eitaa logo
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
27هزار دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1هزار ویدیو
87 فایل
﷽ ✅ آموزشگاه تخصصی استخدام 100 کانال اصلی استخدام ۱۰۰👇👇 @estekhdam_100 ✅ ادمین ثبتنام👈👈 @admin_es100 💫 رضایت داوطلبین استخدامی: 🔗 @rezayat_es100 لینک گروه ذخیره کنید 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2347630962C2eed45eb2d ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
مشاهده در ایتا
دانلود
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part89 ناهید خانوم سری تکون داد: چی بگم والا خجالت
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 _اینکه نمیشه باباجون مردم که مسخره ما نیستن باید برای حرفت دلیل داشته باشی تازه چرا انقدر تند میری فوری حرف طلاق میزنی تو مگه دختر این خانواده نیستی نمیدونی طلاق چقدر برای ما سنگینه؟ شما با شناخت و علاقه ازدواج کردید یعنی چی که با کوچکترین مشکلی راحت اسم طلاق رو میارید... زندگی حرمت داره بابا هر مشکلی باشه با هم حلش میکنیم _حل نمیشه بابا این مشکل حل شدنی نیست اونی که حرمت این زندگی رو شکسته من نیستم تو رو خدا بهم اعتماد کنید و نپرسید مطمئن باشید من بی دلیل زندگیمو خراب نمیکنم! _لااله الا الله... خب چرا دلیلش رو به ما نمیگی؟ چی میتونست بگه؟ باید میگفت چون متاسفانه هنوز دوستش دارم دلم نمیاد آبروش رو ببرم؟ ناچار شد با مظلوم نمایی بحث رو عوض کنه بلکه به مقصود برسه: _باباجون من اینجا اضافی ام؟ دیگه تو این خونه جایی برای من نیست؟ _این چه حرفیه دختر من کی همچین حرفی زدم چرا اینجوری فکر می کنی! من تا آخر دنیا پدرتم... پشتتم... اینجا هم خونه ته... اما این دلیل نمیشه که تو فکر کنی میتونی به همین سادگی یه زندگی رو خراب کنی... حداقل کم باید دلیل تصمیمتو به ما بگی حالا... میخوای الان استراحت کن انگار حالت خوب نیست ولی بعدا حرف میزنیم... از خدا خواسته با همین رهایی موقتی موافقت کرد و بین گریه لبخندی زد: باشه‌.. حاج محسن از جا بلند شد و با افسوس از در بیرون رفت قامتش در همین چند دقیقه خم شده بود لعیا با دیدنش احساس گناه میکرد دلش میخواست الیاس رو بابت بلایی که سر خودش و خانواده اش آورده بود لعنت کنه اما... هنوز هم نمیتونست.... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
♥️ خرما براي زاهد و نان هم جزاي او افطار روزه ام نمك روضه هاي توست ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
سلام خدمت همگی طاعات و علادات قبول و ممنون بابت همه پیامهای خوبتون که این مدت بعد از اتمام تاریکخانه فرستادید من کماکان در خدمتتون هستم غرض از مزاحمت اینکه بنده بجز رمان شعله که اینجا تقدیمتون میشه طرح چتد رمان دیگه رو هم دادم که دوست عزیز و نویسنده خوش قلم زحمت نگارشش رو کشیدن توصیه میکنم اون رمان ها رو هم بخونید موضوعات جالب و محتوای خوبی دارن به شدت هم جذاب و زیبا پردازش شدن👇🏻💚 https://eitaa.com/joinchat/2735013943Cbf991e5e57 https://eitaa.com/joinchat/442892311Cee052e1168 در سحرهاتون ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید🌸
{🤍🕊] اولِ‌صبح‌حسین ظهر‌حسین شام حسین هر‌دمُ‌و‌هرثانیه،آقام،حسیـن..♥️ ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze11.mp3
4.07M
💕ختم قرآن 🌙ویژه ماه مبارک رمضان 🎶فایل صوتے قرائت 1⃣1⃣جزء یازدهم 🗣قارے معتز آقایے 🍃📖 ❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
Tahdir-(www.DaneshjooIran.ir) joze12.mp3
4.01M
💕ختم قرآن 🌙ویژه ماه مبارک رمضان 🎶فایل صوتے قرائت 2⃣1⃣جزء دوازدهم 🗣قارے معتز آقایے 🍃📖 ❅ঊঈ✿🦋✿ঈঊ❅ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
💢تیم تخصصی استخدام 100💢
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان #شُعله🔥 #part90 _اینکه نمیشه باباجون مردم که مسخره ما نیستن با
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥 🥀 ♡﷽♡ رمان 🔥 کلافه دور خودش می گشت و شماره لعیا رو میگرفت ولی خاموش بود نمیدونست باید چکار کنه کجا بره به کی زنگ بزنه با خودش میگفت شاید جای دیگه ای رفته باشه و زنگ زدن به خونه شون اوضاع رو بدتر کنه! خواست گوشی رو کنار بندازه که تازه متوجه تماس بی پاسخ از منزل حاج محسن شد که موقع گرفتن شماره لعیا عجله به خرج داده بود و ندیده بود نگاهی به ساعت تماس کرد هفت ساعت از تماسشون میگذشت اما مشغول کار بوده و متوجه تماس نشده فوری شماره منزلشون رو گرفت بدون اینکه حواسش به ساعت باشه کمی که گذشت صدای ناهیدخانوم توی گوشی پیچید: سلام آقا الیاس... چه عجب بالاخره ما شما رو پیدا کردیم _سلام مامان شرمنده مشغول کار بودم نشنیدم... خوبید شما؟ _شما چطور؟ خوبی؟ خوش میگذره؟ کی از شمال برگشتید؟ لبش رو به دندون گرفت و ناچار اما محتاط پرسید: _مامان... لعیا اونجاست؟ _لعیا از صبح اینجاست شما تازه این وقت شب متوجه شدی خونه نیست؟ فوری نگاهی به ساعت کرد و شرمنده به پیشونیش زد: آخه صبح که من میرفتم بود الان که برگشتم خونه دیدم نیست اصلا حواسم به ساعت نبود شرمنده زا به راهتون کردم... _یعنی تو نمیدونی لعیا چرا اومده خونه پدرش؟ درجریان نیستی؟ از شدت اضطراب فکش منقبض شد یعنی لعیا به همین سرعت سفره دلش رو باز کرد و آبروش رو برد؟ خجل گفت: چی بگم والا... _چی بگم والا که جواب من نیست پسر این بچه صبح سحر با چشم گریون اومده تا همین الان یه بند داره گریه میکنه هر چی ام ازش میپرسیم چی شده حرف نمیزنه لااقل تو بگو بینتون چی گذشته... نفس راحتی کشید و روی کاناپه رها شد این پنهان کاری لعیا یعنی هنوز خیلی دیر نشده فوری جواب داد: مامان بخدا من از گل نازک تر بهش نگفتم سوء تفاهمه اول زندگی همه پیش میاد شما فعلا به کسی چیزی نگید اجازه بدید من فردا بیام اونجا حلش کنیم ان شاالله... _لااله الا الله... مگه میشه از گل بالاتر نگفته باشی و بی دلیل پاشو کنه تو یه کفش که من طلاق میخوام! سری به تاسف تکون داد: گفتم که سوء تفاهمه شما تا فردا صبح صبر کنید من میام صحبت میکنیم _خیلی خب... فردا صبح منتظرتیم شبت بخیر _سلامت باشید شب شما هم بخیر... تماس که قطع شد نفسش رو با فشار بیرون داد فردا روز سختی در پیش داشت... اثبات بی گناهیش با وضعی که داشت کار راحتی نبود اونهم به لعیایی که روی دنده لج افتاده بود و درحضور پدر و مادری که قطعا حق رو در این مورد به دخترشون میدادن... همه چیز علیه ش بود طوری که حتی بعید میدونست خانواده خودش هم ازش حمایت کنن... آهسته لب زد: خدایا جز تو کسی رو ندارم کمکم کن... پرش به قسمت اول رمان👇🏻♥️🍂 https://eitaa.com/non_valghalam/28941 ❌کپی به هر نحو حرام و موجب پیگرد قانونی ست❌ ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ http://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7 ○•○•••○•○•••○•○•••○•○ 🥀 🔥🥀🔥 🥀🔥🥀🔥🥀🔥 🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
10.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📲 نکته، نکته‌ی مهمی‌ست..! تـا کسی شهید نبـۅد شهید نمی‌شود..💔 🌱 ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7
🌙🍃 رمزها در رمضان است خدامیداند برتر از فهم وگمان است خدامیداند ༺‌‌✾➣♡➣✾༺‌‌ https://eitaa.com/joinchat/3450667030Ca49fc47ed7