eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
191 دنبال‌کننده
1 عکس
33 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
ندهد فرصت گفتار به محتاج، کریم گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است https://eitaa.com/eshare
یک صافدل در انجمن روزگار کو؟ عالم گرفت تیرگی آیینه دار کو؟ هر جا که هست صاف ضمیری شکسته است آیینه درست درین زنگبار کو؟ چون ریگ، تشنه اند حریفان به خون هم در قلزم فلک گهر آبدار کو؟ خونین دلی چو نافه درین دشت پرشکار کاآفاق را کند به نفس مشکبار کو؟ تا تیغ کهکشان بدر آرد ز دست چرخ یک مرد سرگذشته درین روزگار کو؟ بی خون دل ز چرخ فراغت طمع مدار بر خوان سفله نعمت بی انتظار کو؟ پروانه تا به شمع رسید آرمیده شد دریای بی قراری ما را کنار کو؟ ای آن که دم ز رهروی عشق می زنی در پرده نظر، اثر زخم خار کو؟ چون شمع اگر ترا به جگر هست آتشی رنگ شکسته و مژه اشکبار کو؟ تا صبر هست درد به درمان نمی رسد دردی که از شکیب برآرد دمار کو؟ تب لرزه آفتاب جهان را گرفته است هنگامه گرم ساز درین روزگار کو؟ در آتش است نعل سفر کوه طور را در زیر بار عشق تن بردبار کو؟ چون شمع زیر دامن صحرای روزگار مانند لاله یک جگر داغدار کو؟ ناصح عبث ز ریگ روان سبحه می زند داغ درون سوختگان را شمار کو؟ دولت بود به پای تو مردن به اختیار اما نیازمند ترا اختیار کو؟ این آن غزل که حضرت عطار گفته است از آتش سماع دلی بی قرار کو؟
تضمین غزلی از ؛ آن را که نیست درد چه می فهمد از دوا آن را که نیست قرب چه‌کارش به اقربا آن‌را که نیست دست گشاده شود گدا « آن را که نیست وسعت مشرب درین سرا در زندگی به تنگی قبرست مبتلا » از من مخواه صبر که هیچم صبور نیست تاریکی است و روزنه ای غرق نور نیست دور است و دیر، زود نگو دیر و دور نیست « هر چند آب شد دل من بی شعور نیست بیگانه را تمیز کند بحر از آشنا » خوبان؛ هماره جام بلا را به سرکشند عشاق؛ ناله از سر شب تا سحر کشند از خودگذشتگان هدف تیر و ترکشند « پاکان؛ ستم ز جور فلک بیشتر کشند گندم چو پاک گشت خورد زخم آسیا » فرهاد تیشه زد به سر و صورت پر آب خسرو نشست و کام گرفت از گل و گلاب مجنون گرفت راه بیابان پی سراب « جست آب را سکندر و شد خضر کامیاب روزی به قسمت است نه کوشش درین سرا » از قطره کمترم بنگر این حباب را دریا که نیستم بنگر این سراب را این گنگ را ببین بنگر ناحساب را « داغم که خار خار طلب آفتاب را چندان امان نداد که خاری کشد ز پا » می ترسم عاقبت سر این قصه وا شود می ترسم اینکه در حق خوبان جفا شود خوب است حق مطلب خوبان ادا شود؛ « رسم است قد نخل ز حاصل دو تا شود گردید قامت تو ز بی حاصلی دوتا » آماده باش تا به کف آری شعور فیض در راه باش تا که ببینی عبور فیض با کم بساز تا که ببینی مرور فیض « در پرده ی سیاهی فقرست نور فیض آب حیات در دل شب می زند صلا » غم موج می زند دل دریا فشرده است ریگ روان تشنه به صحرا فشرده است درد آمده گلوی مداوا فشرده است « کوه غمی که در دل من پا فشرده است شود ز سایه ی او نیلگون، سما » _____________&________________  آن را که نیست وسعت مشرب در این سرا در زندگی به تنگی قبرست مبتلا... https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برسان سلامِ ما را، به رفو گرانِ هجران که هنوز پاره ی دل، دو سه بَخیه کار دارد دلم را که چون قالی نخ نماست به نخ های عشقت رفو می کنم به رفوگران بگویید ز رفو گذشت این دل چه رفو کنم دلی را که هزار پاره دارد . مرد بودم که بغض‌هایم را تا ته ِ حلق ِ خود فرو کردم تا بداند که "دوستش دارم" هر چه او زخم زد رفو کردم . مژگان کشید رشته به سوزن ولی چه سود؟ دیگر به چاک سینه مجال رفو نبود! . یک شب به ناز، چشم به چشمم بدوز تا این قلب پاره را به نگاهت رفو کنم رسوای جمع کردی ام ای‌ دل خموش باش تا حفظ بازمانده ی این آبرو کنم شرمندهٔ نوازشِ گردون نمانده‌ام گر چاک دوخت، جامه به مزدِ رفو گرفت... تسلیم شو که زخم نمایان عشق را گر هست بخیه ای، لب خود را گزیدن است تا رسد بر کنگر مقصود دست ناله‌ای بخیه نتواند نهان کردن دهان زخم را جایی میان هیچ ، بیا گفتگو کنیم تاپاره های سینه ی خود را رفو کنیم https://eitaa.com/eshare
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گرچه از عقل گران لنگر فلاطونیم ما کار با اطفال چون افتاد مجنونیم ما سرو آزادیم، ما را حاجت پیوند نیست هر که از ما بگذرد چون آب، ممنونیم ما نارسایی باده ما را ز دوران مانع است گر حصاری در خم تن چون فلاطونیم ما چشمه کوثر نمی سازد دل ما را خنک تشنه بوسی از آن لبهای میگونیم ما از حجاب عشق نتوانیم بالا کرد سر در تماشاگاه لیلی بید مجنونیم ما شکوه ما نعل وارونی است از بیداد چرخ ورنه از غمخانه افلاک بیرونیم ما در وجود خاکسار ما به چشم کم مبین کز سویدا نقطه پرگار گردونیم ما چون صدف گر آبرو را با گهر سودا کنیم پیش طبع بی نیاز خویش مغبونیم ما روح ما از پیکر خاکی است دایم در عذاب در ضمیر خاک زندانی چو قارونیم ما از دم تیغ است پشت تیغ بی آزارتر هر که می گرداند از ما روی، ممنونیم ما باعث سرسبزی باغیم در فصل خزان در ریاض آفرینش سرو موزونیم ما https://eitaa.com/eshare
کسی از دفتر من درس اقبالی نمی گیرد مصیبت نامه ام، از من کسی فالی نمی گیرد جهان به  مجلس مستان بی‌خرد  ماند که در شکنجه بود هر کسی که هشیار است گویی قمارخانه‌ی «هیچ» است روزگار هربار شادمان شدم از بُرد، باختم ما بند باز زندگی بی مروتیم هر لحظه بیم اینکه بیافتیم می رود... عمر عزيز خود منما صرف ناكسان حيف از طلا كه خرج مطلّا كند كسی زندگی جز نفسی نیست، غنیمت شمرش نیست امید که همواره نفس بر گردد به تیره روزی من کم مبین که همجون شب هزار رشته گوهر در آستین دارم بر هر كسی كه می نگرم در شكايت است در حيرتم كه گردش گردون به كام كيست آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کار وقت شادی بادبانی، گاه انده لنگری _________________ @eshare