی کشیدی بر فضیلت های هارون خط بطلان را پر و بال قنوتت را شکنجه داد با زنجیر ولی نفرین نکردی در دعای خود نگهبان را تو با این بردباری ها به اصحابت نشان دادی برای کظم غیظ خود مصادیقی فراوان را "شترها هم نباید خدمت ظالم کنند"، آری تو روشن کرده ای با این سخن تکلیف صفوان را اشداء علی الکفارُ کظم غیظ را با هم نشان دادی چنین توصیه های ناب قرآن را اگر چه ماه محبوسی و فی قعر السجون بودی ولی روشن کند نامت در و دیوار زندان را ✍ .
. در دل تاریک زندان مثل شمع روشنم لحظه لحظه، قطره قطره، آب گردیده تنم بس که لاغر گشته ام چون می گذارم سر به خاک خصم پندارد که این من نیستم پیراهنم در سیه چال بلا با دوست خلوت کرده ام این نماز، این حال خوش، این اشگ دامن دامنم هر که زندانی شود باید ملاقاتش روند این که ممنوع الملاقات است در زندان، منم قاتل دل سنگ می خندد به اشگ دیده ام حلقه ی زنجیر می گرید به زخم گردنم بس که جسمم آب گشته مثل شمع سوخته محو گشته جای نقش تازیانه بر تنم روزه دارم، وقت افطار است و گویی قاتلم کرده با خرمای زهر آلوده قصد کُشتنم گاه گاه از ساق پای من خون می چکد بس که پا ساییده گشته بین کند و آهنم دوستان! از گریه ی من حبس هم آمد به تنگ با وجود آنکه خندیدم به روی دشمنم یاد از جسم من و از تخته در می کند هر که گردد زائر و آید کنار مدفنم یابن زهرا «میثم» استم با تولاّی شما گر به دوزخ هم روم از هُرم آتش ایمنم ✍ ................ خوب جایی آمدی ، اینجا گره وا می کنند بر در این خانه هر غم را مداوا می کنند حرف هایت را نگفته ، چاره سازی می کنند بچه های فاطمه ، بنده نوازی می کنند سفره ی موسی بن جعفر ، نان ما را میدهد چون برات کاظمین و کربلا را می دهد شهره بر باب الحوائج در میان مردم است جلوه های نور آقا در خراسان و قم است هر که آمد می رود با دست پر از خانه اش جان به آن صحن و سرایی که همه دیوانه اش احترام هفتمین نور امامت ، لازم است ثروت ما شیعیان ، حبِ امام کاظم است می شود با لطف مولا هر دعایی مستجاب کنج صحن آینه یا کنج صحن انقلاب ✍ ................... . نیتی داری اگر سربسته در سر ، نذر کن در بساطت هرچه شد با خود بیاور ، نذر کن دست خالی پیش‌ ارباب کرم رفتن خطاست شاعری؟ باشد ، مداد و چند دفتر نذر کن می روی مشهد  دل از بند زمینی ها بکن آسمانی باش ، گاهی هم کبوتر نذر کن هرکجا کارت به مشکل خورد اهل روضه باش بعد هم یک سفره ی موسی بن جعفر نذر کن ده برابر ده برابر عشق جبران می کند بر در این خانه سائل ! ده برابر نذر کن مادرم را که خدا رحمت کند ، در کاظمین گفت : مادر ، حاجتی داری؟ بر این در نذر کن ۱۴۰۲✍ علیه_السلام . مادربزرگم خانه‌ای از جنس باور داشت آجر به آجر در دلش سوغات قمصر داشت کنج حیاط کوچکش باغ بزرگی بود گلدان به گلدان شعرهای روح پرور داشت از بیت های بوستانش معرفت می‌ریخت بر شاخه‌‌ی سبز گلستانش کبوتر داشت بوی خوش گل‌های قالی بس که می‌پیچید چون بارگاهی بود که صحنی معطر داشت حتی به جای پرده، پرچم دلبری میکرد حتی به جای صندلی، آن خانه منبر داشت آن خانه‌ای که ابرها همسایه‌اش بودند از هر طرف رفتم به سمت آسمان در داشت از پنجره هم‌دست باران میشدم هر بار بال خیالم تا بلندای فلک پر داشت قطعا ملائک استجابت را می‌آوردند وقتی قنوت ناودان ها عطر کوثر داشت مادربزرگ دائم الذکرم سحر تا شام هر روز ختم چارقل را با سماور داشت همسایه ها حاجت روای خانه اش بودند روزی که نذر سفره‌ی موسی بن جعفر(ع) داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت می‌گفت آن مردی که دنیایی اسیرش بود سجاده‌ای در کنج زندانی محقر داشت با اشک‌هایش پایه های عرش میلرزید در سجده‌ی نیمه شب خود صبح محشر داشت با یک اشاره خیر و شر را جابجا می‌کرد آنقدر که بدکاره‌ دست از کار خود برداشت هرگز نباید سر به خاک حجره بگذارد مردی که خاک مقدم او قیمت زر داشت زنجیرها حتی دخیل دست او بودند باب الحوائج با همه، لطفی برابر داشت مادربزرگم گریه کرد و شانه اش لرزید بغضی شکست و استکان از غم ترک برداشت مولای مظلوم و غریب شیعیان در بند ای کاش سلمان داشت و ای کاش قنبر داشت آن روزه‌داری که طعام سفره اش غم بود آن روضه‌داری که همیشه ذکر مادر داشت بر شانه‌ی شب پیکر خورشید را بردند تقدیر روی شانه‌هایش در و گوهر داشت پای گریز روضه خوان تا کربلا می‌رفت می‌گفت صد رحمت که مولا پیکرش سر داشت از بوریا و نعل تازه زود رد می‌شد از بس که در دل غیرت آل پیمبر داشت صفحه به صفحه روضه خوان غم را نفس می‌زد قطره به قطره چشم ها، آیینه ای تر داشت گفتم که آن خانه چنان صحنی معطر بود باید بگویم چون حرم صحنی مطهر داشت .
. داری میری خدا نگهدارت مسافرم دست علی یارت دلم شده چند روزه بیمارت خدا نگهدار ببین دلم ز غصه صد چاکه صدای نالمون تا افلاکه «مادر»خوبمون زیر خاکه خدا نگهدار دارم برا تو روضه میخونم این خونه میشه بی تو زندونم همیشه چشم برا تو می مونم خدا نگهدار تموم باورم خدا حافظ خدا حافظ مادر ، وعده و دیدار ما به قیامت. فرزندان داغدا نمیدونم بودین بالا سر مادر یا نه؟ تموم باورم خدا حافظ یگانه گوهرم خدا حافظ عزیز مادرم خدا حافظ خدا حافظ خداحافظ خداحافظ .......................... خسته و آهسته از حس نهانش گفت و رفت راه را فهمیده بود و از گمانش گفت و رفت من به قربان صدایش جان مادر گفتنش تا دم رفتن به ما ، از بذل جانش گفت و رفت زندگی داد و مرا بر دامن عشقش کشید این اواخر از دلِ دامن کشانش گفت و رفت سال ها بر روی چشمانش حریر خنده بود اشکِ پنهان ، از مرام مهربانش گفت و رفت فکر می کردم که مادر تا همیشه ماندنیست اشتباهم را نگاه بی نشانش گفت و رفت آرزویش در زمین بودم نمی دانم چرا ناگهان از آرزوی آسمانش گفت و رفت دست کوتاهم نشد ، تا دامنش گیرم نرو از دل تنگش برای میزبانش گفت و رفت .................. بند 1️⃣ به مهر و وفای تو مادر قسم به صدق و صفای تو مادر قسم به آن شیره ی جان که دادی به من به سوز دعای تو مادر قسم توئی شمع رخشنده ی محفلم که گرم سخن با تو باشد دلم بند 2️⃣ به قدر و بهای تو مادر قسم به لطف و عطای تو مادر قسم به جنت که فرموده ختم رسول بود زیر پای تو مادر قسم به اشکی که آید به سوز و گداز ز چشمم برای تو مادر قسم تو در سینه ام صاحب خانه ای چو گنجی که باشد به ویرانه ای بند 3️⃣ به جاه و جلال تو مادر قسم به عز و بقای تو مادر قسم به شب زنده داری و لالای تو به آه و نوای تو مادر قسم به مهر علی کز تو آموختم به حب و ولای تو مادر قسم تو بودی چنان گوهر تابناک که رفتی ز دستم کنون زیر خاک بند 4️⃣ به صوت صدای تو مادر قسم به آه رسای تو مادر قسم به سرچشمه ی فیض دستان تو به یزدان خدای تو مادر قسم نگردد فراموش من قدر تو به سوگ عزای تو مادر قسم چنین گفت ( طالع ) به آه و فسوس چو گل قبر مادر ببوی و ببوس ...........‌‌‌‌‌ 👇
"جواد" آئینه‌ی کرامت بی انتها جواد جای کرم نوشته ام از ابتدا جواد آن شاه و شاهزاده که در بارگاه او دارد همیشه رنگ، حنای گدا، جواد! ایمان محض، خُلق نبی، هیبت علی تقوای تام، مظهر حجب و حیا، جواد عمامه گشته دور سر او به افتخار آنکس که دوش او شده فخر عبا، جواد از کاظمین حاجت خود را گرفته است هر کس که گفته بین گوهر شاد یا جواد! بعد از سلام، وقت تشرف به صحن، شد ذکر لب تمام گرفتارها جواد وا شد گره همین که گره خورد در حرم دست گدا به دامن لطف ابا جواد دنبال التیام به جای دگر مرو تا هست مرهم دل درد آشنا جواد با چشم اشک بار شب جمعه میشود از کاظمین راهی کرب و بلا جواد این دفعه برد روح مرا او به کربلا باب الجواد باز شده رو به کربلا با کام تلخ و تشنه اگرچه سپرده جان رأسش هزار شکر نمیداده بوی نان سمت تنش رها نشده تیری از کمان نه تیغ شمر خورده نه سرنیزه‌ی سنان بر خاک، خون حنجر پاکش نشد روان قاتل نداشته‌ست سر قتل او زمان چنگی به گیسویش نزده دست این و آن خیره نشد به خاتم او چشم ساربان سرو قدش ز داغ برادر نشد کمان انداختند سایه به جسمش کبوتران از روی بام تا ته گودال رفته‌ایم در روضه‌‌های جدّ تو از حال رفته‌ایم «فرّو الی الحسینِ» تو راه نجات ماست پلکی بزن که لَنگِ نگاهت برات ماست .
. علیه‌السلام چه قدر فاصله دارد سر من و سر تو ‏خدا کند که بیفتد دوباره محضر تو به راه آمدن تو نشسته دلخسته فراز دار الاماره سر کبوتر تو اگر که نامه نوشتم بیا، پشیمانم میا، که کوفه گرفته بهانهٔ سر تو میا که نقشه کشیدند مردمان یهود برای بردن خلخال پای دختر تو ‏میا که نیزه فروشان شهر می‌خوانند دعای رزق به پای گلو و حنجر تو میا که نعره کشان سوی تو روانه شدند برای هلهله پیش علی اکبر تو عمود آهن و نیزه فراهم آوردند برای فرق علمدار و چشم حیدر تو میا که حرمله دارد سه شعبه می‌سازد برای بوسه گرفتن ز حلق اصغر تو .👇