eitaa logo
اشاره 👈 علیرضا قربان خان
189 دنبال‌کننده
1 عکس
33 ویدیو
0 فایل
اشعار و نوشته های علیرضا قربان خان @alirezaghorbankhan
مشاهده در ایتا
دانلود
۱ بسم الله الرحمان الرحیم به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک کلمه واژه ی مقدس و شگفتی ست اصل ریشه ی آن از ( ک ل م ) به معنای و و جای زخم است. در واقع کلمه باید چنان قاطع، کاری و درست باشد و گوینده اش چنان اعتقاد عملی به کلمه ای که بیان می کند داشته باشد که جراحت ایجاد کند و جای و اثر آن از بین نرود. تا در دل ها نفوذ کند و ماندگار گردد. و شنونده و‌ مخاطب نیز باید و باید و باید کلمه را مهم بشمارد و تمام اثر آن را در موضع جمله و یا به تنهایی درک کند. در    چنین می‌خوانیم؛ «در ابتدا کلمه بود و کلمه نزد خدا بود و کلمه خدا بود. همان در ابتدا نزد خدا بود. همه چیز به واسطه او آفریده شده. به غیر از او چیزی از موجودات وجود نیافت. در او حیات بود و حیات نور انسان بود؛ و کلمه جسم گردید و میان ما ساکن شد پر از فیض و راستی و جلال او را دیدیم. تعبیری قرانی ست که با توجه به نحوه ی ولادت عیسی معنای عیسی اثر خدا و ساخته ی خدا را در دل خویش نهفته دارد. و آزمودن ابراهیم به  کلمات چنان که در سوره ی بقره آیه ی ۱۲۴ فرموده است؛ وَ إِذِ ابْتَلی إِبراهیمَ رَبُّه بِکلماتٍ و ابراهیم را به کلماتی آزمودیم شاید به معنای با جراحات و زخم هایی آزمودیم باشد. و این شعر زیبا از در مقدمه ی منظومه ی ؛ در آغاز هیچ نبود، کلمه بود و آن کلمه خدا بود. و خدا یکی بود و جز خدا هیچ نبود. و با نبودن چگونه توانستن بود؟ و خدا بود و با او عدم بود. و عدم گوش نداشت. حرف هایی هست برای گفتن که اگر گوشی نبود، نمی گوییم. و حرف هایی هست برای نگفتن، حرف هایی که هرگز سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند. و سرمایه ی هرکسی به اندازه ی حرف هایی است که برای نگفتن دارد. حرف های بی قرار و طاقت فرس که همچون زبانه های بی تاب آتشند. کلماتش هریک انفجاری را در دل به بند کشیده اند. اینان در جستجوی مخاطب خویشند. اگر یافتند آرام می گیرند و اگر نیافتند ، روح را از درون به آتش می کشند. و خدا برای نگفتن، حرف های بسیار داشت. درونش از آن ها سرشار بود. و عدم چگونه می توانست مخاطب او باشد؟ و خدا بود و عدم. جز خدا هیچ نبود. در نبودن، نتوانستن بود. با نبودن، نتوان بودن. و خدا تنها بود. هرکسی گمشده ای دارد. و خدا گمشده ای داشت. و در پایان به قول ؛ واژه باید خود باد واژه باید خود باران باشد. ✍️ ؛ https://eitaa.com/eshare
۲ بسم الله الرحمان الرحیم به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک کُفر؛ از ریشه ی ( کَ فَ رَ ) ؛ پوشش مترادف سَتَرَ ؛ مستور؛ پوشیده شده در اصل به معنی پوشش، پوشاندن، پوشیدن برعکس معنی ترجمه های قرآنی که یهودی و مسیحی و ...را کافر دانسته اند در واقع معنای کافر به شرح ذیل شامل هر انسانی با هر دینی خواهد شد؛ کافر؛ هر انسان، موضوع، مفهوم و کاری که حقیقتی را بداند و عمدا و بخاطر منافع شخصی و یا ترس از جان و مال و ... آن را بپوشاند. کافر کسی ست که می داند و می شناسد اما به قلب یا زبان و یا هر دو سکوت و انکار می کند. کاور در زبان انگلیسی که روی وسایل را می پوشاند از همین ریشه است. عرب زبان به شب کافر می گوید از آن جهت که اشیا را می پوشاند و نیز به کشاورز که بذر را در زمین می پوشاند. ؛ کـفـر زلـفـش ره دیـن مـــی‌زد و آن سـنـگـیـن دل در پـی‌اش مـشـعـلـی از چـهـره بـرافـروخـتـه بـود تشبیه زلف به کفر از این جهت است که روی چهره را پوشانده است. ؛ ايمان و کفر من همه رخسار و زلف توست در بند کفر مانده و ايمانم آرزوست ایمان؛ رخسار کفر؛ زلف انواع کفر از دیدگاه متکلمان؛ کفر انکار؛ قلب و زبان هر دو انکار کند کفر جحود؛ قلب اذعان کند، زبان انکار کفر عناد یا عصیان؛ قلب و زبان اذعان کند با این وجود نپذیرد کفر نفاق؛ قلب انکار کند، زبان اذعان برخی دیگر اقسام کفر؛ کفر برائت؛ پسندیده است و آن کفر هر گونه باطل است ( فَمَن يَكفُر بِالطّاغوتِ ... کسی که به طاغوت کافر شود... ) کفر نعمت؛ ناسپاسی، چشم پوشی بر نعمت جمله ی فقهی؛ ناقِل الکُفر لَیسَ بِکافر؛ نقل کننده ی کفر کافر نیست که همین برهان فقهی حافظ را از کیفر نجات داد وقتی که این بیت را سرود؛ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای " اگر " از پس امروز بُوَد فردایی و با گفتن " اگر " در مورد معاد و روز قیامت تهمت کافری به او زدند و حافظ با رندی و بنا به نظر و کمک پیر خود این بیت را ماقبل آن سرود؛ این حدیثم چه خوش آمد که سحرگه می گفت بر در میکده ای با دف و نی ترسایی؛ گر مسلمانی از این است که حافظ دارد وای " اگر " از پس امروز بُوَد فردایی در واقع اشکال بر معاد و روز قیامت را بر گردن ترسا انداخت و خود را مشمول نقل کفر کرد. و در پایان باز هم از حافظ؛ تکیه بر تقوی و دانش در طریقت کافریست راهرو گر صد هنر دارد توکل بایدش و «« به تنهایی »» هر دو کافرند راه درست را می پوشانند و گمراهی می آورند مگر اینکه با همراه باشند. ✍️ ؛ https://eitaa.com/eshare
۳ زیر واژه ها؛ بسم الله الرحمان الرحیم به اسم الله همیشه و بسیار نزدیک منافق از ریشه ی ( نَ فَ قَ ) ؛ تونل، نقب، سوراخ کوه، نقب زدن، تونل  ساختن، نقب راه، چاله چوله، دست انداز ؛ نوعی موش صحرایی در عربستان که لانه اش زیر زمین است و برای آن دو در ( دو راه خروج ) درست می کند تا در مواقع بحران به راحتی فرار کند. ؛ حفره، فاصله، شکاف، چاله چوله منافق؛ شخصی، مفهومی، اندیشه ای، گروهی، سازمانی، مسئولی و یا کاری که با نفاق خود چاله چوله درست می کند. سر راه و کار مردم دست انداز درست می کند. بین مردم فاصله ی مالی، فکری، طبقاتی و ... ایجاد می کند. ؛ کمک مادی، معنوی، فکری، علمی و ..‌. برای پر کردن چاله چوله ها و کم کردن فاصله های طبقاتی نفاق ضد انفاق است. ؛ پولی که برای پر کردن خلا و چاله چوله های زندگی پرداخت می شود. ؛ کسی که با انفاق مال، علم، وقت و ...  خود فاصله های طبقاتی را کم می کند. چاله ها را پر می کند. مُنفِق اسم فاعل از انفاق است. منافق ضد مُنفِق است. منافق اسم فاعل از نفاق است. منافق دو شخصیتی ست. دو چهره دارد؛ یکی چهره ی ساختگی برای روبرو شدن با مردم در جامعه که موجه نشان می دهد. دوم برای روبرو شدن با کفار یعنی چهره ی پوشیده ی واقعی اش برای پوشیده های دیگر یعنی کفار (برای معنی کفر رجوع کنید به ) بخوانید این دو چهره را از زبان ؛ واعظان کین جلوه در محراب و منبر می کنند چون به خلوت می روند آن کار دیگر می کنند نشانه های منافق؛ سخن دروغ تخلف در وعده خیانت در امانت بخوانید از ؛ سه علامت در منافق ظاهرست زان سبب مقهور قهر قاهرست وعده‌های او همه باشد خلاف قول او نبود بغیر از کذب و لاف مؤمنان را کم رعایت می‌کند هم امانت را خیانت می‌کند و باز هم ؛ حدیث عشق ز حافظ شنو نه از واعظ اگر چه صنعت بسیار در عبادت کرد و شرح اين قصه مگر شمع برآرد به زبان ور نه پروانه ندارد به سخن پروايي ✍️؛ https://eitaa.com/eshare
۴ زیر واژه ها عبادت؛ از ریشه ی ( عَ بَ دَ ) عبد به معنی برده نیست و در معنای بنده نیز اگر بردگی منظور باشد ایراد وارد است و اگر بنده از بند به معنی دلبسته و متصل باشد نیکوست. عَبد؛ کوبیده شده، هموار شده، آماده شده، زمین آماده شده برای حرکت، عرب زبان به ماشین های بزرگ غلطک دار که سطح جاده را صاف می کند و می کوبد " عابد " می گوید مُعَبَد الفهد ؛ اتوبان فهد مُعَبَد؛ راه کوفته شده، اتوبان عبادت؛ کوفتن و هموار کردن ناهمواری های خود تا آفریدگان خداوند بتوانند از تو استفاده کنند و به سرمنزل مقصود برسند. هموار کردن ناهمواری های جامعه،نداشتن نفاق ( برای معنی نفاق رجوع شود به هشتک ؛ ) بشنوید از زبان ؛ خواهی که شود دل تو چون آئینه ده چیز برون کن از درون سینه و و و و و و و و هموار کردن خود برای رد شدن خداوند از وجود انسان، برای رد شدن انسان های دیگر از وجود انسان در جهت کمک به خداوند، راه خدا شدن، اتوبان خدا شدن، راه شدن و راهرو شدن، جاری شدن خداوند در انسان بخوانید از ؛ عابدي را حکايت کنند که شبي ده من طعام بخوردي و تا سحر ختمي در نماز بکردي. صاحبدلي شنيد و گفت: اگر نيم ناني بخوردي و بخفتي بسيار ازين فاضل تر بودي. عبادت بجز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست مبارکه ی ۵۶ سوره ی الذاریات ؛ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ و خلق نکردم جن و انس را مگر برای اینکه راه و رهرو و نیروی من باشند. انجام فروع دین در صورتی که منجر به آمادگی انسان و هموار شدن او برای انجام امر الهی باشد عبادت است و در غیر اینصورت نمایشی ست بدون نتیجه به کویِ می فروشانش به جامی بر نمی‌گیرند زهی سجادهٔ تقوا که یک ساغر نمی‌ارزد... کلام مشهور منتسب به امام علی ؛ من علّمنی حرفاً فقد صیّرنی عبداً هر کس حرفی به من بیاموزد مرا هموار و آماده نموده است. نه اینکه مرا بنده ی خویش نموده است. معبود؛ صاف، یکدست، صیقلی، هموار معنای عبد بندگی و بردگی که نیست بنده نباش خالق ما پادشاه نیست خود را بکوب و مستعدی راهوار باش تاویل عَبَّدَ بجز آزادراه نیست آماده باش تا که خداوند بگذرد از تو ، کسی به غیر خدا خیرخواه نیست //////// گناه کردن پنهان به از عبادت فاش اگر خدای پرستی هواپرست مباش به عین عجب و تکبر نگه به خلق مکن که دوستان خدا ممکن‌اند در اوباش بر این زمین که تو بینی ملوک طبعانند که ملک روی زمین پیششان نیرزد لاش به چشم کوته اغیار در نمی‌آیند مثال چشمهٔ خورشید و دیدهٔ خفاش کرم کنند و نبینند بر کسی منت قفا خورند و نجویند با کسی پرخاش ز دیگدان لئیمان چو دود بگریزند نه دست کفچه کنند از برای کاسهٔ آش دل از محبت دنیا و آخرت خالی که ذکر دوست توان کرد یا حساب قماش به نیکمردی در حضرت خدای، قبول میان خلق به رندی و لاابالی فاش قدم زنند بزرگان دین و دم نزنند که از میان تهی بانگ می‌کند خشخاش کمال نفس خردمند نیکبخت آن است که سر گران نکند بر قلندر قلاش مقام صالح و فاجر هنوز پیدا نیست نظر به حسن معاد است نی به حسن معاش اگر ز مغز حقیقت به پوست خرسندی تو نیز جامهٔ ازرق بپوش و سر بتراش مراد اهل طریقت لباس ظاهر نیست کمر به خدمت سلطان ببند و صوفی باش وز آنچه فیض خداوند بر تو می‌پاشد تو نیز در قدم بندگان او می‌پاش چو دور دور تو باشد مراد خلق بده چو دست دست تو باشد درون کس مخراش نه صورتیست مزخرف عبارت چنانکه بر در گرمابه می‌کند نقاش ✍️ ؛ https://eitaa.com/eshare