eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
231 دنبال‌کننده
3 عکس
53 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
۲۷ بسم الله الرحمان الرحیم به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک عرفان؛ شناخت، آشنایی از قبل بدان که عرفان را مراحلی ست. و اول مرحله ی آن شناخت خویشتن خویش است، نه بدان جهت که بشناسد که کیست، بلکه از آن روی که بفهمد که نیست . و دوم مرحله شناخت هستی است، بر این مبنا که واقعیت را وجود نپندارد، و غیر از وجود ذیجود صاحب وجود هیچ چیزی و هیچ شخصی و هیچ پدیده ای را واجد وجود نشناسد. و سوم مرحله آنگاه است که بر اثر موثر دوگانه ی فوق، گوشه ی عزلت گزیند و به تنهایی روی آورد ناگاه بفهمد که هیچکس تنها نیست، چه اینکه اذعان بر تنهایی اذعان بر دوگانگی بین تنها و صاحب وجود حقیقی است. و چهارم مرحله جمع با حقیقت است و واله شدن است در الواله در الوله در الله و پنجم مرحله بعثت است، شوریدگی ست، برانگیختگی ست و ششم مرحله برگشت است از حقیقت به واقعیت و زندگی به حق در جمع واقع شدنی هاست و دستگیری ست بر واقع شدنی ها و هدایت آن ها و امامت آن ها به حقیقت. و هفتم مرحله برگشت است از واقعیت به حقیقت و پوشیدگی در حقیقت و یکی شدن با آن و یکتایی با آن. و وجه مشترک این وجوه هفتگانه یکتایی ست. و اصل الاصول یکتایی ست. چه اینکه با شناخت آن، شناخت بعثت و هدایت و برگشت، خودبخود حاصل می گردد. و این عین عدل است. & نکته اینجاست که همه چیز از قبل وجود دارد؛ ؛ یعنی چیزی را که از قبل وجود داشت دانستم. ؛ یعنی چیزی را که از قبل وجود داشت کشف کردم. ؛ یعنی چیزی را که از قبل وجود داشت فهمیدم. ؛ یعنی چیزی را که از قبل وجود داشت شناختم. هیچ اتفاقی، اتفاقی نیست در بذر جو؛ رشد اقاقی نیست و عرفان؛ مجموعه ی کاملی ست که از قبل موجود است و سالک و پوینده ی این راه فقط مراحل آن‌را طی می کند. نه چیزی می تواند به آن اضافه کند و نه چیزی از آن بکاهد. & چیزی به اسم عرفان شخصی نداریم، بلکه این نشان دهنده جایگاه سالک در مسیر - و یا خارج از مسیر - است. در نگاه توحیدی هیچ دوگانگی معنا ندارد، عرفان؛ عرفان است، عرفان نظری و عملی نداریم، عرفان؛ عمل است. & علم نتیجه ی عرفان است و نه برعکس. & عرفان قدرت به هر شکل و در هر جایگاه باطل است و دورکننده از راه. اگر سالک الی الله از قدرتی که کسب کرده است، -بدون اجازه - استفاده کند از مسیر خارج و دور خواهد شد. & قال الله تبارک و تعالی: «مَن طَلَبَنی، وَجَدَنی و آن کس که مرا طلب کند می یابد، و مَن وَجَدَنی، عَرَفَنی و آن کس که مرا یافت می شناسد، و مَن عَرَفَنی، أحَبَّنی و آن کس که مرا شناخت دوستم می دارد و مَن أحَبَّنی، عَشِقَنی و آن کس که دوستم داشت به من عشق می ورزد، و مَن عَشِقَنی، عَشِقتُهُ. و آن کس که به من عشق ورزید من نیز به او عشق می ورزم، و مَن عَشِقتُهُ، قَتَلتُهُ و آن کس که به او عشق ورزیدم کشته ام می شود و مَن قَتَلتُهُ، فَعَلَیَّ دیَتُهُ و آن کس که کشته ام شود خون بهایش بر من واجب است و مَن عَلَیَّ دیَتُهُ، فأنا دیَتُهُ و آن کس که خون بهایش بر من واجب است پس من خودم خون بهایش هستم بر مبنای این حدیث قدسی مراحل سیر و سلوک عرفانی بدین ترتیب عنوان شده است؛ 1ـ طلب 2ـ یافتن 3ـ معرفت 4ـ محبت 5ـ عشق 6ـ شهادت 7ـ فنا & ترتیب هفت وادی عرفان از زبان در ؛ چون فرو آیی به وادی طلب پیشت آید هر زمانی صدتعب بعد ازین وادی عشق آید پدید غرق آتش شد کسی کانجا رسید بعد از آن بنمایدت پیش نظر معرفت را وادیی بی پا و سر بعد ازین وادی استغنا بود نه درو دعوی و نه معنی بود بعد از این وادی توحید آیدت منزل تفرید و تجرید آیدت بعد ازین وادی حیرت آیدت کار دایم درد و حسرت آیدت بعد ازین وادی فقرست و فنا کی بود اینجا سخن گفتن روا ۱. طلب ۲. عشق ۳. معرفت ۴. استغنا ۵. توحید ۶. حیرت ۷. فقر & گر کسی وصف او ز من پرسد بیدل از بی نشان چه گوید باز عاشقان کشتگان معشوقند بر نیاید ز کشتگان آواز ... ✍️ ؛ https://eitaa.com/eshare
سر رفته است حوصله ی شهر خامشان ای مرگ با جنازه ی خوبی شلوغ کن سهم ما از خاک وقتی مستطیلی بیش نیست جای ما اینجاست یا آنجا چه فرقی می‌کند؟ عاشقان در زندگی دنبال مرهم نیستند دردِ بی‌درمان‌شان را مرگ درمان می‌کند مرگ هر چند خوش نباشد لیک بی رخ دوستان خوشم باشد دیشبش گفتم فلانی! زیرلب گفتا که «مرگ!» طرفه مرگی بود این کز آب حیوان زاده شد یکی است چشم فرو بستن و گشادن من به مرگ، زندگیم چون شرار نزدیک است گر غم مرگ را به سنگ سیاه بنویسند از او برآید آه نشنیدی حدیث خواجه بلخ مرگ بهتر که زندگانی تلخ و نترسیم از مرگ مرگ پایان کبوتر نیست مرگ وارونه یک زنجره نیست مرگ در ذهن اقاقی جاری است مرگ در آب و هوای خوش اندیشه نشیمن دارد مرگ در ذات شب دهکده از صبح سخن می‌گوید مرگ با خوشه انگور می‌آید به دهان مرگ در حنجره سرخ – گلو می‌خواند مرگ مسئول قشنگی پر شاپرک است مرگ گاهی ریحان می‌چیند مرگ گاهی ودكا می‌نوشد گاه در سایه نشسته است به ما می‌نگرد و همه می‌دانیم ریه‌های لذت، پر اکسیژن مرگ است هرگز از مرگ نهراسیده‌ام اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود هراسِ من باری همه از مردن در سرزمینی‌ست که مزدِ گورکن از بهای آزادیِ آدمی افزون باشد تو ﻣﯽﺩﺍﻧﯽ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﻤﯽﺗﺮﺳﻢ، ﻓﻘﻂ ﺣﻴﻒ ﺍﺳﺖ ﻫﺰﺍﺭ ﺳﺎﻝ ﺑﺨﻮﺍﺑﻢ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﺒﻴﻨﻢ ___________________ https://eitaa.com/eshare
یوسفی داریم اما گرمی بازار نیست عاشقی همچون زلیخا بیقرار و زار نیست هیچکس را دیده ای فریاد بردارد که عشق عاشقی رفتار می خواهد ادا اطوار نیست در بیابان طلب در وادی سوزان عشق محو زیبایی ست عاشق مشکلی در کار نیست « خار بی مقدار را گل سایبانی می کند »* عشق گلزار است و گلزاری بدون خار نیست موج می گوید که دریا غرق طوفان می شود عشق یعنی زندگی مرداب یا مردار نیست آتش است عشق و بیانش شعله و خاکستر است در پرستاری آتش رخصت گفتار نیست عشق دیکر خواهی است و فازغ از خودخواهی است در مرام عشق هرگز نیت‌آزار نیست « ای که گفتی گر امید وصل باشد...»* یار را بی امید وصل هم عاشق شدن دشوار نیست ---------- خار بی مقدار را گل سایبانی می کند ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست @eshsre
گرفته است دل تنگ آسمان بی تو کجاست گوشه ی بی رنگ بی کمان بی تو زمین نشسته به زاری، زمان به ناچاری چه سخت می گذراند زمین، زمان بی تو « زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم » « به از کسی.. » که شود لال این زبان بی تو چگونه بی تو غزل می شود که گفت و نمرد رسیده ایم به تقدیر بی امان بی تو به استعاره و تشبیه در نمی آید گذشته کار از این حرف بی گمان بی تو سکوت می کنم و در سکوت می میرم نمک به زخم؟ نه تا مغز استخوان بی تو ------ زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم @eshare
۳۱ بسم الله الرحمان الرحیم به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک «وَالَّذِي جَاءَ بِالصِّدْقِ وَصَدَّقَ بِهِ ۙ أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُتَّقُونَ» و آنکه سخن راست و درست آورد و آن کس که آن را تصدیق نمود، اینان پرهیزکارانند. در روایات و تفاسیر اهل بیتی آمده است که منظور از آنکه صدق آورد پیامبر اسلام (ص) و آنکه تصدیق نمود حضرت مولا (ع) می باشد و همچنین این آیه را به عنوان آیه ی « صدق » نامیده اند & « يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَكُونُوا مَعَ الصَّادِقِينَ » ای کسانی که ایمان آورده اید! از خدا پروا کنید و با صادقان باشید. قابل تامل است که می فرماید ؛ با صادقین باشید یعنی همراه و پیرو صادقین باشید در حالیکه می توانست اینگونه بفرماید که « از صادقین باشید » اما این آیه و این معنا توقعی بسیار فراتر از صادق بودن را از انسان دارد اینکه باید صادق باشیم درست و بجا و ضروری اما اینکه پیرو صادقین باشیم کدام صادقین ؟؟؟ و این جای سوال است و این ذهن را متوجه مفهومی والاتر می سازد که هم باید صادق بود و هم پیرو صادقین و در آیه ی فوق هم صادقین مشخص شد. و هم در بسیاری آیات دیگر صدق و صادق مشخص گردیده است که مولا علی (ع) و اهل بیت گرامی پیامبر هستند. & « وَاجْعَلْ لِي لِسَانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرِينَ » « و قرار بده برای من لسان صدقی از آخرین » و این دعای حضرت ابراهیم (ع) است که درخواست کرد خداوند از نسلش لسان صدقی قرار دهد و لسان صدق حضرت مولا علی (ع) است رجوع شود به & صدق؛ از ریشه ی ( صَ دَ قَ )  یا صِدْق؛ راست گفتن ؛ به معنای راست مقابل دروغ است.  ؛به معنای چیزی است که انسان از مال خود قربة الی اللّه می‌دهد؛ به راستی دادن و برای کار درستی دادن است  ؛ بخشندگان  ؛ رفیق  ؛ زن راستگو؛  ؛ راستگویان  ؛ مهریه زن؛  ؛ پیوسته راست‌گو و درست عمل صدق از جمله مفاهیمی است که همه ی عوامل درونی و برونی در به فعلیت رسیدن آن نقش دارند وقتی صحبت از صدق می شود تنها صدق گفتار قابل قبول نیست بلکه؛ صدق نیت صدق گفتار صدق رفتار صدق انتخاب موضوع صدق نتیجه مجموعه ای از تمام این صداقت ها مورد نظر است. در انجام یک عمل هم نیت باید صادقانه باشد و هم رفتار، هم در انتخاب موضوع صدق داشته باشد و هم در نتیجه انتخاب موضوع از آن نظر که مهم ترین صدق گفته و انجام شود و صدق نتیجه از آن جهت که بهترین و درست ترین نتیجه را داشته باشد. & طاعت آن نیست که بَرْ خاکْ نَهی پیشانی صِدق پیش آر که اخلاص به پیشانی نیست.‌.. & عاشق صادق ز جانبازی حذر دارد ندارد مرد حق اندیشه از خوف و خطر دارد ندارد & به صدق کوش، که خورشید زایَد از نَفَسَت که از دروغ سیه‌روی گشت صبحِ نخست... طریق صدق بیاموز از آب صافی دل به راستی طلب آزادگی ز سرو چمن حافظ اگر قدم زنی، در رَهِ خاندان به صِدق بدرقهٔ رَهَت شود، همَّتِ شَحنِهٔ نجف & ✍️؛ https://eitaa.com/eshare
۳ شیخ اجل؛ مُصلِح الدین؛ متخلص به سعدی، شاعر و نویسندهٔ پارسی‌گوی ایرانی است. قرن هفتم هجری سعادت تولد این چهره ی درخشان فرهنگ و ادب فارسی را پیدا کرده است و در همان قرن نیز به دیار باقی شتافته است. از القاب اوست؛  «استادِ سخن» «پادشاهِ سخن» «استاد» حضرت سعدی را مانیفست فراوان است یکی از بهترین ها و ساده ترین های آن قصیده ی شماره ی ۵۱ اوست: ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روزه دریابی تا کی این باد کبر و آتش خشم شرم بادت که قطرهٔ آبی کهل گشتی و همچنان طفلی شیخ بودی و همچنان شابی تو به بازی نشسته و ز چپ و راست می‌رود تیر چرخ پرتابی تا درین گله گوسفندی هست ننشیند فلک ز قصابی تو چراغی نهاده بر ره باد خانه‌ای در ممر سیلابی گر به رفعت سپهر و کیوانی ور به حسن آفتاب و مهتابی ور به مشرق روی به سیاحی ور به مغرب رسی به جلابی ور به مردی ز باد درگذری ور به شوخی چو برف بشتابی ور به تمکین ابن عفانی ور به نیروی ابن خطابی ور به نعمت شریک قارونی ور به قوت عدیل سهرابی ور میسر شود که سنگ سیاه زر صامت کنی به قلابی ملک‌الموت را به حیله و زور نتوانی که دست برتابی منتهای کمال، نقصانست گل بریزد به وقت سیرابی تو که مبدا و مرجعت اینست نه سزاوار کبر و اعجابی خشت بالین گور یاد آور ای که سر بر کنار احبابی خفتنت زیر خاک خواهد بود ای که در خوابگاه سنجابی بانگ طبلت نمی‌کند بیدار تو مگر مرده‌ای نه در خوابی بس خلایق فریفتست این سیم که تو لرزان برو چو سیمابی بس جهان دیده این درخت قدیم که تو پیچان برو چو لبلابی بس بگردید و بس بخواهد گشت بر سر ما سپهر دولابی تو ممیز به عقل و ادراکی نه مکرم به جاه و انسابی تو به دین ارجمند و نیکونام نه به دنیا و ملک و اسبابی ابلهی صد عتابی خارا گر بپوشد خریست عتابی نقش دیوار خانه‌ای تو هنوز گر همین صورتی و القابی ای مرید هوای نفس حریص تشنه بر زهر همچو جلابی قیمت خویشتن خسیس مکن که تو در اصل جوهری نابی دست و پایی بزن به چاره و جهد که عجب در میان غرقابی عهدهای شکسته را چه طریق چاره هم توبتست و شعابی به در بی‌نیاز نتوان رفت جز به مستغفری و اوابی تو در خلق می‌زنی شب و روز لاجرم بی‌نصیب ازین بابی کی دعای تو مستجاب کند که به یک روح در دو محرابی یارب از جنس ما چه خیر آید تو کرم کن که رب اربابی غیب دان و لطیف و بی‌چونی سترپوش و کریم و توابی سعدیا راستی ز خلق مجوی چون تو در نفس خود نمی‌یابی جای گریه‌ست بر مصیبت پیر تو چو کودک هنوز لعابی با همه عیب خویشتن شب و روز در تکاپوی عیب اصحابی گر همه علم عالمت باشد بی‌عمل مدعی و کذابی پیش مردان آفتاب صفت به اضافت چو کرم شب‌تابی پیر بودی و ره ندانستی تو نه پیری که طفل کتابی ـــــــــــــــــــ https://eitaa.com/eshare
9.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎙️؛ ✍️ ؛ تصنیف ؛ ز اندازه بیرون تشنه‌ام ساقی بیار آن آب را اول مرا سیراب کن وآنگه بده اصحاب را من نیز چشم از خواب خوش بر می‌نکردم پیش از این روز فراق دوستان شب‌خوش بگفتم خواب را مقدار یار هم‌نفس چون من نداند هیچ‌کس ماهی که بر خشک اوفتد قیمت بداند آب را سعدی ! چو جورش می‌بری نزدیک او دیگر مرو ای بی‌بصر! من می‌روم او می‌کشد قلاب را https://eitaa.com/eshare
۱ پس از این مطلب هشتک دیگری با عنوان کراش به مطالب کانال افزوده می گردد و اشعاری با مضمون کراش را مستند. مستدل و گرد اوری می نماییم. قبل از ورود به مطلب ذکر این نکته لازم است که قبل از اینکه دنیای مدرن و پست مدرن با وسائل ارتباط جمعی و دنیای مجازی کراش را باب و مطرح کنند در گوشه گوشه ی ادبیات زیبای ایران شاهد این دعوی بوده و هستیم. برای تبرک این نوشته، با حضرت شروع می کنیم ؛ سوختم گرچه نمی‌یارم گفت که من از عشق فلان می‌سوزم ناله مکن! گر نکنم کس نداند که نهان می سوزم... کراش چیست؟ تعریف این عبارت به دلیل تنوع و گوناگونی آن سخت است و می توان گفت در هر فرد کراش یک معنایی دارد و در هر زمان یک معنایی اما بطور کلی؛ کراش زدن یعنی علاقه بسیار شدید به کسی که؛ به او دسترسی ندارید یا متوجه علاقه شما به خودش نیست. & تفاوت کراش با عشق؛ عشق طولانی مدت است و رشد می کند محبت عمیق است که بر مبنای درک و اعتماد دو طرفه به وحود آمده است. کراش یک احساس شیغتگی شدید و گاه کوتاه است که مهم ترین ویزگی آن یک طرفه بودن آن است & I have a crush on you روت کراش دارم. ابراز این جمله پایان کراش است. در واقع بروز دادن کراش مساوی ست با اتمام آن & انواع کراش ؛ ؛ از روی دوستی پاک است و بدون هوا و هوس و اکثرا تا همیشه باقی می ماند ؛ از روی تحسین نسبت به فرد مشهور و سرشناس یا معلم و استاد خود علاقه ای آمیخته با ترس و احترام است که هیچگاه بروز پیدا نمی کند. یا ؛ در اثر هیجان و تحریک آنی عواطف و احساسات به وجود می آید و اغلب نیز به دلیل عدم دسترسی به فرد مورد نظر زود به سردی می گراید و فراموشی سپرده می شود ؛ مخفیانه عاشق شدن کسی که نمی داند و یا حتی شما را نمی شناسد. و یا حتی عاشق کسی شدن که می دانید به او هیچ دسترسی نخواهید داشت. این هر دو هم می تواند مثبت و شیرین باشد و هم منفی و خطرناک ؛ هر دو طرف روی هم کراش دارند اما بروز نمی دهند. و .... & حال به این دو بیت سعدی دوباره توجه ویژه داشته باشید؛ سوختم گرچه نمی‌یارم گفت که من از عشق فلان می‌سوزم ناله مکن! گر نکنم کس نداند که نهان می سوزم... ✍️ ؛ https://eitaa.com/eshare
۸ « تَوَفَّنِي مُسْلِمًا وَأَلْحِقْنِي بِالصَّالِحِينَ » مرا به تسلیم و رضای خود بمیران و به صالحانم بپیوند چهار کلمه. دو جمله، تضمین دو دنیا؛ این دعای حضرت یوسف است و قسمت پایانی آیه ی ۱۰۱ سوره ی یوسف است که از زبان حضرت یوسف بیان شده است وقتی که نعمت های الله را در حق خویش می شمارد و بدون زیاده خواهی و گزاف گویی دو درخواست اساسی و بر مبنای عقل سلیم را از الله می خواهد ؛ تسلیم و رضای حق تا زمان مرگ زیرا وقتی می گوید مرا مسلم بمیران یعنی عاقبت به خیری یعنی پایان خوش یعنی کل زندگی ام تسلیم امر تو و مشمول رضای تو باشم یعنی سعادت دنیوی الحاق به صالحین در زندگی دیگر یعنی تضمین آخرت یعنی همشینی با شایستگان یعنی سعادت اخروی مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش & به قول استاد سخن سعدی شیرازی؛ دل از محبت دنیا و آخرت خالی که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش گاه معلوم نیست دعا می کنیم یا برای خدا تعیین تکلیف. گویی که طلبکاریم؛ خدایا این و اینجوری کن، اون و اونجوری و .... که از ذکر ریز جزییات خودداری می کنم خیر دعا این نیست اصل دعا این است که بگوییم؛ در دایرهٔ قسمت ما نقطهٔ تسلیمیم لطف آن چه تو اندیشی حکم آن چه تو فرمایی فکرِ خود و رایِ خود در عالم رندی نیست کُفر است در این مذهب خودبینی و خودرایی... & ... چه نیازی به دعا باشد در وادی عشق که قدم تا به قدم دست عطا دارد عشق نزد عاشق سخن از خوف و رجا بی ادبی ست قدرتی برتر از خوف و رجا دارد عشق عشق را چون و چرا نیست، همه تسلیمیم چقدر عاشق بی چون و چرا دارد عشق عشق درویش و توانگر نشناسد از هم به توانگر نظری چون فقرا دارد عشق گرچه در فطرت یکسان شده توزیع ولی گوشه ی چشم به حال غربا دارد عشق هر که دارد نفسی، از سرِ لطف عشق است زنده آن است که تا مرگ روا دارد عشق ــــــــــــ @eshare
924.4K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صلح است میان کفر و اسلام با ما تو هنوز در نبردی... @eshare
۶ این قصیده ی شیخ اجل سعدی مانیفست زندگی ست بیت بیت شاهکار است آیه آیه محل ارجاع است لطفا بنوشید ؛ تو را ز دست اجل کی فرار خواهد بود فرارگاه تو دارالقرار خواهد بود اگر تو ملک جهان را به دست آوردی مباش غره که ناپایدار خواهد بود به مال غره چه باشی که یک دو روزی بعد همه نصیبهٔ میراث خوار خواهد بود تو را به تخته ی تابوت درکشند از تخت گرت خزانه و لشکر هزار خواهد بود تو را به کنج لحد سال ها بباید خفت تن تو طعمه ی هر مور و مار خواهد بود اگر تو در چمن روزگار همچو گلی دمیده بر سر خاک تو خار خواهد بود نیازمندی یاران نداردت سودی مگر عمل که تو را باز یار خواهد بود بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود بسا امیر که آنجا اسیر خواهد شد بسا اسیر که فرمانگذار خواهد بود بسا امام ریایی و پیشوای بزرگ که روز حشر و جزا شرمسار خواهد بود چرا ز حال قیامت دمی نیندیشی که حال بیخبران سخت زار خواهد بود بهشت می‌طلبی، از گنه نپرهیزی؟ بهشت منزل پرهیزگار خواهد بود گذر ز باطل و مردانه حق‌پرستی کن ز حق‌پرستی، بهتر چه کار خواهد بود؟ بساز چاره ی رفتن که رهروان رفتند که از تو سخن یادگار خواهد بود به قطره قطره حرامت عذابت خواهد بود به ذره ذره حلالت شمار خواهد بود