eitaa logo
فلسفه اسلامی
1.6هزار دنبال‌کننده
525 عکس
88 ویدیو
35 فایل
مرکز آموزش تخصصی فلسفه اسلامی مدیر: آیت الله فیاضی قائم مقام: آیت الله حسن معلمی مجله علمی پژوهشی: nasim-e-kherad.ir تارنما: mfalsafe.ir پیشنهادوانتقاد از این کانال و تارنما و ارسال محتوای فلسفی کلامی: @mfalsafe_ir هنگام ضرورت: @admin2020
مشاهده در ایتا
دانلود
✍از بررسى مجموعه دست‌نوشته های ملا صدرا- كه در آن همه گونه مطالب مهم فلسفى، عرفانى، شعر و تفسير قرآن و حديث از بزرگان دانش و فلسفه و عرفان آمده- مى‏توان دانست كه وى در سنين جوانى و اوائل دهه سوم عمر خود از تمام علوم زمان آگاهى داشت؛ بخصوص كه از يمن ثروت پدرى، كتابخانه جامعى شامل كمياب ترين كتب علمى خطى را نيز در اختيار خود مى‏يافته است. با انتقال پايتخت صفويه در زمان شاه عباس اول از قزوين به اصفهان در سال 1006 ه. ق (1598 م) علما و هنرمندان، از جمله شيخ بهائى (كه تقريبا منصب رسمى وزارت امور حقوقى را داشت) و ميرداماد (كه سمت نيمه رسمى امامت نماز جمعه پايتخت با او بود) همه به اصفهان آمدند و حوزه علمى قزوين به اصفهان منتقل گرديد. ملا صدرا نيز در جريان اين انتقال- كه به تأسيس مكتب اصفهان انجاميد- قرار داشت و به اصفهان آمد و آخرين مدارج علمى خود را در فلسفه مشائى و اشراقى و عرفان اسلامى و منطق و كلام در كنار تحصيل فقه و تفسير و حديث و برخى علوم ديگر مانند نجوم و اسطرلاب و رياضيات و پزشكى، پشت سر گذاشت. بخشى از زندگى وى در اين مقطع، مبهم و نامشخص است. به نظر ما وى در دهه دوم قرن يازدهم هجرى به شيراز- وطن خود- برگشته در آنجا ازدواج كرده و بدرس و تربيت طلاب پرداخته و بسبب آماده نبودن جامعه علمى آن زمان- كه تاب‏ دستاوردهاى علمى و ابتكارات و آراء نو او را نداشتند- از برخورد ناصحيح دانشمندان زمان و شهر خود بسختى رنجيده و بميل و اختيار خود به شهر قم و در روستايى نزديك آن رفته و مدتى را در آنجا بانزوا گذرانده است. روستايى كه در آن منزوى بود «كهك» نام دارد كه هانرى كوربن در مقدمه كتاب ترجمه المشاعر ملا صدرا به زبان فرانسه‏ از آن ياد كرده و شرح آن را آورده است. ملا صدرا كه تجربه بسيارى در عبادتها و رياضتهاى بدنى بشيوه قديم ايرانى و فيثاغورى داشته و زير نظر دو استاد خود شيخ بهاء و ميرداماد، دوره‏هاى متعددى را طى كرده بود، در اين انزوا رياضتها را دوباره تكرار مى‏كند و از اين رهگذر علاوه بر آرامش باطنى و التيام زخم دل و افسردگى از دست جامعه دانشمندان دانشكش، به الهامات و مشاهدات غيبى و اشراقات الهى و آسمانى مى‏رسد و سرانجام از هاتف غيبى فرمان مى‏يابد كه بكار نگارش كتابهايى در فلسفه دست ورزد. ♦️ اين مطالب را خود وى در مقدمه كتاب معروف خود حكمت متعاليه در اسفار اربعه و برخى كتب ديگرش بيان كرده، و خواننده كتابهاى او پس از اين دوره بخوبى مى‏تواند آنچه را كه در دوره بازگشت از دوره رياضات بدست آورده احساس نمايد. در همين دوران اقامت در قم يا كهك، وى توانست بكار تدريس و تربيت شاگردانى بشيوه مكتب فيثاغورى- كه عينا قالب اسلامى هم داشته- بپردازد و در كنار تأليف كتاب بزرگ خود- اسفار- و برخى كتب ديگر، شاگردان معروف و بزرگى مانند ملا محسن فيض كاشانى و ملا عبد الرزاق لاهيجى (كه هر دو بعدها داماد او شدند) تربيت كند. در پايان دهه چهارم سال يك هزار هجرى- بنا بنوشته ملا محسن فيض- از ملا صدرا در خواست شد كه به شيراز برگردد، و او پذيرفت و با تمام وابستگان و برخى از شاگردانش به شيراز رفت. برخى از مورخان نوشته‏اند كه امامقليخان حاكم مستقل فارس و حوزه خليج فارس از او دعوت نموده است، زيرا مدرسه‏اى بزرگ را- كه پدرش ساختن آن را آغاز كرده و بسبب مرگ نتوانسته بود آن را به پايان برساند- او به پايان رسانده و براى اداره و تدريس در آنجا از ملا صدرا دعوت نموده است. ملا صدرا در شيراز دوره جديدى را در زندگى خويش آغاز كرد، هم به آموزش فلسفه و تفسير و حديث پرداخت و هم توانست با تمام تجربه‏هايى كه اندوخته بود دست بتأليف تفسيرى بسيار بزرگ و پرمايه و بينظير بزند كه بسبب مرگ او ناتمام ماند. همچنين در همين دوره به شرح كتاب اصول كافى (كه مؤلف آن محدّث بزرگ شيعه يعنى كلينى است)- يكى از قديميترين و مهمترين منابع حديث شيعه اماميه درباره اصول فلسفى و اعتقادى اسلامى- پرداخت كه آنهم، ناقص مانده است. برخى كتب ديگر در فلسفه و حكمت متعاليه نيز در همين دوره نهائى عمر او نوشته شد كه سير انديشه و تحول روحيات او را در آنها مى‏توان يافت. 🔹يكى از رياضتهاى شرعى ملا صدرا سفرهاى دشوار او به حج (مكه) و سرزمين حجاز و زيارت مقابر مقدس امير المؤمنين و امام سوم- امام حسين عليه السلام- و ديگر شهداى كربلا در كشور عراق بوده است. وى هفت سفر به اينگونه به زيارت حج رفته بود تا آنكه در آخرين سفر بسبب بيمارى در عراق در گذشت و در همانجا مدفون شد. سال در گذشت او را سال 1050 ه. ق (1640 م) ضبط كرده‏اند؛ ولى از نوشته يكى از نوادگانش بر مى‏آيد كه سال 1045 بوده است @mt_falsafeh 🗓🗓🗓🗓🗓🗓🗓 https://eitaa.com/joinchat/729677891Cc0cea1ba96
⭕️ دسته دوم: کنش های عقلی زمینه ساز علم یقینی(محرّک رسیدن به علم یقینی): 1️⃣ عقل پرسشگر: طرح پرسش فلسفی کار عقل است و این کنش عقلی "عقل پرسشگر" نام دارد و زمینه ساز تولید علم است نه مولّد آن. 2️⃣ عقل احتمال دهنده (شمّ فلسفی، استشمام فلسفی): کنشی که حد وسط های احتمالی فراوانی را می آزماید و با تنگ تر کردن دایره احتمالات زمینه ساز تولید علم است. این شمّ می تواند آن قدر قوی شود که به مرتبه حدس فلسفی برسد که اینجا منظور نیست. 3️⃣ عقل نظریه پرداز: کنشی عقلی که فراتر از حد احتمالات بوده و تحلیل نیز به همراه دارد بگونه ای که تبدیل به نظریه شده نه یقین. در فلسفه غرب چون دستیابی به علم یقینی را ناممکن می دانند، تنها راه ممکن را نظریه پردازی می دانند برخلاف ما که در فلسفه راه دستیابی به یقین بسته نیست. 4️⃣ عقل تمثیلی: کنشی که با تمثیل معقول را محسوس می کند و باید از مثال عبور کرد و این خود یقینی نیست. ⭕️ کنش های عقل جدلی(در پی اقناع بدون دغدغه نیل به واقع): 1️⃣ عقل عرفی: عقل آسانگیر عمومی. جرج ادوارد مور این را به فلسفه، در تثبیت واقعیت خارجی راه می دهد. 2️⃣ عقل نظریه پرداز: کنشی عقلی در نظریه پردازی اگر با انگیزه زمینه سازی برای نیل به واقع نبوده و با اعتقاد به سد طریق واقع باشد. در فلسفه غربی بسیار بهره برداری می شود. و اصطلاح "بهترین تبین" که در فلسفه های مطلق و مضاف بکار می رود بیانگر همین رویکرد است. لزوما بهترین تبیین در این رویکرد سبب قطع و یقین نفس الامری نبوده و همواره امکان تبین برتر و بهتر وجود دارد. 3️⃣ عقل تمثیلی: عقل تمثیلی مفید فلسفه ورزی برای آسان تر شدن فهم مسئله اصلی بود ولی اینجا از تمثیل نتیجه فلسفی گرفته می شود که خروج از محدوده عقل فلسفی بوده و ورود به فضای عقل جدلی است که بر اساس مشابهت، احکام یک ساحت به ساحت دیگر صرفا با تمثیل سرایت داده شود که در منطق و فلسفه این کار از مغالطات بحساب می آید. 📚 تقریری از کتاب فلسفه فلسفه حجت‌الاسلام والمسلمین یزدان پناه @mt_falsafeh 📚📚📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/joinchat/729677891Cc0cea1ba96
بررسي روايت امام حسن عسگري ع در مذمت فلاسفه مخالفت با فلسفه از طرف اشخاص مختلفی و با انگیزه‌های متفاوتی انجام گرفته است، ولی مخالفت دانشمندان آگاه و بی‌غرض مسلمان در واقع به معنای مخالفت با مجموعه اندیشه‌های فلسفی رایج بوده که بعضی از آنها با مبانی اسلام موافق نبوده است. و اگر روایت معتبری هم در نکوهش فلسفه رسیده باشد قابل حمل بر این معنا خواهد بود. اما وقتی ما از فلسفه صحبت می‌کنیم اصراری بر صحیح بودن همه آرا و نظرات فلاسفه نداریم بلکه منظور ما از تلاش فلسفی عبارت از به کار گرفتن عقل در راه حل مسائلی است که تنها با روش تعقلی قابل حل است و ضرورت این کار مورد تأکید آیات و روایات می‌باشد؛ مانند استدلال‌هایی که در باب توحید و معاد در کتاب و سنت آورده شده است. 3⃣ . یکی از دلایل مخالفت با فلسفه این است که اگر فلسفه کاری حل می‌کرد و فایده‌ای داشت پس چرا بین فلاسفه اختلاف نظر وجود دارد. به عبارت دیگر؛ بهترین دلیل بر نقض فلسفه را اختلافاتی می‌دانند که میان خود فلاسفه وجود دارد و این موجب سلب اطمینان از صحت روش آنها می‌شود. در پاسخ این اشکال طرفداران فلسفه می‌گویند اختلاف در مسائل نظری در هر علمی وجود دارد؛ مثل اختلافات در مسائل ریاضیات که اگر دو نفر درباره یک مسئله ریاضی اختلاف نظر داشته باشند نمی‌توان گفت، پس ریاضیات باطل است، بلکه این اختلافات می‌تواند انگیزه قوی ایجاد کند برای اهل آن علم که تلاش بیشتری کنند تا به نتایج مطمئن‌تری برسند. 4⃣ .دلیل دیگر در مخالفت با فلسفه این است که آنچه فلاسفه می‌گویند با دین مخالفت دارد؛ مثلاً غزالی یکی از مخالفین فلسفه است که در کتاب «تهافت الفلاسفه» به مخالفت با فلاسفه پرداخته و قائل شده که آنچه فلاسفه می‌گویند در مواردی به کفر می‌انجامد، از جمله درباره علم خدا و قدیم بودن عالم و معاد جسمانی. 5⃣ ولی ابن رشد در جواب اشکالات غزالی کتاب «تهافت التهافت» را نوشته و تمام اشکالات غزالی را به خوبی جواب داده است. او می‌گوید: اگر اختلافی میان دین و فلسفه است، مربوط به ادعاهای فلسفی کسانی است که خود را حکیم و فیلسوف می‌دانند در حالی‌که از فلسفه بویی نبرده‌اند؛ اگر کسی به خوبی با فلسفه و روش تعقل آشنا باشد به خوبی در می‌یابد که مبانی فلسفی هیچ مخالفتی با دین ندارد. 6⃣ . دلیل دیگر بر این مدعا که فلاسفه واقعی هیچ مخالفتی با دین و مبانی دینی ندارند، اقرار صریح بزرگ‌ترین فیلسوف اسلامی صدر المتألّهین است که در کتاب اصلی خودش یعنی «الاسفار الاربعة» می‌گوید: «تباً لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة»؛ یعنی نفرین و مرگ بر فلسفه‌ای که بخواهد با مبانی دینی مخالف باشد. طرفداران فلسفه نه تنها به شبهات مخالفین جواب داده‌اند، بلکه ضرورت نیاز به فلسفه را نیز ذکر کرده‌اند؛ از جمله این‌که می‌گویند اساساً انسانیت حقیقی انسان در گرو دستاوردهای فلسفی است؛ به این بیان که امتیاز انسان به نوع بینش و گرایش اوست؛ پس اگر فردی تنها به ادراکات حسی، قناعت کند و از نیروی عقلی درست استفاده نکند، نمی‌تواند انسان حقیقی باشد و فلسفه تقویت کننده نیروی عقل در انسان است. ✅ بنابراین، انسان حقیقی کسی است که عقل خودش را در راه مهم‌ترین مسائل سرنوشت ساز به کار گیرد و بر اساس آنها راه کلی زندگی را بشناسد و شناخت مسائل سرنوشت ساز انسان مرهون تلاش‌های فلسفی است. با ذکر این مقدمات و شواهد می‌توان نتیجه گرفت که فلسفه بد نیست و دلیل قانع کننده‌ای برای مخالفت با آن یافت نمی‌شود. @mt_falsafeh 📚📚📚📚📚📚📚📚📚 https://eitaa.com/joinchat/729677891Cc0cea1ba96